خرید تور تابستان

نسبت ما و ماجرای نجفی

معصومه رشیدیان، دبیر سیاسی انصاف نیوز: یکی از اعضای حفاظت با صدای بلند اعلام می‌کند: «خبرنگارها و عکاس‌ها همگی چند دقیقه بیرون باشند». با خود درگیرم که منِ نشسته بر پنجمین صندلی از ردیف سوم در دادگاه محمدعلی نجفی، حالا و در اینجا بعنوان «مطلع» نشسته‌ام و این دستور شامل حالم نمی‌شود؛ اما دوباره با صدای بلند می‌گوید: «هیچ خبرنگار و عکاسی در سالن نباشد» و همین مرددم می‌کند.

با اشاره می‌پرسم که من هم به بیرون بروم یا نه که می‌گوید نیازی نیست. خیلی نمی‌گذرد که یکی دیگر از افراد حفاظت به سمتم می‌آید: «شما که موبایلی همراه‌تان ندارید؟» برای چندمین بار پاسخ می‌دهم که جلوی در موبایل، لپ‌تاپ و رکوردر تحویل شده است و کیفم هم بازرسی شده؛ باز می‌گوید: «لطفا بیایید و اینجا هم بازرسی شوید.»

در همان سالن پارتیشنی گذاشته‌اند و دو زن، کار بازرسی بدنی زنان حاضر در دادگاه را انجام می‌دهند تا کسی ضبط صوت یا موبایلی به همراه نداشته باشد. بعد از اتمام بازرسی بازمی‌گردم سرجایم؛ کنار چند مامور نیروی انتظامی که در صحنه‌ی قتل حاضر شده بودند، آقازاده –راننده‌ی محمدعلی نجفی- آقای ببری -داماد خانواده‌ی نجفی- و زهرا نجفی –فرزند محمدعلی نجفی- نشسته‌ام.

خیلی نمی‌گذرد که شهردار سابق تهران را وارد می‌کنند، رنگی پریده دارد و ریش‌هایی نامرتب و نسبتا بلند. نگاهم مثل تمام افراد سالن خیره‌ی اوست اما ذهنم نه. صدای شاتر دوربین‌های عکاسی چیزی حدود یک‌ربع یا حتی بیشتر ادامه دارد، با هر حضور مطلعان در جایگاه باز صدای شاتر دوربین‌ها بلند می‌شود؛ علاوه‌ بر آن با گذاشته شدن آلات جرم بر روی میزی در سمت چپ دادگاه، عکاس‌ها اینبار به آن طرف کشیده می‌شوند و تصاویری از بالشتی سفید که بعنوان صداخفه کن استفاده شده و اسلحه را ثبت می‌کنند.

شهریاری، سرپرست دادسرای جنایی، کیفرخواست را می‌خواند؛ دادگاه تلخی است! هم به جزییات تکان‌دهنده و سخت روز حادثه گوش می‌دهم و هم تمام اتفاقات رخ داده در این یک‌سال را مرور می‌کنم؛ من اینجا چه می‌کنم؟ در دادگاه پرونده‌ای جنایی که شاید یکی از بزرگترین پرونده‌های سال‌های اخیر در نوع خودش باشد؟

خبرنگاران و روزنامه‌نگارهای سیاسی اگر هم خود را برای حضور در محکمه‌ای حاضر کرده باشند در تصوراتشان آن دادگاه مبنا و موضوعی سیاسی خواهد داشت و من هم از این قاعده مستثنی نبودم؛ گاهی روی سوژه‌ای کار می‌کردیم و تصورمان این بود که می‌تواند مشکلاتی پسینی داشته باشد و بعد شروع به خواندن دوباره و دوباره‌ی گزارش می‌کردیم تا برای هر خط و هر کلمه‌اش استدلال یا دلیلی داشته باشیم، بدانیم که چرا بر روی فلان موضوع به فلان شکل کار کرده‌ایم و… اما فکر کردن به اینکه آیا کار کردن بر این سوژه به این منتهی می‌شود که در دادگاه قتل یکی از مصاحبه شونده‌ها دخیل شوی و نقشی این‌چنینی داشته باشی در مخیله‌‌ام هم نمی‌گنجید.

یک سال پیش بود که در بحبوحه‌ی استعفای محمدعلی نجفی و با شنیده شدن حرف و حدیث‌ها درمورد او مبنی بر حضور زنی در زندگی‌اش تصمیم گرفتیم تا درمورد سوژه‌ی پرستوها کاری کنیم، البته که هیچ اطلاع دقیق و هیچ دلیلی مبنی بر اینکه آیا زنی که حرفش مطرح است پرستو است یا خیر وجود نداشت و ماجرای نجفی تنها بهانه‌ای بود برای پرداختن به این سوژه. مساله‌ای که به اذعان تاریخ و حتی به اذعان برخی دولت‌ها و کشورهایی که بعضا در مقام دشمنی با ایران هم هستند در سطح بین‌الملل مورد استفاده از سوی بسیاری از کشورها و دولت‌هاست.

موضوع گزارش استعفاهای مشکوک و حذف سیاسی برخی سیاستمداران بود و در دو قسمت تهیه شد. بخش نخست آن به این پدیده در داخل می‌پرداخت و بخش دوم بیشتر معطوف به استفاده‌ی رسمی دولت‌های اسراییل یا گروهک‌هایی چون مجاهدین خلق از ابزارهای این‌چنینی برای نفوذ و جاسوسی بود که البته پس از حواشی پیش آمده‌ی بعد از انتشار بخش نخست، موفق به انتشار بخش دوم نشدیم و گزارش ناتمام ماند. اما کلیدواژه‌ی هردو قسمت زنانی بودند که دلیلی می‌شوند برای حذف یا سوءاستفاده‌ی سیاسی از یک سیاستمدار چه توسط رقیب سیاسی و چه توسط کشورهای بیگانه. در بخش نخست آن گزارش به استعفاهای مشکوک در تاریخ سیاست ایران اشاره شد و به‌عنوان آخرین مورد هم از محمدعلی نجفی تنها نامی برده شد.

پس از استعفا و پخش فیلم و عکس‌های دونفره‌ی نجفی با زنی که در آن مقطع با عنوان «همسر دومش» در رسانه‌های غیر رسمی و بعدا رسمی معرفی می‌شد، تلاشم برای گفت‌وگو با شهردار مستعفی تهران بی‌نتیجه ماند؛ سوالم روشن بود: «آیا استعفایش تحت فشاری نشات گرفته از افشای زندگی شخصی‌اش انجام شده یا نه؟» در آن بزنگاه خواه ناخواه زندگی سیاسی محمدعلی نجفی با زندگی شخصی‌اش گرهی شوم خورد؛ تا آنجا که امروز برخی پرونده‌ی قتل استاد را شلیک به قلب اصلاحات می‌دانند!

خلاصه آنکه مدتی بعد میترا استاد با کانالی تلگرامی گفت‌وگویی انجام داد. در این مصاحبه هیچ سوال جدی پرسیده نشده و تنها مسایلی شخصی طرح شده بود. مصاحبه زمانی انجام شده بود که دیگر قائله‌ی نجفی در اذهان عمومی می‌رفت که فراموش شود و همین موضوع شبهات ذهنی ما را در آن مقطع بیش از پیش کرده بود. از ادمین کانال تلگرامی مذکور شماره‌ی میترا استاد را گرفتم و در تماسی مصاحبه‌ای انجام شد که اولین و آخرین مصاحبه‌ی منتشر شده و اولین و آخرین تماس از سوی من با ایشان بود. [لینک]

این توضیحات جزو اولین جملاتی بودند که روز دادگاه پس از حاضر شدن در جایگاه به زبان آوردم. قاضی کشکولی پس از راننده‌ی دکتر نجفی مرا به جایگاه دعوت کرد. قاضی خواست که توضیح دهم چگونه با میترا استاد ارتباط گرفتم و چه شد. چگونگی‌اش عادی بود، مثل باقی موارد، تلاش کردم شماره‌اش را از آنکه حدس می‌زدم دارد بگیرم، و مثل باقی موارد با تلفنش تماس گرفتم و خود را معرفی کرده و سوالاتم را مطرح کردم؛ سوالاتی که ربط مستقیمی به زندگی شخصی‌شان نداشت و تنها حول تاثیر رسانه‌ای شدن آن بر زندگی سیاسی آقای نجفی می‌چرخید. اما واکنش‌ها در این مدت به نقشی که انصاف نیوز در این ماجرا داشت باعث شد تا دلیل پرداختن به این سوژه‌ را به اختصار در دادگاه شرح دهم و بگویم که پرداخت ما به موضوع نجفی از منظری کاملا سیاسی بوده است.

خط گزارش‌های تولید شده در این رابطه این موضوع را روشن می‌کند؛ خصوصا اگر شما داعیه‌ی کار ژورنالیستی داشته باشید، با جستجویی سردستی و ابتدایی به این موضوع پی خواهید برد؛ اما سوالاتی که مجموعه‌ی انصاف پس از آن اتفاق با آنها روبرو می‌شدند حکایت از اتفاقی دیگر داشت.

امروز که لفظ «پرستو» در هر دهان و به هر بهانه‌ای غلت می‌خورد و مبتذل می‌شود و رسانه‌ها هم براحتی به آن می‌پردازند و هرکسی را پرستو می‌نامند و می‌دانند، حرفی دیگر است؛ اما یک‌سال پیش هیچ رسانه‌ی داخلی –در خوشبینانه‌ترین حالت ممکن- این سوژه را آنقدر مهم تلقی نکرد که به آن پرداخته شود، جز انصاف نیوز. از سوی دیگر در تمام این مدت هیچ‌‎یک از تلاش‌های ما برای مصاحبه با دکتر نجفی به نتیجه‌ای نرسید و نتوانستیم کوچک‌ترین ارتباطی –حتی در حد یک مکالمه یا مکاتبه‌ی بی‌نتیجه- با ایشان برقرار کنیم و نخستین باری که من دکتر نجفی را از نزدیک ملاقات کردم و کلامی بین‌مان رد و بدل شد در دادسرای جنایی و دفتر آقای شهریاری ریاست دادسرا بود، چهار روز بعد از قتل.

با تمام این تفاسیر پس از این اتفاق، سیل اتهامات روانه شد؛ برخی گفتند انصاف نیوز رسانه‌ای امنیتی است که با میترا استاد در ارتباط بوده، برخی با قطعیت او را پرستو دانستند –که استدلالی برای اثبات آن وجود ندارد- و عده‌ای دیگر که بیشتر به لشکر فیک یک گروه شبیه بودند سعی داشتند القا کنند که انصاف نیوز نجفی را مطلع کرده است که همسرش می‌خواهد مصاحبه کند! بعضی هم پا را فراتر گذاشتند و گفتند که: «میترا استاد خبرنگار انصاف نیوز بوده که در پوشش خبرنگار سراغ نجفی فرستاده می‌شود!» و خلاصه بخشی از همین اباطیل طرح شده در اذهان و زبان‌هایی که مشخص نیست اتاق کنترل‌شان کجاست، در برخی رسانه‌های فارسی‌زبان تصویری و نوشتاری خارج از کشور هم منتشر شد و سوژه‌ای سیاسی را به مساله‌ای شخصی و بلااثر تقلیل داد.

حالا تحریریه‌ی انصاف نیوز در مورد این پرونده تنها با این سوالات، گاه به کنایه و گاه شوخی مواجه می‌شود: شما میترا استاد را کشتید؟! شما به نجفی خبر دادید؟! میترا استاد خبرنگار شما بود؟! و…

پیش از این به تفصیل هم متن مصاحبه [لینک] و هم روایتم از تماس‌های بعدی خانم استاد با تلفن شخصی‌ام را در گزارشی نوشته‌ام [لینک] و اینجا آوردن‌شان تکرار مکررات خواهد بود. در دادگاه هم به اختصار به توضیح همین مسایل پرداختم و توضیح دادم که یک سال پیش در بحبوحه‌ی اخبار ضد و نقیض مبنی بر استعفای آقای نجفی از شهرداری بر روی سوژه‌ای با عنوان «نقش پرستوها در حذف سیاستمداران» کار کردیم و در همین راستا تاکید کردم که «ما سایتی سیاسی هستیم و من هم خبرنگاری سیاسی هستم و پیگیری این موضوع تنها دلیلی سیاسی داشته است.»

با تمام اینها، این توجیحات و توضیحات هم تاثیری بر اتفاقی که افتاده نخواهد گذاشت؛ از روزی که خبر این اتفاق را خواندم و باور نکردم و بارها با تلفن میترا استاد تماس گرفتم، باخود فکر می‌کنم که ما کجای این ماجرا ایستاده‌ایم و آیا پیگیری رسانه‌ای‌مان، علیرغم اینکه همخوان با اخلاق حرفه‌ای و چارچوب‌های‌مان بود، آیا تاثیری بر رخ دادن این اتفاق گذاشته؟ فکر می‌کنم اگر ما یا هر رسانه‌ای به بررسی استعفای نجفی و لاجرم زندگی خصوصی‌اش نمی‌پرداختیم حالا اینجا بودیم؟ اگر به مهم‌ترین موضوع سیاسی روزمان نمی‌پرداختیم رسالت رسانه‌ای خود را انجام داده بودیم؟

نه من و نه هیچ‌کس دیگر توان پاسخگویی به این سوالات را نخواهد داشت، چرا که این اگرها تمامی ندارد و حوصله کنیم می‌توانیم تا روز ازل هم آنها را پیش ببریم: «اگر میترا استاد راضی به طلاق می‌شد و اگر به ادعای آقای نجفی، خانم استاد او را تهدید به مصاحبه با انصاف نیوز نمی‌کرد»، «اگر نجفی با میترا استاد ازدواج نمی‌کرد»، «اگر نجفی استعفا نمی‌داد»، «اگر ما روی سوژه‌ی پرستوها کار نمی‌کردیم»، «اگر روز نخست خانم استاد برای ملاقات خصوصی با دکتر نجفی درخواست نمی‌داد» و الخ

آنچه مشخص است این است که این میان خونی ریخته شده که بسیاری از معادلات را حداقل در ذهن من برهم زده است؛ می‌دانم که بعد از این با هربار رجعت به این ماجرا، به دنبال سهم تقصیر خود خواهم گشت، حتی اگر در این میان تقصیری نیابم.

نقش «پرستوها» در حذف سیاستمداران [اصلاح، توضیح و عذرخواهی]+[توضیح عبدالله ناصری]

گزارش | آیا تخریب محمدعلی نجفی یک پروژه است؟

روایت تکمیلی خبرنگار انصاف نیوز از آخرین تماس میترا استاد

انتهای پیام

بانک صادرات

نوشته های مشابه

یک پیام

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا