«خطر سیاستمدار پوپولیست ما را تهدید میکند»
/بخش نخست گعدهی انصاف نیوز با مهدی تدینی/
پریسا صالحی، خبرنگار انصاف نیوز: در قسمت نخست گعده با مهدی تدینی با او در مورد دورانی که در زندان سپری کرده گپ زدیم، سال 94 و زمانی که تدینی در زندان بود، کتاب جنبشهای فاشیستی او که ترجمهای از اثر ارنست نولته است مورد تمجید رهبری قرار گرفت، تدینی میگوید وقتی در زندان این موضوع را به او اطلاع دادهاند ابتدا باور نکرده اما بعد از زندان متوجه شده که این موضوع صحت دارد.
در بخش دیگری از این مصاحبه نیز تدینی در مورد پوپولیسم و روشهای آن توضیح داد، او میگوید اگر درختی در اختیار پوپولیستها قرار بگیرد، آنقدر آن را تکان میدهند تا میوههایش بریزد غافل از اینکه ریشههای این درخت را میخشکانند. از نظر او ترامپ یک پوپولیست است و اساسا با این برند که من یک نادولتمرد هستم و آداب سیاسی را رعایت نمیکنم رای آورد. او همچنین رفتارهایی مثل صحبتهای جنسیتی ترامپ را از روی عمد و برای اثبات پایبند نبودن به آداب سیاسی دانست.
تدینی همچنین محمود احمدی نژاد را نمونهی یک سیاستمدار پوپولیست در ایران میداند و تلاش برای مقابله با هاشمی رفسنجانی در انتخابات سال 84 و 88 را کوششی برای تعریف خود بیرون از سیستم میداند. تدینی در بخش دیگری از صحبتهایش از مشکل اصلاحطلبان برای جذب رایهای عاریتی که پیش از این داشتند گفت.
در ادامه بخش اول گعده انصاف نیوز با مهدی تدینی را میخوانید:
پوپولیسم فحش نیست
انصاف نیوز: آیا میتوان ترامپ را پوپولیست دانست؟
مهدی تدینی: بله. من فکر میکنم بتوانیم ترامپ را یکی از نمونههای خیلی خوب پوپولیسم بنامیم. ما در تعریف پوپولیسم هم مشکل داریم، پوپولیسم به معنای دور زدن نهادهای سنتی سیاسی است؛ پوپولو به ایتالیایی یا پوپل به فرانسوی، پوپولوس به لاتین به معنای مردم است و در یک مرحلهی مدرن سیاسی به معنای عوام است.
مردم نمایندگیهای سیاسیای را در طی زمان میسازند، پوپولیستها احزاب سیاسی را دور میزنند و به سراغ مردم میروند، یعنی احزاب سیاسی را از مردم جدا میکنند و میگویند ما به طور مستقیم به خود مردم وصل هستیم و به همین خاطر به آنها عوامگرا گفته میشود.
پوپولیستها خردورزیهایی که در نهادهای سیاسی بوجود آمده را زیر سوال میبرند؛ برای مثال میگویند که در فضای سیاسی اگر احزاب سیاسی تجاربی اندوختند، این تجارب ایراد دارد چون منافع حزبی در آن دخیل است، مثل ترامپ که مسالهی بحران آب و هوا را زیر سوال میبرد درحالی که این موضوع یک موضوع عقلانی است که دانشمندان زیادی روی آن کار کردهاند ولی میگوید این حرفی است که سیاستمداران میزنند. به طور کلی این ستیز با نهادها و ارجاع دادن خود به مردم را میتوان پوپولیسم نامید.
الزاما پوپولیسم چیز بدی نیست. پوپولیسم را به عنوان فحش نباید به کار ببریم، در واقع یک روش سیاسی است که ما در کشور خودمان هم پوپولیست داشتیم و میدانیم که موفق هم هستند.
البته الزاما به این معنا نیست که میخواهند نهادها را دور بزنند، بلکه گاهی نهادها ضعیف هستند یا وجود ندارند و فرد تنها راهی که برای ارتباط و تاثیرگذاری پیدا میکند، این است.
بله، ضمن اینکه من فکر میکنم دقیقترین معادل برای پوپولیسم همان عوامگرایی است. در پوپولیسم ما با بخشی از مردم طرف هستیم. مردم با عوام متفاوت است؛ عوام بخش خاصی از مردم هستند تا همهی مردم. داخل عوام نخبگان، اقشار باسواد و فرهیخته نیستند.
البته همهی باسوادها هم خارج از عوام نیستند.
صد درصد، بعضی باسوادها کاملا جزو عوام هستند. به هرحال میخواستم بگویم عوام با مردم فرق دارد. پوپولیست این را فهمیده که میتواند عوام را به دنبال خودش بکشد، پوپولیست میداند که برای موفقیت سیاسی به بدنهی مردمی نیاز دارد و باید آن را به دست بیاورد. راحتترین طعمه هم عوام هستند، به همین خاطر فرد پوپولیست با در دست گرفتن شعارهایی به صید عوام میرود. خیلی از پوپولیستها به شعارهایی که میدهند اعتقاد هم ندارند.
در نظام دموکراسی سیاستمدار بدون مردم به جایی نمیرسد اما نمیتواند همهی مردم را جلب کند، یا باید در چارچوب احزاب عمل کند و با اتکای به احزاب و شناسنامهی آنها گروهی از مردم را در چارچوب حزب با خود همراه کند یا اینکه خودش بین مردم انتخاب کند و گروهی را بفریبد؛ یا اینکه متعلق به اقلیتی است و میتواند آنها را جذب کند؛ برای مثال وقتی یک اهل سنت یا مسیحی بخواهد در ایران کار کند، صرف اهل سنت و مسیحی بودنش این گروهها را با او همراه میکند. این میتواند در مورد قومیت هم صادق باشد. یک فرد لر اگر بخواهد در ایران کار کند بر لر بودن خود تاکید میکند تا این گروه را جذب کند.
یک پرسش روشن وجود دارد، اگر فردی بخواهد در دنیای سیاست رای بیاورد و موفق باشد، از کجا میتواند رای جذب کند؟ پوپولیستها این را در عوام میجویند و با دادن شعارهایی که برای عوام جذاب است سعی میکنند نوعی دامنهی مردمی برای خود جذب کنند.
ترامپ نادولتمرد است و از همین راه رای آورد
البته این الزاما به این معنی نیست که میخواهند آنها را فریب دهند. ممکن است فرد بخواهد با جامعه ارتباط برقرار کند، خب بخشی از جامعه هم عوام هستند پس شعارهایی میدهد که به زبان آنها باشد و بتواند با آنها ارتباط برقرار کند. منظورم این است که آیا پوپولیسم همیشه امر منفی است؟
من نمیگویم که همیشه امر منفی است، شاید پوپولیست بخواهد عوام را نمایندگی کند و شاید نیت خیری در آن باشد. همیشه اقشاری در جامعه هستند که در حاکمیت نماینده ندارند، بخشی از آنها هم عوام هستند.
به هرحال ما میدانیم که بدون داشتن بدنهی مردمی در دنیای دموکراتیک نمیتوان به جایی رسید. یک نفر میخواهد رای بیاورد و دولتمرد شود این رای از کجا میآید؟ مجاری و منابع کسب آرا خیلی محدود است، مثل شهری که دو پمپ بنزین بیشتر ندارد، فرد باید در یکی از این دو پمپ بنزین، بنزین بزند. رای مردم از چند جای محدود به دست میآید.
یکی از این راهها این است که شخص با فاصله گرفتن از نهادهای سیاسی رایج و دیرینه، به طور مستقیم خود را برآمده از مردم و نمایندهی مردم معرفی کند و شعارهایی بدهد که عوام را جذب کند مثل همین مسالهی مهاجرت. وقتی این شعارها رای میآورد یعنی یک عدهای آن را میپسندند. موقعی که ترامپ را تخریب میکردند نظر من این بود که هرچقدر بیشتر او را تخریب کنند او موفقتر میشود. چون اساسا از آن دست دولتمردانی است که موفقیت خودش را از راه زاویه داشتن با احزاب نشان میدهد.
ترم مهمی چند دههای است که در اروپا و آمریکا وجود دارد که به آن palitical correctness گفته میشود که اجماعی برای معادل فارسی آن وجود ندارد، یکی از معانی آن آداب سیاسی است. در این ترم گفته میشود که نمیتوان حرفهای ضد مهاجرتی زد یا نمیتوان درمورد اقلیتها حرف منفی زد یا اینکه دموکراسی و آزادی رسانهها ارزش هستند و کسی حق ندارد علیه آنها صحبت کند.
ترامپ از روز اول گفت که من آداب سیاسی را رعایت نمیکنم، من دولتمرد نیستم، نادولتمردم و اصلا از این راه رای جمع کرد. کسانی که تاکید میکنند ترامپ آداب سیاسی را رعایت نمیکند و نادولتمرد است به او کمک میکنند، خب او از روز اول گفت من دولتمرد نیستم و دولتمردان یعنی جمهوریخواهها و دموکراتها فاسد و درگیر رسانه هستند و منافع اقلیتی حزبی را نمایندگی میکنند و اصلا این در ذات دولتمرد است و من نادولتمرد هستم، حالا عدهای دارند اثبات میکنند او نادولتمرد است، خب او که از همین راه رای آورد، دارند اثبات میکنند که آداب سیاسی را رعایت نمیکند خب او از عمد حرفهای جنسیتی میزند که مخالف اصول فمنیستی palitical correctness است. ترامپ از روی عمد در مورد گزارشگر فاکس نیوز حرف جنسیتی میزند و بیادبی میکند، چون خریدار دارد و شنیده میشود و رای جذب میکند، این هم از راههای پوپولیسم است دیگر.
اگر پوپولیسم همیشه منفی نیست چرا و طی چه فرآیندی بدل به یک ناسزا و فحش سیاسی شد؟
من نمیتوانم مرزبندی روشنی کنم که پوپولیسم چقدر خوب یا بد است. در کلیت حرفم اشاره کردم الزاما هر حرفی که پوپولیسم میزند حرف غلطی نیست یا همهی نیات آن نیات عوامفریبانهای نیست. اینکه این هم تبدیل به یک ناسزا شده به این علت است که دولتمردان پوپولیست در کل دولتمردان خوشنامی نبودند.
البته در میان نخبگان.
بله در میان نخبگان و احزاب دیرینه و شناسنامهدار، اینها آدمهای خوشنامی نبودند.
پوپولیستها سیستمگریزند
و چون میخواستند عوام را جذب کنند پرنسیپ و چارچوب خاصی هم نداشتند.
بله! برای اینکه بتوانند عوام را جذب کنند باید از پرنسیپهای معمول بیرون بروند، برای اینکه فرقشان را با بقیه نشان دهند باید این پرنسیپها را بشکنند و شکستن آنها هم پیامد دارد؛ اما یک فایده دارد، من یک سال پیش نوشتم که ترامپ در کوتاهمدت موفق خواهد شد.
دولتمردان پوپولیست یا این دست دولتمردان سیستمستیز با سیستم سازگاری ندارند، برای اینکه رای بیاورند خودشان را بیرون سیستم تعریف کردهاند. یک درخت سیب را تصور کنید! اینها با سیاستهای ضدسیستمی که دارند این درخت را با توان زیادی تکان میدهند، سیبهای زیادی میریزد، توده یا عوام به این سیبها نگاه میکنند. این سیبها چیست؟ رشد و موفقیت سیاسی، پایین آمدن نرخ بیکاری.
منتها این سیاستها مشکوک بودهاند و از راه تکانهایی بودهاند که ما نمیدانیم پیامدهای آن در درازمدت چه خواهد بود. این دولتمردان اینطور هستند که درخت را تکان میدهند، سیبها میریزد و مردم جمع میکنند، راضی هم هستند و دوباره به آنها رای میدهند اما این مردم خبر ندارند که این تکانها، ریشههای این درخت را میخشکاند و این درخت ده سال دیگر ثمر نخواهد داد، ولی ذات دموکراسی این است که وابسته به نظر مردم، توده و عوام است. پوپولیستها از این نقص بزرگ دموکراسی نهایت استفاده را میکنند.
دموکراسی اینطور است که مردم به امروزشان نگاه میکنند، همهی مردم یک دید بلندمدت و نگرش تاریخی سترگ ندارند، به این توجه میکنند که قیمت گوشت چقدر تغییر کرده، بیکاری چقدر تغییر کرده، در واقع به چیزهای خیلی ساده توجه میکنند و نمیشود انتظار داشت که در یک نظام دموکراتیک همه عمیق فکر کنند. این جولانگاه خیلی خوبی است برای اینکه سیاستمدار با احساسات مقطعی مردم به اهداف سیاسی خود برسد.
اگر همین الان رایگیری شود احمدی نژاد رای میآورد
به لیبلهای سیاسی اشاره کردید، فکر میکنید که در جامعهی امروز ما کدام یک هزینهسازتر خواهد شد؟ با توجه به اینکه دو انتخابات پیش رو داریم به نظر شما خطر کدامیک ما را تهدید میکند؟
با توجه به اینکه من فکر میکنم آن نسل طلایی رای دهندگان افول کرده، بیش از هرچیزی ما با تهدید یک دولتمرد عوامگرا روبرو هستیم. یک فرد عوامگرا اگر از حمایت حاکمیت برخوردار باشد، الان به سادگی میتواند موفق باشد. اگر انتخاباتی الان برگزار شود و احمدینژاد شرکت کند، همین الان رای خیلی زیادی میآورد، حتی ممکن است در یک انتخابات دوجناحی موفق شود.
احمدینژاد نمونهی یک دولتمرد عوامگرا بود؛ خوب یا بد من قضاوت نمیکنم اما نمونهی دولتمردی بود که همهی نهادهای سیاسی مثل دولتمردان راست و چپ را زیرسوال میبرد. بخشی از جمله رهبری و چند نهاد دیگر را کنار میگذاشت و همه را میزد. مگر احمدی نژاد با زدن هاشمی به قدرت نرسید؟ در مناظرهی موسوی و احمدینژاد، آقای موسوی هرچه میگفت او در جوابش حرف آقای هاشمی را میزد.
مگر هاشمی قدرت دوم این مملکت نبود؟ مگر یکی از استوانههای این نظام نبود؟ سیاست احمدی نژاد این بود که از راه تخریب دومین قدرت شناختهشده و دومین نیروی اصلی محافظهکار به اهداف سیاسی خود برسد. چرا این کار را میکرد؟ چون با این کار میخواست بگوید من از سیستم نیستم، اگر از سیستم بودم که اینقدر از هاشمی بد نمیگفتم! این یکی از روشهای پوپولیسم است که میخواهد به همه بفهماند که من از نظام نیستم، من اپوزوسیون هستم. به ویژه در سال 84 روش احمدینژاد مبارزه با هاشمی بود.
این یک نمونه است؛ من به آیندهی سیاسی احمدی نژاد کاری ندارم اما به طور کلی یک دولتمرد عوامگرا در ایرانی که نسل طلایی رای دهندهی آن افول کرده، سرخوده و ناامید شده راه راحتی دارد، البته به شرطی که از مراکز اصلی قدرت حمایت داشته باشد یعنی به او میدان بدهند.
اینکه چقدر موفق است و چقدر به درد میخورد من نظری ندارم؛ شاید بیاید و یک سری کارهای مفیدی هم انجام بدهد اما در ایران یک پوپولیست میتواند خیلی موفق باشد. این به این خاطر است که کسانیکه آگاهانهتر و عمیقتر رای میدهند، دیگر تمایل زیادی ندارند که در انتخابات شرکت کنند.
اصلاحطلبان رایهای عاریتی را از دست دادند
به نظرتان چه کار میشود کرد که این قشر دوباره پای صندوق رای بیایند تا یک عوامگرا با جذب بخشی از عوام نتواند روی کار بیاید؟
راهحلهایی که وجود دارد روشن است اما نشدنی است؛ اگر شدنی بود که ما به این مرحله نمیرسیدیم. از طرف برخی اصلاحطلبها راهحلهایی مطرح میشود. برای مثال میگویند انتخابات به یک شکل مشخص که خودشان میگویند برگزار شود، اما من فکر میکنم اگر آنها شدنی بود ما به اینجا نمیرسیدیم. عواملی که ما را به این مرحله رسانده، قویتر از قبل برقرار است به همین خاطر راه حلی به نظر من نمیرسد.
دو جور رای وجود دارد، یکی رای عاریتی و یکی رای اصیل. رای اصیل رایی است که تحت هر شرایطی در صندوق یک جریان سیاسی است، مثل اصولگراها که رایشان مشخص است، آسمان هم به زمین بیاید این مقدار رای را دارند.
اصلاحطلبان دو نوع رای دارند، رای عاریتی و رای اصیل؛ رای اصیل برای آن افرادی است که به جریان اصلاحات باورمند هستند و معتقدند که راه ما راه خاتمی و تاجزاده است و اینها ما را به سرمنزل مقصود میرسانند، رای عاریتی این است که میگوید تنها گزینهای که ما داریم این است.
اصلاحات از راه رایهای عاریتی پیش رفته، چه 76 چه 88 که ناموفق بود و چه 92 که اصلاحطلبها از روحانی حمایت کردند، رای عاریتی به آنها کمک کرد، رای اصیل اصلاحطلبان از رای اصیل اصولگرایان کمتر است. اصلاحطلبان همیشه میگویند که اگر انتخابات پرشور برگزار نشود ما میبازیم، چون میدانند که رای اصیلشان کمتر از رای اصیل جناح اصولگرا است، پس اگر مردم پای صندوق نیایند و رای عاریتی به اصلاحطلبان نرسد، بازنده میشوند. این یعنی دامنهی اعتقاد مردمی اصلاحات در ایران ضعیفتر از چیزی است که اصلاحطلبها فکر میکنند.
متاسفانه در دورههایی اصلاحطلبها، رایهای عاریتی را مال خودشان فرض کردند، به همین خاطر کارهایی که لازم بود برای نگه داشتن این رای عاریتی انجام بدهند را انجام ندادند. به این فکر نکردند که این رای قرضی است و ممکن است فردا دیگر نداشته باشیم. الان من فکر میکنم این رای عاریتی از بین رفته و به تکاپو افتادند. خیلی از اصلاح طلبان از جمله تاجزاده میگویند که اگر در این انتخابات، وضعیت به این شکل باشد ما اصلا شرکت نکنیم بهتر است. خب این شرکت نکنیم یعنی چه؟ یعنی بوی این میآید که به خاطر نداشتن رای عاریتی شکست بدی بخوریم. حتی رای اصیل اصلاح طلبها هم ریزش کرده.
در این شرایط سوال شما این است که چه کار کنیم که رای عاریتی برگردد و رای اصیل افزایش پیدا کند؟ مسیری که ما طی کردیم طوری بوده که به این مرحله رسیدیم، اگر منطقی به قضیه نگاه کنیم، بعید است راه حلی وجود داشته باشد. اعتبار اجتماعی به راحتی از بین میرود اما به راحتی به دست نمیآید، راه حلی به ذهن من نمیرسد، راه حلهایی هم که هست شدنی نیست.
با دزدان دریایی همبند بودم
آنطور که من شنیدم شما بیشتر کتابهایتان را در زندان ترجمه کردهاید، سال 94 اتفاق جالبی افتاد و زمانی که شما در زندان بودید، کتاب شما مورد تقدیر رهبری قرار گرفت، بازخوردها در مورد این اتفاق چگونه بود؟
وقتی زندان بودم بیشتر کتابها منتشر شد، من در زندان 14 ساعت به معنای واقعی کار میکردم، برای من آنجا از این جهت که کارم را میکردم شیرین بود.
بگذارید از عقبتر تعریف کنم، من با یک چمدان کتاب آلمانی به زندان رفتم، یکی از معضلات این است که اجازه نمیدهند کتاب لاتین داخل ببریم، میگویند این چیست؟ چمدان من را گرفتند، انگار جان من را گرفته بودند. 28 فروردین 94 یک درگیری در بند 350 شده بود که نیروهای امنیتی برای بازرسی آمده بودند و در بند دعوا شده بودند. بعد از آن دیگر بند 350 ورودی نداشت. حدس من این بود که من به این بند میروم، کلی دوست و آشنا داشتیم، دو سال بود منتظر بودم حکمم قطعی شود بروم آنجا. ( میخندد)
رفتم به اندرزگاه و آقایی که تقسیم میکند گفت شما به بند هشت میروی. گفتم چرا هشت؟ آنجا بند مالی است. اینطور شد که من به بند هشت رفتم. بند هشت بند مالی و همچنین اتباع خارجی بودند. حدود هزار زندانی داشت که یک سوم آنها خارجی بودند و بیشترشان سیاهپوست؛ قاچاقچیهای آفریقایی از نیجریه و سومالی زیاد بودند، خیلی سومالیایی داشتیم که دزد دریایی بودند که دسته دسته دستگیر میشدند و به آنجا میآمدند. گاهی من در حیاط که مینشستم، دور تا دورم سیاهپوست بودند و به زبان سواحلی صحبت میکردند که من اصلا نمیفهمیدم چه میگویند. احساس میکردم خارج از کشور هستم.
به مسوول اندرزگاه نامه میدادم که شما را به خدا کتابهای من را بدهید، میگفت باشد، پیگیری میکرد و هیچ خبری نمیشد. بعد از دوماه جنگیدن به معنای واقعی، از من تعهد گرفتند که این کتابها چیست، کتابها را گرفتم و زندگی شیرین شد و بعد از آن من دائم سرم به کار بود.
دستنوشتههای زیاد زندان را هنوز وقت نکردهام بازنویسی کنم، یک کتاب اصلیام را که کتاب مهمی هم هست و در زندان ترجمه کردم، هنوز وقت نکردم تایپ کنم، یعنی آن کتاب هنوز در نوبت است. کتابهایی که در زندان ترجمه کردم نبودند کتابهایی نبودند که چاپ شدند، آنها را من قبلا ترجمه کرده بودم و وقتی زندان بودم دو کتاب چاپ شد.
یکی از معضلات زندان تلویزیون است. 16 ساعت در روز روشن است و صدایش آدم را دیوانه میکند. من تخت سه بودم و بلندگو بالای سرم بود، دائم روشن است و صدای والیبال و فوتبال و سریال میآید،دیوانهکننده است. من صنعت گوشیسازی آنجا به راه انداخته بودم. بند، باشگاهی کوچک داشت که کف آن اسفنج بود، من آنها را میدزدیدم، یعنی میبریدم و با ناخن گیر دقیقا اندازهی گوش درست میکردم که چیز خیلی شیکی میشد، وقتی داخل گوش میگذاشتم خیلی صدا را میگرفت. شاید برای 10، 15 نفر از آن گوشیها ساختم. این را در گوشم میگذاشتم و متنی که مینوشتم را زمزمه میکردم و صدا قطع میشد، یک لامپ شصت هم بود که یک کاغذ روی آن گذاشته بودند، طرف من آن کاغذ باز بود و کل نور بیرون میآمد و من میتوانستم تا دو، سه صبح کار کنم.
اردیبهشت بود که ما نشسته بودیم و تلویزیون اتاق هم روشن بود، نمایشگاه کتاب بود، دیدم که 20:30 گزارشی از نمایشگاه کتاب پخش میکند و دیدم که رهبری تشریف آوردند و رفتند غرفهی ققنوس و دیدم که آقای حسینزادگان برای ایشان در مورد کتابها توضیح میدهد، به دوست کناریام گفتم که کتاب من هم الان آنجا است. «جنبشهای فاشیستی» آن موقع تازه درآمده بود.
در زندان که بودم داشتم یک مصاحبهی مفصل با مهرنامه میکردم، فکر میکنم مهرنامه مفصلترین مصاحبهاش را با من کرده، ده صفحه است. یکی از بستگان آقای قوچانی به زندان آمده بود، در مهرنامه هم کار میکرد، قرار شد با مهرنامه یک مصاحبهی مفصل کنم، وقتمان هم زیاد بود و او مدام گفت و من نوشتم، در همان ایام او از آقای قوچانی شنیده بود که کتاب مورد توجه مقام معظم قرار گرفته، من اول فکر کردم شوخی است و من را دست انداختهاند.
چند ماه بعد که آمدم بیرون سرچ کردم و دیدم خبرگزاری تسنیم در این مورد نوشته بود. آقای نولته برای ترجمهی فارسی مقدمه نوشته بود. ظاهرا این نکته یا خود کتاب مورد توجه قرار گرفته بود. به هرحال با توجه به نوع اتهاماتی که من داشتم، جالب بود. البته وظیفهای که من دارم این است که کار خودم را درست انجام دهم و خود من تمایل و علاقهای به کار سیاسی ندارم ولی به هرحال 88 بود و در جریان 88 خیلیها گرفتار شدند.
انتهای پیام
بسیار عالی
سلام قسمت دوم مصاحبه با اقای تدینی را نیافتم.. ممنون میشم کمک کنید
به انتهای همین قسمت اضافه شد