مرمت، اصالت و جهالت
بهتاش هزاوه، پژوهشگر و مدرس هنر، در یادداشتی ارسالی به انصاف نیوز نوشت:
از آنجا که چند سال به تحصیل در رشته مرمت اشتغال داشتم بعضی مباحث فلسفی مرتبط با مرمت همواره ذهنم را درگیر میکرد. از جمله این پرسش که یک مرمتگر تا چه میزان حق دارد در ساختار و ظاهر یک اثر دخالت کند؟ چندی قبل موضوع جنجالی مرمت کاشی محوطه کاخ گلستان مطرح شد و همان سوالها مجددا برایم پررنگ شدند.
پیش از هر چیز بگویم که این شیوهی برخورد با آثار تاریخی اصلا مرمت به حساب نمی آید و یک نوع خرابکاری شرم آور است چرا که یک مرمتگر با هر شیوه و مکتبی که آموخته باشد این را می داند که ساختار و ماهیت یک شیء و زیباییاش و همچنین بعد تاریخی آن در فرایند مرمت باید مورد توجه ویژه قرار گیرند. در این بلایی که بر سر کاشی مزبور آمده است نه ساختار آن حفظ شده نه زیبایی اولیهی آن مورد پاسداشت قرار گرفته و نه از هویت تاریخیاش چیزی باقی مانده است.
البته به عقیدهی من بسیاری از این فریادها و فحش ها که نثار مسببان این خرابکاری میگردد خود نوعی فرافکنی و تزویر است. آخر مردمی که به راحتی برای منفعت خویش حاضرند یک خانهی تاریخی با تزیینات چشم نوازش را ویران کنند تا ساختمانی با نمای رومی بهجایش بسازند یا با هر آنچه در دست دارند بر روی دیوارها و اماکن تاریخی یادگاری بنویسند یا حکاکی کنند چگونه است که ناگهان دردمند ایرادهای مرمتی یک کاشی شده اند؟!
بگذریم …به آن پرسش های نخست باز می گردم. روزگاری فکر می کردم که اگر یک مرمتگر بتواند بخش های مخدوش شده و آسیب دیده ی یک نقاشی یا تزئین را بر اساس اسناد و مدارک بطور کامل بازسازی کرده و به شکل اول بازگرداند نباید از این اقدام دریغ ورزد اما گذر سالها نظرم را تغییر داد.
همهی ما به طرز اسرارآمیزی با اینکه آسیب ها و ترکها و فرسودگی ها را در ظاهر یک شیء تاریخی مشاهده می کنیم همچنان از نظاره اش لذت میبریم و این لذت بی دلیل نیست. ما لذت میبریم زیرا این فرسودگی ها و آسیب ها گواه گذر زمان بر آن شیء یا بنا هستند و تخیل ما را فعال میسازند آنچنان که در رویاهای دور و دراز میرویم و تصورات جذابی در ذهنمان شکل می گیرند. به عبارتی ما از آثار تاریخی لذتی دوگانه می بریم هم از زیبا بودنشان و هم از نشانه های گذر زمان بر آنها که بسیار خیال انگیز هستند.
فکر میکنم همگان تصدیق میکنند که آن چهرهی اصیل اولیه که در کاشی تاریخی دیده میشود علیرغم آثار زوالی که بر کالبدش پیداست زیباتر و دلنشین تر مینماید. پس چرا باید به فکر نوسازیاش باشیم؟ اینجاست که مرمتگر باید تلاش خود را صرف استحکام بیشتر شیء و حفاظت ساختار آن نماید نه ایجاد تغییرات ناموجه در ظاهر آن. عمیق تر که بنگریم ما دچار نوعی ناهنجاری فرهنگی شده ایم که دستکاری و بزک کردن هر امر اصیلی از ویژگیهای بارز آن است.
این اتفاق می تواند برای یک کاشی رخ دهد یا برای یک مکان تاریخی که مثلا به سفره خانه ای شبه تاریخی و دروغین تبدیل میشود یا حتی جراحیهای زیبایی که خود را بر طبیعت تن تحمیل میکنند. ما باید بیاموزیم که تاثیرات گذر زمان بر ما و اشیا در بسیاری موارد نه تنها نازیبا و آزار دهنده نیست بلکه خود می تواند جذاب و آرامش بخش باشد. سخن را به اینجا کشاندم که بگویم خود ما نیز چون آن مرمتگر نه زیبایی را آنچنان که باید می شناسیم، نه بعد تاریخی وجود خود و هستی را و نه حتی سرشت و ساختار طبیعت خویش را پس بر ماست که اول نهیب بر جهل خویش زنیم سپس بر دیگران…
انتهای پیام