توافق یا تقابل؟
عظیم محمودآبادی، روزنامهنگار، در یادداشتی که در اختیار انصاف نیوز قرار داده است دربارهٔ مذاکرات اخیر ایران و آمریکا نوشت:
این روزها مساله مذاکره به واسطه آغاز گفت و گوهای – مستقیم یا غیر مستقیم – رجال سیاست خارجی کشورمان با نماینده رییس جمهوری ایالات متحده آمریکا، بار دیگر تبدیل به موضوعی برای نقد و نظر و در مواردی جدال و مناقشه شده است که رد آن را در شبکههای اجتماعی و فضای رسانهای و مجازی میتوان مشاهده کرد.
وجود تفاوت دیدگاه در اموری از این دست نه تنها عجیب نیست بلکه نشان از پویایی جامعه و فعالان عرصه مدنی آن دارد مادامی که تبدیل به مساله ای برای کشمکشهای ناموجه و بی مبنا نشود. به نظر میرسد کشور ما در دورانی بسیار حساس و تعیین کننده قرار گرفته است و این وضعیت اقتضائاتی دارد که بی توجهی به آنها میتواند عواقب بسیار جدی و شاید جبران ناپذیری داشته باشد.
اما در شرایط فعلی چیزی که از بالاترین درجه اهمیت برخوردار باشد همانا حمایت همه جانبه تمامی ارکان سیاسی و مدنی کشور از تصمیمی است که نهایتاً در مورد نوع مواجهه با ایالات متحده امریکا اتخاذ خواهد شد. اینکه جمعیت بزرگ چند ده میلیونی ایران در مورد یکی از مهمترین معضلات کشور دچار تفاوت آرا باشد به هیچ وجه نه امری مذموم است و نه حتی غیر طبیعی. اما در صورتی که این تفاوت نگاه، تبدیل به نزاعی تمام عیار در میان نیروهای مختلف سیاسی و اجتماعی شود حتماً امری مذموم و نکوهیده خواهد بود که آثار شوم آن بر کشور و حتی آینده آن نیز تحمیل خواهد شد.
کشور ما در حال حاضر بیش از هر چیز دیگری به همبستگی ملی نیازمند است که تبلور آن باید در حمایت تمام عیار از هر تصمیمی باشد که نهایتاً نظام سیاسی در مواجه با غیرمتعارف ترین دولتی که قدرت واشنگتن را در دست گرفته است اتخاذ خواهد کرد. این تصمیم فارغ از اینکه چه باشد – مذاکره، توافق، جنگ، نه جنگ و نه مذاکره – لازم است در حداکثریترین میزان ممکن از سوی نیروهای سیاسی و اقشار مختلف اجتماعی حمایت شود و این مساله ای است که از درجه اول اهمیت برخوردار است لذا نتیجه مذاکرات هر چه باشد در درجه ثانوی اهمیت قرار خواهد گرفت.
در شرایط فعلی تصمیم گیری در مورد این مساله به هیچ وجه ساده نخواهد بود و هر تصمیمی طبعاً آثار و پیامدهایی اعم از مثبت و منفی را به صورت توامان و برای هر دو طرف این مناقشه – ایران و آمریکا – در پی خواهد داشت.
اما آنچه روشن است اینکه ما از هر نظر به تجمیع نیروهای مختلف سیاسی و اجتماعی و همگرایی ارادهها بیش از هر چیز دیگری نیازمندیم.
متاسفانه دیری است که سیاست خارجی در کشور ما تبدیل به مساله ای هویتی شده است. به این معنا که گویی عدهای هستند که تحت هر شرایطی از مذاکره – و حتی بالاتر از آن توافق – حمایت میکنند و آن را تنها راه صواب و صلاح کشور میدانند و برخی دیگر به عکس در هر شرایطی مذاکره یا توافق را متضمن خسارات جبران ناپذیر و اضمحلال حیثیت ملی و اقتدار اسلامی قلمداد میکنند.
به بیان دیگر هر دوی اینها با تمام تفاوتی که دارند در یک خطای بزرگ با یکدیگر مشترکاند. آن خطا این است که آنها استراتژی را بر جای هدف مینشانند!
در منطق روابط بین الملل مذاکره، توافق، جنگ، سیاست نه جنگ و نه مذاکره – هر یک استراتژیهایی هستند برای نیل به هدف یا اهداف تعیین شده. اما متاسفانه در جامعه ما نزد برخی گروههای اجتماعی و نیروهای سیاسی هر یک از این استراتژیها، خود به هدفی تمام عیار تبدیل شده آن هم گویی هدفی مقدس که عدول از آن معادل رفتار غیر عقلانی و افراط گرایی از سویی یا وادادگی و سازشکاری از سوی دیگر خوانده میشود.
اگر اهداف کلان را حفظ امنیت، رشد اقتصادی و نهایتاً اعتلای کشور و افزایش قدرت ملی بدانیم در اینصورت تحقق این اهداف در شرایط مختلف با اقتضائات متفاوت، استراتژی، تاکتیکها و ابزارهای گوناگونی را میطلبد.
لذا برای تحقق آن اهداف گاه لازم است به دشمن لبخند زد و با او دست داد یا کنار رودخانهای با او قدم زد. چنانکه گاه لازم است لباس رزم پوشید و در ناقوس جنگ دمید. «دیپلماسی» و «میدان» به خودی خود هیچ یک قداستی ندارند بلکه صرفاً ابزارهایی برای تحقق اهداف مقدسی هستند که به آنها اشاره شد. برای نیل به آن اهداف گاه لازم است پشت میز مذاکره نشست و گاه ضرورتی ایجاب میکند که آن میز را ترک کرد.
رویارویی یا مذاکره هیچ یک راه حل نهایی و غیر قابل خدشه هیچ کشوری نبوده و نیست و ما نیز مانند هر کشور دیگری به تناسب موقعیت، ظرفیت و تواناییهای خود و البته برآوردی که از طرف مقابلمان داریم باید دست به انتخاب یکی یا آمیزهای از گزینههای روی میز بزنیم. لذا راه حل نهایی نه در تقابل است و نه در توافق بلکه آنچه از هر ضرورتی، ضروریتر است وفاق است. البته منظور از وفاق تخته کردن باب نقد نیست. میتوان به سیاستهای کشور – خاصه سیاست خارجی – انتقاداتی را وارد دانست اما اظهار بی اعتمادی به کارگزارنی که در شرایط کنونی شاید یکی از دشوارترین پروندههای تاریخ کشور را بر عهده گرفتهاند نه مفید است و نه حتی معقول!
انتهای پیام