خرید تور تابستان

سعید حجاریان و سعید امامی؟!

سایت پارسینه یادداشتی به قلم حسین قاسمی – فرماندار شیراز در دوره ی احمدی نژاد – نوشت:
سعید حجاریان و سعید امامی مدتها جزو معاونین و مدیران اصلی و متنفذ وزارت اطلاعات و اطلاعات نخست وزیری و… بوده اند. یکی از انها به جناح چپ بودن و دیگری به جناح راست بودن از نظر سیاسی مشهور و معروف هستند. در طول این سالها به عنوان رقیب و مخالف همدیگر تعریف شده اند.فارغ از تمام این مسائل، از منظر تبار شناسی قابل توجه و بررسی هستند. در این یادداشت سعی شده به بخشی از موارد اشاره شود.

۱- سعید حجاریان در گفتگویی که در دیماه ۱۳۷۸ انجام شده، اما در تاریخ ۱۳.۷۹/۱/۱۵ در روزنامه فتح منتشر شده، به نحوه گزینش و جذب سعید امامی در اطلاعات نخست وزیری پرداخته است.اومی گوید:

”[سعید حجاریان]: مسئله گزینش سعید اسلامی به سال ۵۸ برمی گردد. من او را در سال ۵۸ یا شاید هم ۵۹ (شک دارم، چون خیلی گذشته) گزینش کردم… ان موقع رابطه ما با امریکا قطع شده بود و لانه جاسوسی هم اشغال شده بود. ما عملا دفتر حفاطت منافع پیدا کردیم و سطح روابطمان تا ان حد تقلیل پیدا کرد.

در ان زمان این ضرورت پیش امد که مامورینی در امریکا اطلاعاتی را برای ما جمع اوری کنند و بفرستند. در همان مقطع بود که سعید اسلامی را پیشنهاد کردند که به درد این کار می خورد. گزینش او را هم به عهده من گذاشتند.

مورد او تحقیقات محلی فوق العاده ای در داخل کشور نداشت، چون از جوانی به امریکا رفته بود. تحقیقات محلی در مورد او عمدتا بایستی در امریکا صورت می گرفت، که کار مشکلی بود.
فکرمی کنم حتی دیپلمش را هم در امریکا گرفته بود، یعنی مثلا نوجوان بوده که به امریکا رفته بود. سابقه ممتد طولانی اقامت در امریکا داشت و گمان می کنم شاید به دلیل سابقه طولانی در امریکا گرین کارت هم داشته است.

اورا به من معرفی کردند که گزینش کنم. می دانید که گزینش هم مراحلی دارد، هم تحقیقات محلی دارد، هم مصاحبه دارد، هم رجوع به سوابق. سوابق که چیزی نداشت. تحقیقات محلی او را هم بایستی در امریکا صورت می دادیم، چون معرف های نسبتا معتبری هم داشت (از بچه های انجمن های اسلامی که در امریکا بودند او را معرفی کرده بودند).

تحقیقات محلی هم در مورد او به واسطه دانشجوهایی که انجا بودند یا فارغ التحصیل شده بودند و به ایران برگشته بودند یا در زمان انقلاب درس را نیمه کاره رها کرده و برگشته بودند، صورت گرفت. بعد هم او را برای مصاحبه دعوت کردیم که امد و من شخصا یکی دو جلسه او را مصاحبه کردم.
از مجموعه اطلاعاتی که ما برای قضاوت به دست اوردیم، معلوم شد که او ادم زرنگی هست و سرش برای این گونه امور درد می کند.
بچه های انجمن اسلامی هم او را توثیق می کردند. این قدر که من به یاد دارم در تحقیقات محلی در مورد او اطلاعات فوق العاده ای به دست نیامد، مگر این که مثلا ان حوزه های انجمن اسلامی که او در انها فعالیت می کرده حوزه هایی بودند با گرایش های لیبرالی. شاید مثلا در بین انها عناصری با گرایشات انجمن حجتیه هم بوده است (مثلا حوزه steel water).

در مورد مصاحبه هم چون من خودم با ایشان مصاحبه کردم تا انجا که به یاد می اورم نتیجه این بود که خیلی ریشه عمیق مذهبی نداشت و فکر می کنم در یک دوره ای همکاری هایی جانبی با کنفدراسیون دانشجویان ایرانی که این اواخر از هم پاشیده شده بود (یا CIS) داشت.

کنفدراسیون هم ترکیب در همی بود که همه تیپی در ان فعالیت می کردند. از چپی ها و عناصر مذهبی و مائوئیست و تروتسکیست و غیره. یک پیش زمینه این طوری در او بود… سرجمع این که بنیادهای خیلی مذهبی نداشت. البته ادم زبر و ررنگی بود. مجموعه نکاتی که من یادم هست و در مورد ایشان به ان رسیدم اینها بود.

مثلا یکی از سوال هایی که به یادم هست از او پرسیدم در مورد ماکولات بود تا بدانم که تا چه حد از ماکولاتی که ممکن بود در انها از چربی گوشت خوک استفاده شود پرهیز می کند. یک لفظ فرنگی برای این معنا داریم(Lard) که ان را روی بسته های مواد خوراکی می نویسند. طبیعتا یک فرد مذهبی وقتی می خواهد غذا تهیه کند به محتویات بسته ها توجه می کند. این شاخصی است برای این که معلوم شود یک نفر تا چه حد تعهد مذهبی دارد.

فکر می کنم وقتی از او در این مورد پرسیدم احساس کردم در این حد مقید است، یعنی در اینگونه امور لاابالی نبود. اما خوب، مجموعا (چه به دلیل ضعف امکانات ما برای جمع اوری اطلاعات محلی در مورد ایشان و چه دلیل اینکه ضرورت داشت ان کار انجام شود او مشغول به کار شود) من در این حد گزینش کردم که بنا را بر این بگذاریم که او ممکن است از نطر سیاسی یا اطلاعاتی ادم ناسالمی هم باشد، اما چون بنا بود معلوماتی را یکطرفه به این طرف بفرستد و از این طرف اطلاعاتی در اختیار او گذاشته نمی شود.

قرار بود در انجا (امریکا) اطلاعاتی را جمع اوری کند و برای ما بفرستد. من صلاحیت او را در این حد ارزیابی کردم که بنا را بر این بگذاریم که حتی مسhله دار هم باشد، ولی بi خاطر این که اطلاعات را یکطرفه می فرستد مهم نیست، اما از این طرف اطلاعاتی به او داده نشود و احیانا اگر یک موقع خواستند در داخل از او استفاده کنند باید گزینش مجدد دقیق در مورد او صورت بگیرد و در امور امنیتی هم مطلقا از او استفاده نشود.
ان قدر که یادم هست اینها را قید کردم.

[مصاحبه کننده]: یعنی شما  بنا داشتید در حد منبع از او استفاده کنید؟

[سعید حجاریان]: منبع دو جانبه. یعنی منبعی که شما مظنون یا مطمئن هستید که با طرف مقابلتان هم کار می کند. لفظ استخدام را نباید در مورد او به کار برد. یک وقت است که شما کسی را به عنوان پرسنل یک دستگاه استخدام می کنید، و یک وقت است که یک منبع را استخدام می کنید. اینها فرق دارند.

شما به دلایلی ممکن است از وجود فردی استفاده کنید که حتی به او مظنون هستید که ممکن  است با حریف همکاری کند، اما به دلایل ویژه ای می گویید با علم به این موضوع من می خواهم از او استفاده کنم که مثلا فقط اطلاعاتی را که ان طرف جمع می کند بفرستد و خودتان قدرت ارزیابی اطلاعاتش را دارید.”

سعید امامی سال ۱۳۵۵ و پس از اخذ مدرک دیپلم، عازم امریکا شده است و تا سال ۱۳۶۴ که در وزارت اطلاعات به کارگیری شده است در امریکا بوده است.

معرف ایشان نیز که اقای حجاریان معرفی می کند گویا فردی بi نام سعید پروین معروف به سعید طلبه بوده است.

سعید فرزند علی اکبر و همارخ اعتماد بوده است. علی اکبر مدتی معاون مدیرکل اموزش و پرورش کردستان در دوران شاه بوده است. مدتی نیز شهردار یاسوج بوده است.

علی اکبر امامی منبع کددار و حقوق بگیر ساواک بوده است.

در پی درخواستی که وی برای همکاری با ساواک داده است، کارشناس مربوطه نظر داده است که نامبرده به منظور پرستیژ می خواهد ساواکی شود.

همارخ اعتماد (متوفی ۱۳۶۶) همانند برادرش محمود اعتماد، سابقه عضویت در حزب توده داشته است.

همسرسعید امامی درباره ی خانواده همسرش می گوید:

”خانواده ی سعید یک خانواده ی خيلي مذهبی نیست و نبودند، البته ‍‍‍اجدادشان از خانواده هاي مذهبي منطقه ی خودشان بودند … علیرغم اینکه ظاهرا مذهبی نبودند ولی یکسری خصوصیات داشتند که معمولا همیشه ازشون به خوبی یاد می شود و همه خاطره ی خوب از ایشون دارند بخصوص مادرشان ( خانم هما رخ اعتماد ) … علیرغم اینکه می گویم اعتقادات مذهبی نداشتند ولی خوب خیلی دست به خیر و خیِّر بودند. نداشتند ولی خوب خیلی دست به خیر و خیِّر بودند.

