دربارهی پیدایش نوروز
سال در نزد ایرانیان همواره دارای فصل نبوده است. زمانی شامل دو فصل : زمستان ده ماهه و تابستان دو ماهه بوده؛ و زمانی دیگر تابستان هفت ماه (از فروردین تا آبان) و زمستان پنج ماه (از آبان تا فروردین)، و سرانجام از زمانی نسبتا کهن به چهار فصل سه ماهه تقسیم گردیده است. گذشته از ایران، سال و ماه سغدی ها، خوارزمی ها، سیستان ها در شرق و کاپادوکی ها و ارمنی ها در مغرب ایران، بدون کم و زیاد همان سال و ماه ایرانی بوده است.
مردم شناسان بر این عقیده می باشند که محاسبه ی آغاز سال، در میان قوم ها و گروه های کهن، از دوران کشاورزی، همراه با مرحله ای از کاشت یا برداشت بوده و بدین جهت است که آغاز سال نو در بیشتر کشورها و آیین ها در نخستین روزهای پاییز، یا زمستان و یا بهار می باشد. آغاز سال ایرانیان، هر چند زمانی دستخوش تغییر گردید؛ ولی «حمزه اصفهانی» در کتاب «سنی ملوک الارض و الا نبیاء» و «ابوریحان بیرونی» در «آثار الباقیه» گویند که آغاز سال ایرانی، از زمان خلقت انسان (یعنی ابتدای هزاره ی هفتم از تاریخ عالم)، روز هرمز از ماه فروردین بود. وقتی که آفتاب در نصف النهار، در نقطه ی اعتدال ربیعی، و طالع سرطان بود.
· پیدایش جشن نوروز
در ادبیات فارسی جشن نوروز را، مانند بسیاری دیگر از آیین ها، رسم ها، فرهنگ ها و تمدن ها به نخستین پادشاهان نسبت می دهند. شاعران و نویسندگان قرن چهارم و پنجم هجری، چون فردوسی بزرگ، منوچهری، عنصری، بیرونی، طبری، مسعودی، مسکویه، گردیزی و بسیاری دیگر که منبع تاریخی و اسطوره ای آنان بی گمان ادبیات پیش از اسلام بوده، نوروز و برگزاری جشن نوروز را از زمان پادشاهی جمشید می دانند، که تنها به چند نمونه و مورد [ از آن ها ] اشاره می شود :
جهان انجمن شد بر تخت اوی
از آن بر شــده فره بخــت اوی
به جمشـید بر گوهر افشاندند
مر آن روز را روز نــو خـواندند
سر سال نــو هرمز فرودیــن
بر آسوده از رنج تن، دل ز کین
به نوروز نو شــاه گیتی فـروز
بر آن تخت بنشست فـیروزروز
بزرگان به شـــادی بیاراستند
می و رود و رامشگران خواستند
«محمد بن جریر طبری» نوروز را سرآغاز دادگری جمشید دانسته :
«… جمشید علما را فرمود که آن روز که من بنشستم به مظالم، شما نزد من باشید تا هرچه در او داد و عدل باشد بنمایید، تا من آن کنم. و آن روز که به مظالم نشست، روز هرمز بود از ماه فروردین. پس آن روز رسم کردند …»
«ابوریحان بیرونی» پرواز کردن جمشید را آغاز جشن نوروز می داند:
«… چون جمشید برای خود گردونه بساخت، در این روز بر آن سوار شد، و جن و شیاطین او را در هوا حمل کردند و به یک روز از کوه دماوند به بابل آمد و مردم برای دیدن این امر به شگفت شدند و این روز را عید گرفته و برای یادبود آن روز تاب می نشینند و تاب می خورند …»
به نوشته «گردیزی»، جمشید جشن نوروز را به شکرانه ی این که خداوند «گرما و سرما و بیماری و مرگ را از مردمان گرفت و سیصد سال بر این جمله بود» برگزار کرد و هم در این روز بود که «جمشید بر گوساله ای نشست و به سوی جنوب رفت به حرب دیوان و سیاهان و با ایشان حرب کرد و همه را مقهور کرد.»
و سرانجام «خیام» می نویسد که جمشید به مناسبت باز آمدن خورشید به برج حمل، نوروز را جشن گرفت :
«… سبب نهادن نوروز آن بوده است که آفتاب را دو دور بود، یکی آنکه هر سیصد و شصت و پنج شبان روز به اول دقیقه ی حمل باز آمد و به همان روز که رفته بود بدین دقیقه نتواند از آمدن، چه هر سال از مدت همی کم شود؛ و چون جمشید، آن روز دریافت [ آن را ] نوروز نام نهاد و جشن و آیین آورد و پس از آن پادشاهان و دیگر مردمان بدو اقتدا کردند.
در خور یادآوری است که جشن نوروز پیش از جمشید نیز برگزار می شده و ابوریحان نیز، با آن که جشن را به جمشید منسوب می کند، یادآور می شود که : «… آن روز را که روز تازه ای بود، جمشید عید گرفت؛ اگرچه پیش از آن هم نوروز بزرگ و معظم بود …»
گذشته از ایران، در آسیای صغیر و یونان، برگزاری جشن ها و آیین هایی را در آغاز بهار سراغ داریم.
در منطقه ی لیدی و فری ژی، براساس اسطوره های کهن، به افتخار «سی بل»، الهه ی باروری و معروف به مادر خدایان، و الهه ی «آتیس» جشنی در هنگام رسیدن خورشید به برج حمل و هنگام اعتدال بهاری، برگزار می شد.
مورخان از برگزاری آن در زمان «اگُوست شاه» در تمامی سرزمین فری ژی و یونان و لیدی و آناتولی خبر می دهند. به ویژه از جشن و شادی بزرگ در سه روز 25 تا 28 مارس (4 تا 7 فروردین).
«صدرالدین عینی» درباره ی برگزاری جشن نوروز در تاجیکستان و بخارا (ازبکستان) می نویسد:
«… به سبب اول بهار، در وقت به حرکت درآمدن تمام رستنی ها، راست آمدن این عید، طبیعت انسان هم به حرکت می آید. از این جاست که تاجیکان می گویند : « حمل، همه چیز در عمل. در حقیقت این عید به حرکت آمدن کشت های غله، دانه و سر شدن (آغاز) کشت و کار و دیگر حاصلات زمینی است که انسان را سیر کرده و سبب بقای حیات او می شود …»
وی در جای دیگر می گوید : «… در بخارا نوروز را که عید ملی عموم فارسی زبانان است، بسیار حرمت می کردند. حتی ملای دینی به این عید که پیش از اسلامیت، عادت ملی بوده، بعد از مسلمان شدن هم مردم این عید را ترک نکرده بودند، رنگ دینی اسلامی داده و از وی فایده می بردند. از آیت های قرآن هفت سلام نوشته به «غولونگ آب» که خوردن وی در نوروز از عادت های ملی بیش تره بوده، تر کرده می خوردند …»
ولی برگزاری شکوهمند و باورمند و همگانی این جشن در دستگاه های حکومتی و سازمان های دولتی و غیر دولتی و در بین همه ی قشرها و گروه های اجتماعی، بی گمان، از ویژگی های ایران زمین است، که با وجود جنگ و ستیزها، شکست ها و دگرگونی های سیاسی، اجتماعی، اعتقادی، علمی و فنی، از روزگاران کهن پابرجا مانده، و افزون بر آن به جامعه ها و فرهنگ های دیگر نیز راه یافته است؛ و در مقام مقایسه، امروز جامعه و کشوری را با جشن و آیین چندین روزه ای، که چنین همگانی و مورد احترام و باور خاص و عام، فقیر و غنی، کوچک و بزرگ و بالاخره شهری و روستایی و عشایری باشد، سراغ نداریم.
· روزها یا ماه جشن نوروز
مدت برگزاری جشن هایی چون «مهرگان»، «یلدا»، «سده» و بسیاری دیگر، معمولا یک روز (یا یک شب) بیشتر نیست. ولی «جشن نوروز»، که درباره اش اصطلاح «جشن ها و آیین های نوروزی» گویاتر است، دست کم یک یا دو هفته ادامه دارد.
ابوریحان بیرونی مدت برگزاری جشن نوروز را، پس از جمشید یک ماه می نویسد:
«… چون جم درگذشت، پادشاهان همه روزهای این ماه را عید گرفتند. عیدها را شش بخش نمودند:
5 روز نخست را به پادشاهان اختصاص دادند،
5 روز دوم را به اشراف،
5 روز سوم را به خادمان و کارکنان پادشاهی،
5 روز چهارم را به ندیمان و درباریان،
5 روز پنجم را به توده ی مردم
و پنجه ی ششم را به برزیگران.»
«کمپفر» در سفرنامه ی خود آورده که، در زمان شاه سلیمان صفوی، مهمانی ها، تفریح و جشن های نوروز در میدان های عمومی تا سه هفته طول می کشید.
«درو ویل» نیز مدت تعطیلی جشن نوروز را در زمان فتحعلیشاه دو هفته می نویسد.
ولی برگزاری مراسم نوروزی امروز، دست کم از پنجه و «چهارشنبه ی آخر سال» آغاز و در «سیزده بدر» پایان می پذیرد.
افسانه ها درباره ی پیدایش نوروز فراوان است از آن جمله : پرواز جمشید در هوا، به مظالم نشستن او در نوروز، آغاز گشتن آسمان، تجدید دین، ساختن تخت و تابیدن نور بر آن، گشتن فلک و برج ها، گردونه ی بلور جمشید تخت جمشید در برابر آفتاب، بر گوساله نشستن جمشید و از این گونه مطالب که اگر هم مبتنی بر وقایعی بوده اند همه فراموش و مسخ شده، صورت خرافه و افسانه بر خود گرفته اند.
ابوریحان بیرونی در کتاب «التفهیم لاوایل صناعه التنجیم» در سبب نهادن نوروز می نویسد : «نوروز چیست؟ نخستین روز است از فروردین ماه، زین جهت روز نو نام کردند زیرا که پیشانی سال نو است.»
باز می نویسد: «اعتقاد پارسیان اندر نوروز نخستین، آنست که اول روزی است از زمانه و بدو فلک آغازید به گشتن.»
اما درکتاب «نوروزنامه» که در اواخر سده ی پنجم هجری تالیف شده درباره ی منشاء نوروز و تحولات آن اشاره های دقیق و سودمند و مهمی آمده است. نویسنده ی نوروزنامه مانند ایرانیان عهد باستان معتقد است که در آفرینش حرکت خورشید در بامداد نخستین روز فروردین از اولین درجه ی برج حمل شروع شد و می گوید: «چون ایزد تبارک و تعالی بدان هنگام که فرمان فرستاده که ثبات برگیرد (یعنی خورشید به حرکت در بیاید) تا تابش ومنفعت او به همه چیزها برسد، آفتاب از سر حمل برفت وآسمان او را بگردانید و تاریکی و روشنایی جداگشت و شب و روز پدیدار شد و آن آغازی شد بر تاریخ این جهان. پس از هزار و چهارصد و شصت و یک سال به همان دقیقه و همان روز باز رسید … چون آن وقت را دریافتند ملکان عجم از بهر بزرگداشت آفتاب و از بهر آن که هر کس این روز را در نتوانستندی یافت، نشان کردند و این روز را جشن ساختند و عالمیان را خبر دادند تا هنگام آن را بدانند و آن تاریخ را نگاه دارند.»
در جای دیگر می نویسد : «چون کیومرث، اول از ملوک عجم به پادشاهی نشست و خواست که ایام سال و ماه را نام نهد و تاریخ سازد تا مردمان آن را بدانند بنگریست که آن روز بامداد آفتاب به اول دقیقه ی حمل آمد، موبدان را گرد کرد و بفرمود که تاریخ از این جا آغاز کنند و موبدان جمع آمدند و تاریخ نهادند.»
در همین کتاب در سبب ایجاد نوروز می نویسد: «اما سبب نهادن نوروز آن بوده است که چون بدانستند که آفتاب را دو دور بود، یکی آنکه هر سیصد و شصت و پنج روز و ربعی از شبانروز، به اول دقیقه ی حمل باز آید. (لیک در سال بعد به همسان وقت و روز که رفته بود، بدین دقیقه نتواند آمدن، چه هر سال از مدت، همی کم شود) و چون جمشید آن روز را دریافت نوروز نام نهاد و جشن و آیین آورد، پادشاهان و دیگر مردمان بدو اقتدا کردند.»
