امین اعدام شد، آرمان نه؛ نقش «ثروت» در تعیین سرنوشت!
مهدی میرابی، نویسنده و روزنامهنگار در یادداشتی ارسالی به انصاف نیوز با اشاره به دو پروندهی قضایی مشابه به نقش «ثروت» در سرنوشت متفاوت محکومان این دو پرونده پرداخته است که در ادامه میخوانید:
محکوم شدن انسانها به اعدام تحت تاثیر هر جرمی که باشد، اثرات زیانبار آن تا سالهای سال بر روح و روان اعضای خانواده فرد باقی میماند. در وجود بازماندگان «خاطره تلخ اعدام» شبیه یک دمل چرکین هر آن از راه میرسد و دهان باز میکند. چنان اثر بخش که روال زندگیِ عادی را مختل و از کار میاندازد. بنا به همین دلیل و دهها دلیل دیگر از جمله توجه به پیامد بازدارنده جرم در بسیاری از کشورها حکم خشن اعدام کنار گذاشته شده و قُضات براساس قانونِ به روز شده مجرمان را به شیوه های دیگری تنبیه میکنند. اما در کشور ما اجرای حکم اعدام بسیار فعال است و مجرمان زیادی از حوزه های گوناگون به این شیوه مجازات می شوند.
مفسدان اقتصادی، مجرمان امنیتی، اشرار، محارب، معاند، افراد عادی (که در یک نزاع و درگیریِ ناخواسته مرتکب قتل شدهاند) جملگی شاهد بودهایم که با حکم اعدام حیات خودشان را از دست دادهاند. و فرصت اصلاح، جبران و زندگیِ دوباره برایشان از کف رفته است. جرایم سنگین بالا که مدعی العموم به آنها ورود میکند ماهیت پیچیدهای دارد که در بحث حاضر نمیگنجد. مورد بحث ما گزینه آخری است، یعنی جایی که معمولاً افراد عامی مرتکب قتل میشوند، موردی که همیشه در بطن جامعه برجسته شده و واکنشهای زیادی را در سطح عمومی به همراه داشته است. ماجرای امین و آرمان هم از همین جنس است. دو جوانی که سالهای سال در انتظار اجرای حکم یا کسب رضایت، زندگیِ معلقِ سرتاسر پر محنت و دردی را پشت میلههای زندان سپری کردند که در نهایت فرصت زندگی برای یکی مهیا و دیگری از دست رفت.
تلاش نگارنده بر این است که در این یادداشت؛ عوامل بیرونی تاثیرگذار را در مجاب کردن اولیای دم برای گرفتن رضایت بررسی کند تا مشخص شود پول و پشتوانه (قدرت) چقدر میتواند در این قضایا مثمر ثمر باشد.
آرمان چطور مرتکب قتل شد؟
اواخر سال ۹۲ آرمان در یک سفر خانوادگی به ترکیه با دختری به نام غزاله آشنا میشود و با در جریان قرار گرفتن هر دو خانواده آرمان از غزاله نامزدی میکند، اما پس از مدت کوتاهی رابطه آنها شکراب میشود. در آخرین ملاقات آرمان طی تماسی غزاله را به منزل فرا میخواند و پس از درگیری های لفظی او را با میله بارفیکس به قتل میرساند. سپس جسد او را (طبق اقرار خود) در یک چمدان بزرگ قرار داده و بیرون از خانه درون سطل زباله میاندازد. چک کردن دوربینها، آزمایش خون بجامانده بر روی میله و مطابقت آن با DNA مقتول و اعتراف قاتل بر چنین قتل فجیعی صحه میگذارد. اما نکته پرابهام ماجرا این است که هیچگاه جسدی پیدا نمیشود. با بازبینیِ دوربینها مشخص میشود گرچه گوشه ای از چمدان خونی است ولی امکان اینکه جسد درونش نباشد تقویت میشود زیرا حمل چمدان توسط قاتل غیرطبیعی مینماید. ضمن اینکه سوپوران شهرداری در هنگام جابجا کردن زبالهها هرگز به جسدی بر نمیخورند. با کنترل تلفن همراه قاتل مشخص میشود او با پزشک خانوادگیشان تماسهای مکرری داشته و مشاوره دریافت کرده است. از قرار معلوم و احتمال فراوان (که قطعیت پیدا نکرد) جسد غزاله پس از به قتل رسیدن به شکلی نظیر ذوب کردن داخل اسید معدوم میشود تا اثری از او باقی نماند. یکی از مواردی که حکم قصاص نقض میشود عدم رویت جسد است و پافشاریِ وکلای آرمان هم بر همین مبنا بوده است که البته در نهایت بی نتیجه میماند. با ادله های فراوان ارتکاب قتل توسط آرمان محرز میشود و حکم قصاص او پس از کش و قوسهای فراوان توسط دیوان عالی کشور تایید میشود.
ماجرای ارتکاب قتل امین چگونه بود؟
امین گراوند معروف به پنگول را کسی نمیشناخت و زمانی عدهی معدودی از ماجرای او باخبر شدند که احمد زیدآبادی چهرهی سرشناس سیاسی یادداشتی را با عنوان «پنگول را اعدام نکنید» در کانال تلگرامی خود منتشر کرد. خلاصه یادداشت چنین است. «… پنگول آن طور که خود روایت می کند از محیط عشایری اطراف پلدختر برای کار به تهران مهاجرت می کند. یک روز در میانه کار در بلندای چارچوب فلزی ساختمان بین او و همکارِ همولایتیاش دعوایی رخ می دهد. همولایتیاش به سمت پنگول آجر پرتاب میکند و پنگول هم در تلافی با تکهای میلگرد قد پایِ او را نشانه میرود و همین باعث سقوطش به درون کانال آسانسور میشود. صحبتهای ضدونقیض او در بازجویی باعث میشود پنگول مجرم شناخته شود و به قصاص نفس محکوم گردد…» در پایان زیدآبادی از سید ابراهیم رئیسی می خواهد اگر امکان دارد در حکم امین گراوند تجدیدنظر شود. چرا که قریب به ۱۳ سال در حبس به سر برده است. زیدآبادی تنها به این درخواست اکتفا نمیکند. پس از چند روز یادداشت دیگری با این محتوا انتشار می دهد. «… من امروز موفق شدم در رابطه با پرونده امین گراوند با برادر شادروان دهوَر (مقتول) تلفنی مفصل گفت وگو کنم… من حال و روز پنگول در زندان و نحوه ی حبس کشیدن او را برای آقای دهور تشریح کردم و از او خواستم که نه بر اثر فشارهای روانی ناشی از تلاشهای دیگران برای گذشت، بلکه به اختیار و انتخاب خود، گذشت و بخشش را بر انتقام و قصاص ترجیح دهد… هر گونه تصمیم دراین باره اما نهایتاً به وی و خانواده ایشان مربوط میشود…» و پس از گذشت چند روز زیدآبادی در یادداشت سوم چنین می نویسد. «… آنطور که من امروز مطلع شدم خانواده مرحوم دهوَر فعلاً از اجرای حکم اعدام صرف نظر کردند و مهلتی سه ماهه دادند… خداوند به آنها جزای خیر و آرامش دهد.»
و اما روایت چهارم با این تیتر تلخ پنگول قصاص شد به پایان می رسد. «تلاشی که چند ماه پیش برای نجات پنگول – امین گراوند – از قصاص صورت دادم، نهایتاً نتیجه نداد و گویا او به چوبه ی دار سپرده شد…»
تفسیر و تحلیل ماجر:
در کشور ما قوانین زیادی وجود دارد که باید اصلاح و مورد بازبینیِ جدی قرار بگیرند. نه تنها قانون جزا و جرم شناسی بلکه مادر همه ی قوانین یعنی قانون اساسی. به طور کلی قوانین باید به گونه ای تغییر کنند که با شرایط امروز جامعه و همینطور عرف بین الملل سازگاریِ منطقی داشته باشد. تا اکثریتِ مطلق جامعه آن قوانین را قبول نمایند. با قبول داشتن، پایبندی به آن هم میسر می شود اینگونه است که قانون رفته رفته مشروعزا می شود. وقتی حکم هایی نظیر اعدام اجرا می شود. بخش اعظمی از مردم جامعه واکنش های شدیدی بروز میدهند. شاید به این دلیل باشد که مخالفان زیادی دارد و مورد قبول اکثریت آحاد جامعه نیست. تصمیم اجرای حکم در دراز مدت، اطلاعرسانیها در سطح وسیع، چانهزنیها با اولیای دم، فرصت دادن دوباره پای چوبهیدار، پیشنهاد مالی به خانواده مقتول و اقدامهایی از این قبیل برای جلب رضایت همگی نشان از آن دارد که لااقل در این مورد خاص راه بهتری هم برای مجازات کردن فرد خاطی وجود دارد! حال طبق قانون موجود اگر برای شخص محکوم، چنین اطلاعرسانیهایی صورت نگیرد و شست عفو بینالملل خبردار نشود تا نظر اولیای دم را برای رضایت جلب کند شانس قصاص آن شخص زیاد است و عکس آن هم صادق است. دقیقاً ماحصل دو ماجرایی که شرح دادم چنین بود.
جزئیات و واکنشها:
آرمان و غزاله هر دو از طبقه مرفه جامعه بودند. مادر آرمان پزشک بود و در یک سناریو از پیش تعیین شده بین (خود، فرزند و موکل) از ابتدا تا انتهای ماجرا در جهت انکار قتل برآمدند. از زمان دستگیری آرمان پدرش تلاشهای فراوانی برای رسانهای کردن این موضوع مینماید و در طول شش سال دوران محکومیت به دفعات روزنامه هایی نظیر شرق، اعتماد، شهروند، آرمان، همشهری و… اخبار او را پوشش میدهند. و رسانه احسان علیخانی جنبه مثبت کار را (نظیر اینکه آرمان در زندان از دانشگاه علامه فوق لیسانس گرفته) به دست میگیرد. با نزدیک شدن به اجرای حکم پای رسانهها و موسسات غربی نظیر بی بی سی و عفو بینالملل به میان کشیده میشود. اما این فقط بخشی از ماجرا است. کاربران و سلبریتیها در فضای مجازی بی آنکه درک کامل و درستی از وضعیت و کلیت ماجرا داشته باشند یکطرفه به قاضی میروند و با ادبیاتی نامناسب خواستار تبرئه آرمان میشوند. ناهید شکوهی (مادر غزاله) می گوید: «وقتی مجید مجیدی، پرویز پرستویی و سایر دوستانشان برای رضایت گرفتن آمدند به آنها گفتم آیا شما میدانید خانواده آرمان طی این شش سال یکبار هم برای گرفتن رضایت به درب منزل ما نیامده اند! من اشک مادر آرمان را تازه روز یکشنبه (هنگام بردن او به قرنطینه-برای اجرای حکم-) دیده ام.»
در میان این هجمهها یکی از فعالان توئیتریِ شناخته شده به عذر بدتر از گناه متوسل می شود و توئیت می کند«… ۲ قاضی از ۳ قاضی پرونده دچار تردید شدهاند و شبهات شرعی و قانونی حکم نیاز به بررسی مجدد دارد…» خانم شکوهی قویاً چنین شبهاتی را رد میکند و میگوید حکم قصاص سه بار به دیوان عالی کشور رفت و هر سه بار تایید شد. همچنین متذکر میشود افراد باطرح چنین موضوعات نادرستی اعتبار دستگاه قضا را زیر سوال برده اند.! به دور از میثاقنامه روزنامهنگاری است برای کسانی که از راه غلط به دنبال رسیدن به نتیجه درست هستند. پس چه فرقی کرد با جمله معروف که می گوید «هدف وسیله را توجیه میکند».
این نمونه رفتارها را مقایسه کنید با جمله ای که زیدآبادی در خصوص امین می نویسد. «… دخالت من در این ماجرا، صرفاً درخواست بخشش از سوی خانواده مرحوم دهور از روی اختیار و آرامش و طیب خاطر است و بس! باشد که خداوند روح جوان مقتول آنها را آرامش ابدی بخشد و آلام خانواده داغدیدهشان را برای همیشه التیام دهد.» زیدآبادی برای جلوگیری از اعدام، به درخواست بخشش از سوی اولیای دم متوسل میشود. شاید شخصا با قانون حکم قصاص مخالفتی داشته باشد. اما در شرایط حاضر احکام قضات را (که طبق قانون عمل کردهاند) زیر سوال نمیبرد. طرح هر مسلئه دیگری در این خصوص یعنی «بی عدالتی» در حق طرف مقابل. با اینکه زیدآبادی درخواست منصفانهای داشت اما در سطح جامعه (برخلاف ماجرای آرمان) چندان برجسته نشد. شاید به این دلیل که امین در بیرون کسی را نداشت که از راههای گوناگون برای بخششاش وارد مذاکره شود. زیدآبادی در موردش می نویسد. «… به واقع پنگول کارگر ساده ی زحمت کشِ بی کس و کار و فقیر و بی نوایی است که هیچ اذیت و آزاری ندارد. در تمام دوران زندان ۱۳سالهاش حتی یکبار کسی به ملاقاتی او نرفته و من نمیدانم که آیا اصلا خانواده ای دارد؟ و اگر دارد در کدام نقطه ی این سرزمین زندگی میکنند!… در تمام این دنیا اگر کسی قابل ترحم و دلسوزی باشد در درجه اول همین پنگول است! (هر اهل خیر و صاحبِ رحم و انصافی، هر کمکی از دستش برمیآید، خواهش میکنم از او دریغ نکند. از من به عنوان هم سلولی سابق پنگول، بدبختانه همین مقدار بیشتر برنمی آید.)»
اصلاح و تربیت هدف اصلی مجازات میباشد، در بسیاری از کشورها دوران مجازات های سنتی و خشن منسوخ شده و نظام های رویِ کار آمده قوانین نوین کیفریِ بهتری را جایگزین کرده اند. قوانینی که حمایت جامعه از فرد را ممکن می سازد.
در اروپا کسی که مرتکب قتل می شود طبق قانون پس از ۲۰ الی۲۵ سال حبس آزاد می شود. قطعا پس از این همه سال آن شخص به آدم دیگری تبدیل می شود. البته در اینجا این حرف ناگفته نماند که خانواده دهور روایت دیگری از موضوع قتل داشتند. آنها مدعی بودند پنگول به طمع۱۵۰هزار تومان پول همکار خود را با خونسردی کشته و جسدش را پنهان کرده. با این وجود هدف اگر اصلاح باشد و پیشگیری از پیامدهای وقوع جرم، راهش اعدام نیست. زیرا آمارها نشان میدهد اعدامها در کشور ما پیامد پیشگیرانهای نداشتهاند. اما با حبسهای طولانی فرصت جبران وجود دارد و آدم ها تغییر میکنند. امین دو/سوم راه را رفته بود و با ۱۴ سال حبس به آدم دیگری تبدیل شده بود. زیدآبادی که از نزدیک تجربه چند سال زیست را در کنار او از سر گذرانده بود به درستی به این موضوع اشاره می کند. «… من به سهم خود به عنوان همبندی سابق پنگول، فقط میتوانم بگویم که او در این ۱۳ سال حبس، هر لحظه که نام زندانیان را برای اعزام به مرجع قضایی (نام مستعار انتقال محکومان به اعدام به انفرادی برای اجرای حکم) از بلندگوی بند اعلام کرده اند، او از روی اضطراب ناخنهایش را چنان جویده که به واقع بارها مرده و زنده شده است!… پنگول البته بی گناه نبود اما پس از ۱۴ سال حبس کشیدن در زیر حکم اعدام، به نظر او به آدم دیگری تبدیل شده بود…»
اگر در اینترنت نام آرمان را جستجو کنید سرورهای گوگل یک صفحه کامل از پوشش خبری رسانه ها را (داخلی و خارجی) بر روی صفحه به نمایش می گذارند اما با سرچ کردن نام امین فقط به تقاضای زیدآبادی برمی خورید که به نقل از او روزنامه همشهری آن یادداشت را مخابره کرده است.
امین و آرمان هر دو در تهران زندان بودند. هر دو هم فرصت گرفتند. آرمان یک ماه امین سه ماه. در مورد امین نمیدانم اما در مورد فرصت یکماهه به آرمان دادستان پرونده (قاضی شهریاری) نقش داشت. با این حال تصمیم نهایی با خانواده مقتول بود که رضایت دادند. ولی در مورد امین اینگونه نبود. کسی را نداشت. نه رسانهای، نه فضای مجازی و نه مجری و هنرپیشه معروفی که برایش چانه زنی کنند. پدر ثروتمندی هم نداشت که برای گرفتن رضایت سلبریتیها را جلو بیندازد.
این دو گرچه جرمشان مشابه بود اما عوامل بیرونی باعث شد سرنوشت متفاوتی برایشان رقم بخورد. به راستی آدم های فقیر و مظلوم جامعه همیشه ناکام مانده اند. همان طور که کسی از وضعیت زندگی، مشکلات و معیشتشان چیزی نمیداند در نهایت از سرنوشت محتوم و غمبارشان هم باخبر نمیشود.
در کشور ما از این سرنوشتها چقدر زیاد شده است.
انتهای پیام
u مطلب زیبایی بود بعد مدتها انصاف یه مطلب امیدوارکننده زد
امیدوارم تو مواضع سیاسی هم که میگیرین و مطالب جناح ها مسئولین رو نقد میکنین با همین دست فرمون برین
سلام با اینکه با حذف اعدام برای مجرمین خاص موافق نیستم اما نگاه شما به جنبه مقایسه ای اجرای عدالت منصفانه بود. بالاخره اگر در روند رقابتی یا بروکراتیک شرایط به گونه ای پیش برود که حذف طرف یا شرایطی را اصالتا بپذیریم، چرا در عرصه پالایش و امنیت اخلاقی و فرهنگی و سایر شپون اجتماعی جامعه به حذف فیزیکی معتقد نیستیم.
تازه این فارغ از نگاه متعالی شرع و کتاب خداوند به این مقوله است. البته در این مقوله شاید انطباق معنایی داشته باشند اما قطعا آنچه به صراحت و روشنی در کتاب خداوند بیان شده، منفور نمی شود.
همه داستان یک طرف و به انحراف کشاندن فصای جامعه توسط هنرپیشه ها هم یک طرف. من خیلی از این مداخلات و اطهارنظرهای غیرکارشناسی هنرپیشه ها در همه زمینه های اجتماعی و سیاسی ناراحت می شوم.
آرمان رضایت خانواده ی غزاله رو گرفت؟؟؟
اعدام منتفی شد؟؟؟
خیر…منتفی نشد…..متاسفانه این مطلب به شدت سوگیری دارد که نویسنده مطلب جهت القا نظرات خودش از گفتن تمام حقایق چشم پوشی کرده…..اول اینکه حکم ایشون اصلا لفو نشده، اتفاقا مجددا هم تایید شده و منتظر احرا…..دوم اینکه نویسنده این متن بدون ارائه هیچ گونه مدرکی پیش افتادن سلبریتی ها را ناشی از پول خانواده قاتل میدونه….قرار نیست توهمات ذهن خودمون بدون دلیل و مدرک تو جامع پخش کنیم……
خیر…منتفی نشد…..متاسفانه این مطلب به شدت سوگیری دارد که نویسنده مطلب جهت القا نظرات خودش از گفتن تمام حقایق چشم پوشی کرده…..اول اینکه حکم ایشون اصلا لفو نشده، اتفاقا مجددا هم تایید شده و منتظر احرا…..دوم اینکه نویسنده این متن بدون ارائه هیچ گونه مدرکی پیش افتادن سلبریتی ها را ناشی از پول خانواده قاتل میدونه….قرار نیست توهمات ذهن خودمون بدون دلیل و مدرک تو جامع پخش کنیم……
کل مطلب زیر سوال رفت
آرمان هم سحر امروز حلق آویز و کل داستان برای هر دو خلاص شد !