روایت یک خون بس
«در خانه که دعوا میشد مادرم به پدرم میگفت: «مگر من رو خون بس آوردی؟» این اولین مواجههی من با سنت خون بس بود. کنجکاو بودم که این یعنی چه؟ بزرگتر که شدم متوجه شدم خون بس چیست و مهمتر از آن اینکه در نزدیک خودم این اتفاق افتاده است. یکی از اقوام نزدیکمان خون بس شده بود، به تاوان جرمی که پدر بر سر زمینهای هفت روستا مرتکب شده بود و مرد دیگری که ادعای خانی داشت را کشته بود.»
اینها توضیحات علی، یکی از اقوام عظیمه، که به سنت خون بس برای پایان دادن به نزاع دو نفر بر سر زمین زندگیش را معامله کردند به انصاف نیوز است. عظیمه عاشق بود، عاشق مردی دیگر اما زندگی با پسر مقتول برایش چیزی نداشت جز شکنجه با کتک و سوزانده شدن. عظیمهای که بچهدار نشد و خانوادهی قاتل برای جبران برادرزادهی او را نیز به زور به عقد صادق درآوردند، خون بس دوم برای یک قتل. زندگی در تنهایی و طلاق سرنوشت هر دو زن بود.
- بیشتر بخوانید:
اعتراض زنان خوزستانی به ثبت ملی رسم «خون بس»
نظر رهبری در مورد سنت «خونبس» : خلاف شرع است
بررسی زنکشیها در نشست «جنایت موجه»
علی ماجرای این خون بس را که پیش از اصلاحات عرضی رخ داده بود اینطور تعریف میکند: «دو نفر به نام عطاالله خان و رسول خان بودند که مالک زمینهای زیاد و بیحد و حسابی بودند، آنطور که خودشان میگویند این زمینها 70 پارچه آبادی بوده یعنی هفتاد روستا با زمینهایش متعلق به اینها بوده است. این دو نفر بر سر اینکه چه کسی رییس و خان شود به مشکل میخورند، در این رقابت رسول خان برنده میشود و خان کل این آبادیها میشود، وقتی خان میشود رفتارهای عجیبی از خود نشان میدهد مثلا ازدواجهای متعددی داشت به صورت رسمی چند زن داشت و از هرکسی هم که خوشش میآمد را صیغه میکرد؛ آدم ظالمی هم بود. عطاالله خان و فرزندانش وقتی میبینند که اوضاع از این قرار است تصمیم میگیرند رسول خان را بکشند و این کار را هم انجام میدهند و او را میکشند کسی هم که مشخصا او را کشت معلوم نشد چون چندین نفر را آورده بودند که قتل گردن یک نفر نیافتد، در دادگاه هم قاضی را میخرند و موضوع حل و فصل میشود.
خانوادهی عطاالله خان تصمیم میگیرند که به خاطر این قتل دختری به نام عظیمه را به عنوان خون بس به پسران رسول خان بدهند عظیمه دختر عطاالله خان بود و عاشق مرد دیگری بود ولی او را مجبور میکنند که با پسر رسول خان ازدواج کند. ازدواج میکنند، رابطهی پرچالشی هم داشتند و چون او خونبس بود به طرز خیلی بدی کتکش میزد، میسوزاندتش و شکنجهاش میداد. عظیمه چند وقت یکبار به خانه برمیگشت و از خانوادهاش میخواست نجاتش بدهند، ولی برادرهایش دوباره دستش را میگرفتند و به خانهی شوهرش میبردند.
بعد از گذشت مدتی متوجه میشوند که عظیمه بچهدار نمیشود به خانوادهی عظیمه میگویند که این دختری که به ما دادهاید «بچهدار نمیشود و به درد نمیخورد»، آنها هم برادرزادهی عظیمه را به او میدهند، نام این دختر فروغ بود که هووی عمهاش میشود، فروغ هم زندگیاش شبیه عمهاش میشود با این تفاوت که بچهدار میشود و یک پسر به دنیا درمیاورد ولی بعد از بچهدار شدن، صادق فروغ را طلاق میدهد و میگوید تو را فقط برای بچه میخواستم بعد هم عظیمه را طلاق داد. به تلافی قتل پدر که افراد دیگری انجام داده بودند از این دو زن انتقام گرفت. صادق شخصیت دو وجهیای داشت در انقلاب هم فعال و تاثیرگذار بود.»
عظیمه الان هفتاد ساله است، هم او و هم فروغ هردو بعد از گذشت اینهمه سال هنوز تحت درمان روانپزشک هستند.
گرچه این اتفاق مربوط به سالهای پیش است اما این سنت در بعضی استانهای کشور هنوز پابرجاست، چند روز پیش دختر 11 سالهای به عنوان خون بس مجبور به ازدواج شد. تا سال 91 استانهای فارس، چهارمحال و بختیاری، لرستان و کهگیلویه و بویر احمد برای ثبت ملی این سنت تلاش کرده بودند. چندی پیش رییس دادگستری شوش نیز فراخوانی برای ثبت ملی این سنت داده و از «عموم فرهیختگان» برای جمعآوری مستندات دعوت کرده بود. زنان این مناطق نیز با هشتگهای #من_خونبس_نمیشوم و #من_فصیله_نمیشوم نسبت به این اقدام اعتراض کرده بودند تا اینکه رهبری در پاسخ به سوالی در این مورد این عمل را در صورتی که بدون رضایت دختر باشد غیرشرعی اعلام کرد. اما این موضوع مانع از آن نشد تا دختر 11 سالهی خوزستانی به عنوان خون بس به قبیلهی دیگری فرستاده شود.
انتهای پیام
لعنت به بی عقلی وبی شعوری
واقعا بعضی از آدم ها عقل ندارند وخیلی بیشعورند زندگی یک آدم تباه شود
به خاطر اشتباه یک نفر دیگر
باید از آنهایی که با رسم خون بس موافق هستند تست سلامت روان بگیرند
خون بس باعث نمیشود کینه و دشمنی فراموش شود و دختری که به جای دیه داده میشود آرام آرام در آتش خشم و کینه میسوزد.
کسی که دخترش را به خون بس می دهد با دستان خود ان دختر را به اسارت می دهد و گناهی بس نابخشودنی است.
چرا یک دختر بیگناه باید قربانی گناهکاری شود؟
فکر کنم داستان اغراق امیز هست ..من چندین خونبست میشناسم زندگیش از خیلیها بهتر و خوشبخترن