باز در جای دیگر نوشته است از این تاریخ (یعنی از زمان نهادن تاریخ به دست کیومرث) هزار و چهارصد سال گذشته بود و آفتاب اول روز به فروردین و به برج نهم آمد (در پادشاهی هوشنگ و تهمورث) چون کبیسه نمی کردند، آغاز سال و نوروز تقریبا در این مدت نه ماه عقب افتاده بود. چون از ملک جمشید چهار صد و بیست و یک سال بگذشت (1461=421+1040) این دور (یعنی دور اول از زمان تاریخ گذاری کیومرث ودور دوم از آغاز آفرینش) تمام شده بود و آفتاب به فروردین خویش به اول حمل باز آمد … پس در این روز که یاد کردیم، جشن ساخت و نوروزش نام نهاد و مردمان را فرمود که هر سال چون فرودین نو شود، آن روز جشن کنند و آن روز نو دانند تا آن گاه که دور بزرگ باشد که نوروز حقیقت بود (یعنی نوروز حقیقی)
به هر حال نظر بیرونی و نویسنده ی نوروزنامه درباره ی منشاء نوروز چنین است که ایرانیان عقیده داشته اند که پس از آفرینش زمین و آسمان و هر چه در آن هاست چندین هزار سال به حال سکون و بی حرکت ایستاده بوده اند؛ چون به فرمان اهورامزدا آغاز به حرکت کردند، حرکت خورشید در آن هنگام از بامداد نخستین روز ماه فروردین یا روز هرمزد و از نخستین نقطه یا دقیقه یا درجه ی برج حمل بود ولی در سال بعد که در آن روز و ساعت حرکت کرده نتوانست به آن دقیقه برسد و ناچار آغاز سال از جای خود تغییر یافت و عقب افتاد و هر سال در درجات برج ها به طور قهقرایی تغییر یافت تا در یک دور طولانی دوباره به همان روز و ساعت که در آغاز حرکت کرده بود باز آمد و این مدت 1460 سال طول کشید و نخستین کسی که این روز (یعنی نوروز حقیقی) را دریافت کیومرث بود و آن را آغاز تاریخ تعیین کرد و دوباره دور دوم از بامداد روز هرمزد، از نخستین درجه ی برج حمل و روز اول بهار شروع شد.
علت گردیدن آغاز سال در درجه های مختلف برج ها و واقع شدن نوروزهای همه ساله در روزهای گوناگون به طور قهقرایی این بود که چون ایرانیان طول سال خورشیدی را 365 روز و 6 ساعت و 12 دقیقه حساب می کردند. به علت کبیسه نکردن- چون با آن آشنایی نداشتند- آغاز سال با نقطه ی اعتدال ربیعی هر چهار سال تقریبا یک روز فاصله پیدا می کرد. ناچار لحظه ی تحویل سال و نوروز یا روز هرمزد در برج ها و فصل ها جابجا می شد؛ چنانکه در دوران پادشاهی هوشنگ و تهمورث که 1040 سال از تاریخ گذاری کیومرث گذشته بود، آغاز فروردین ماه یا نوروز در برج نهم بود و این محاسبه تا اندازه ای درست است، زیرا در 1040 سال اگر ربع شبانه روز یا 6 ساعت تحویل خورشید از نقطه ی اعتدال ربیعی دور افتاده باشد، در طول این مدت می شود 6240= 6 * 1040 ساعت که با تقسیم آن به 30 روز (تعداد روزهای ماه) می شود هشتاد ماه و بیست روز و اگر دقیقه ها محاسبه شود، به هر حال آغاز سال پس از آن مدت در داخل برج نهم قرار می گیرد.
می گویند : چون جمشید در 1040 به پادشاهی رسید، پس از 421 سال از سلطنت او یعنی هنگامی که 1461 سال از آغاز تاریخ کیومرثی گذشته بود، خورشید سه باره در همان روز و همان ساعت که به نقطه ی اعتدال ربیعی یا جایی که در روز نخست از آن جا آغاز به گشتن کرده بود بازگشت یعنی در نخستین دقایق و ساعت بامداد هرمزد از ماه فروردین قرار گرفت و دور سوم آغاز شد و جمشید نیز همچون کیومرث آن نوروز حقیقی را دریافت و جشن گرفت.
با علم به اینکه عقاید مربوط به آفرینش و سکون و حرکت ستارگان و ماه و خورشید و زمین و آسمان به آن صورت که بیان شده اند، جز افسانه هایی بیش نیستند ولی در پرتو آن ها چند موضوع برای ما روشن و آشکار می شود که چگونه توجه به مسایل نجومی و اختر شماری و ستاره شناسی و محاسبه ی حرکات خورشید و رصد ستارگان و دقت و ممارست در قضایای مربوط به هیات و نجوم و گاهشماری از کهن ترین زمان ها در میان ایرانیان معمول بوده و با دسترسی نداشتن به وسایل دانشی دقیق با رصدهای ساده و ابتدایی به مسایل مهمی در گاهشماری پی برده بودند که با اندازه گیری های زمان ما از لحاظ محاسبه ی طول سال خورشیدی حقیقی و تعیین محل و موقع دقیق آن در برج ها چندان تفاوت فاحشی پیدا نمی کند.
اما درباره ی داستان ها و افسانه هایی که در منشاء ایجاد و نسبت دادن آن به جمشید، پادشاه دوره های اساطیری، باید در نظر گرفت که بدون شک در ذهن و خاطره ی مردم ایران زمین برخی پیشامدهای تاریخی مهم وجود داشته است که بر اثر گذشت زمان رنگ باخته و به صورت افسانه در آمده بوده است و باید در علل به وجود آمدن آن ها دقت و امعان نظر کرد و از لابه لای آن ها، حقایق تاریخی را بیرون کشید و در پیرامون آن ها اندیشه به کار بست تا بشود به نتایج سودمندی رسید.
در اینجا لازم است یادآوری کنیم که هر افسانه ای از چهار پایه به وجود می آید و شکل می گیرد :
نخست، پیشامد و رخداد تاریخی بزرگ و مهمی که نظر به اهمیتش، خاطره اش در ذهن مردم باقی می ماند و سپس با گذشت زمان شکل افسانه به خود می گیرد و شاخ و برگ های گوناگون می یابد.
دوم، کسانی که در پدید آوردن و پیدایش آن پیشامدها دست اندر کار بوده اند.
سوم، مکانی که این پیشامدها در آن به وقوع پیوسته است.
چهارم، زمانی که داستان در آن رخ داده است.
سه پایه ی آخر همواره در معرض دگرگونی و جابه جا شدن و شکل عوض کردن است و چه بسا داستانی از کسانی به کسان دیگر نسبت داده می شود یا از مکانی دیگر نقل می شود یا از نظر زمان پس و پیش برده می شود ولی آن چه همواره ثابت می ماند، هسته ی اصلی و مبنای پدید آمدن پیشامد است که البته با شاخ و برگهایی آرایش می یابد و اگر آن ها را از پیرامون آن ها بپیراییم و افزوده ها را از دور هسته ی اصلی دور گردانیم، بی گمان به حقیقتی خواهیم رسید.
اکنون اگر با این نظر در داستان های مربوط به جمشید و نوروز بنگریم و آن ها را تجزیه و تحلیل نماییم، نتیجه های زیر به دست خواهد آمد که :
بیگمان خاطره ای از علت بنای کاخ ها وایوان ها و تالارهای تخت جمشید در آن صفه در دامنه ی کوه رحمت در ذهن مردم ایران باز مانده بوده. می دانسته اند که میان بنیاد این معبد عظیم یا شهرآیین با برگزاری آیین نوروز و مهرگان که هر دو جنبه ی کاملا ملی و دینی و نجومی داشته ونیز گرد آمدن درباریان و بزرگان ایران زمین و کشورهای گوناگون در این محل مقدس ارتباطی وجود داشته و نیز خاطره هایی از مراسم تحویل خورشید به برج حمل و رصد و تابیدن نخستین پرتو خورشید در بامداد نخستین روز تابستان بزرگ و فرارسیدن سال نو اجرا می گردیده است، به یادها باز مانده بوده است.
بدینسان با برقراری ارتباط میان ساختن و پدید آوردن تخت جمشید برای اجرای برخی مراسم و انجام دادن برخی محاسبات نجومی و رصد و اندازگیری های مربوط به وضع خورشید در نوروز و مهرگان و برگزاری جشن ها و آیین های مخصوص به این مناسبت ها و مربوط ساختن آن با واژه ی تخت و تابیدن خورشید بر آن و نوروز گرفتن آن روز، همه روشن می سازد که این داستان ها چگونه به وجود آمده اند و از کجا ریشه گرفته اند.
چون امروز ما می دانیم که مبنای تخت جمشید یا صد ستون یا (پارسه که) کی و به دستور چه کسی ساخته شده است. بنابر این بر ما روشن می گردد که چگونه داستان های جمشید وسلیمان و داریوش در هم آمیخته و یک چنین افسانه هایی را پدید آورده است.
اکنون با توجه به ریشه ی این داستان ها، لازم می نماید که جستجو کنیم آن نوروز تاریخی که داریوش در بالای صفه تخت جمشید با آیین ویژه ای برگزار کرده و به علت اهمیت و ارج خاصی که داشت، خاطره اش در ذهن مردم ایران باقی ماند، کدام نوروز و کی بوده است.
اما باید پیشاپیش بدانیم که نوروز یک عید و جشن کهنسال و بسیار باستانی است که از نیاکان آریایی ایرانیان بدان ها رسیده ومسلما پیش از زردشت نیز این جشن برگزار می شده است و شاید بتوان گفت که آیین نوروز از سده های سیزدهم و چهاردهم پیش از میلاد و حتی اوایل هزاره دوم پیش از میلاد مرسوم بوده است. پس با این پیشینه روشن می گردد که نوروز آن چنان که پنداشته می شود که جشن دینی زردشتی نیست بلکه مربوط به زمان «پوریو تکیشان» (پیش دینان) بوده است. از این رو در اوستا نامی از نوروز برده نشده است. ولی پس از اشاعه ی دین زردشتی در ایران و برقراری سال شماری و گاهشماری اوستایی در ایران زمین و تطبیق دادن ماههای هخامنشی و اوستایی با یکدیگر، جشن فروردگان که عید مردگان بود در پایان سال و دهه ی آخر ماه اسفندارمذ اوستایی برگزار می شد، با جشن نوروز که در آغاز ماه (آدوکنیش) هخامنشی توام شده، کم کم رنگ و بوی زردشتی به خود گرفت و به همین علت است که تنها در برخی از کتاب های دینی دوران ساسانی از این جشن و برخی آداب مذهبی مربوط به آن یاد می شده و در دین زردشتی به چنین جشن بزرگ و دیر سال کمتر پرداخته شده است.
نوروزی با این خصوصیات یعنی سالی که حلول خورشید به نقطه ی اعتدال ربیعی و نخستین دقیقه ی برج حمل در سر ساعت 6 بامداد نخستین روز ماه فروردین یا برابر هخامنشی آن (ادوکنیش) انجام گرفت، تنها در سال 487 پیش از میلاد به افق تخت جمشید می توانست اتفاق بیفتد و بس، زیرا با محاسبات دقیق قهقرایی و جدول هایی که دانشمندان هیات و نجومی فراهم آورده اند، معلوم می شود که در سال 487 پیش از میلاد تحویل سال در روز 28 مارس به افق گرینویچ ساعت 2 و 39 دقیقه از نیمه شب گذشته و به افق تخت جمشید که حدود 3 ساعت و 21 دقیقه با آن فرق دارد، در سر ساعت 6 بامداد نخستین روز ماه (ادوکنیش) هخامنشی یا روز هرمزد فروردین ماه اوستایی اتفاق افتاده است. پس معلوم می شود که نوروز سال 487 پیش از میلاد یکی از آن نوروزهای حقیقی بوده که کیومرث و جمشید و گشتاسب آن را درک کرده بودند و داریوش بزرگ نیز با محاسباتی که دانشمندان و مغان آن زمان محاسبه کرده بودند، در این سال در تخت جمشید که از سی سال پیش، دو سال مانده به پایان پادشاهی او، برای تدارک چنین جشنی ساخته شده بود، انجام گرفته است و بدین سان پس از سال ها و سده ها، نوروز را در محل و موقع خود ثابت نگاه داشتند و از آن پس با معمول کردن کبیسه های یکصد و بیست ساله به انجام رسانیدند.
نوروز جشن بازگشت به زندگی، جشن آفرینش، و جشن تجلی عناصر فرهنگ مدنی
دکتر بدرالزمان قریب این پژوهش نوروز را در سه تصویر مورد بررسی قرار می دهد :
1- نوروز، جشن تجدید حیات طبیعت و بازگشت به زندگی در طبیعت
2- نوروز، جشن آفرینش
3- نوروز، تجلی عناصر و بنیادهای فرهنگی مدنی
هریک از این سه تصویر را می توان از سه دریچه ی اسطوره، تاریخ و آیین ها بررسی کرد که نگارنده چکیده وار آن ها را نقل می کند و تکیه بر تصویر سوم نوروز که تبلور بنیادهای فرهنگ مدنی است دارد.
1- نوروز جشن بازگشت به زندگی، دو اسطوره به پشتوانه دارد : اسطوره ی جمشید و اسطوره ی سیاوش
1-1- اسطوره ی جمشید
پیوند تنگاتنگ جمشید و خورشید و جمشید و نوروز در بنیانگذاری نوروز
1-1-1- روایات اسلامی
فردوسی بزرگ :
سر سال نو هرمز فرودین
بر آسوده از رنج تن، دل زکین
به جمشید بر گوهر افشاندند
مر آن روز را روز نو خواندند
چنين روز فرخ از آن روزگار
بمانده از آن خسروان يادگار
بیرونی (1) : جمشید بر سریر زرتشت و چون پرتو آفتاب بر تخت او تابید، چهره ی جمشید چون خورشید می درخشید. مردم در آن روز دو خورشید دیدند و آن را روز نو خواندند و جشن گرفتند.
بیرونی (2) : می گویند فرخنده ترین ساعات نوروز، ساعت ای متعلق به خورشید است و بامداد این روز، سپیده دم تا حدود امکان به افق نزدیک است و با نگاه کردن به سپیده دم مردم بدان تبرک می جویند زیرا که نام آن روز اورمزد است و آن نام خدا، آفریدگار، سازنده و پرورنده ی جهان و مردم است. او که همت و احساسش قابل توصیف نیست.
نوروز نامه : سبب نام نهادن نوروز آن بوده است که آفتاب را دو دور است و یکی آن که سیصد و شصت و پنج روز و ربعی از شبانه روز به اول دقیقه ی حمل باز آید لیک در سال بعد بدین دقیقه نیامد و چون جمشید آن روز را درک کرد و به احتساب آورد نوروز نام نهادند و جشن گرفتند.
1-1-2- پشتوانه ی زبانشناسی :
جمشید و خورشید هر دو با پسوند «شید» به معنای «درخشان» از اوستایی «خشئته»(xsaeta) ترکیب شده اند.
نام اصلی جمشید : «ییم»(yima) یا «جم» در اوستا و «یم»(yama) در ریگ وداست.
همین نام اصلی خورشید «خور»(xwar) یا «هور» در اوستا و «سور»(sur / swar) در وداست. در منابع کهن تاریخی و بسیاری ازمنابع جدید جمشید را به نام «جم» می خوانند و لقبش را «شید» ذکر کرده اند. سبب آن که هرکجا می رفت چون خورشید می درخشید و نور از او ساطع می شد. جمشید اسمش جم بود و به سبب زیباییش بدو لقب جمشید دادند چون شید به معنی فروغ و درخشان است (طبری)
جم پسر «ویونگهان»(ویونگهنه / ویوهونت در اوستایی) است که معادل «ویوسونت»(vivasvant) متون ودایی برابر با خدای خورشید است و در ادبیات پس از ودا نیز نام عام خورشید است. رابطه ی جمشید و میترا که هر دو با روشنی در ارتباط اند و دارای رمه ی خوب و چراگاه های فراخند نیز شناخته شده است.
1-1-3- پشتوانه ی تاریخی :
نظریه ی جلوس داریوش بزرگ در تخت جمشید در بامداد نوروز در سالی که هنگام جلوس او حلول خورشید به برج حمل به ساعت 6 بامداد روی داده است.
و در آن ساعت شاه بر تخت می نشست و بارعام می داد و نور خورشید ازمنفذی بر تخت او می تابید.
نظریه ی نسبت دادن بنای شهر استخر به جمشید همراه با نقوش و دیوار نگاره هایی که شاه هخامنشی را بر تخت در حال حمل او توسط اقوام تابع گوناگون نشان دهد.
فارسنامه ی ابن بلخی : جمشید بفرمود تا جمله ملوک و اصحاب جهان به استخر حاضر شوند و جشن گرفت و آن ساعت خورشید به اعتدال ربیعی رسیده بود.
نظریه ی نجومی : تخت جمشید با محاسبات ریاضی، فیزیکی و ستاره شناسی بسیار دقیقی بنیانگذاری شده است. احتمال می رود که نقش شیر و گاو و پلکان آپادانا، نمادی از برج اسد و برج ثور باشند و این هر دو ماه (اردیبهشت و امرداد) در بنا و وضع جغرافیایی آن نقشی داشته باشند.
1-2- پیوند جمشید با نوروز در بازگشت به زندگی و گسترش زمین
بیرونی از قول زادویه : اهرمن برکت را از آب و گیاه گرفته بود و باد را از وزیدن باز داشته بود و درختان خشک شدند و دنیا نزدیک به نابودی بود. پس جم به امر خداوند به قصد منزل اهرمن و پیروان او رفت و دیر گاهی آنجا بماند و چون برگشت جهان به حالت فراوانی و باروری و مردم به اعتدال رسیدند. در آن روز که جم برگشت، مانند آفتاب طالع شد و نور از او می تابید و مردم از طلوع دو آفتاب در یک روز در شگفت شدند و آن روز را نوروز خواندند و جشن گرفتند و چون چوب های خشک سبز شدند مردم به یُمن این نعمت در هر ظرفی و طشتی جو کاشتند و سپس این رسم میان ایرانیان پایدار ماند.
متون پهلوی : جمشید به دوزخ رفت و مدتی آنجا بماند و پیمان را که اهرمن ربوده بود از او بگرفت و به زمین بازگرداند.
بیرونی : چون در عهد جم هیچ جانوری نمرد، زیرا خداوند به پاداش خدماتی که جمشید کرد مردم او را از پیری، بیماری، درد و غم رهایی بخشیده بود. در نتیجه جانوران و مردمان چنان رو به فزونی نهادند که فراخنای زمین با همه ی پهنای آن تنگ شد. آن وقت جمشید به امر خداوند زمین را در سه بار سه برابر کرد. پس جمشید به مردمان دستور داد در این روز غسل کنند تا از گناهان پاک شوند.
روایت بیرونی بازتاب روایت وندیداد است که جم به کمک دو ابزار زرین که خداوند بدو داده بود زمین را گسترش می دهد. در فروردین یشت نیز در برابر خشکی چراگاه ها از فروهر جم استمداد می شود.
1-3- بازگشت به زندگی : پیوند نوروز با سیاوش و کیخسرو
1-3-1- اسطوره ی سیاوش :
سیاوش قهرمان صلح دوستی، پاکدامنی، دلاوری ایرانیان و نماد اعتدال (و مخالف افراط) به دست دشمنان ایران و ناجوانمردانه کشته می شود از خون اوگیاهی می روید که همیشه زنده است و پسرش کیخسرو به ایران باز می گردد. کیخسرو پادشاه آرمانی ایران، اسطوره ی صلح، نظم و داد را برقرار می کند و به آشفتگی دوران کاووس پایان می دهد. ضمنا کیخسرو از جاودان هاست. می توان بازگشت او را به ایران، مثل بازگشت سیاوش به زندگی تلقی کرد.
1-3-2- روایات اسلامی، بیرونی :
خدای گیاهان در این روز زنده می شود. گویند در بامداد نوروز بر کوه بوشیخ شخصی خاموش که دسته ای از گیاهان خوشبو در دست دارد ساعتی آشکار می شود و بعد تا سال دیگر همان زمان ناپدید می گردد.
ترشخی (تاریخ بخارا) : بنای ارک را به سیاوش نسبت می دهند و محل گور او را در دروازه ی غوران بخارا که مکانی عزیز و محترم است می دانند و هر سال در نخستین روز نوروز پیش از آفتاب یک خروس می کشند و به روایت دیگر، مغان بر مرگ او سرود سوگواری می خوانند.
1-3-3- مقایسه شود با اسطوره بین النهرینی «اکیتو»(akitu) با کشته شدن خدای «دموزی»(/ تموز) و بازگشت او به زمین در بهار و ازدواج او با الهه ی باروری و تجدید حیات طبیعت.
همان گونه جشن بابلی «زگموک»(zagmuk) و بازگشت «مردوک» پس از اسارت در زیر زمین و جشن بهاری و آیین تجدید میثاق پادشاه با مردوک و کاهنان آن.
جشن بهاری بابلی ها دوازده روز دوام داشت و در آن مدت پیکر بت ها از معبدهای هر شهر به خارج برده می شد و بعد از این همراه با پیکر مردوک به پرستشگاه بابل آورده می شد. در آنجا شاه شرکت می کرد و حلقه ی شاهی و شمشیر خود را به کاهن می داد و در مقابل پیکر مردوک توبه می کرد و سوگند می خورد و با این تشریفات مردوک که در جهان زیرین اسیر بود آزاد می شد.
1-3-4- احتمال می رود که آریایی ها که جشن سال نوشان به سبک هند و اروپایی ها در آغاز پاییز بود، متاثر از جشن های بهاری مردم بین النهرین و مردم بومی فلات ایران باشد. شک نیست که مردم بومی فلات ایران پیش از آمدن آریایی ها جشن بهاری را همانند مردم بین النهرین برگزار می کردند و در میان ایرانیان پیش از گرویدن به دین زردشت تلفیقی از عقاید بومیان فلات و آیین پرستش نیاکان یا فروشی ها ایجاد شده بود.
نوروز ظاهرا جشن غیر زردشتی است و زردشتیان باستان بیشتر به جشن های دینی خود پایبند بودند. اما محبوبیت نوروز در میان ایرانیان باعث شد که زردشت نوروز را بپذیرد و آن را به عنوان جشن آفرینش برگزار کند. بازگشت فروشی ها را نیز می توان نوعی بازگشت به زندگی یا بازگشت به سوی زندگان تعبیر کرد. فروشی ها ارواح پاک نیاکان اند که پیش از سال نو، به دیدن وطن، خانه، فرزندان و نوادگان خود می آیند. نام ماه فروردین نیز از نام «فروشی»(= فرورتی) گرفته شده است.
آیین رفتن بر مزار گذشتگان پیش از نوروز و افروختن چراغ یا شمع برای آن است که فروهرها راه خانه وکاشانه خود را در روشنایی به آسانی بیابند و تمیز کردن خانه نیز در اصل برای خوش آمدگویی به این بازدیدکنندگان آن جهانی است.
2- نوروز و آفرینش و جشن توزیع بخت :
2-1- طبق نظریه ای، آفرینش جهان در نوروز صورت گرفته است (نظریه ی دیگر نیز آن را در مهرگان می داند).
بیرونی : آفرینش جهان در ششمین روز نوروز به کمال رسید و در این روز خداوند از آفرینش بیاسود. روز اول نوروز به نام خداوند (هرمزد) و روز ششم به نام خرداد (امشاسپند) است. در بیشتر روایات آسمان، زمین، خورشید و ستارگان قبلا آفریده شده بودند. آفرینش زمان در نوروز بود. خداوند به خورشید در آن زمان که در برج حمل بود حرکت بخشید و از آنجا زمان آغاز شد و مردم نوروز را جشن گرفتند. در بعضی روایات آفرینش انسان نیز در نوروز بود پس نوروز جشن تولد انسان نیز می تواند باشد.
بیرونی : نخستین روز از فروردین ماه را از این جهت نوروز نام نهادند زیرا پیشانی سال نوست و به اعتقاد پارسیان نخستین روزی است از گشتن زمان. در این روز خوشبختی را برای ساکنان زمین توزیع می کنند و از این رو ایرانیان آن را روز امید می خوانند.
نوروزنامه : در آغاز آفرینش، حرکت خورشید در بامداد نخستین روز فروردین از نخستین درجه ی برج حمل آغاز شد. پس آفتاب از سه حمل برفت و آسمان او را گردانید و شب و روز پدیدار گشت و از آن آغازی شد بر تاریخ جهان.
2-2- نوروز بزرگ
بیرونی : دانشمندان ایران گویند که در نوروز ساعتی است که در آن سپهر پیروز، روان ها را برای ایجاد آفرینش به جنبش درآورد. این روز که روز خرداد است نوروز بزرگ نام دارد و در میان ایرانیان جشنی با اهمیت است. گویند که خدا در این روز آفرینش همه ی آفریدگان را به پایان رسانید. در این روز او ستاره ی مشتری را آفرید و فرخنده ترین ساعات متعلق به مشتری است. اما آخرین عمل آفرینش اورمزد به اعتقاد زردشتیان، آفرینش انسان است و اگر آفرینش ستاره ی مشتری بعدا بدان اضافه شده بدین دلیل است که ستاره ی مشتری همنام اورمزد است. در نوروز بزرگ (یا روز خرداد از ماه فروردین) است که طبق متون پهلوی بیشتر رویدادهای مهم جهان در گذشته و آینده در این روز اتفاق افتد، از جمله : تولد زردشت، گسترش دین، پیام اورمزد به زردشت، پذیرش گشتاسپ دین زردشت را، تولد و عروج کیخسرو، روزی که سام نریمان، اژی دهاک را بکشد و چندی به عنوان پادشاه هفت کشور بر تخت نشیند و چون کیخسرو ظهور کند آن را بدو واگذار کند، و در آن مدت سوشیانس موبد موبدان او گردد. پس تن گشتاسپ شاه زنده گردد و کیخسرو و فرمانروایی را بدو واگذر کند و سوشیانش مقام خود را به پدرش زردشت دهد. در این روز است که اورمزد خدا رستاخیز تن پسین کند و جهان از مرگ و رنج و بدی برهد و اهرمن سرکوب گردد.
2-3- از نظر آفرینش باید نقش امشاسپندان را در کمک به اورمزد یادآور شد چه غیر از اورمزد که نگهبان انسان است هر کدام از امشاسپندان نگهبان یکی از آفریدگان اند : «بهمن»(وهومن)، نگهبان حیوان، «اردیبشهت» نگهبان آتش، «اسپندارمز»(اسفند) نگهبان زمین، «خرداد» نگهبان آب، «امرداد» نگهبان گیاه و «شهریور» نگهبان فلزات. در رابطه با نوروز باید به ویژه نقش سه امشاسپند مونث «اسپندارمذ»، «خرداد» و «امرداد» را ذکر کرد چه این هر سه زایا هستند و در بارش باران، زایش زمین و رویش گیاه نقش برجسته ای دارند که این هر سه زایش در سایه ی مهر و عطوفت آنها صورت می گیرد.
2-4- نوروز ساسانیان : نوروز خسروانی
درباره ی نوروز خسروانی اطلاعات بیشتری از روایات اسلامی داریم.
بارعام شاه در شش روز نخست نوروز که هر روز به طبقه ای اختصاص داشت. یک روز برای دهقانان (خرده مالکین) یک روز برای اشراف (تیول داران) سپاهیان، روحانیان و مردم عادی در روزهای بعدی می آمدند و روز ششم ویژه ی شاه و خاصان او بود. در روزهای نخستین، شاه هدیه می داد و در روز ششم هدیه ها را می پذیرفت. بیست روز به نوروز مانده، دوازده (و به روایتی هفت) ستون از خشت خام در حیاط نصب می کردند و در آن دانه های هفت نوع غله : گندم ، جو، برنج، ارزن ، لوبیا، نخود، عدس را می کاشتند محصول را در روز ششم با سرود خوانی و موسیقی جمع می کردند و کف بر تالار می پاشیدند و ستون ها را تا روز مهر (شانزدهم) نگه می داشتند و برای وضع کشت و کار سال در پیش تفال می زدند. در ماخذ رسم آوردن هفت سین یا سینی های حامل نقل و شکر یا هفت دانه ی غله نیز یاد شده است. اما شاید جالب ترین آیین «تبریک گویی نوروزی» بود که به روایتی در روز نخست و به روایتی در روز ششم انجام می گرفت. شخص تبریک گو خوشقدم و نامش خجسته بود.
او در تبریکش از سوی دو نفر «فرخنده ی نیک بخت» می آمد و به سوی دو «پر برکت» می رفت، با خود سال نو می آورد و برای شاه تندرستی و خوشبختی آرزو می کرد. به احتمال بسیار این آیین نمادین بود و دو نفر فرخنده پی یا فرخنده ی نیک بخت جلوه های دو امشاسپند خرداد و امردادند. خرداد نماد تندرستی و امرداد نماد نامیرایی و جاودانگی است. دو پر برکت آب و گیاه اند که نماد باروری و فراوانی این دو امشاسپندند. پس تبریک گو برای طرف در سال نو تندرستی و جاودانگی و برای سرزمینش برکت و باروری طلب می کند و همه ی اینها را همراه با پیروزی هدیه می آورد (طرف می تواند شاه یا بزرگِ خاندان باشد). این پیام پنهانی نوروز، هنوز بازتابَش در آیین های مردمی برپاست. هنوز بسیاری از ایرانیان می خواهند نخستین کسی که به خانه و کاشانه یشان گام می گذارد به نام تندرستی و خوشبختی بیابد. همان گونه نیز پیام آفرینش نوروز در سبز کردن دانه های غلات جلوه می کند. انسان با سبز کردن هر دانه و رویش آن به ویژه دانه ای که نقش تعذیه دارد، در کار آفرینش سهم کوچکی ایفا می کند و همان گونه نیز در نو کردن خود، جامه و خانه و اطرافیانش در نو شدن و تجدید حیات نوروزی شرکت دارد. بدین سان آیین های نوروزی آینه ی تمام نمای جشن نوروز در تجدید حیات بازگشت به زندگی، آفرینش و توزیع بخت اند و همان گونه که خداوند در تجدید حیات طبیعت به آفریدگان و بندگان خود برکت و بخت می بخشد، مردمان نیز در رسم عیدی دادن و مرحمت و لطف به دیگران در این امر خدایی شرکت می کنند.
مراسم آب پاشان، آوردن آب از چشمه سارها و آسیاب ها برای سفره ی نوروزی و سبز کردن غلات همه به نوعی با اسطوره پیوند می خورند. وقتی ما از بطن دانه ی کوچکی، گیاهی می رویانیم به آفرینش کمک می کنیم و یا در واقع چیزی می آفرینیم.
3- نوروز تجلی فرهنگ مدنی :
وقتی ما به روایات دانشمندان سده های اولیه ی اسلامی نظر می کنیم، می بینیم بیشتر بنیادهای جامه و فرهنگ شهر نشینی در نوروز بنا نهاده شده و قهرمان و پدید آورنده ی این فرهنگ مدنی، جمشید بوده است (یا در بیشتر موارد جمشید بوده است)
دامداری: جمشید رام کننده ی حیوانات و به ویژه اسب بود (بیرونی)
کشاورزی و آبیاری: جمشید چاه و قنات حفر کرد و به آبادانی زمین پرداخت (ثعالبی) و کاشف نیشکر بود و در نوروز دستور داد شکر بسازند و سپس مرسوم شد که مردم در نوروز به هم شکر هدیه بدهند (بیرونی) (و امروزه شیرینی و نقل و غیره)
معماری: جمشید دستور داد کوه ها و صخره ها را ببُرند و از مرمر و سنگ و گچ، کاخ بسازند (طبری، بیرونی) همچنین فلزات و زر و سیم و گوهر استخراج کرد.
بهداشت: جمشید گرمابه ساخت و به مردم گفت در نوروز خود را با آب بشویند تا آلودگی ها و گناهان از آن ها پاک شود (بیرونی و ماخذ دیگر)
داد و ستد : جمشید اوزان و اندازه ها را وضع کرد و مردم از آن سود جستند.
نساجی و خیاطی : جمشید نخ، ابریشم و پشم و بافتن پارچه و دوختن پوشاک را به مردم آموخت (بیرونی، طبری)
پزشکی و درمان : جمشید دارو ساخت وبیماری ها را درمان کرد.
گروه بندی مردم نسبت به حرفه: جمشید مردم را به چهار طبقه «جنگاوران»، «دیناوران»، «کشاورزان» و «پیشه وران» بخش کرد.
صنایع و معادن: جمشید آتش را کشف کرد (مسعودی). فلزات را استخراج کرد و آهن آلات ساخت (بیرونی) زر و سیم ذوب نمود. تختی از زر و سیم ساخت و بر آن گوهر نشاند (فردوسی). گردونه ای از بلور یا شیشه (به روایتی از عاج) ساخت و با آن پرواز کرد (بیرونی، طبری). و یک روزه از دماوند به بابل رسید (این شاید اوج صنعتگری و فن آوری در ذهن بشر اسطوره ای بود). سلاح زره و زین افزار ساخت (طبری). روزی که سوار بر گردونه ی بلور (با تخت زر) پرواز کرد و از دماوند به بابل رفت روز هرمز از ماه فروردین بود. همچنین جمشید جامی ساخت که در آن می توانست همه ی عالم را ببینند و به جام جم در ادبیات فارسی معروف شد.
شهر سازی: جمشید چندین شهر ساخت و شهر تیسفون که بزرگ ترین شهر از هفت شهر مداین است، او بنا نهاد (حمزه اصفهانی). استخر را به روایتی جمشید و به روایتی تهمورث ساخت (ابن بلخی). جمشید پلی بر دجله ساخت که تا روزگار اسکندر برجای بود و اسکندر آن را ویران کرد.
کشتیرانی: کشتی ساخت و بر آب انداخت و از کشور به کشوری رفت (فردوسی). نجوم و ستاره شناسی و شناخت زمین و آسمان (ابن ندیم نقل از ابوسهل نوبختی).
عدالت و دادگستری: جمشید به داد نشست و این سنت تا زمان شاهان ساسانی تداوم پیدا کرد و طبق گفته ی «نظام الملک»، نویسنده ی «سیاست نامه»، شاهان ساسانی در نوروز به عدالت می پرداختند. و نخست از شاکیان خود شروع می کردند و قاضی القضات موبد موبدان بود. بدون شک جامعه ی مدنی بدون دادگستری خوب، پایگاهی ندارد.
خط و نویسندگی: جمشید لوحه ها و کتیبه ها نوشت و به اطراف فرستاد. بیشتر مآخذ، این مطلب را تایید کرده اند که کشف خط به وسیله ی جمشید و در نوروز بود. در واقع این کشف بنیاد تاریخ و فرهنگ تاریخی بشر است (بیرونی، فردوسی، ابن ندیم و غیره) و روزی که جمشید خط نوشت و به مردم مژده داد که روش او خدای را خوش آمده و به پاداش کارهایش، گرما، سرما، پیری و رشک را از مردمان دور می کند، روز ششم فروردین ماه بود.
ثعالبی: جم فرمانروای هفت اقلیم، زمین را آبادان کرد، آفریدگان را ایمنی بخشید و داد بگسترد (اقتصاد، امنیت، و داد سه رکن جامعه ی مدنی).
ابن مسکویه: چهار خاتم ساخت. چهار حرفه برای جلو داران جنگ بر آن نوشت (نرمی). برای خراج گیران نوشت (آبادانی) و برای بریدان (تیز روی) و برای دادگاه ها داد.
می توان گفت نوروز علاوه بر جشن طبیعت، جشن آفرینش، جشن پیروزی نور بر ظلمت، جشن گسترش بنیادها و عناصر مدنیت بود. در واقع نوروز جشن دوران طلایی ایران اسطوره ای است که در آن نه گرما بود نه سرما، نه بیماری نه رشک و نه مرگ.
حال ببینیم از دیدگاه تاریخی این بنیادها و عناصر جامعه ی مدنی را کجا می توان یافت. آیا تخت جمشید می تواند بعضی از این جنبه ها را نشان دهد، البته در چارچوب تاریخ و نه در چارچوب اسطوره.
نوروز و تخت جمشید: اگرچه نام نوروز در آثار مکتوب هخامنشیان نیامده، اما وجود بنای تخت جمشید بهترین بیان آیین های نوروزی یا جشن بهاری است. تخت جمشید نه پایتخت امپراطوری بزرگ هخامنشی می توانست باشد و نه محل اقامت دایمی شاه و درباریان او.
برای چنین مقصودی تخت جمشید بسیار کوچک است. تخت جمشید پایتخت تشریفاتی و آیینی هخامنشیان بود که در آن جشن های نوروز و مهرگان با شکوه هرچه بیشتر برگزار می شد و نمایندگان ملت های پیرو ( بیشترین دنیای متمدن آن روز) که از مرز سیحون تا حبشه و لیبی در آفریقا و از شبه قاره ی هند تا مرز دانوب و کناره ی بسفر در اروپا را تشکیل می دادند، شرکت داشتند و به همین منظور این بزرگ ترین و با شکوه ترین بنایی که تا آن روز بر روی زمین ساخته شده بود و شاید نماد بهشت آرمانی مردم کهن این سرزمین بود، بنیادگذاری شد.
ستون هایی به شکل درخت تراشیده، نقوش سرو و نیلوفر آبی و گل که هرجا پراکنده اند، نمایش رویش بهاری است. همان طور که زنده یاد «مهرداد بهار» آن را (باغی مقدس با درختان سنگی) خوانده است.
آیا معماری شگفت انگیز تخت جمشید که حتی امروز بیننده را به حیرت می اندازد، این ستون های سر به آسمان افراشته، سر ستون های اعجاب انگیز، نقش های کنده بر سنگ از انسان ها با پوشاک ها وسلاح های گوناگون و این نقش حیوانات با آن همه نیرو و قدرت، افزون بر آنچه که از تزیینات و سکه ها و مهرها وظروف هخامنشی پیدا شده، دلالت بر پیشرفت هنر و صنعت و فن آوری آن زمان نمی کند ؟
آیا نقشه ی پلکان ها، آبروها، فاضلاب و کل مجموعه ی تخت جمشید یک نمایش از فرهنگ شهر نشینی پیشرفته نیست ؟
اگر بنای تخت جمشید بر حساب نجومی قرار گرفته باشد، پیشرفت مردم آن دوران را در ریاضی و حساب های ستاره شناسی نیز می رساند.
به طور کلی می توان گفت که جامعه ی اسطوره ای جمشید، لااقل از نظر مادی، در بنای تخت جمشید هخامنشی بازتاب و تبلور یافته است.
اما از نظر فرهنگی نیز خط های مختلف نگاشته شده بر سینه ی سنگ و یا بر دل لوحه های گل نشان می دهد که در آن جامعه قانونی بوده و شاه فرمانروای آن، خدایی بزرگ را می پرستیده و مردم را به راستی تشویق می کرده و از دروغ پرهیز می داده است. و خود نیز چنین وانمود می کرده که طرفدار راستی و عدل و داد است. در آن جامعه، همچنین هرکس به قدر کار، مهارت و زحمت خود در ساخت ونگهداشتن این بنا مزد و پاداش می گرفته است. مرد، زن و کودک هرکس کاری می کرده، مزد دریافت می کرده است. احتمالا در این جشن هاست که داریوش بزرگ پیمان خود را با خداوند و مردم تجدید می کند. زیرا باور داشت یا می نمود که باور دارد که شاهی را فقط اهورمزدا، خدای بزرگ به او عطا کرده و همچنین فرمانروایی ایران (پارس) را، ایران زیبای دارنده ی مردم خوب و اسبان خوب (این کشور پارس، دارنده ی اسبان خوب ومردم خوب). و در همین مراسم بود که او از خداوند می خواست این سرزمین را از سه چیز نگه دارد :
سپاه دشمن (haina)
سال بد (dusyara)
و دروغ (drauga)
این دعایی است که داریوش در کتیبه ی خود بر دیوار جنوبی صفه ی تخت جمشید به خط میخی و زبان فارسی باستان (یعنی کهن ترین نمونه ی زبان فارسی) برای آیندگان به یادگار گذاشته است.
شاید این دعا را در مراسم جشن نوروز، در برابر صف نگهبانان پارسی و اشرافیان و بزرگان پارسی و مادی و نمایندگان دیگر ملت های تابع می خواند:
Auramazdapatuv imam dahyaum haca hainaya haca dusyara, haca drauga
صف سربازان پارسی و شوشی نیزه و سپر به دست که در حالت خبردار ایستاده اند، صف بزرگان و پارسی و مادی که از پلکان قصر بالا می روند و با یکدیگر در حال صحبت و تعارف هستند و صف نمایندگان اقوام تابع هخامنشی که با دستاوردهای بومی، کشاورزی، صنعتی و هنری خود هدایایی برای جشن می آورند، نمایش شکوهمندی از این جشن بزرگ است. این جشن، دعا و نیایش به خدای بزرگ بود برای درخواست برکت، صلح و آرامش، این جشن به روی همه ی مردم و همه ی ملت هایی که از هخامنشیان پیروی می کردند باز بود و همه در آن شرکت می کردند تا از برکت او بهره مند شوند.
درتخت جمشید دعایی است تجسم یافته به زبان سنگ، سرودی است در نیایش به خدای بزرگ که زمین، آسمان، مردم و شادی را آفریده تا به این سرزمین زیبا و دارنده ی مردم خوب برکت و افزونی بخشد، آن را در صلح و آرامش بپاید و از پلیدی و آشوب که زاده ی دروغ اند نگهدارد.
پيدايش نوروز – داريوش رجبيان
در باره نوروز و پيدايش آن صدها جستار و کتاب نوشته اند، اما اندک کسی به پيوند آن با تمدن بابلی پرداخته است.
بنا به اساطير و باور سنتی، آغاز تجليل از نوروز به پانزده هزار سال پيش برمی گردد. به روزی که جمشيد شاه (ييما يا يامای هند و ايرانی) بر تخت نشست. اصطلاح “نوروز جمشيدی” از همين باور بر می آيد. شاهان دوران معاصر نيز به مانند فتحعلی شاه قاجار تلاش می کردند به تقليد از جمشيد در روز نوروز تاج بر سر بگذارند.
بر مبنای باور مزديسنی، زرتشت پيامبر بود که اخترشناسی ايرانی را بنياد نهاد و با محاسبات دقيق در کنار جشن های طبيعی سده و مهرگان، اعتدال ربیعی یا برابری بهاری شب و روز را نيز به مثابه جشن اصلی و واپسين روز از هفته آفرينش پروردگار تعيين کرد که همين نوروز است.
برخی تلاش کرده اند تا نام و نشانی از جشن نوروز را در کتيبه های هخامنشی رديابی کنند و نوشته اند که جشن نوروز در فرمان کورش بزرگ، پايه گذار امپراتوری هخامنشی که در سال ٥٤٢ پيش از ميلاد به مردمان بابل آزادی های ملی و مذهبی را ارزانی داشت، جاودانه شده است.
شاهد مثال آنها اين پاره از متن کتيبه ماندگار کورش است: “زمانی که من به بابل اندر شدم… به کسی اجازه ندادم که به اين سرزمين و مردم آن ستم کند… من نياز های بابل را مد نظر داشتم و همه جايگاه های مقدس آن را و در بهزيستی آنها کوشيدم… من آنها را از بردگی ناشايسته نجات دادم. من ويرانه های آنها را آباد کردم. من به بدبختی های آنان پايان نهادم.” اما در این متن ذکری از نوروز نيست.
· نوروز و بابل
اما يادگار های مکتوب بازمانده از بابل باستان، به مانند کتيبه های “سنه خريب” از شاهان آشوری در “بيت اکيتی” يا جشنگاه های آشوری در اين مورد ترديدی باقی نمی گذارد که در دوران مقدم بر ورود کورش بزرگ به بابل، شب اعتدال روز و شب پيش بابلی ها گرامی بوده و با نام های “اکيدی” و “خاب نيسان” (اول نيسان) به عنوان سال نو از آن تجليل می شده است.
دکتر کاوه فرخ، تاريخ نگار يونانی ایرانی تبار، می نويسد: “در زمان فتح نسبتا آرام بابل توسط کورش بزرگ (٥٣٩ پيش از ميلاد) بابلی ها از دانش فوق العاده زمان شناسی برخوردار بودند. آنها دريافته بودند که ١٩ سال برابر با ٢٣٥ ماه است و بر مبنای آن از سده پنج پيش از ميلاد به بعد چرخه يا سيکل هفت گانه ای را تعيين کردند که هر دوره آن ١٩ سال را دربر می گرفت… بدين گونه سال نو بابلی ها با نخستين روز ماه نيسان در آغاز بهار مصادف می شد. از اين رو به نظر می آيد که اين تاريخ بابلی، سرآغاز جشن نوروز آريايی بوده باشد.”
سال ها پيش از اين ويليام آيلرز در کتاب “تاريخ ايران کمبريج” نوشته بود: “پارس ها افزون بر علم اخترشناسی بين النهرين، گاهشماری آن را نيز پذيرفتند که بر مبنای آن آغاز سال با نخستين شب بهار (٢٠ مارس) مصادف می شد.”
“زيباترين جشن ايران باستان (نوروز يا نوسارد) جشن سال نو بابليان باستان بود که در آن روز مردوک، خدای بابلی ها سرنوشت نسل بشر را از نو رقم می زد… بنا به يافته های باستان شناختی، همه شهرهای بزرگ بابل و آسور دارای جشنگاه ويژه ای بودند با نام “بيت اکيتی” که بيرون از دروازه های شهر قرار داشت.”
جشن سال نو بابلی ١٢ روز به درازا می کشيد و هر روز آن مراسم خاص مذهبی داشت. از جمله در يکی از آن روزها روحانی ارشد بابلی شاه را به نيايشگاه مردوک می خواند و به عنوان کفاره گناهان خواسته و ناخواسته شاه در سال گذشته، بر رخسار او سيلی می زد، چنان که اشک او جاری می شد.
دوازده روز جشن نوروز آريايی نيز که در آن “مير نوروزی” هم ظاهر می شد، احتمالا با اين سنت بابلی ها پيوندی دارد.
از نويسندگان ايرانی هاشم رضی است که در کتاب “آيين مغان” به جشن اکيتی اشاره می کند: “اکيتو جشن کهن بابلی است که سالی دوبار در آغاز بهار و پاييز برگزار می شد و قدمت آن به موجب آگاهی هايی که داريم، به هزاره دوم پيش از ميلاد می رسد و ميان اين جشن بابلی با نوروز ايرانی شباهت بسياری وجود دارد.”
در پی سقوط امپراتوری بابلی جشن های آن نيز ميان اقوام سريانی و سومری و اکاد به تدريج متروک شد. اما دوباره در اوايل سده بيستم ميلادی، سريانی ها به تجليل از سال نو باستانی خود با نام “اکيتو” پرداختند که به دليل روی آوردن آنها به کيش مسيحيت و پذيرفتن گاهشماری گرگوری آن از شب بيستم مارس به اول آوريل منتقل شده است.
· نوروز و تخت جمشيد
با وجود نبود يادکرد از نوروز در نوشته های هخامنشی بيشتر تاريخ نگاران بر اين باوراند که در پی اشغال بابل توسط کورش بزرگ، جشن اعتدال روز و شب ميان ايرانيان رايج شد و داريوش بزرگ برای برگزاری اين جشن با شکوه تخت جمشيد را ساخت.
ارنست هرتزفلد، ايران شناس برجسته آلمانی که نخستين حفاری علمی تخت جمشيد را رهبری کرده است، بر اين باور بود که داريوش آن را به عنوان نوروزگاه ساخته بود.
با اينکه پايتخت هخامنشی از پارس فرسنگ ها فاصله داشت، داريوش بزرگ به طور نمادينی بارگاه نوروزی خود را در حوالی خاستگاه دودمان هخامنشی بنياد کرد. شاهان هخامنشی در ايام نوروز در همين محل جلوس می کردند و از اقوام مختلف قلمرو پهناورشان، ارمغان های نوروزی دريافت می کردند که تصوير آن را می توان روی ديوار نگاره های تخت جمشيد ديد.
مايکل اکسوورتی در کتاب “امپراتوری انديشه” می نويسد: “هدف از احداث مجتمع عظيم تخت جمشيد هنوز روشن نيست. ممکن است جايگاه برگزاری جشن ها و مراسم اعتدال شب و روز در بهار باشد که همان نوروز ايرانی است. صفوف باج آوران که روی ديوارها منقش است حاکی از اين احتمال است که تخت جمشيد محل اعلام رسمی بيعت و وفاداری سالانه از سوی استان های ايران باستان بوده است.”
· احيای نوروز پس از اسکندر
نگاشته های تاريخی حاکی است که شاهان اشکانی يا پارتی، که پس از ویرانی های اسکندر، فرمانروا شدند، سنت های هخامنشيان را از نو زنده کردند و به آنها ارج گذاشتند و نوروز را گرامی داشتند.
بلاش اول، نخستین شاه اشکانی ای بود که نحوه تجليل او از نوروز به عنوان جشن سراسری در تاريخ کهن آمده است، هرچند جزئيات آن برايمان روشن نيست.
اما از دوران ساسانی يادگارهای فراوانی بجا مانده است که جايگاه رفيع نوروز در آن زمان را آشکار می کند. نوروز ساسانی مهم ترين روز سال بود و مهم ترين امور ملی دولت نيز، به مانند بار دادن به مردم و عفو زندانيان، در همان روز انجام می گرفت.
در پی سقوط سلسله ساسانی و پيروزی تازيان بر ايران و ترويج کيش اسلام که از سال٦٥٠ ميلادی آغاز گرفت، نوروز همچنان ماندگار بوده است.
به تدريج جشن های ديگر ايران باستان به مانند مهرگان و گاهنباران، مختص پيروان کيش مزديسنی شد و تنها نوروز و سده را همگان تجليل می کردند. سرانجام، شکوه سده هم کاهش يافت و نوروز تنها جشن باستانی ای شد که ايرانيان، صرف نظر از مذهبشان، جشن می گيرند.
· ماندگاری نوروز پس از اسلام
لغتنامه دهخدا با استناد به کتاب “تمدن اسلامی” جرجی زيدان می نويسد: “در دربارهای نخستين خلفای اسلامی به نوروز اعتنائی نداشتند، ولی بعدها خلفای اموی برای افزودن درآمد خود هدايای نوروز را از نو معمول داشتند. بنی اميه هديه در نوروز را بر مردم ايران تحميل می کردند که در زمان معاويه تعداد آن به پنج تا ده ميليون درم بالغ می شد.”
در ادامه تفسير نوروز، لغتنامه دهخدا می افزايد: “اميران ايشان (عرب ها) برای جلب منافع خود مردم را به اهداى تحف دعوت می کردند. نخستين کسی که در اسلام هدايای نوروز و مهرگان را رواج داد حجاج بن يوسف بود. اندکی بعد اين رسم نيز از طرف عمر بن عبدالعزيز به عنوان گران آمدن اهداى تحف بر مردم منسوخ گرديد.”
اما با ظهور ابو مسلم خراسانی و روی کار آمدن خلافت عباسی و تشکيل سلسله های طاهريان و صفاريان و سامانيان جشن های ايرانی و به ويژه نوروز دوباره رونق يافتند و تا به روزگار ما رسيدند.
· تاریخچه نوروز
دانش ما از آغاز جشن گرفتن نوروز بسیار محدود است. مدارک نوشتاری در تاریخ ایران، تا پیش از سده اول پس از میلاد یادی از نوروز نمی کنند. هرچند که بسیاری از پژوهشگران بر این باور هستند که یکی از دلایل ساختمان مجموعه پارسه (تخت جمشید)، جشن گرفتن نوروز و بارعام نوروزی شاهنشاهان هخامنشی بوده، اما نبود هیچگونه نشانه ای از وقوع این مراسم در دوران هخامنشی، برای برخی از دانشمندان این پرسش را پیش آورده که آیا نوروز در دوران باستانی به عنوان یک مراسم دولتی جشن گرفته می شده یا نه؟
نخستین برخورد ما با نوروز در مدارک تاریخی به سلطنت ولاش اول اشکانی (۷۸-۵۱ پ م) باز می گردد. ولاش اول را بطور عمومی پایه گذار بسیاری از مراسم ایرانی از جمله سده می دانند و نوشته شدن بخش هایی از اوستا را نیز به دوران او نسبت می دهند. متاسفانه کمبود مدارک کامل، ما را از پژوهش لازم در مورد جزئیات برگزاری نوروز در دوران اشکانی محروم می کند.
برعکس، از مراسم نوروز در دوران ساسانی (۶۵۰-۲۲۴ پ م) اطلاعات جامعی در دست داریم. کتیبه های ساسانی، پند نامه ها و دیگر قطعه های ادبیات ایرانی میانه، از برگزاری جشن سال نو در دربار ساسانی صحبت می کنند. مراسم بار نوروزی که در آن شاهنشاه برای تمام اعضای دولت و نمایندگان ملت، بارعام ترتیب می داد، از بازمانده های مراسم ساسانی است.
مراسم بارعام شاهانه در دوران پس از اسلام نیز به جا ماند و تمام شاهان ایران، حتی پادشاهانی که از اصل غیر ایرانی می آمدند (مانند سلاطین غز و مغول) نیز دربار خود را برای برگزاری رسوم ایرانی و از جمله نوروز آماده می کردند. در دربار خلفای عباسی که از بسیاری جهات خود را ادامه شاهنشاهان ساسانی می دانستند، نوروز از مهمترین جشنهای سال بود و بار نوروزی با تمام جلال و شکوه آن انجام می گرفت.
با وجود داشتن مدارک مورد اطمینان در مورد جشن گرفته شدن نوروز در دوران ساسانی، دلیلی در دست نداریم که نوروز را جشنی با گذشته بسیار کهنه تر از دوران ساسانی فرض نکنیم. بسیاری از جشنهای مهم جهان در ابتدا تنها بوسیله مردم عامی برگزار می شدند و جزو برنامه های سلطنتی حساب نمی گشتند. کهنه بودن و دست نخوردن مراسم نوروز می تواند گواهی از این باشد که این جشن مدتها قبل از اینکه پادشاهان ساسانی (و شاید اشکانی) آنرا تبدیل به جشنی رسمی کنند، وجود داشته و مانند امروز، بوسیله همه مردم ایران جشن گرفته می شده.
· ریشه های تاریخی نوروز
اکثر مردم، نوروز و جشنهای جنبی آن (چهارشنبه سوری و سیزده بدر) را جشنهایی با گذشته صد در صد ایرانی می دانند. برخی از این مراسم، بویژه چهارشنبه سوری، بخاطر اهمیت آتش در آن، حتی وابسته به دین زرتشت دانسته شده. از طرفی، شواهد مختلف نشاندهنده این مطلب هستند که این جشنها، تاریخی فراتر از قوم «ایرانی» (به معنای قوم هندو-اروپایی مهاجری که پیرامون ۳۰۰۰ سال پیش به ایران آمدند) دارند و به احتمالی از مراسم پیش از آریایی این فلات سرچشمه می گیرند و چه بسا اقوام عیلامی، کاسی، گوتی و دیگر اقوام باستانی نیز آنها را جشن می گرفته اند.
منبع اطلاعات ما در مورد باورهای اقوام هندو-ایرانی و پس از آن ایرانی، در درجه نخست کهنه ترین بخش های اوستا و در حالت دوم، مقایسه باورهای دیگر مردم هندو-اروپایی (بویژه هندو-آریایی ها) با باورهای ایرانیان باستان است. ریگ ودا، کهنه ترین بخش وداهای هندو-آریایی، یکی از بهترین سرچشمه های موجود برای پی بردن به اصول باوری و جشن ها و مراسم اقوام آریایی (هندو-ایرانی) است. باورهای اقوام دیگر مانند سکاها، نورستانی ها، و مردم ایرانی زبانی که در ماورا النهر و مناطق خاور کوههای پامیر زندگی می کردند نیز می توانند الگوهای ما برای فهمیدن باورهای ایرانی های باستان باشند.
در اوستا، بخصوص در گاثاها و بقیه یسناها که کهنه ترین بخشهای این کتاب هستند، هیچگاه صحبتی از نوروز و جشنهای وابسته به آن نشده است. مراسم اوستایی بطور اصولی نیایشهایی به امشاسپندان مختلف و فره وشی ها هستند. یسناها سرودهایی هستند که برای ستایش میترا، آناهیتا، ورونا، هوم، و دیگر امشاسپندان نوشته شده اند که در جشنهای وابسته به آنها باید خوانده شوند (کلمه های «جشن» و «یسنا» از یک ریشه هستند). در نتیجه، در بخشهای کهن اوستا یادی از جشنهای نوروز، چهارشنبه سوری، سیزده بدر و یا حتی سده نداریم. نخستین نشانه از نوروز در اوستا، در فرگرد دوم «ویدیودات» است، که در ضمن توضیح زندگی «ییم» (جمشید)، به دستور برگزاری نوروز نیز اشاره شده (این روایت را فردوسی نیز یاد می کند). اما ویدیودات از واپس ترین بخشهای اوستا است که به احتمال زیاد یا در دوران ساسانی نوشته شده و یا در آن دوران بطور کامل بازنویسی شده و بسیاری از باورهای زرتشتی ساسانی در این کتاب وارد شده است.
با نگاه کردن به باورهای مندرج در ریگ ودا نیز اثری از مراسمی مانند جشنهای بالا نمی بینیم. جشن آغاز سال در نزد این اقوام اهمیت زیادی نداشته و یاد ویژه ای از برگزاری مراسم ویژه ای برای آن نمی کنند. همچنین در باورهای مردم نورستان افغانستان که تا صد سال پیش که به جبر مسلمان شدند و زیر نام «کافران» به پرستش خدیان باستانی هندو-ایرانی ادامه می دادند، هیچ اثری از نوروز وجود ندارد. هرچند که جشنهای سنتی نزد این مردم بطور کامل نگاه داشته شده است.
از سوی دیگر، با نگاه کردن به طرز زندگی اقوام هندو-ایرانی و مقایسه آن با اقوام ساکن ایران و میان دو ود، می توانیم به نتیجه ای در مورد ریشه های تاریخی نوروز و جشنهای دیگر مربوط به آن برسیم. اقوام هندو-ایرانی بطور عمومی، از راه دامداری و پرورش اسب زندگی می کردند و زندگی آنها بر پایه کوچ نشینی بنا شده بود. مردم ساکن فلات ایران، عیلامی ها، کاسی ها، گوتی ها، اورارتو، میتانی ها، و تا حد بیشتری مردمان ساکن میان دو ود، وابسته به زندگی کشاورزی ساکن بودند. این بدین معنی بود که ترتیب کاشت، داشت، و برداشت محصولاتی نظیر گندم، مشغله اصلی این مردم محسوب می شد و زمان انجام هرکدام از این وظایف، اهمیت خاصی داشت. می بینیم که نوشتن تقویم های ستاره شناسی که بر پایه آن حصول فصل ها را معین می کردند، از دستاوردهای این مردم است. طغیانهای سالانه رودخانه ها، شروع فصل گرما، زمان برداشت محصول، زمان رها کردن نوبتی زمین ها، همه و همه از مشغولیات زندگی کشاورزی بوده و هستند. به همین دلیل، تقسیم سال به دوازده ماه و چهار فصل (که حضورشان در این منطقه بطور کامل حس می شد)، تقسیم ماه به بیست و هشت روز (بر مبنای تقویم قمری) و وضع کردن هفته، همه از تقسیمات مردم سومر و بابل بود که از طرف مردمان همسیه آنها نیز استفاده می شد.
از جشن گرفته شدن آغاز بهار در بابل باستان مدارک بسیاری در دست داریم. در روز آغاز بهار، پادشاه به سوی معبد مردوک، خدای بابل، می رفت و با در دست گرفتن دستهای این خدا، حمایت او را از سلطنت خود نشان می داد. بعد از این مراسم، پادشاه به کاخ سلطنتی باز می گشت و دستور بارعام می داد که همه مردم می توانستند به ملاقات پادشاه بیایند. اهمیت این مراسم را در آنجایی می توانیم ببینیم که بعد از تسخیر بابل از طرف کورش، پادشاهان پارسی تا زمان خشایارشا نیز هرساله این مراسم را انجام می دادند. پایان جشنهای بهاری در روز سیزدهم بهار (که اولین بار در افسانه های بابلی به عنوان عدد شوم شناخته شد) با رفتن همه اهالی شهر، از جمله شخص پادشاه، به طرف دشتهای خارج از شهر اعلام می شده (نمونه این رسم را می توان در داستان حضرت ابراهیم مشاهده کرد). همچنین در کتاب «سینوهه پزشک مخصوص فرعون» از جشن گرفتن آغاز سال نو در بابل یاد شده و گفته شده که در روز سیزدهم، مراسم پادشاه دروغین به انجام می رسیده است. شاید آنچه که امروز دروغ سیزده می نامند به جا مانده از همین مراسم باشد.
از سوی دیگر، بسیاری از فرهنگهای جهان، از بابل باستان گرفته تا ملتهای اروپایی، مراسمی مانند برافروختن آتش در پایان فصل برداشت دارند. به طور اصولی روشن کردن آتش بعد از خرمن چینی جزو مراسم بسیار معمول همه جوامع کشاورزی بوده و حتی امروزه نیز در کشورهای اروپایی می توان همانند آن را مشاهده کرد. در ایران نیز امروزه در طی مراسم جشن سده (که جشن رسمی پایان فصل برداشت بوده)، برافروختن آتش مرسوم است. به همین ترتیب، می توان روشن کردن آتش در چهارشنبه سوری را نوعی از همین مراسم دانست.
بطور خلاصه، می شود حدس زد که جشن آغاز بهار و مراسم روشن کردن آتش و خارج شدن از شهر، از آیینهای جوامع کشاورزی مقیم ایران بوده است. اما اقوام ایرانی بعد از مهاجرت به این کشور و ساکن شدن در آن، به اقتباس این مراسم پرداختند و با وارد کردن برخی از باورهای خود (تشبیه حلول بهار به پیروزی راستی بر دروغ)، آنرا تبدیل به جشنی بطور کامل ایرانی کردند. این جشن، که شاید از دورانی حتی پیش از زمان هخامنشی بوسیله این مردم برگزار می شده، تا مدتها جشنی مردمی بوده که توانسته به دلیل طبیعت غیر دینی و غیر سیاسی خود، به جشنی عمومی برای همه مردم تبدیل شود و کم کم به صورت جشنی درآید که حتی دستگاه دولتی اشکانی و ساسانی نیز آنرا به عنوان مراسم رسمی خود انتخاب کند.
در زمانهای کهن، جشن نوروز در نخستین روز فروردین (۲۱ مارس) آغاز میشد، ولی مشخص نیست که چند روز طول می کشیده است. در برخی از دربارهای سلطنتی جشنها یک ماه ادامه داشت. مطابق برخی از اسناد، جشن عمومی نوروز تا پنجمین روز فروردین برپا میشد، و جشن ویژه نوروز تا آخر ماه ادامه داشت. شاید بتوان گفت، در طی پنج روز اول فروردین جشن نوروز جنبه ملی و عمومی بود، در حالیکه طی باقیمانده ماه، هنگامیکه پادشاهان مردم عادی را به دربار شاهنشاهی میپذیرفتند جنبه خصوصی و سلطنتی داشت.
جشن نوروز از آیینهای باستانی و ملی ایرانیان میباشد. جزئیات چگونگی این جشن تا پیش از دوره هخامنشیان بر ما پوشیده است. در اوستا نیز هیچ اشارهای به این جشن نشده است. همچنین از دید مذهب و باورهای دینی ایرانیان باستان در ارتباط با این جشن اطلاعاتی در دست نیست. اگرچه مطالبی کلی در تعداد اندکی از کتابهای نوشته شده در روزگار ساسانیان درباره جشن نوروز وجود دارد.
با استناد بر نوشته های بابلیها، شاهان هخامنشی در طول جشن نوروز در ایوان کاخ خود نشسته و نمایندگانی را از استانهای گوناکون که پیشکشهایی نفیس همراه خود برای شاهان آورده بودند میپذیرفتند. گفته شده که داریوش بزرگ، یکی از شاهان هخامنشی (۴۲۱ – ۴۸۶)، در آغاز هر سال از پرستشگاه بعل مردوک، که از خدایان بزرگ بابلیان بود دیدن میکرد.
همچنین پارتیان و ساسانیان همه ساله نوروز را را با برپایی مراسم و تشریفات ویژه ای جشن میگرفتند. صبح نوروز، شاه جامه ویژه خود را پوشیده و به تنهایی وارد کاخ میشد. سپس کسی که به خوش قدمی شناخته شده بود وارد میشد. و سپس والامقامترین موبد در حالی که همراه خود فنجان، حلقه و سکه هایی همه از جنس زر، شمشیر، تیر و کمان، قلم، مرکب و گل داشت در حین زمزمه دعا وارد کاخ میشد. پس از موبد بزرگ، ماموران حکومت در صفی منظم وارد کاخ شده و هدایای خود را تقدیم شاه میکردند. شاه پیشکشهای نفیس را به خزانه فرستاده و باقی هدایا را میان حاضران پخش میکرد.
۲۵ روز مانده به نوروز، دوازده ستون با آجرهای گلی در محوطه کاخ برپا شده، و دوازده نوع دانه گیاه مختلف بر بالای هریک از آنها کاشته میشد (۱۲ ستون، اشاره به اعتقادِ کهنِ قرار گرفتنِ جهان بر روی ۱۲ ستون). در روز ششم نوروز، گیاهان تازه روییده شده بر بالای ستونها را برداشته و آنها را کف کاخ میپاشیدند و تا روز ۱۶ فروردین که به آن روز مهر میگفتند، آنها را برنمی داشتند. ششمین روز فروردین که بنا به نظرات بسیاری از پژوهشگران و موبدان زرتشتی، سالروز تولد زرتشت اسپنتمان است، به نوروز بزرگ شناخته شده است. (گفته می شد که در بامداد آن روز به کوه بوشنج شخص خاموشی که دسته ای از گیاهان خوشبو در دست دارد ساعتی نمایان است، سپس پنهان می شود و تا سال دیگر در همین هنگام دیگر نمایان نمی گردد).
روشن کردن آتش هنگام عصر یکی دیگر از رسومی بود که بین مردم در نوروز عمومیت داشت. ریشه مراسم روشن کردن آتش توسط ایرانیان در آخرین چهارشنبه سال نیز به همین عمل ایرانیان باستان بازمی گردد. ایرانیان باستان به آتش احترام میگذاشتند. آن زمان باور بر این بود که آتش موجب تصفیه هوا میشود.
در نخستین بامداد نوروز، مردم روی یکدیگر آب میپاشیدند. پس از گرویدن به اسلام نیز این رسم بجا مانده است؛ با این تفاوت که به جای آب از گلاب استفاده میشود. از دیگر رسوم نوروز، حمام رفتن و هدیه کردن شکر به یکدیگر در روز ششم فروردین بود. و یکی از باشکوهترین سنتها نیز سبز کردن دانه گیاه در یک ظرف است که به آن “سبزه” گویند.
از روایات پهلوی که از طریق شاهنامه فردوسی نیز به ما رسیده است برمیآید که نوروز از عهد جمشید، جشن ملی ایرانیان بوده است:
سر سال نو هرمز فروردین
بر آسوده از رنج تن، دل زکین
بزرگان به شادی بیاراستند
می و جام و رامشگران خواستند
چنین جشن فرخ از آن روزگار
به ما ماند از آن خسروان یادگار
در ادبیـات فارسی جشن نوروز را، مانند بسیاری دیگر از آیین ها، رسم ها، فرهنگ ها و تمدن ها به نخستین پادشاهان نسبت می دهند. شاعران و نویسندگان سده چهارم و پنجم هجری، چون فردوسی ،منوچهری، عنصری، بیـرونی، طبری، مسعـودی، مسکویه، گردیزی و بسیاری دیگر که سرچشمه تاریخی و اسطوره ی آنان بی گمان ادبیـات پیـش از اسلام بوده، نوروز و برگزاری جشن نوروز را از زمان پادشاهی جمشید می دانند، که تـنـها به چند نمونه و مورد اشاره می شود :
جهان انجمن شد بر تخت اوی
از آن بر شده فره بخت اوی
به جمشید بر گوهر افشاندند
مر آن روز را روز نو خواندند
سر سال نو هرمز فرودین
بر آسوده از رنج تن، دل ز کین
به نوروز نو شاه گیتی فروز
بر آن تخت بنشست فیروز روز
بزرگان به شادی بیاراستند
می و رود و رامشگران خواستند
محمد بن جریر طبری نوروز را سر آغاز دادگری جمشید دانسته:
جمشید علما را فرمود که آن روز که من بـنـشـسـتم به مظالم، شما نزد می باشید تا هر چه در او داد و عدل باشد بنماییـد، تا من آن کنم. و آن روز که به مظالم نشـسـت روز هرمز بود از ماه فروردین. پس آن روز رسم کردند.
ابوریحان بیـرونی پرواز کردن جمشید را آغاز جشن نوروز می داند: چون جمشید برای خود گردونه بساخت، در این روز بر آن سوار شد، و جن و شیاطین او را در هوا حمل کردند و به یک روز از کوه دماوند به بابل آمد و مردم برای دیـدن این امر به شگفت شدند و این روز را عید گرفته و برای یادبود آن روز تاب می نـشیـنـند و تاب می خورند.
در نوروزنامه منسوب به خیام درباره ی نوروز جمشیدی آمده است:
«اما سبب نام نهادن نوروز آن بوده است که چون بدانستند که آفتاب را دو دور بود، یکی آنکه هر سیصد و شصت و پنج روز و ربعی از شبانه به اول دقیقه ی حمل باز آید، به همان وقت و روز که رفته بود، بدین دقیقه نتواند آمدن، چه هر سال از مدت، همی کم شود و چون جمشید آن روز را دریافت، «نوروز» نام نهاد و جشن آیین آورد».
به نوشته گردیزی، جمشید جشن نوروز را به شکرانه این که خداوند «گرما و سرما و بیماری و درگذشت را از مردمان گرفت و سیصد سال بر این جمله بود» برگزار کرد و هم در این روز بود که «جمشید بر گوساله ی نشست و به سوی جنوب رفت به حرب دیوان و سیاهان و با ایشان حرب کرد و همه را مقهور کرد.» و سرانجام خیام می نویسد که جمشید به مناسبت باز آمدن خورشید به برج حمل، نوروز را جشن گرفت: سبب نهادن نوروز آن بوده است که آفتاب را دو دور بود، یکی آنکه هر سیصد و شصت و پنج شبانه روز به اول دقیقه حمل باز آمد و به همان روز که رفته بود بدین دقیقه نتواند از آمدن، چه هر سال از مدت همی کم شود؛ و چون جمشید، آن روز دریافت (آن را) نوروز نام نهاد و جشن و آیین آورد و پس از آن پادشاهان و دیگر مردمان بدو اقتدا کردند.
در خور یادآوری است که جشن نوروز پیـش از جمشید نیز برگزار می شده و ابوریحان نیز، با آنکه جشن را به جمشید منسوب می کند، یاد آور می شود که، ” آن روز را که روز تازه ی بود جمشید عید گرفت؛ اگر چه پیـش از آن هم نوروز بزرگ و معظم بود ” .
یک روایت دیگر در مورد خاستگاه نوروز این است که در این روز کیاخسرو، پسر پرویز بردینا، به تخت سلطنت نشست و ایرانشهر را به اوج شکوفایی خود رساند.
گذشته از ایران، در آسیای صغیر و یونان، برگزاری جشن ها و آیین هایی را در آغاز بهار سراغ داریم. در منطقه لیدی و فری ژی، براساس اسطوره های کهن، به افتخار سی بل، مادینه خدای باروری و شناخته شده به مادر خدایان، و مادینه خدای آتیس جشنی در هنگام رسیدن خورشید به برج حمل و هنگام اعتدال بهاری، برگزار می شد. تاریخ نگاران از برگزاری آن در زمان اگـُوست شاه در تمامی سرزمین فری ژی و یونان و لیدی و آناتولی خبر می دهند. به ویژه از جشن و شادی بزرگ در سه روز ۲۵ تا ۲۸ مارس ( ۴ تا ۷ فروردین ).
اما ریشه های نخستین این عید ملی باستانی در ایران را میتوان در سه مورد ذکر کرد:
۱) گردش زمانی را دایره وار تصور میکرده اند که از یک نقطه آغاز میگردیده و با گردشی مدور به همان نقطه پایان مییافته است. این نقطه ی آغازین و پایانی را “نوروز” نامیده اند.
۲) در آیین زرتشت، از دیرباز شش جشن (گاهنبار) بوده که هر یک به مناسبت آفرینش یکی از پدیده ها گرامی داشته می شده: آفرینش آسمان، زمین، آب، گیاه، جانور و انسان. این جشنها انسان را قادر میساخت تا زمان مقدس گذشته و خطاها و گناهان فردی و اجتماعی گذشته را پشت سر گذارد.
۳) نوروز یا جشن آفرینش: جشن فَروهرها و مهمتر از آنها جشن برکت بخشی، رویش و کشاورزی میباشد. به عبارت دیگر، نوروز رستاخیز حیات است؛ چون نباتات میرویند و آدمیان از نو آفریده میشوند. در آغازِ نوروز، بنا به باوری، خورشید از برج حوت (ماهی) به برج حمل (بره) می آید، یعنی آفتاب به نزدیکترین فاصله ی خود به زمین می رسد و تقدس دارد.
نوروز با آغاز هر سال، غبار کهولت زمان را از یادها میسترد و همه ی آفریده ها دیگر بار جان تازهای می یافتند. نیز بر این باور بودند که ارواح درگذشتگان در این جشن شرکت میکنند.
کهن ترین نشانه ای که از نوروز در نزد اقوام آسیای غربی به دست رسیده، “عید اکیتو” است که جشن سال نو سومریان و بابلیان بوده و این در منظومه ی آفرینش (انوما الیش) در هزاره ی چهارم پیش از میلاد سومریان و در منظومه ی آفرینش بابلیان که در جایگاهی ویژه یعنی در نهانخانه ی مقدس ترین ایزد یا “مَرْدُوکْ” برگزار می شده، آمده است. مردوک در دوران حمورابی در رأس خدایان قرار گرفت و بر نیروهای شر پیروز آمد. جشن اکیتو در نخستین ماه سال به هنگام اعتدال بهاری، در ماه نیسان، برابر فروردین یا اردیبهشت برگزار میشد.
همچنانکه در بابل، در دو فصل مختلف نوروز را جشن میگرفتند، در ایران باستان نیز در دو فصل، یکی آغاز بهار و دیگری آغاز پاییز یعنی جشن مهرگان بوده است که رفته رفته با یکدیگر ادغام گردیده و نوروز کنونی را بجا نهاده است.
چنانکه از نشانه ها برمی آید آیینهای نوروزی ما شبیه مراسم مربوط به ایزدان بابلی، یونانی و مصری می باشد. پیش از این یونانیها پیکرهای همانند آدونیس (در اساطیر یونان جوانی که بر اثر بخل و حسادت کشته شد همچون سیاوش در اساطیر ایران) را کفن میپوشاندند و سرِ گور میبردند. سپس آنرا به دریا یا رودخانه یا چشمه ای جاری میافکندند و بیدرنگ آیین مربوط به دوباره زنده شدن این ایزد را اجرا میکردند. یعنی دوباره کشت و کار در باغهای آدونیس شروع میشد. انواع غلات و گلها و گیاهان میکاشتند و خاک گلدانها را نو میکردند.
در بابل که دوازده روز برای این جشن یعنی عید اکیتو به طول میانجامیده در برابر مردوک سفره ای پهن میکرده اند و خوراک ایزدی در آن می نهاده و شاخه ی سرو و دیگر گیاهان خوشبو میگذاشته اند.
همه ی آیینهای نوروزی در نزد اقوام از جمله مصریها، بابلیها و دیگر اقوام باستانی جنبه ی دینی و قدسی داشته، ثانیاً هدفشان نو شدن، تکرار آفرینش و براندازی زمان گذشته و چیرگی بر نیروهای شر بوده است. جشن فروردگان از سویی “عید اموات” به شمار می آمده است. عید اموات در نزد هندوان، جشن پیتاره pitara نام دارد. رومیان نیز ارواح درگذشتگان را به صورت ایزدانی می پنداشتند و برای آنان قربانی می کردند. از این رو در ماه فوریه، در گورستانها جشن برای مردگان برپا می کردند.
ابوریحان بیرونی درباره ی سُغدیان میگوید: در آخر هر ماه اهل سُغد برای اموات قدیم خود گریه و نوحه سرایی کنند و برای مردگان خوردنی و آشامیدنی گذارند و به همین سبب جشن نوروز که پس از آن می آید روز شادی بزرگ و جشن آغاز سال به شمار می آمده است. در ایران هم آیینهای مربوط به سوگ سیاوش (سووشون) نیز پیش از نوروز بوده است که بلافاصله پس از آن حاجی فیروز در خیابانها ظاهر می شده و نوید شادی می آورده است.
دکتر مهرداد بهار میگوید:
«اگر باور کنیم که افسانه های مربوط به سیاوش با دوموزی/ تموز بین النهرین مربوط میشود و او همان خدایی است که هر ساله به هنگام نوروز از جهان مردگان باز میگردد و نیز آیینهای شادی و راه افتادن دسته های مردم را در میان دو ود باستان با صورتکهای سیاه و بازمانده ی آن را به صورت حاجی فیروز در ایران به خاطر آوریم، شاید نام سیاوش (مردسیاه) نیز معنای آیینی و اسطوره ای دقیق پیدا کند. (تموز یا دوموزی از جهان مردگان بر می گردد و با الهه ی باروری، ازدواج آیینی میکند و باعث برکت بخشی و رویش می شود).
در سومر، درگذشت دوموزی و زنده شدن دوباره ی وی را داریم؛ و در ایران سوگ سیاوش و آیینهای شادخواری حاجی فیروز را؛ دوموزی خدای برکت و بخشندگی، مذکر و همسر ایزدبانوی آنهاست که با هم زمینها را آبیاری و بارور می کنند، آنگاه هستی او از نو آغاز میشود. در یونان، آیین آدونیس میباشد که پیشتر از آن یاد گردید.
میگویند از دوران هخامنشی آثاری که حکایت از مراسم نوروز دارد، برجای نمانده است. در نوشته های دینی اوستایی نیز سخنی از نوروز نیست، اما از نقش برجسته های تخت جمشید برمی آید که نمایندگان همه ی سرزمینهای زیر فرمانروایی هخامنشی در روزی ویژه ـ به احتمالی در آغاز نوروز ـ طی مراسمی هدایای خود را در تالار “سد ستون” نثار شاه میکردند. از دوران اشکانی نیز آثاری که بطور مستقیم به نوروز اشاره ای داشته باشد، بازمانده است. تنها در دوره ی ساسانی است که نوروز اهمیت ویژه ای می یابد و بزرگترین جشن ایرانیان می گردد. آیین زرتشت که از پیش از هخامنشیان در شمال شرقی ایران، در عهد گشتاسب شکل گرفته بود، تنها در دوره ی ساسانیان است که همه گیر می شود و دین رسمی ایرانیان می گردد. پس شگفت آور نیست که نوروز، جشنی مقدس تلقی می شود و در آیین زردشتی تثبیت می گردد.
زرتشتیان گویند که ششم فروردین ماه، روز بزرگی است. در این روز اشوزردشت توفیق یافت که با خداوند مناجات کند و کیخسرو در این روز عروج کرد و در این روز بود که ساکنان کره ی زمین سعادت را قسمت کردند و از اینجاست که ایرانیان این روز را «روز امید» نام نهادند.
● نوروز امروز
امروزه، نوروز جشن اصلی بسیاری از مردم آسیای باختری است. کشورهایی که حتی هیچگاه تحت سلطه سیاسی ایران نبوده اند، آنرا به عنوان یکی از جشنهای اصلی خود محسوب می کنند. هرکدام از ملیتهای مختلف، مراسم ویژه خود را برای جشن گرفتن نوروز دارند، اما همه این جشن را «نوروز» می نامند و آمدن آن را همزمان با حلول بهار حساب می کنند.
در ایران و افغانستان، نوروز همچنین آغاز سال رسمی کشور است که از ابتدای ماه فروردین محاسبه می شود. استفاده از سال خورشیدی از دوران هخامنشیان در ایران معمول بود، هرچند که آغاز گاهشماری چندین بار در دورانهای مختلف تغییر کرده است. در دوران ساسانی به دلیل رعایت نکردن اصول کبیسه، در چند مورد نوروز در فصول اشتباه مانند میانه تابستان جشن گرفته شد. این مشکل گاهشماری به وسیله ستاره شناس بزرگ، عمر خیام، در سده ششم هجری حل شد و از آن تاریخ، تقویم جلالی به عنوان تقویم خورشیدی کشور انتخاب شد. هرچند که رسمی شدن آن به عنوان تقویم کشور، تا سده چهاردهم خورشیدی (آغاز همین سده ما) به طول انجامید. یکی از مسایل مهم، رعایت کردن کبیسه صد و بیست ساله ایست که بوسیله عمر خیام توصیه شده و در بار آخر در زمان فتحعلی شاه قاجار رعایت شد. عدم رعایت این کبیسه، باعث بهم خوردن تدریجی تاریخ سال تحویل می شود که شروع زودرس سال ۱۳۸۳، آنرا به صورت محسوسی در آورده است.
نام ماههای تقویم خورشیدی بارها تغییر کرده است. در دوران هخامنشی، نام هایی بکار برده می شد که پس از دوران هخامنشی به فراموشی سپرده شد. نام ماه ها در دوران ساسانی بر مبنای نشانه های زرتشتی وضع شد که تقویم ماهانه ساسانی که فاقد هفته است و در آن هر روز ماه یک نام دارد، بهترین اثر به جا مانده از آن است. در بیشتر دوران اسلامی، اسامی بابلی/آرامی ماههایی مانند «تموز» و «نیسان» مورد استفاده بود، اما با برقراری تقویم جلالی به عنوان تقویم رسمی ایران در اوایل سده جاری خورشیدی، اسامی ساسانی نیز دوباره برقرار شدند که متاسفانه تلفظ آنها در مواردی تغییر کرد. در زیر تلفظ پارسی میانه این اسامی و اصل اوستایی آنها در پرانتز آورده می شود.
▪ Fravartin (Frawashi) فره وشی، ارواح گذشتگان: فروردین
▪ Ardiwehisht (asha-wahishta) بهترین بهتر (از اصول زرتشتی): اردیبهشت
▪ Khordad (Hauwartat) سلامتی: خرداد
▪ Teer (Tishtria) خدای باران: تیر
▪ Amordad (Amartaat) نامیریی، ندرگذشتی: مرداد
▪ Shahrivar (khshathrawara) پادشاهی خواسته شده: شهریور
▪ Mihr (Mithra) خدای مهر و قراردادهای اجتماعی: مهر
▪ Aban (Apan) آبها (لقب آناهیتا): آبان
▪ Adhar (Atar) آتش: آذر
▪ Dey (Dawya) خدا: دی
▪ Wahman (wahu-mana) تفکر برتر: بهمن
▪ Spandaarmadh (Spanta-armaiti) آرماییتی مقدس (مادینه خدای طبیعت): اسفند
خاطره سه هزار ساله نوروز ـ نوروز به وقت تخت جمشید
یازده روز اول فروردین در دوران هخامنشیان، (فرورتیشن Farvartishn) ویژه انجام مراسم نوروز بود. رئیس كشور در نخستین روز سال نو، روحانیون، بزرگان، مقامات دولتی و فرماندهان ارشد نظامی، دانشمندان و نمایندگان سرزمین های دیگر را می پذیرفت و ضمن سپاسگزاری از عنایات خداوند، گزارش كارهای سال كهنه و برنامه های دولت برای سال نو و نظر خویش را بیان می كرد كه نصب العین قرار گیرد. این آیین هر سال با جزیی تفاوت رعایت می شود. رئیس كشور سپس پیشكش ها را دریافت می كرد كه نمونه آن در كنده كاری های تخت جمشید دیده می شود. آنگاه مراسم سان و رژه برگزار می شد و افسرانی كه قهرمان دفاع از وطن شده بودند، ترفیع و پاداش می گرفتند و مقامات تازه و قضات نو معرفی می شدند.
در روز نوروز، مردم نخست به دیدن سالخوردگان خانواده، بیماران و ازكارافتادگان و قبور نیاكان و بزرگان می رفتند و ادای احترام می كردند. (احترام و رعایت احوال سالخوردگان و نسل بازنشسته، در میان ایرانیان همواره نهایت اهمیت را داشته است). سپس عیددیدنی آغاز می شد. پیش از دید و بازدیدها، در لحظه تحویل سال هر فرد از خدا می خواست كه در سال نو روان او را پاك و آرام نگه دارد. این مراسم پس از ۲۵ قرن به همین صورت ادامه دارد و باعث اعجاب ملل دیگر شده است. سران دولت هخامنشی در آداب و رسوم و قوانین سرزمین های غیرآریایی نشین كمتر مداخله می كردند ولی در مصر كه بیش از یك قرن یكی از ایالات ایران به شمار می رفت، آیین های نوروز را رواج داده بودند و با اعزام سفیر به حبشه (اتیوپی) از رئیس انتخابی این كشور خواسته بودند كه نوروز را به رسمیت بشناسد و برگزار كند. آلودن محیط زیست (آب و هوا و زمین) را منع، و برای دروغ گفتن و سوءنیت مجازات در نظر بگیرد.
داریوش بزرگ كه در گسترش آیین های نوروزی در میان متصرفات غیرآرین امپراتوری ایران سعی بلیغ داشت در مراسم نوروز ۵۱۵ پیش از میلاد (هفت سال پس از آغاز فرمانروایی اش) تصمیم خود را در زمینه ایجاد سنگ نبشته بیستون _ حاوی آرزوها، اندرزها و شرح قلمرو ایران _ اعلام كرد كه مورخان با توجه به این سنگ نبشته گفته اند كه ایران تنها كشور جهان است كه سند مالكیت دارد. بزرگترین آرزوی داریوش كه در این كتیبه آمده است، این است كه خداوند ایران را از آفت دروغ و خشكسالی مصون بدارد. پس از تكمیل ساختمان عظیم و زیبای تخت جمشید در پارس و گشایش آن، آیین های رسمی نوروز، باشكوه بی مانندی در آنجا برگزار می شد. مراسم نخستین نوروز در تخت جمشید دو هفته طول می كشید. مردم عادی در تالار صد ستون و سران ایالات و مقامات تراز اول در تالارهای دیگر این كاخ حضور می یافتند. كار ساختن تخت جمشید (یونانی ها پرس پولیس را شهر پارس خوانده اند) ۵۱ سال طول كشید. داریوش اول تصمیم به ساختن آن، در محلی نه چندان دور از پاسارگاد گرفت، ولی پادشاه سوم بعد از او آن را گشود و به این ترتیب ایران دارای دو پایتخت شد: شوش پایتخت اداری و تخت جمشید پایتخت سیاسی و شهر همدان پایتخت ییلاقی (تابستانی نسبت به شوش). عنوان «تخت جمشید» را قرن ها بعد، عوام الناس به آن دادند. حال آنكه این كاخ با جمشید افسانه ای ارتباطی نداشته است. از این كاخ كه گویای تمدن و پیشرفت ایرانیان باستان است بر قلمروی میان سند، دانوب، مدیترانه و نیل فرمانروایی می شد، حسادت اسكندر مقدونی نسبت به این شكوه و عظمت، عامل عمده ویرانی این كاخ به دست او شد. افراد خاندان سلطنت و درباریان در هر كجای كشور كه بودند پیش از فرا رسیدن نوروز خود را به تخت جمشید می رسانیدند و بهار را در آنجا به سر می بردند.
گردآورنده: صفورا الیاسی، کارشناس واحد آموزش شرکت پردازش موازی سامان
منابع:
1. www.koodakan.org/monasebat/norouz.htm
2. www.farhangsara.com/fzarbolmasal_noroz.htm
3. www.tebyan.net/index.aspx?pid=16623
4. www.tabadolnazar.com/forum/showthread.php?t=25793
5. donbaleh.com/link/15060
6. www.rfi.fr/actufa/articles/099/article_1504.asp
7. www.4pa.ir/archive/index.php/thread-731.html
انتهای پیام