همشون هم می گفتند که اصلا سعید اخلاق و رفتارش جدای بقیه بود… شاید وضع خانواده اش دختر عموها پسرعموها و دیگران را الان به عنوان یک نقطه ی ضعف سعید الان دارند مطرح می کنند …

به دلیل وضع خانوادگى، اطرافیان پوشش قبل از انقلاب و بچّه ها و خواهر و برادرها و… من نمى توانم بپذیرم که سعید را الان مورد سرزنش قرار بدهند بگویند خانواده ات اینطور بوده پس تو ریشه ى اعتقادات قوى نداشتى یا نمى دانم فساد اخلاق داشتى… ”

درباره ی محجبه بودن خود نیز می گوید:

«آشنایى ما با سعید بیشتر شد. مسأله ى خواستگارى او پیش آمد… عرض کردم من تنها خانم با حجاب توى “تالسا” بودم. بین دخترهاى دانشجوى دیگر خیلى هم سعى مى کردم حالت خشکى داشته باشم که معمولا دخترها دارند تا کسى فکرى به ذهنش نزنند.’»

و ادامه می دهد:

«براى سعید البتّه خانواده اش اون تیپى را که مى پسندیدند کاملا” فرق داشت. ولى خوب خود سعید سفت و سخت ایستاد که من مى خواهم ازدواج کنم و من باید بپسندم…’»

درباره ی دایی سعید امامی نیز می گوید:

«بعد از اینکه سعید دیپلم می گیرد، برای تحصیلات به آمریکا می فرستندش و اصلا هم کاری به دایی ایشان که در سفارت ایران کار می کرد نداشت، چون اصلا وقتی سعید رفته دایی سعيد ایران بودند و کاری به سعید نداشتند…

تا جایى که یادم هستم حدود دو سال قبل از اینکه سعید به آمریکا برود، دایى ایشان برگشته بودند ایران… آدم فو ق العاده مسنّى هستند الان هم.»

البته برخلاف انچه ایشان ذکر کرده است، دایی سعید تا ماههای نزدیک به انقلاب هم در امریکا بوده است.

سرهنگ سلطان محمد اعتماد عنصر مهم این خاندان و دایی سعید، سالها وابسته ی نظامی حکومت پهلوی در امریکا بوده است. او تا ماههای نزدیک به انقلاب در این سمت بوده است که به خاطر شرایط ویژه و مقابله با انقلاب، به ایران فراخوان می شود و سرپرست ‘«گروه جنگ روانی» رادیو را دردولت نظامی ارتشبد ازهاری برعهده می گیرد.

مسولیت و پست «وابسته نظامی حکومت پهلوی در امریکا» به هرکسی داده نمی شد. به دلایل متعدد خصوصا خریدهای نظامی از امریکا، پیمان های نطامی میان شاه و امریکا، حضور دهها هزار مستشار امریکایی در ایران و… فردی که به این مقام منصوب می شد، دارای شرایط ویژه ای باید باشد.

پس از تسخیر لانه جاسوسی و کشف اسناد، سلطان محمد اعتماد به اتهام ارتباط و عامل سیا بودن خصوصا وصل بودن با ”توماپ پاور” چندماه بازداشت وتحت بازجویی قرارگرفت.

بهرام اعتماد فرزند سلطان محمد نیزمنبع اطلاعاتی( DIA)پنتاگون بوده است.

دکتربهمن اعتماد پسرخاله سعید امامی نیز عضو شورای مرکزی ملی مقاومت(سازمان منافقین) و نماینده شورا درانگلستان بوده است.گیتی( خاله زاده سعید )نیز به دلیل وابستگی به سازمان چریکهای فدایی خلق از دانشگاه شهید بهشتی دراوایل انقلاب اخراج شد.

نکته ای که قابل تامل و بررسی می باشد این است درمقطعی که سعید امامی توسط سعید حجاریان برای دفتراطلاعات و تحقیقات نخست وزیری گزینش می شده،دایی اوسرهنگ سلطان محمد اعتماد بازداشت وتحت بازجویی بوده است.ایااقای حجاریان از این موضوع مطلع بوده است و اقدام به جذب وی نموده است؟

۲-سعید حجاریان درگفتگو با اندیشه پویا(شماره ۲، تیر- مرداد ۱۳۹۱، ص ۳۷- ۴۵) به برخی سوابق پدرش اشاره می کند که قابل تامل و توجه هست:

”پدرم گرایش های سیاسی متفاوتی داشت و به جلسات گروه های مختلف می رفت. اوایل سراغ دار و دسته منشی زاده و حزب “سومکا” رفته بود که گرایشات ناسیونالیستی تند داشتند.

یک مدت هم رفت سراغ “باهماد آزادگان” که دار و دسته کسروی بودند. البته پدرم حسابی مذهبی بود و بعدا هم مصدقی شد…

برگردم به مواضع پدرم بله، پدرم طرفدار مصدق شد در خانه هم کتابخانه خوبی داشت اهل مطالعه بود و کتاب زیاد داشت.”

بررسی دوگروهی که پدر سعید حجاریان درانها عضویت داشته حائز اهمیت است .یکی از این گروه ها ”باهمادازادگان”بوده است.

گروه “باهمادآزادگان” نام گروهی از هواداران احمد کسروی است که در حیات او و پس از آن در راه اشاعه اندیشه‌های اجتماعی و سکولار احمد کسروی موسوم به «پاک‌دینی» فعالیت می‌کردند.

در دوران پس از شهریور ۱۳۲۰ خورشیدی، احمد کسروی جمعیت «باهماد آزادگان» را راه‌اندازی کرد. انجمن باهماد آزادگان خواستار حقوق بیشتری، از جمله «کشف حجاب و حق طلاق» برای زنان ایرانی بود.

احمد کسروی و پیروانش در انجمن باهماد آزادگان، در چله زمستان (اول دی‌ماه) مراسمی را تحت عنوان «جشن کتاب‌سوزان» راه می‌انداختند.

كسروی و برخی از پیروان‌ و هم‌ باوران‌ “پاكدین” وی دور هم‌ جمع‌ می‌شدند و کتاب هایی که به نظرشان باعث عقب ‌افتادگی ایران از کشورهای پیشرفته آن زمان بود (آثار مولوی‌، حافظ‌، سنایی‌، عطار، امام‌ محمد غزالی‌، رازی، ابولخیر، سهروردی‌ و …) و یا كتب دعا و كتاب هایی كه به گمان آنها به خرافات دامن‌ می‌زد (مفاتیح ‌الجنان‌ و جامع‌ الدعوات‌ و …) را در آتش‌ می‌ انداختند و این‌ مراسم سوزانیدن كتابها را جشن‌ كتاب‌ سوزان‌ می‌گفتند.

كسروی‌ خود در این‌ باره‌ می‌گوید: “چون‌ دیدیم‌ سرچشمه‌ گمراهی ها و نادانی ها كتاب‌ است،‌ این‌ است‌ كه‌ داستان‌ كتاب‌ سوزان‌ پیش‌ آمده‌ است‌. جشن‌ كتابسوزان‌ در یكم‌ دی‌ ماه ‌است‌ و یك‌ دسته‌ سوزانیدن‌ مفاتیح‌ الجنان‌ و جامع‌ الدعوات‌ و مانند اینها را دستاویز گرفته‌ و هوچیگری‌ راه‌ انداختند. …. قرآن‌ هر زمان‌ كه‌ دستاویز بدآموزان‌ و گمراه‌ كنندگان‌ گردید، باید از هر راهی‌ قرآن‌ را از دست‌ آنان‌ گرفت،‌ گرچه‌ به‌ نابود گردانیدن‌ آن‌ باشد”.سوزاندن قران توسط این انجمن انجام می شده است.

گروه دیگری که پدر حجاریان در آن عضویت و فعالیت داشته است حزب “سومکا” به رهبری “داوود منشی زاده” بوده است.

“ارتشبد فردوست” درباره حزب سومکا وارتباط ان با شاه و ارتش می گوید:

”يكي ديگر از اقداماتي كه محمدرضا براي تحكيم موقعيت خود و تمركز قدرت در دست خود انجام داد، تشكيل احزاب و دسته‌جات شبه‌نظامي بود، كه در جامعه و ارتش ريشه دوانيده و عناصر آن بعدها اصلي‌ترين ا جزاء رژيم او شدند.

يكي از اين احزاب، كه محمدرضا هزينه آن را تأمين مي‌كرد، حزب “سومكا ” بود، كه توسط داوود منشي‌زاده راه انداخته شد و در آن افرادي مثل داريوش همايون شركت داشتند. ولي افراد آن در قالب‌هاي ديگر حمايت خود را از محمدرضا ادامه دادند.”

يكي از سه پسر ميرزا ابراهيم خان منشي زاده، به نام داوود منشي زاده، در سال هاي پس از شهريور ۱۳۲۰ به تأسيس گروه فاشيستي سومكا دست زد. اين گروه با نظاميان عالي رتبه وابسته به سازمان اطلا عاتي انگليس، به رهبري سرلشكر حسن ارفع، رابطه تنگاتنگ داشت و اقدامات آن بخشي از عمليات شبكه فوق به شمار مي رفت.

ابراهیم خان منشی زاده از موسسین واعضای اصلی کمیته مجازات بود. ابراهیم خان پدر داوود منشی زاده رییس حزب سومکا بهایی بوده است.درضمن  احزابی مانند سومکا وابسته به رکن دوم ارتش بوده اند.

انتهای پیام

بانک صادرات

نوشته های مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا