آموزش اسمارت مانی
خرید تور تابستانی

هرچیزی جنبه‌ی خوب هم دارد حتی حسادت

جاش گرسل، روانشناس بالینی، مطلبی با عنوان How to put your envy to good use در سایت سایک نوشته است که متن آن با ترجمه‌ی میلاد کاظمی در سایت خانه اخلاق پژوهان جوان منتشر شده است. متن کامل را در ادامه بخوانید.

«تا به حال از زمین‌خوردن رقیب‌تان یا دوست و آشنا حس خوشحالی به شما دست داده است؟ اصلاً وقتی که موفقیتِ هم‌ردۀ خودتان را می‌بینید از ته دل خوشحال می‌شوید یا احساس بدی دارید؟

با خودتان رو راست باشید اینجا قرار است کمی باهم راحت باشیم و به حسادت‌ درونی‌مان اعتراف کنیم. خیلی از اوقات نمی‌دانیم به این حس منفی چه پاسخی بدهیم یا حتی از این حس برای رشد و ترقی خودمان استفاده کنیم. مگر از حسادت هم می‌شود پلۀ ترقی ساخت؟! در این یادداشت قرار است باهم یاد بگیریم که بهترین واکنش در برابر حس منفی حسادت چیست.

چگونه از حسادت برای رشد و ترقی استفاده کنیم؟

احساس حسادت می‌تواند باعث خودخوری شما بشود، اما قرار نیست که برای همیشه ماندگار باشد. در این مقاله یاد می‌گیرید که چگونه حسادت را تبدیل به پلۀ ترقی و انگیزه‌بخشی کنید.

خوب است بدانید

یک نمونه از بدترین حالت حسادت؛ تصویر یک مرد خوش‌قیافه و بلوند در دهۀ چهل زندگی‌اش بود. او از گوشۀ بالای سمت چپ روزنامۀ محلی (مربوط به زمانی که هنوز روزنامه می‌خواندیم)، به خواننده لبخند می‌زد.

یک نگاه به تیتر کافی بود تا متوجه شوم که این آگهی درگذشت یک روان‌شناس در محله است که به‌‌خاطر کتاب‌های پرفروشش معروف بود.

وقتی که داشتم مقاله را می‌خواندم، دو جریان فکری موازی هم در ذهنم می‌چرخید. نام مورد اول را «انتظارات اجتماعی» می‌گذارم. در این جریان، احساس دلسوزی می‌کردم برای مردی که به صورت ناگهانی بر اثر حمله قلبی از دنیا رفته بود، و برای همسر و دخترانش که پدرشان را از دست داده بودند.

اما جریان دوم، حسادت بود که به‌مراتب قوی‌تر بود. در حین خواندن آگهی ترحیم او، متوجه شدم که هم جوان‌تر و هم موفق‌تر از من بوده است. جدا از کتاب‌های پرفروشش، در رسانۀ ملی نیز از او دعوت کرده بودند. یک مطب خصوصی در منطقۀ ثروتمندان داشت که به گمانم مراجعان موفق و پردرآمد ویزیت می‌کرده.

حس حسادتم شروع به گشتن یک نقطۀ سیاه در زندگی پرافتخار او کرد. کتاب‌هایش پرفروش بودند اما احتمالاً چندان پرمغز نبودند. هرگز آن‌ها را نخواندم و قصد هم ندارم با خرید آن‌ها رتبۀ فروشش در آمازون را بیشتر کنم. بله، او در برنامۀ اپرا نیز حضور داشت، ولی شاید فقط دنبال شهرت بود.

شاید هم چندین بار طلاق گرفته بود. خیر، چون در مقاله نوشته بود که ازدواج طولانی‌مدتی داشته. او حتی موهای بیشتری نسبت‌به من داشت و طبق هر معیاری خوش‌قیافه‌تر بود. وقتی روزنامه را با عصبانیت کنار گذاشتم، به وضوح به یاد دارم که صدایی در ذهنم با رضایتی که همراه با تحقیر او بود، گفت: خب، او مُرده است و من زنده‌ام!

حسادت

من همین‌جا اعتراف می‌کنم که این حکایت واقعی است. به این دلیل که می‌خواهم فضایی امن برای خوانندگان ایجاد کنم تا حسادت خود را بپذیرند و هم به این دلیل که عناصر کلیدی‌‌ای دارد که در این راهنما به آن می‌پردازیم:

حسادت به نظر نمی‌رسد که پایه و اساس منطقی داشته باشد. مرگ این مرد به من کمکی نکرد، همان‌طور که موفقیت او به من آسیبی نرسانده بود.

ما بیشتر به کسانی حسادت می‌کنیم که بسیار شبیه ما هستند. اگر این مرد یک نقاش برجسته، دانشمند، یا حتی روان‌شناسی بود که هزاران کیلومتر دورتر زندگی می‌کرد، حسادت من این‌قدر زیاد برانگیخته نمی‌شد.

حسادت، احساس شرم‌آوری است. آیا فکر می‌کنید من در یک کنفرانس حرفه‌ای بلند می‌شوم و این احساسات را به این صراحت بیان می‌کنم؟ فقط به این خاطر که در اینجا احساس امنیت کردم، با این صراحت اعتراف به حسادتم می‌کنم. البته هنوز هم مقداری سخت است.

حسادت گاهی با «شادن‌فرویده» همراه است. این یک واژه آلمانی است که معادلی در زبان انگلیسی ندارد، اما به معنای لذت‌بردن از بدبختی یا بدشانسی دیگران است. Schaden = آسیب، Freude = شادی.

بسیاری از مردم، حسادت و تعصب/غیرت را هم‌معنی می‌دانند؛ درحالی‌که با هم تفاوت دارند. تعصب، به معنای تلاش برای محافظت از چیزی که فرد آن را حق مسلم خود می‌داند. مثل: توجه و محبت به شریک عاطفی. پذیرفتن تعصب شاید سخت باشد ولی غالباً زشت نیست؛ چرا که از دید اجتماع، حق طبیعی هر شخص است که از اموال خود، محافظت کند.

حسادت، پاشنه آشیل نفس (یا منِ درونی) است. پاشنه آشیل نقطه‌ضعفی است که باید به هر قیمتی از آن محافظت شود. اما دقیقاً همین ضعف و آسیب‌پذیری، اگر با دلسوزی و خودآگاهی بررسی شود، می‌تواند دریچه‌ای به سوی درک و شناخت عمیق‌تر باز کند. حسادت، یادآوره احساس شکنندگی ما در برابر جهان پیرامون خود است.

حسادت، حسی پیچیده‌تر و شرم‌آورتر از تعصب است. در ساده‌ترین حالت، حسادت به معنای خواستن چیزی است که شخص دیگری از آن بهره‌مند است و شما از آن محروم. مثلاً ممکن است به حقوق بالاتر همکارتان حسودی کنید.

ممکن است به خانۀ بزرگ‌تر برادرتان، ازدواج بهتر دوست‌تان، یا حتی اینکه خواهرتان مجبور نیست کار کند و می‌تواند در خانه با فرزندانش بماند، حسودی کنید. شاید هم به همسرتان حسودی کنید که هر روز سرکار می‌رود، و دور از خانه و بچه‌ها است. نیت‌های پسِ حسادت بی‌شمارند، دقیقاً همانند امیال.

تعصب، نسبتاً ساده و بدیهی است. مثلاً زن به شوهرش می‌گوید: نمی‌خواهم با آن خانم در محل کارت ناهار بخوری. اما حسادت غالباً، پنهان و مرموز است. معمولاً خود را پشت نقاب، پنهان می‌کند. ممکن است در هر شکلی ظاهر شود، از غیبت و بدگویی گرفته تا تعریف و تمجیدهای اغراق‌آمیز.

مثلاً شخصی با لبخندی مصنوعی بگوید: «مبارک باشه خیلی خوشحالم برات» در حالی که واقعاً حس بدی از ترفیع گرفتن یا جایزه و خانه جدیدی که گرفتی، دارد.

حسادت، پاشنه آشیل نفس (یا منِ درونی) است. پاشنه آشیل نقطه‌ضعفی است که باید به هر قیمتی از آن محافظت شود. اما دقیقاً همین ضعف و آسیب‌پذیری، اگر با دلسوزی و خودآگاهی بررسی شود، می‌تواند دریچه‌ای به سوی درک و شناخت عمیق‌تر باز کند. حسادت، یادآوره احساس شکنندگی ما در برابر جهان پیرامون خود است. سؤالاتی مانند: «چرا او می‌تواند و من نمی‌توانم؟» «چرا او آن چیز را به دست می‌آورد و من نیاورم؟» یا «شخصی فلان چیز را مالک است برای من چه معنایی دارد؟»

حسادت را به‌ پله‌ی ترقی‌تان تبدیل کنید

بسیاری از ما هنوز یاد نگرفتیم که چگونه نگاهِ صادقانه‌ای به تاریک‌ترین ترس‌ها و عمیق‌ترین تردیدهایمان می‌تواند به میوه‌های غنیِ خودشناسی منجر شود؛ و حس خودآگاهی و امنیت درونی را به همراه داشته باشد.

حسادت مانند دری به سوی دنیای درونی و پنهان شماست. به جای ترسیدن از این در، یاد بگیرید آن را باز کنید و گنج‌هایی که در آن سویش منتظر شماست را کشف کنید.

من روان‌شناس بالینی‌ام و متوجه شدم که کمک به افراد برای اعتراف به حسادت‌شان و بررسی چیزی که در تلاش است به شما منتقل کند، بسیار سودمند بوده و چیزی که متوجه‌اش می‌شوید این است: حسادت، نشان از این نیست که چیزی در شما ایراد دارد؛ بلکه نشانه‌ای از چیزی ارزشمند در درون شما که هنوز آن را نپذیرفته‌اید.

با توجه به مثال اولی که آوردم، ممکن است بگویید: من یک فرد عجیبی هستم که از مرگ مردی که هرگز او را ندیده‌ام لذت می‌برم، و چطور جرئت می‌کنم روانشناس برای مریض‌هایم باشم. ممکن هم است بگویید: شاید وقت آن رسیده که این مرد خودش یک کتاب بنویسد. شاید این همان چیزی است که حسادتش در حال نشان‌دادن آن است.

تمام زبان‌ها کلمه‌ای برای بیان «حسادت» دارند. حتی در برخی زبان‌ها بیشتر از یک کلمه برای این مفهوم وجود دارد. حسادت، در نخستین کتاب انجیل نیز آمده است. بنابراین، در طول تاریخ ثبت‌شده و همراه ما بوده است. برخی افراد به طور طبیعی بیشتر از دیگران به حسادت تمایل دارند، همان‌طور که برخی افراد به خشم یا بی‌صبری تمایل دارند.

اگر بیشتر از هم‌سن‌های خود دچار حسادت هستید، به خودی خود یک شکست اخلاقی محسوب نمی‌شود؛ بلکه، به این معناست که این احساس یک هیجان پایه است و می‌توانید از آن برای رشد شخصی استفاده کنید.

امیدوارم، در هر مرتبه‌ای که از حسادت قرار دارید، یاد بگیرید با او دوست شوید و از آن به دید یک مشاور درونی شگفت‌انگیز نگاه کنید. یادگیری شناسایی حسادت خود و پذیرش آن بدون خرده‌گیری یا شرمساری، شما را به درکی عمیق، از نیازها و خواسته‌ها برای رشد می‌رساند؛ فرقی هم نمی‌کند که این حسادت، در موقعیت‌های خاصی برانگیخته شود، یا حس کنید که به طور کلی فرد حسودی هستید. حال می‌خواهیم بررسی کنیم که چگونه می‌توان حسادت را پذیرفت و از آن بهرۀ مثبت برد.

اگر بیشتر از هم‌سن‌های خود دچار حسادت هستید، به خودی خود یک شکست اخلاقی محسوب نمی‌شود؛ بلکه، به این معناست که این احساس یک هیجان پایه است و می‌توانید از آن برای رشد شخصی استفاده کنید.

چه باید کرد؟

شناسایی و پذیرفتن احساسات حسادت‌آمیز خود

برای واکنش درست به حسادت، باید آن را خوب بشناسید و با نام واقعی‌اش صدایش بزنید. در ادامه برخی از نشانه‌های حسادت را آورده‌ایم تا در تشخیص حسادت به شما کمک کند:

احساس منفی نسبت‌به شخصی دارید، بدون این‌که دلیل موجهی برای این احساس داشته باشید. (مثلاً: او فکر می‌کند خیلی خاص است چون همیشه دیگران به او توجه می‌کنند).

مدام خودتان را با فرد دیگری مقایسه می‌کنید و احساس می‌کنید در یک رقابت خیالی در حال باختن هستید (مثلاً: رئیس این هفته سه بار او را به جلسه دعوت کرده، اما از ماه پیش تا حالا من را نخواسته).

وقتی از آن فرد انتقادی می‌شود احساس رضایت می‌کنید (مثلاً: شرط می‌بندم که برنده‌شدن این جایزه نمی‌تواند آن عمل زشتش را جبران کند).

اگر احساس کردید که یکی از این نشانه‌ها را دارید، احتمالاً دچار حسادت هستید. مهم است که آن را نام‌گذاری کنید. به خودتان بگویید: «من به آن شخص حسات می‌کنم».

در یک شرایط خاص، تصور کنید قصد دارید شخصی را که به او حسادت می‌ورزید، از این حسادت باخبر کنید. برای مثال من خودم یک مراجعی داشتم به نام جک (نام‌ها در اینجا مستعار هستند)، که یک خانم او را اذیت می‌کرد. به این دلیل که جک احساس می‌کرد این خانم بیش از حدِ معمول با اعتمادبه‌نفس ایستاده و جلب‌توجه می‌کند.

در نهایت، متوجه شد که این احساس، ناشی از حسادت اوست. شجاعت به خرج داد و این موضوع را مستقیماً به او مطرح کرد. واکنش خانم به این صداقت یک آغوش بود! سپس ارتباط آن‌ها از یک رابطۀ رقابتی به رابطۀ دوستی و همکاری تبدیل شد.

جک به او کمک کرد تا کارگاه‌هایی را که در زمینۀ تخصصی‌شان برگزار می‌کرد، سامان‌دهی کند. این تغییر از حسادت به یادگیری و از رقیب به شاگرد، نتیجۀ صادق‌بودن جک با خودش و با آن خانم دربارۀ حسادتش بود.

علت حسادت‌تان را دقیقاً مشخص کنید

پس از شناسایی و پذیرش حسادت خود، مرحلۀ بعدی این است که دلیل دقیق حسادت‌تان به آن شخص را مشخص کنید. آیا این حسادت به دلیل توانایی خاصی است که آن فرد دارد؟ محبوبیت او؟ یا موفقیتش در زمینه‌ای که برای شما اهمیت دارد؟

تا حد توان سعی کنید آن را دقیق و محکم مشخص کنید. این کار به شما کمک می‌کند تا بهتر درک کنید که در کدام جنبه از زندگی خود نیاز به رشد دارید.

البته برای این‌که بفهمیم دقیقاً چه چیزی باعث حسادت‌مان شده است، نیازمند بررسی عمیق‌تری هستیم. برای مثال: زنی به نام روبرتا که اخیراً طلاق گرفته بود، به عروسی دوستش حسادت می‌کرد. اما وقتی بیشتر بررسی کرد، متوجه شد که آنچه واقعاً دلش می‌خواهد ازدواج با کسی شبیه به همسر دوستش نیست، بلکه نیاز او این بود که احساس کند کسی در دنیا وجود دارد که به او اهمیت می‌دهد و او را درک می‌کند تا مجبور نباشد دائماً از خود بپرسد: «آیا من دیوانه‌ام که این‌گونه فکر یا احساس می‌کنم؟»

این نیاز او با میل ساده به ازدواج مجدد تفاوت داشت. در واقع، او می‌خواست احساس ارتباط و پیوند داشته باشد. این احساس می‌توانست از راه‌های مختلفی برآورده شود؛ از طریق دوستی‌ها، اجتماع، و البته روابط صمیمانه.

حسادت خود را مرحله‌به‌مرحله بررسی کنید. ابتدا از مسایل ملموس و روشن شروع کنید. مثلاً اگر به خانه بزرگ‌تر همسایۀ خود حسادت می‌کنید، از خود بپرسید: آیا واقعاً خانه‌ای به آن بزرگی می‌خواهید، با همه مشکلات و هزینه‌هایی که به همراه دارد؟

اگر پاسخ منفی است، قدم بعدی آن است که به جنبۀ نمادین آن فکر کنید. خانه بزرگ‌تر برای شما چه معنایی دارد؟ نماد موفقیت شما در برابر چشمان دیگران خواهد بود؟ آیا راحت‌تر از مهمان‌ها پذیرایی می‌کنید؟ یا شاید حس راحتیِ بیشتری در فضای داخلی به شما می‌دهد؟ احتمالات بی‌شمارند.

در این روند، خلّاق و انعطاف‌پذیر باشید. به جنبه‌های نمادین فکر کنید. یک ترفند پیشنهادی برای رسیدن به معنای عمیق‌تر این است که تصور کنید خواب دیده‌اید که به خانه بزرگ‌تر همسایه حسادت کرده‌اید. چگونه خواب خود را تفسیر می‌کنید؟

بپذیرید که حسادت به معنای ضعف شما نیست.

پذیرشِ خود، مهم‌ترین قدم و شاید برای بسیاری از ما دشوارترین باشد. این ویژگی، با خود‌تأییدی متفاوت است. به این معنا که «من خوب هستم چون می‌توانم همه این کارها را انجام دهم». چنین نگرشی شما را به دام حسادت می‌اندازد.

خودپذیری یعنی تلاش برای دیدن زیباییِ بخش‌هایی از وجودتان که آن‌ها را انکار می‌کنید، و پذیرفتنِ خود به طور کامل. این ویژگی پیام اصلی داستان «دیو و دلبر» است: باید بتوانیم زیبایی را در چیزی که از آن روی‌گردانیم، ببینیم.

تنها در این صورت است که آن به شاهزادۀ رؤیاهای ما تبدیل خواهد شد. قطعاً در وجود شما جنبه‌های ناپسندی وجود دارد. تا وقتی که آن ها را نپذیرید، وبال گردن شما خواهند بود.

پذیرش خود ممکن است به این صورت باشد:

الآن حس حسادت می‌کنم چون او نقشی را که من می‌خواستم در تئاتر گرفته است. به این معنا نیست که ضعفی در من وجود دارد. این حس، یعنی من چیزی را خواستم که به آن نرسیدم، و چه خوب که آن نقش را خواسته‌ام. چون این نشان می‌دهد که چیزهایی در درون من هستند که می‌خواهند بیرون بیایند. دردی که از نگرفتن آن نقش حس می‌کنم، نشانگر عطش بازیگری من است.

می‌توانیم یاد بگیریم که نسبت‌به نقص‌هایمان نگاهی مثبت داشته باشیم. نقص‌ها نشان‌دهندۀ چیزی مثبت در ما هستند که تلاش می‌کنند برای شکوفاشدن. آیا این دیدگاه بهتری نیست؛ تا اینکه خود را معیوب و نیازمند اصلاح ببینیم؟ کودکان با تحسین رشد بهتری می‌کنند یا انتقاد؟ چه چیزی باعث حس متفاوت‌بودن شما می‌شود؟

از عناصر حسادت برای تأثیرگذاشتن بر واکنش‌تان استفاده کنید

در بخش «خوب است بدانید» که در بالا اشاره کردیم، چهار عنصر اصلی حسادت را بررسی کردیم. هر یک از این عناصر می‌تواند کلید مهمی برای کمک به شما در تبدیل حسادت از مقایسۀ آسیب‌زننده به الگوبرداری سالم باشد. حال، با هدف رشد شخصی نگاهی دوباره به آن‌ها داشته باشید:

حسادت به نظر نمی‌رسد که پایه و اساس منطقی داشته باشد. چون خوشبختی دیگران به شما ضرری نمی‌رساند، مگر مقدار ناچیزی. وقتی به دیگری حسادت می‌کنید، زمان آن رسیده که متوجه شوید چیزی در شما وجود دارد که آن را مطالبه نکرده‌اید و باید برای آن کاری انجام دهید. گرفتن خوشبختی دیگران سودی به حال شما ندارد. تنها چیزی که به شما کمک می‌کند، برداشتن گام‌هایی برای افزایش خوشبختی خودتان است.

ما بیشتر به کسانی حسادت می‌کنیم که بسیار شبیه ما هستند. اگر شما بخواهید ویولن بنوازید نه تنها به یک نقاش حسادت نخواهید کرد، بلکه احتمالاً به ایتساک پرلمان (ویولن‌زنِ مشهور) نیز حسادت نخواهید کرد. مگر این‌که سطح توانایی شما در ویولن‌نوازی تقریباً نزدیک به او باشد و تنها یک پله پایین‌تر از او قرار داشته باشید.

حسادت مانند یک آهن‌ربا شما را به سمت تبدیل‌شدن به نسخۀ بهتری از خودتان می‌کشد. احتمالاً بیشتر به افرادی حسادت می‌کنید که از شما اندکی جلوتر هستند، زیرا این حسادت می‌تواند انگیزه‌ برای پیشرفت در زمینه‌ای باشد که برای شما اهمیت دارد.

حسادت، احساس شرم‌آوری است. چون ما را با جنبه‌هایی از خود آشنا می‌کند که در آن‌ها احساس «کمبود» یا «ناکافی‌بودن» می‌کنیم. این حس ناخوشایندِ «ناکافی‌بودن» می‌تواند به صورت‌های فیزیکی، روان‌شناختی و حتی معنوی نمایان شود. با این حال، حسادت می‌تواند به ما کمک کند تا روی زمینه‌هایی تمرکز کنیم که نیاز به رشد و پیشرفت در آن‌ها داریم.

حسادت گاهی با «شادن‌فرویده» همراه است. این نشانه‌ای است که شما بیش از حد منتظر مانده‌اید تا کاری برای حسادت خود انجام دهید. این حالت مانند یک چراغ هشدار قرمز است که با صدای بلند روشن می‌شود و به شما می‌گوید: «بیدار شو!» اگر برای موفقیت یا خوش‌شانسی کسی آرزوی بدی کنید، احتمالاً به توانایی‌ها و استعدادهای خودتان توجه نکرده‌اید.

می‌توانیم یاد بگیریم که نسبت‌به نقص‌هایمان نگاهی مثبت داشته باشیم. نقص‌ها نشان‌دهندۀ چیزی مثبت در ما هستند که تلاش می‌کنند برای شکوفاشدن. آیا این دیدگاه بهتری نیست؛ تا اینکه خود را معیوب و نیازمند اصلاح ببینیم؟ کودکان با تحسین رشد بهتری می‌کنند یا انتقاد؟

حسادت و علاج آن گاهی رابطه‌ای مستقیم دارند. در مثال اول، «حسادت» و حس «شادن فرویده» من از مرگ یک روان‌شناس یا نویسنده، باعث شد متوجه شوم که زمان آن رسیده تا دست از تعلل بردارم و به جای حسادت به نویسندگان، کتابی بنویسم. نتیجه این شد که کتابی دربارۀ حسادت نوشتم. نوشتن آن کتاب حسادتم به دیگر نویسندگان را از بین برد.

اما گاهی اوقات، علاجِ حسادت متفاوت‌تر است. «مایک»، یک تاجر موفق از مراجعان من در مطب بود. حس می‌کرد که به افرادی که عکس‌شان روی جلد مجلات زرد (روزنامه‌نگارانی که دربارۀ موضوعاتی مانند رسوایی، تهمت‌های جنسی، دلالی تهمت، شبهه واردکردن به دیگران و استفاده از موضوعات احساسی، مقاله می‌نویسند) در صف صندوق سوپرمارکت‌ها بود، حسادت می‌کند.

او از ایدۀ من دربارۀ حسادت آگاهی لازم داشت و من را به چالش کشید. به من گفت: «تو می‌گویی حسادت نشانه‌ای است از چیزی در درون من که به آن توجه نکرده‌ام. اما من نمی‌خواهم مثل ستارگان هالیوود باشم، با زندگی‌های شلوغ و نداشتن حریم خصوصی. من یک تاجر هستم و به کارم علاقه دارم. پس چرا هر بار که کسی را روی جلد مجله می‌بینم، کمی حسادت می‌کنم؟»

آنچه مایک می‌خواست، شهرت نبود، بلکه دیده‌شدن بیشتر در زندگی‌اش بود. او به شهرت این افراد حسادت نمی‌کرد، بلکه به دیده‌شدن‌شان حسادت می‌کرد. او حرف‌هایی داشت که می‌خواست بیان کند و به دنیا منتقل کند. وقتی شروع به ارائۀ صحبت‌هایش در جلسات محلی مرتبط با تجارت کرد، حسادتش از بین رفت.

وقتی متوجه شدید که چه بخشی از درون شما احساس «درد» یا کمبود می‌کند، و در دنیای بیرونی جایی برای ابراز ندارد، چه گام‌های محکمی برای رسیدگی به این موضوع می‌توانید بردارید؟ بسته به این‌که حس حسادت یا نیاز درونی شما به چه چیزی اشاره می‌کند، چند راهکار برای شما پیشنهاد می‌کنم:

شروع یک پروژه خلاقانه جدید که از استعدادها یا تجربیات شما استفاده شود. اختصاص زمان بیشتر به یک هدف حرفه‌ای موجود که از قبل برایتان اهمیت داشته است. اشتراک‌گذاری دانش یا ارزش‌های خود با دیگران. (مثلاً از طریق تدریس، مشاوره، نوشتن، یا مشارکت در فعالیت‌های اجتماعی).

برای انتخاب بهترین مسیر، با کسی که به او اعتماد دارید دربارۀ این اهداف صحبت کنید، تا با گذشت زمان اهداف خود را تنظیم کنید. هرچه که انتخاب شما باشد، روی اقدامات مشخص و گام‌های عملی، کوچک و دست‌یافتنی تمرکز و برنامه‌ریزی کنید.

مفهوم اساسی در پس داستان‌هایی که در این راهنما گفتم این است: حسادت به‌خودی‌خود نشانه‌ای از ضعف یا مشکلی در شما نیست؛ بلکه نشان از وجود چیزی ارزشمند در درون شما است، که باید آن را به جهان عرضه کنید.

وقتی شهامت این کار را پیدا کنید، زندگی‌تان ممکن است به طور چشمگیری تغییر کند. حسادت احساسی چالش‌برانگیز است، اما منفعت عملی دارد. نکتۀ مهم این است که تشخیص دهید چیزی در درون شما وجود دارد که می‌خواهد خودش را به جهان نشان دهد و شما باید برای تحقق آن قدم بردارید.

با خودتان مهربان باشید. اگر این کار آسان بود، تا به حال انجام داده بودید. همۀ ما به دلایل مختلف مدت زیادی دست به اقدام نزدیم (ترس از شکست، سابقۀ انتقاد‌شدن، یا احساسات عمیق ناکافی‌بودن).

امیدوارم بازتابی که این راهنما ایجاد می‌کند، در تمام جنبه‌های وجودی شما نفوذ کند، خصوصاً آن بخشی که برای تغییر تلاش می‌کند. همچنین می‌خواهم این متن یادآور و نقشۀ راهی برای شما باشد: این مسیری است که باید به آن سمت حرکت کنید.

چگونه از حسادت درست استفاده کنیم

حسادت، یعنی تجربۀ احساسی با جنبه‌های مختلف. در ساده‌ترین حالت، حسادت به معنای خواستن چیزی است که فاقد آن هستید و شخص دیگری از آن بهره‌مند است. حسادت، حسی نفرت‌انگیز است که ممکن است گاهی پنهان شود.
استفاده از حسادت به عنوان پلۀ ترقی. تفکر دربارۀ پیامی که حسادت به شما منتقل می‌کند، در تشخیص راه‌هایی که می‌خواهید در آن‌ها رشد کنید به شما کمک می‌کند.

شناسایی و پذیرش احساسات حسادت‌آمیز. وقتی نشانه‌های حسادت را در خود مشاهده کردی (مانند منفی‌نگری بی‌جا نسبت به شخصی یا احساس رقابت با او)، با خودت صادق باش و آن را بپذیر.

شناسایی علت حسادت. از خود بپرسید چه چیزی در فلان شخص، باعث حسادت من شده است. از واضح‌ترین و روشن‌ترین دلیل شروع کنید. اما در نظر داشته باشید که شاید این دلیل نمادی از یک میل وسیع‌تر باشد.

پذیرفتنِ نقطه‌‎ضعف‌نبودن حسادت. در واقع، نقطه‌ضعف، بازتاب چیزی مثبت در شما است (مانند یک آرزو یا میل به تغییر) که نیازمند توجه شماست.

استفاده از عوامل حسادت برای واکنش درست. پایین‌کشیدن دیگران، واکنش صحیح به حسادت نیست. واکنش درست مرتبط است با برداشتن گام‌هایی برای رشد یا ابراز بخشی از وجودتان که حسادت در صدد نشان‌دادن اهمیت آن است.

حسادت از دیدگاه معنوی

بسیاری از افراد سکولار، اگر دربارۀ حسادت از دیدگاهِ معنوی از آن‌ها سؤال شود، ممکن است مقداری اطلاعات دربارۀ‌ آن داشته باشند که این احساس، گناه تلقی می‌شود. حتی برخی ممکن است بدانند که حسادت یکی از «هفت گناه کبیره» است، همراه با خشم، طمع، تنبلی، غرور، شهوت و پرخوری.

در این دسته از گناهان برخلاف بقیه، حسادت، تنها گناهی است که هیچ جنبۀ مثبتی ندارد. خشم؛ حداقل در لحظۀ ابراز لذت‌ کوتاه‌مدت دارد. هرچند که پیامدهای درازمدتی را در پی دارد.

طمع: جمع‌آوری مال یا هر چیزی دیگری لذت‌بخش است، با این‌که در نهایت به او ضرر می‌رساند.

تنبلی: کسی هست که تا حالا لذت خاموش‌کردن زنگ ساعت و دوباره خوابیدن را نچشیده باشد؟ هر چند که بعدش پشیمان شده باشد.

غرور: هرچند در روابط میان‌فردی خوب نیست ولی برای نفس خوشایند است.

شهوت: شاید، برای برخی از ما قدرتمندترین گناه باشد زیرا لذت نهفته در آن به قدری زیاد است که برای لحظه‌ای قدرت تصمیم‌گیری را از همه می‌گیرد.

پرخوری نیز همانند شهوت برای غذاست: لذت کوتاه‌مدت همراه با پشیمانی درازمدت.

اما حسادت، تنها گناهی است که هیچ لذتی ندارد. به نظرم، حسادت گناهی است که ظرفیت معنوی بالایی دارد. چون برخلاف گناهان دیگر انگیزۀ بیرونی و ظاهری ندارد؛ بلکه از درون ما نشأت می‌گیرد. به همین دلیل این حس ما را ملزم می‌کند تا درگیر کاوش درونی خود شویم، زیرا هیچ اثر خارجی ندارد تا آن را در دنیا پیدا کنیم.

بهترین راهی که من فکر می‌کنم می‌توانید مسیر معنوی را همراه حسادت طی کنید (یعنی یاد بگیرید بُعد درونی حسادت خود را درک کنید)، این است که ایمان داشته باشید که فقط شما چیزی خاص در درون‌تان دارید که باید به جهان عرضه کنید. اگر آن را بروز ندهید، جهان بدون آن خواهد ماند.

حتماً نباید یک دستاورد بزرگ و در معرض دید همگان باشد. هر چیزی که منحصر به شما است، می‌تواند باشد. از جمله حضور شما در زندگی شخص دیگر، شیوۀ کارکردن شما و شیوۀ بیان شما که مختص و منحصر به خودتان است.

حسادت؛ شما را دعوت می‌کند به خودباوری و نداشتن ضعف. هر چه بیشتر به این موضوع ایمان داشته باشید و طبق آن زندگی کنید، بیشتر خود واقعی‌تان را به دنیا ابراز می‌کنید، و کمتر حسادت می‌ورزید. اگر به خدا یا نیروی برتری ایمان دارید، باید به این باور برسید که شما به شکلی کامل خلق شده‌اید و نیازی به هیچ تغییر در خود ندارید.

تنها کافی است که خود واقعی‌تان را ابراز کنید. اگر به کار بردن واژۀ «خدا» برای شما سخت است، حداقل حس می‌کنید که شما بخشی از این طبیعت هستید. همان‌طور که در طبیعت کمال را می‌بینید، قدردان این باشید که شماهم جزئی از این کمال ذاتی هستید.»

منبع: psyche

بانک صادرات

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا