12 سال با 70 درصد ناشنوایی: قربانی احساسات یک جوک
پریسا صالحی، خبرنگار انصاف نیوز: 12 سال از ماجرای کاریکاتور روزنامهی ایران و اعتراضاتی از سوی بخشی از آذری زبانها به آن میگذرد؛ مجموعه اتفاقاتی که تبعات بسیاری داشت و شاید کمترین آن از دست رفتن 70 درصد شنوایی جوانی غیر آذری زبان باشد که آن سال دانشآموز مدرسهای در تبریز بوده است.
بابک مجیدی، جوان 25 ساله از پدری مازندرانی و مادری با رگه ای آذری است که در سال 85 دانشآموز پایه اول راهنمایی مدرسهای در تبریز بود. او پس از این اعتراضات به خاطر اینکه در مدرسه فارسی صحبت می کرد توسط چند دانشآموز دیگر مورد ضرب و شتم قرار گرفت و 70 درصد شنوایی هردو گوش خود را از دست داد.
اما سوال اینجاست که آیا احساسات قومی بدل به این خشم و خشونت شدهاند یا خشونت است که گاها خود را در احساسات قومی و حتی در رفتارهای اجتماعی دیگر نشان میدهد؟ آیا جامعهی ایران به سوی آگاهی و مدارا و تحمل بیشتر در این زمینه پیش میرود یا روندی بالعکس را طی میکند؟
انصاف نیوز در گزارشی که در ادامه میخوانید علاوه بر گفتوگو با بابک مجیدی دربارهی اتفاقات رخ داده و همچنین شرح جزییات آن، با مهرداد عربستانی، انسانشناس و استاد دانشگاه تهران نیز در مورد احساسات قومیتی و تصمیمات ناشی از آن به گفتوگو پرداخته است.
متن کامل این گزارش را در ادامه بخوانید:
«هفتاد درصد شنواییام را از دست دادم چون من را مقصر میدانستند»
مجیدی دربارهی جو حاکم بر شهر تبریز بعد از انتشار این کاریکاتور گفت: «در محلهی آبرسان تبریز، روزنامهی ایران دفتری داشت که عدهای آنجا را به آتش کشیدند و کارمندهای آن را زدند. حتی شنیدم که گفتند در خوابگاه دانشگاه آزاد تبریز، یک دانشجو را کتک زدند. من خیلی ترسیده بودم و به پدرم گفتم با این اوضاع به مدرسه بروم یا نه؟ پدرم گفت برو اتفاقی نمیافتد.»
او جزییات حادثه را اینطور شرح میدهد: «فردای آن روز من به مدرسه رفتم بعضی از بچهها گفتند که تو فارس هستی و این کاریکاتور توهین به ترکها بوده و من را مقصر میدانستند. تا به خودم بجنبم ریختند سرم و من را زدند. من نمیدیدم که اطرافم چه خبر است فقط داد میزدم و کمک میخواستم. چند نفری میخواستند ما را جدا کنند اما آنهایی که من را میزدند -که تعدادشان 10،15 نفر بود- با آنها هم دعوا کردند و گفتند شما هم طرف این فارسها را میگیرید. وقتی زیر مشت و لگد بودم دیگر متوجه جزییات نشدم، یک ضربهی محکم به گوشم خورد و دیگر صدایی نشنیدم.»
او در ادامه توضیح میدهد: «شکایت کردم؛ وقتی رفتم پزشکی قانونی و بررسی کردند مشخص شد 70 درصد شنوایی خود را برای هر دو گوش از دست دادهام و تشخیص دادند که برای هردو گوش باید از سمعک استفاده کنم که به خاطر وضعیت ظاهری که به وجود میآید از یک سمعک استفاده میکنم. با بچهها که برخورد خاصی نشد فقط پروانهی مدیریت مدیر مدرسه باطل شد و مدرسه سه سال تعطیل شد. مبلغ 15 میلیون تومان هم به خاطر این ضرب و جرح به من پرداخت شد. بعد از این اتفاق من دیگر رابطهای با آن بچهها نداشتم.
ناظم و مدیر با بچهها برخورد کردند و نمره انضباط کم کردند اما برخورد قانونی نشد. رفتار مدرسه با من بسیار سرد بود و نگاه قومیتی را در مدرسه ایجاد میکرد، که به نظر من در این اتفاق بیتاثیر نبود. بعد از اتفاق از ما خواستند شکایت نکنیم اما ما گفتیم که شکایت میکنیم چون شما دانشآموزان را توجیه نکردید که این اتفاق در سطح رسانه افتاده و به من که نوجوان سیزده ساله مربوط نمیشود.»
مجیدی در مورد مشکلات دیگری که در مدرسه داشت میگوید: «بعد از آن اتفاق مدرسهام را عوض کردم اما بازهم همان نگاه نسبت به من وجود داشت.این تازه اول آزار و اذیتهایی بود که من میدیدم. بعد از آن توهینهای زیادی میشد که باعث شد افت تحصیلی پیدا کنم. سر همهی کلاسها ترکی صحبت میشد و اصلا فارسی صحبت نمیکردند، حتی اگر متوجه درس نمیشدم میگفتند برو ترکی یاد بگیر، اگر به مدیر مدرسه هم میگفتم همین پاسخ را میداد. این باعث شد افت تحصیلی من بیشتر شود.»
