خرید تور تابستانی

باز هم نزول فاحش سرمایه اجتماعی؟! | غلامرضا بنی اسدی


غلامرضا بنی اسدی، روزنامه‌نگار، در یادداشتی که در اختیار انصاف نیوز قرار داده است، نوشت:

طنز، هنری است که عدم تناسبات در عرصه‌های مختلف اجتماعی را که در ظاهر متناسب به نظر می‌رسند، نشان می‌دهد و این خود مایه خنده می‌شود. هنر طنزپردازی، کشف و بیان هنرمندانه و زیبایی‌شناختی عدم تناسب در این «متناسبات» است. این تعریفی است که” ویکی پدیا” به دست می دهد تا دست هجو گویان و بدگویان را از ساحت فاخر طنز جدا کند.

با این تعریف بسیاری از آنچه برخی مرتکب می شوند و حتی باعث خنده می شود، هر چه باشد، طنز نیست. شاید بتوان این را هم اضافه کرد که “به هم خندیدن” به طنز راه ندارد. طنز اگر می خنداند، تامل هم برمی انگیزد، افق گشایی هم دارد. ارزش افزوده فکری هم ایجاد می کند. برخی ها اما با بلند کردن تابلوی طنز به تابو شکنی می پردازند.

مثل بسیاری از شبه محتواهایی که در باره یک قشرِ محترم تولید می کنند. مثل بسیاری از آرزوهایی که برای فلان شهر و فلان قشر برزبان می آورند. برون ریختنِ عقده های فروخورده است مثل آنچه بعد از فاجعه بندرعباس، در باره جایی دیگر آرزو می شد. حرف چنان تلخ و غیر منطقی بود که مجری کلیپ هم بر آن خروشید. بگذریم، طنز باید جانمایه نجابت داشته باشد. سابقه آن در ایران هم چنین است.

آخرین مدل آن را در” گُل آقا” می خواندیم. امروز اما هزل و هجو را می خواهند طنز نمایی کنند. کلیپ هایی از این دست در فضای مجازی کم نمی بینیم. حتی در جلسات رسمی هم شاهد این قصه پر غصه هستیم. این یک روی سکه است اما و روی دوم در حفاظت توجیه ناپذیر از افرادی است که سرمایه سوزی گسترده دارند. فلان پرونده که پیشتر سر و صدایش بلند شد، امروز جوری جمع شده است که فرد اصلی ماجرا، بیرون مانده و مثلا مباشران امر، دست‌شان زیر تیغ قانون رفته است.

ماجرایی که ما را به شدن با کاهش اعتماد به برخی نهادها و نزول فاحش سرمایه اجتماعی مواجه کرد. اگر بر حرمت شکنی از نهادها و اقشار و آدم ها به حق باید غیرت بورزیم، باز به حق بر شفافیت سوزی ها و غبار افروزی ها و کارهایی که باغ و راغ و تاق را به تعجب وامی دارد هم باید پرهیز کنیم. با برخی احکام که بیشتر تعجب جامعه را برمی انگیزد، می رسیم به همانی که جناب بیدل دهلوی شعر کرده است؛ “مرکز افتاد برون بس که شد این دایره تنگ”

مردم می پرسند اگر ماجرایی چنین برای دیگری هم اتفاق می افتاد شاهد همین واقعه بودیم؟ واقعا برخی اوقات در کشور کارهایی اتفاق می افتد که در جواب علامت سئوال نسل نو، باید سرمان را پایین بیندازیم. مگر می شود سربلند کرد و چشم در چشم شد با مردم وقتی نفر اول پرونده ای مدعی می شود؟

وقتی فلان فرد که فساد اقتصادی او را تا مرز اعدام برد اما امروزه گفته می شود که دارد طرف قرارداد پروژه های کلان قرار می گیرد؟ اگر فاسد است پس چرا پایش به کلان پروژه ها باز می شود. اگر نیست به چه حقی او را به حبس کشیده اید؟ اگر دارایی هایش پاک است پس دست پاک او نباید گرفتار میله های سرد باشد. اگر ناپاک است نمی شود مایه هیچ کار پاکی باشد.

بگذریم… مردم حق دارند به پرونده ها و ماجراهایی چنین نقد داشته باشند. حتی طنز بگیرند آن را اما کسی حق ندارد به نام طنز، پنجه در چهره و آبروی دیگران کشد…

انتهای پیام

بانک صادرات

نوشته های مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا