گره کور مذاکرات وین کجاست؟
هادی خسروشاهین، روزنامه نگار، در یادداشتی در اینستاگرام خود دربارهٔ مذاکرات وین نوشت:
گفت و گوهای غیر مستقیم ایران و آمریکا در وین طی ۶ مرحله سرانجام به یک سند پیش نویس رسید؛ سندی که یک متن و ۳ پیوست دارد شامل رفع تحریمها، اقدامات هستهای و طرح اجرایی. تقریباً ۹۰ درصد این پیش نویس کامل شده است و طرفین گفت و گوها قرار است در دور هفتم پرانتزهای اندک باقیمانده آن را پر کنند. گزارشهای غیر رسمی از مذاکرات هم نشان میدهد که طی این ۶ دور گفت و گوها ایالات متحده با لغو یا تعلیق ۶ بخش (انرژی، پتروشیمی، بامک، خودروسازی، کشتیرانی و بیمه) و در عین حال ۷۴۸ نام و مقام موافقت کرده است و تقریباً از کل تحریمهای وضع شده در دوره ترامپ ۵۱۷ تحریم باقی مانده است که اکثراً در حوزه تروریسم، موشکی، حقوق بشر، سایبری و انتخابات تعریف میشوند و البته دولت بایدن به هیچ عنوان حاضر به لغو آنها نیست.) شاید مهمترین تحریم باقی مانده در این حوزه، تمدید تحریم تسلیحاتی ایران بر اساس فرمان اجرایی ۱۳۹۴۹ به تاریخ ۲۱ سپتامبر ۲۰۲۰ باشد) با این همه نشانههای دلگرم کنندهای از وین نمیآید و به نظر میرسد طی یک یا دو هفته آینده فضای پرچالشی در روابط ایران و غرب بوجود آید. اما علت چیست؟ واقعیت این است که دولت بایدن استراتژی کاملاً متفاوتی نسبت به دولت اوباما دارد؛ اگرچه هر دو دولت از حیث مفید بودن و ضرورت اجرای برجام از دیدگاههای تقریباً مشترکی برخوردارند؛ با این همه تفاوت بزرگ این دو دولت به دو واژه کلیدی بازمی گردد. در کانون سیاست خارجی اوباما کلید واژه sequence یا توالی قرار داشت؛ یعنی دولت اول دموکراتها قائل به حل گام به گام مشکلات خود با ایران بود اما این استراتژی بدلیل مخالفتهای داخلی در واشنگتن، تعارضهای منطقهای و بدبینی مزمن در تهران نسبت به واشنگتن در همان زمان دولت اوباما ابتر ماند، یعنی برجام قبل از اینکه در می ۲۰۱۸ توسط ترامپ به کام مرگ کشانده شود، مرده بود. بدلیل همین تجربه ناکام دولت بایدن کار خود را بر این کلید واژه متمرکز کرده است: simoltaneous یا همزمانی؛ یعنی تجربه برجام نشان داد که نمیتوان مشکلات با ایران را بصورت گام به گام یا بصورت متوالی و پشت سر هم حل کرد؛ یعنی حل یک مشکل قابلیت اشاعه همکاریها به سایر حوزهها را ندارد. (این استراتژی تقریباً در گزارش ۱۰ هزار کلمهای که ایلان گلدنبرگ و همکاران اش در آگوست ۲۰۲۰ به ستاد انتخاباتی بایدن و جیک سالیوان تحویل دادند، آورده شد و سپس از سوی دولت بایدن مورد پذیرش قرار گرفت) چرا؟ چون به زعم تیم بایدن، آمریکا مجبور است برای ترغیب ایران به تفاهم با ایالات متحده در یک حوزه، بخش بزرگی از مهترین ابزار خود یعنی تحریمها را از دست بدهد. در عین حال این تیم واقف است که هر یک از مشکلات امریکا با ایران بسیار پیچیده و به همان نسبت به زمان طولانی برای حل آن نیاز است. پس راه حل چیست؟ از نگاه دولت بایدن باید استراتژی همزمان را با برجام کلید زد ولی احیای آن را منوط به مرحله بعدی و همینطور مرحله بعدی را هم به اطمینان از مذاکرات در آینده منوط کرد و اتفاقاً گره بزرگ در مذاکرات و شاید بتوان گفت دومینوی بحران از همین نقطه آغاز شده است. از میان گزارشهایی که تاکنون منتشر شده است، میتوان به این نتیجه گیری رسید که ایالات متحده پس از نشان دادن عزم خود برای لغو یا تعلیق بیش از هزار تحریم از دور چهارم گفت و گوها به ناگهان دستور کار جدیدی را وارد مذاکرات وین کرد و آن موضوع “همکاریهای آینده” بود. این همکاریها از نظر آمریکا شامل سه بند است: ۱-توسعه روابط اقتصادی با ایران ۲-اقدامات بیشتر برای اعتماد سازی و طولانیتر شدن روابط و ۳-امنیت منطقهای.اما تیم رابرت مالی برای اینکه ایران را در پذیرش این موضوع تحت فشار دیپلماتیک و سیاسی قرار دهد؛ لغو دو تحریم حیثیتی را منوط به گنجاندن این بندها به متن نهایی وین کرده است اما آن دو تحریم حیثیتی برای ایران چیست؟ اول خروج نام سپاه از لیست تروریستی وزارت خارجه و دوم لغو تحریمهای بیت رهبری. در واقع تیم آمریکایی از ابتدا با استراتژی مشخصی پای به وین گذاشته بود؛ اول تلاش برای ورود ایران به مذاکرات احیای برجام، دوم نشان دادن عزم آمریکا برای احیای برجام از طریق گسترش دادن دامنه لغو تحریمها از تحریمهای سبز به تحریمهای زرد رنگ و در نهایت پس از ایجاد انگیزه لازم به ایران برای تداوم مذاکرات، گذاشتن کارت طلاییاش روی میز مذاکرات (همکاریهای آینده) این استراتژی حساب شده چند خاصیت داشت اول اینکه شکاف میان امریکا و اروپا را که پس از خروج ترامپ از برجام بوجود آمده بود، پر می کردودوم اینکه عزم یا حسن نیت ظاهری واشنگتن را در لغو تحریمها و احیای برجام به جهان نشان میداد و سوم اینکه ایران را وارد بازی میکرد که در صورت برهم زدن آن با عواقب سیاسی و دیپلماتیک مواجه شود. اما این استراتژی حساب شده واشنگتن به همینجا ختم نمیشود؛ پس از مشخص شدن هدف اصلی آمریکاییها از احیای برجام و واکنش منفی ایران نسبت به آن طی دو هفته گذشته، واشنگتن فشارهای خود را در حوزههای سیاسی و میدانی به شدت افزایش داده است تا این متن مذاکره شده از سوی تهران و مقامات ارشد کشور مورد پذیرش قرار گیرد. در اینجا به فهرستی کوتاه از اقدامات غرب در این بازه زمانی اشاره میشود: بلینکن: تاریخ خروج آمریکا از مذاکرات در حال نزدیکتر شدن است، بیانیه سه کشور اروپایی پس از نشست شورای حکام به تاریخ ۹ جون، بیانیه تروئیکای اروپایی به تاریخ ۲۰ جون مبنی بر اینکه موفقیت در مذاکرات هستهای تضمین شده نیست و گزارش آژانس به تاریخ ۳۱ می و تند شدن اظهارات دبیر کل آژانس طی دو هفته اخیر (همه این اقدامات در راستای اعمال فشار سیاسی و دیپلماتیک برای پذیرش متن مذاکره شده انجام شده است) همچنین آمریکا در روزهای اخیر به فشارهای میدانی خود نیز شدت بخشیده است از جمله مجوز بایدن برای حمله به گروههای نیابتی ایران (حشد الشعبی) در مرز عراق و سوریه. من این اقدامات را در سطح تاکتیکی مورد بررسی قرار میدهم؛ به عبارت دیگر همه این اقدامات نشانههایی برای برهم زدن بازی یا توافق با ایران حداقل در مرحله کنونی نیست بلکه صرفاً با این اعمال فشار تلاش میشود ایران پای متن موجود را امضا کند تا با این اقدام آمریکا بتواند این کشور را در باکس قرار دهد. اما در مقابل ایران از آن جهت که آمادگی ورود به پروسه توافق پایدار و تقریباً همه جانبه با آمریکا را پس از احیای برجام را ندارد، در مقابل این اقدامات، گامهای تاکتیکی برداشته است. (تاکتیک علیه تاکتیک) در این چارچوب، این اقدامات ایران قابل بررسی و توجه است: نه تمدید و نه پایان دادن به توافق موقت با آژانس (تمدید دوفاکتو)، محدود کردن دسترسی بازرسان آژانس به سایت غنی سازی اورانیوم در نظنز و تاکید بر ارائه تضمین از جانب واشنگتن برای عدم خروج دوباره از برجام (فشارهای سیاسی و فنی برای عقب نشاندن آمریکا از شرط همکاریهای آینده و قید کردن آن در متن توافق وین) و فعال کردن نیروهای نیابتی خود در عراق، سوریه و یمن برای تحت فشار قراردادن آمریکا و نه برهم زدن بازی. البته ایران از این بازی تاکتیکی استقبال میکند چرا که به این برداشت کلی رسیده است که زمان به سود این کشور و به زیان آمریکا است اما چرا؟ همه چیز به نقطه گریز ایران باز میگردد. ایران با انباشت حدود ۳ هزار و ۲۴۱ کیلوگرم اورانیوم غنی شده (طبق برجام ایران مجاز به داشتن ۲۰۲ کیلوگرم اورانیوم غنی شده بود) نقطه گریز خود را از یکسال برجام تقریباً به حدود ۲ ماه رسانده است. (ایران با راه اندازی سانتریفیوژهای پیشرفته خود پس از خرابکاری نطنز تا کنون ۶٫۵ کیلو گرم اورانیوم ۶۰ درصدی نیز تولید کرده است) در این میان برداشت غرب این است که اگر تهران همین مسیر را ادامه دهد احتمالاً میتواند خیلی زود نقطه گریز را به یک ماه هم برساند. از طرف دیگر در محاسبه زمانی ایران این نکته کلیدی وجود دارد که دولت بایدن در حال تغییر شفیت بزرگ در سیاست خارجی خود و تغییر کانون آن از خاورمیانه به شرق آسیا است و بدلیل همین ملاحظه قدرت ریسک پذیریاش به شدت افت کرده است. با این اوصاف و استقبال ایران از بازی متقابل تاکتیکی بسیار بعید به نظر میرسد که حداقل تا روی کار آمدن دولت رییسی توافقی حاصل شود؛ البته دولت بایدن نیز به نظر میرسد تا قبل از شروع به کار این دولت عزمی برای تبدیل کردن بازی تاکتیکی به بازی راهبردی و اعمال فشارهای همه جانبه بر تهران و خروج از مذاکرات نداشته باشد (این بازه زمانی حداقل تا پایان ماه سپتامبر تداوم خواهد داشت) اگرچه مشکل اصلی تهران با واشنگتن در مورد بند همکاریهای آینده است، اما چالشهای فرعی دیگری نیز در مذاکرات به چشم میخورد. اول اینکه آمریکا حاضر به گسترش زمان راستی آزمایی لغو تحریمها از ۴۸ ساعت به چند هفته نیست. طرف آمریکایی احتمالاً در این حوزه خاص دو گزینه را روی میز گذاشته است. اول لغو یا تعلیق یکباره تحریمها توسط آمریکا و سپس ۴۸ ساعت راستی آزمایی آن توسط تهران و دوم لغو گام به گام تحریمها و بازگشت متناظر طرفین به تعهدات خود. دوم اینکه در حوزه تحریمهای برجای مانده همچنان نام چند بانک، کشتی و نهادهای بزرگ اقتصادی (با لغو تحریم بانک مرکزی ذیل قانون پاتریوت موافقت کامل شده است) و برخی افراد باقی مانده است و این برای ایران غیر قابل پذیرش است.
با این همه به نظر نمیرسد این بازی فشار متقابل تاکتیکی تا ابد پایدار باقی بماند و احتمالاً طرفین از ماه اکتبر بازی را به حوزه فشارهای راهبردی اشاعه خواهند داد (در صورت عدم توافق تا پایان سپتامبر). اقدامات راهبردی آمریکا را میتوان به شکل طیفی مورد پیش بینی قرار داد: اقدام حداقلی؛ تحریمهای مشترک امریکا و اروپا علیه حوزه نفتی ایران و چند پالایشگاه خاص چین که از ایران اقدام به خرید نفت کردهاند (چین از ماه مارس تا به امروز روزانه ۹۵۰ هزار بشکه نفت از ایران خریداری کرده است) اقدام حداکثری فعال کردن مکانیسم اسنپ بک و بازگشت همه قطعنامههای قبل از ۲۲۳۱ توسط اروپا و قرار گرفتن دوباره ایران ذیل فصل هفتم منشور ملل متحد و در حوزه میدانی نیز اقدامات خرابکارانه و حتی ضربه به تاسیسات هستهای ایران که در چارچوب بازی بر لبه پرتگاه قابل تعریف است. (از این حیث مانور مشترک آمریکا، بریتانیا و اسراییل در ایتالیا در ماه گذشته قابل توجه است) اما در مقابل دست ایران نیز خالی نیست. ایران ظرف چند ماه گذشته غنی سازی اورانیوم را از سطح پایین (۵ درصد) ابتدا به سطح بالا رساند (۲۰ درصد) و در دو ماه گذشته آن را به سطح بسیار بالا (بالاتر از ۶۰ درصد) رسانده است. این سطح میتواند در ماههای آینده به بالای ۹۰ درصد هم برسد. همچنین ایران میتواند در ماههای آینده ابتدا به توافق فراپادمانی به شکل رسمی پایان دهد و در مرحله بعدی نظارتهای پادمانی را بسیار محدود و در پایان بطور کلی آن را متوقف کند. در واقع آینده را این فشارهای متقابل تاکتیکی و سپس راهبردی مشخص خواهد کرد. اینکه در چه مقطع زمانی و چگونه تقطه توازنی جدید برای حصول به یک توافق شکل بگیرد؛ درهاله ای از ابهام قرار دارد ولی حداقل آنچه به نظر احتمال وقوع بیشتری دارد، عدم توافق و کشاکش نیروها تا ماه سپتامبر است. در بازیهای آینده بسیاری از متغیرهای داخلی در ایران و واشنگتن و همینطور عوامل منطقهای نیز به ایفای نقش خواهند پرداخت و این بازی محدود به آمریکا و واشنگتن نمیشود و به همین دلیل هر چه به جلو حرکت میکنیم، احتمال توافق میتواند ضعیفتر از گذشته شود. با همه اینها، سؤال بسیار راهبردی کماکان ذهن تحلیل گران و نه تصمیم سازان دو طرف را به خود جلب کرده است: زمان به سود چه کسی است؟ پاسخ این سؤال هر چه باشد؛ یک چیز کاملاً عیان است: عبور از مرحله فشارهای تاکتیکی و ورود به عرصه فشارهای فزاینده راهبری برای هر دو طرف بسیار پرریسک است. بطور مثال اگر آمریکا و متحدان منطقهایاش وارد پروسه خرابکاری یا نزاع علیه تاسیسات هستهای ایران شوند؛ بی گمان سطح منازعه بسیار در منطقه گسترش خواهد یافت و ممکن است آمریکا برخلاف استراتژی کلان خود در تمرکز بر چین و آزادسازی منابع از خاورمیانه دچار مشکل شود و دوباره به تله خاورمیانه بیفتد؛ در مقابل اگر ایران نیز در چارچوب این اقدامات خرابکارانه بخش مهمی از اهرم مذاکراتی خود را از دست بدهد، مشخص نیست مثل امروز از توان لازم برای اعمال فشار مذاکراتی بر آمریکا برخوردار باشد. شاید بدلیل همین ملاحظات باشد که طرفین ترجیح دهند تا ماه سپتامبر به یک توافق لازم الاجرا دست بیابند.
انتهای پیام