او در مورد برخورد مردم تبریز با این اتفاق گفت: « بیشتر مردم تبریز از این ضربهای که به من خورده بود ناراحت بودند. حتی بعضی لعنت میفرستادند که چرا با تو چنین کاری کردند. ولی عدهای هم میگفتند مشکل خودت است و باید ترکی را یاد میگرفتی.»
مجیدی در پاسخ به این سوال که آیا بعد از این اتفاقات او و خانوادهاش هم احساسات قومیتی دارند و نسبت به ترکها قضاوت خاصی پیدا کردهاند یا خیر گفت: «بعد از آن اتفاق دیگر پدرم با ترکها رابطه خوبی ندارد اما مادرم که یک رگ ترک دارد میگفت اتفاقی است که افتاده و گذشته است. اما درکل خانوادهی من بعد از آن اتفاق دیدشان نسبت به ترکها عوض شد. دوست داشتم که تبریز را ترک کنیم و جای دیگری زندگی کنیم اما متاسفانه خانوادهام قبول نکردند چون پدرم و خواهرم آنجا کار میکنند.»
عربستانی: تضادهای قومیتی نشانه آسیبهای عمیقتر است
مهرداد عربستانی در مورد معمول بودن تضادهای قومیتی میگوید: «این مختص ایران نیست و تعارضات بین قومی و بین گروهی در همه جا، کم یا زیاد وجود دارد؛ اما گاهی شرایط اجتماعی به گونهای میشود که اینها شدید میشوند، یعنی وقتی تعارض منافع خیلی حاد است یا وقتی از نظر شرایط اقتصادی و دیگر مسایل سختی وجود دارد و وقتی مردم احساس میکنند تحت فشار هستند، بهطور اتوماتیک مشکلات را project یا فرافکنی میکنند به کسی که از گروه دیگری است و مایل نیستند که فکر کنند که یک مشکل مشترک است و آگاهانه و ناآگاهانه دنبال یک مقصر میگردند.
خیلی از جاها این تعارضات وجود دارد؛ مثلا اختلافات قومی یا نگرشی نسبت به مهاجرینی که در اروپا زیاد شدهاند؛ شاید وقتی که رفاه و امنیت اجتماعی ایدهآل بود برای اروپاییها مشکلی نبود ولی وقتی که مردم احساس میکنند شرایط سخت شده و پیدا کردن شغل سخت شده و درآمد پایین آمده است قربانی پیدا میکنند که همه چیز را به آن فرافکنی کنند.»
او در ادامه توضیح میدهد: «جایی که شرایط اقتصادی، اجتماعی، امنیت و به طور کلی چشمانداز و امید به آینده خوب است به طور معمول این تنشهای قومی اینقدر حاد نمیشوند. کشورهای چندقومیتی زیاد هستند، البته ایران هم چند قومیتی است اما در بعضی کشورها نسبت اقوام مختلف به هم بسیار نزدیک است؛ به عبارت دیگر همه از وزن اجتماعی کم و بیش برابری برخوردارند. در این کشورها تعارضات میتواند بیشتر هم باشد اما وقتی وضعیت خوب باشد دلیلی برای اینکه وارد چنین تنشهای حادی شوند نمیبینند و به طور طبیعی چنین چیزی رخ نمیدهد اما اگر شرایط طوری باشد که حسی از نارضایتی که ناشی از هرچیزی میتواند باشد شکل بگیرد پتانسیل این تعارضات زیاد میشود.»
عربستانی در توضیح وضع ایران در این نوع اختلافات میگوید: «در مورد ایران وقتی ما شرایط تاریخی را بررسی میکنیم میبینیم که این اقوام قرنها است که کنار هم زندگی میکنند. ایران کشوری نیست که در آن اقوام در یک یا دو قرن اخیر به اجبار کنار هم قرار گرفته باشند، چنانکه بعضی کشورهای عربی اوایل قرن بیستم و بعد از جنگ جهانی اول مرزهایشان کشیده شد و اقوامی که هویت مشترکی نداشتند کنار هم قرار گرفتند.
در ایران قرنها حکومتها به دست ترکهای ایران بود و از حوزهی قدرت و سیاست دور نبودهاند البته تعارضهایی وجود داشته است. من فکر میکنم ریشهی این اختلافات را باید در چیزی فراتر از تعصب قومی دید و باید به زمینههای اجتماعی و اقتصادی آن توجه کرد.»
او در ادامه میافزاید: «از طرف دیگر این تعارضها را ما در شهرهایی که اقوام مختلف باهم مرز نزدیکی دارند بیشتر میبینیم؛ برای مثال در بعضی نواحی آذربایجان غربی که ترکها و کردها باهم مرز مشترک دارند اختلافات هم بیشتر دیده میشود. درحالی که اگر از مردم همان جا پرسیده شود به خوبی به یاد دارند اقوامی که کنار هم بودند به جز شاخصهای فرهنگی متفاوت تعارض دیگری با هم نداشتند.»
عربستانی با تاکید بر اینکه عوامل اجتماعی و اقتصادی و سیاسی را نمیتوان از هم جدا کرد میگوید: «همهی اینها چیزهایی هستند که مردم خود را در آن مییابند. حسی که من امروز از وضعیت خودم دارم به شرایط سیاسی اجتماعی و اقتصادی وابسته است. شرایط اجتماعی مثل اینکه من مطمئن باشم آیندهی خودم و خانوادهام تامین است، امنیت بهداشتی و آموزشی دارم ،شرایط اقتصادی به این معنا که بدانم به لحاظ معیشتی مشکل نخواهم داشت، سیاسی هم به این معنا که من بتوانم در سرنوشت کشورم تاثیر داشته باشم و اراده و آزادی من اعمال میشود و به اندازهی کافی از مزایای یک دولت بهرهمند هستم.
ذهنیت من برآیند اینها است؛ اگر ذهن من به این سمت برود که من تحت فشار هستم و امنیت ندارم، ناخودآگاه به دنبال قربانی میگردم که تقصیر را به گردن او بیندازم. این میتواند نسبت به یک قوم، گروه سیاسی، مهاجرین و دیگر افراد باشد. در واقع درچنین شرایطی فقط حساسیت قومی حاد نمیشود بلکه فرد هر دسته و گروهی که در مقابلش قرار میگیرد را به نوعی مقصر شرایط میداند.»
او در پاسخ به سوالی مبنی بر اینکه آیا ایران از این نظر پیشرفتی داشته یا نه میگوید: «از بعضی جنبهها من پیشرفت میبینم، به خصوص در زمینهی فرهنگی. کلیشههای قومی بین قشر تحصیلکرده اهمیت خود را از دست داده است و به طور آگاهانه از آن اجتناب میکنند و اصلا پسندیده نیست. یک زمانی جوکهای قومی که اقوام علیه هم میسازند وقتی گفته میشد ممکن بود همه همراهی کنند اما امروز شاید خیلی هم با استقبال مواجه نشود. من فکر میکنم از لحاظ فرهنگی خیلی پیشرفت حاصل شده، اما این مربوط به قشر تحصیل کرده و روشنفکر میشود ولی در سطح مردم به معنای عام آن و به خصوص کسانی که کمتر احساس بهرهمندی میکنند تعارضها شدت میگیرد.»
او در ادامه میگوید: «مسایل سیاسی و ژئوپلیتیک هم به این اختلافات دامن میزند. کما اینکه بیشتر این تعارضات در شهرهای مرزی انجام میشود.»
عربستانی در مورد بیشتر شدن هیجانات منفی در ایران میگوید: «هیجانهای منفی در جامعهی ما افزایش پیدا کرده است، آمار و ارقام هم این را تایید میکند. در آمارهای مقایسهای با دیگر کشورها، ایران در مقامهای بالای تجربهی خشم واضطراب و دیگر هیجانهای منفی است. بیشترین تجربهی حس خشم روزانه در کشورهای ایران و عراق است. ما فقیرترین یا ناامنترین کشور دنیا نیستیم، چه باعث میشود مردم اینقدر خشمگین یا حتی خشمگینترین مردم دنیا باشیم؟ مردم خیلی هیجانزده هستند و زود تحریک میشوند؛ البته خشم همیشه با خشونت همراه نیست. این محدود به قومیت نیست حتی در روابط شغلی نیز همینطور است.»
او در پایان میگوید: «ما نمیتوانیم به مسایل قومی به طور مستقل نگاه کنیم، این تعارضهایی که ما در مشکلات قومیتی میبینیم در موارد دیگری که محفل قومیتی ندارند هم مشاهده میشود. همهی اینها را به نشانگان سندروم یک آسیب عمیقتر در جامعه اشاره میکند و ما باید به این مسایل توجه کنیم.»
انتهای پیام
واقعا تاسف برانگیزه
ضمن تقبیح این گونه رویکردها و نگرش ها، آن چه که ما را سال ها فارغ از قوم، مذهب و… در ایران گردآورده و لازم است رواداری ها و تاب آوری ها را فراخ گرداند، ایرانی بودنمان می باشد و البته استفاده برابر و غیر تبعیض آمیز از کیک قدرت و استفاده از توانمندی ها و شایستگی نیرو های انسانی خدوم و ایران دوست.
چو ایران مباد تن من مباد…
برخی دوستانی که مدعی ترک بودن اند، و خود را تافته جدا بافته میدانند، در حالی که ایرانیان جدا شده از کشور، سالهاست حسرت به دل دارند. متاسفانه در سالهای ۷۶، ۷۷ شاهد این برخورد، بوده ام، در حالیکه آذربایجان رو سر ایران میدانم.