انصافنیوز، ایسناتر از ایسنا
حسین سخنور، عضو بخش تحلیلی انصاف نیوز:
علیاصغر شفیعیان را از زمان ایسنا میشناسم. ایسنای «دکتر فاتح». بچههایی که در ایسنا بودند، با این واژه آشنایند و میدانند «ایسنای دکتر فاتح» هزار حرف و مرام، نهفته دارد: بیچشمداشت کار کردن، خسته نشدن، ناامید نشدن، صمیمی بودن، باج ندادن، مدیون این و آن نشدن و… علیاصغر، یکی از همین ایسناییها بود. آنقدر پرجنبوجوش بود، فکر میکردم در کفشهایش نشادر است. علاوه بر این، خندهای کوفتی بر لبهایش بود که هیچوقت دلیلاش را درک نمیکردم. هیچ وقت دبیر من نبود، اما از بچههایی که با اون کار میکردند، میپرسیدم این برای چی اینقدر شاد است؟ چرا اینقدر میدود؟ بیماری خاصی دارد؟ میگفتند این همین طور است، خودش بیشفعال است و ما را هم بیچاره کرده است. گذشت و گذشت تا اینکه بعد از اخراجام از ایسنا (که کمترین شباهتی با ایسنای زمان فاتح نداشت) و همکاری در روزنامه آرمان، رفاقتمان بیشتر شد و بیشتر با او و همسرش آشنا شدم، تا جایی که بیمناسبت و بامناسبت، میرفتیم خانهشان و از هر دری، وری میزدیم. این را هم بگویم، مهمانان بیزحمتی بودیم. شرح این شبنشینیهای سیاسی بماند برای وقتی دیگر، اما یک شب آن که مرتبط با انصاف است را میآورم:
بعد از شام بود. من داشتم میز را جمع میکردم، یکی هم رفت چای ریخت. آن یکی، خانم شفیعی نبود. آقای شفیعیان هم نبود. به همین دلیل میگویم مهمانان کمزحمتی بودیم. همین که ما داشتیم کار میکردیم، آقای شفیعیان، سوالی طرح کرد: به نظر شما برای انتخابات ریاستجمهوری سال 92 چه کسی بهترین گزینه است برای کاندیداتوری از سوی اصلاحطلبان، با این شرط که یکی از اعضای کابینه دولت اصلاحات بوده باشد. یعنی از میان وزرای اصلاحات، کدامیک در حد ریاستجمهوری هم هستند؟ علیاصغر تاکیدش در سوال این بود که از چهرههای جدید باشند تا به صرف کاندیداتوریاش، رجلی به رجال اصلاحطلب اضافه شود. ما میگفتیم و علیاصغر مینوشت. گزینههایی که در خاطرم هست، عبارتند از: محمدعلی نجفی، موسوی لاری، محمدرضا عارف، اسحاق جهانگیری، سیدمصطفی تاجزاده و… خودم هم آقای مسجدجامعی را پیشنهاد دادم. فکر کنم آقای نجفی بیشترین رای را آورد. بعد پرسیدیم که خودت چه کسی را پیشنهاد میکنی؟ علیاصغر پاسخ داد: دکتر پزشکیان. برخی مخالفت کردند و من گفتم گزینه قابل تاملی است.
چند هفته بعد
بعد از چندماه، علیاصغر به من زنگ زد که یک قرار ملاقات با آقای پزشکیان گذاشتم. گفتم به چه منظور؟ گفت برای اینکه راضیاش کنیم تا در یازدهمین دوره انتخابات ریاستجمهوری، کاندیدا شود. با خودم گفتم این پسر یه شام به ما داد و ولکن نیست، گفت میآیی؟ گفتم بله. راستش، بخاطر رودربایستی با همان شام، گفتم بله، چون شنیده بودم که پزشکیان برای نهمین دوره انتخابات مجلس هم خیلی راغب نبوده. همین هم بود. جمعی که فکر کنم بیشتر از ۶، ۷ تا نبودیم، به همراه خود علیاصغر به دفتر ایشان در مجلس رفتیم. وقتی علیاصغر پیشنهاد ثبتنام را مطرح کرد، دکتر پزشکیان بلند بلند، خندید و محترمانه گفت بروید دنبال کارتان.
چند هفته بعدتر
علیاصغر به من زنگ زد. گفتم علیاصغر من دیگر حال و حوصله منتکشی ندارم. دوست داشت، بیاید، دوست نداشت، نیاید. گفت حسین، دکتر پزشکیان الان رفت ثبتنام کرد. گفتم جدی؟ گفت بله. برو در خبرگزاریها بخون. خیلی خوشحال بود. یعنی خیلی خوشحال بودیم. برای ما در آن زمان، فتحالفتوحی بود. البته خیلی نگذشت که خبر رد صلاحیت ایشان آمد و آبها از آسیاب افتاد، البته از نظر ما. چون علیاصغر به ما یادآوری کرد که قرار نبود ایشان کاندیدا شود و تایید شود و رای آورد و رییسجمهور شود، قرار بود یک رجل به رجال اصلاحات اضافه شود، همین. از مرد همیشه امیدوارِ خندان (با آن خندههای کوفتیاش) جز این هم انتظار نمیرفت که در رد صلاحیت کسی که ساعتها وقت گذاشته تا بیاید، باز هم خوشحال باشد.
چند ماه بعد
علیاصغر گفت حالا که انتخابات تمام شده و دکتر پزشکیان هم در مجلس ماندگار شده، جمعی هم به این بهانه فعالیت کردهاند، وقتاش است که به بهانه دیگری دور هم جمع شویم تا پتانسیل بچهها به هدر نرود. گفتم چی تو سرت داری؟ گفت سایت را سرپا نگه داریم که بچهها متفرق نشوند. چند ماه پیش رفته بودیم دفتر آقای پزشکیان. علیاصغر موضوع طراحی یک سایت برای مرجعیت خبری کمپین دعوت از او را مطرح کرد. آقای پزشکیان استقبال کرد و گفت ناماش را هم بگذارید: انصاف. بدین شکل بود که انصافنیوز به دنیای رسانهها پا گذاشت.
چند سال بعد
امروز، تحریریه انصافنیوز سهساله میشود. اما پیش از آن انصافنیوز بود، بدون دفتر و تحریریه. در تمام این سالها، علیاصغر امیدوارانه پیش آمد. میدانم خیلیها به او گفتند با هیچی نمیشود کار کرد، اما علیاصغر پافشاری کرد که اگر باور و جدیت باشد، با هیچی هم میتوان کار کرد. من چون در این دوران دیگر خیلی در انصافنیوز نبودم، از جزئیات آنچه گذشت، آگاه نیستم و بهتر است این بخش را اعضای تحریریهای بگویند که هر روز آمدند و در انصافنیوز را باز کردند و چراغاش را روشن نگاه داشتند. خدا قوت. بقول خود رییس: دمشان گرم باد، الهی.
عضو تحریریه نبودم، اما ارتباطام کامل قطع نشد. عضو بخش تحلیلی بودم و هر وقت، فرصتی بود، سر میزدم. حالوهوایش کاملا شبیه ایسنای فاتح است. همه در کنار هم کار میکنند، به هم کمک میکنند، هدیه نمیگیرند، نمیترسند، وقت نهار، یکی غذا درست میکند، یکی سفره را میچیند و خود رییس (ملقب به علیاصغرخان شفیعی) میرود نان میگیرد و…
سالهای بعدتر
در همین مدت، اختلاف نظرهای جدی با رییس داشتم. یک بار تا مرز دعوا و جدایی از انصافنیوز هم پیش رفتم. بعضی وقتها کارهایی میکند، خبرهایی میزند، تحلیلهایی دارد که میگویم رییسجان، حقات است که میگویند امنیتی هستی. ولی او با حوصله و همان خندههای کوفتیاش، یک به یک پاسخ میدهد و نمیگذارد که از انصافنیوز ناامید شویم، چون در مقابل نشان داده صدای کسانی بوده که هیچ تریبون رسمیای در رسانههای داخل کشور ندارند.
در یکی از همین دعواهایی که با رییس داشتم، گفتم باید قدرتات در انصاف کم شود. در کسری از ثانیه فکر کرد و گفت: موافقم. فقط چطور؟ گفتم دیگر خودت رییس نباش. باز فکری کرد و گفت: موافقم. گفتم حالت خوب است؟ گفت: بله، اتفاقا مدتهاست به ذهنم رسیده که «انصافنیوز» هم مثل «باختر امروز» شود و مثل یک شرکت، سهاماش بین خبرنگاران و اعضای تحریریه تقسیم شود و هر خبرنگاری متناسب با فعالیتاش، سهم ببرد. گفتم: واقعا؟ گفت: بله. گفتم پس آن قضاوت اولام در اولین دیدارها در ایسنا درست بود، تو یا بیماری یا عاشق کار و حرفهات.
نقد سیاسیون و رسانهایها به انصاف نیوز در سالگرد تشکیل تحریریه
انتهای پیام
از دریافتی ها و منابعش نگفتی؟! ایسنای دکتر فاتح حسابش کنیم اوستا!