خاکریزمان با طالبان تا کجاست؟
سید محمود کمال آرا (زکریا)، تحلیلگر مسائل سیاسی در یادداشتی ارسالی به انصاف نیوز با عنوان «خاکریزمان با طالبان تا کجاست؟» نوشت:
از میهمانی چند روزه جلال الدین حقانی با سناتور جمهوریخواه که در سالها قبل به شرق افغانستان سفر کرده است میتوان بهراحتی فهمید که روابط شبکه حقانی با آمریکاییها همواره تیره نمیباشد. همان گروهی که با عملیاتهای مختلف سعی میکند طالبان را در افغانستان به قدرت برساند. هرچند شبکه تروریستی حقانی حملات زیادی علیه نظامیان خارجی مستقر در افغانستان انجام داده است اما پژوهشها نشان میدهد این گروه تروریستی بهطور قطع با سرویسهای جاسوسی غربی و منطقه ارتباط دارند.
هنگامی که طالبان و شبکه حقانی یکدیگر را دو عنصر جداناپذیر در تولید شبکه مرگبار در مناطق مختلف افغانستان میدانند، چرا جلالالدین و سراجالدین حقانی که روابط بسیار استثنایی و نزدیک با سیا داشته و دارند را دست نشاندهی سناریوی اطلاعاتی دشمن ندانیم؟ گروهی ایدئولوژیک که طالبان را در مناطق قندهار و هلمند و همچنین شرق افغانستان همراهی میکند و از طرفی بر طبل خروج کامل نیروهای خارجی از افغانستان میکوبد.
سرویس های غربی – عربی با نقاب دیگری به روی صحنه آمدهاند؟
پژوهشگران دینی افغانستان معقتدند که افکار طالبان و زیرشاخههای آن نظیر حقانی با داعش شباهتهای زیادی دارند. اما هر چقدر به تفاوتهای داعش و سایر گروههای تروریستی با طالبان و زیرشاخههای آن بپردازیم، با این وجود نمیتوان منافع ملی و عمق استراتژیک سیاست خارجی کشورمان را نادیده گرفت.
وقتی از تکفیر و تفکر پوچ حرف میزنیم باید هر گونه تغییر در اذهان تکفیری را پذیرا باشیم. شباهتهای طالبان با داعش سبب میشوند تا نگرانیها از عاقبت روند این دو گروه در نوع نگرشها و عملکردشان افزایش یابد. حال که گروههاي ناراضي در افغانستان و نیز محور تروریستی و تکفیری در منطقه که سالها از محور مقاومت ضربات سنگینی را دریافت کردهاند و از طرفی فرماندهان اطلاعلاتی آنان یعنی سیا و سرویسهای غربی – عربی بهدنبال یارگیری وسیع در منطقه و راهی برای درگیر کردن نیروی مقاومت در جبههی دیگری هستند، باید پذیرفت ضدیت با تشیع و انسانیت با نقاب دیگری قرار است به روی صحنه بیاید. تجربهی تلخ روزهای اتحاد داعش که از خرج منابع مالي ناشي از درآمدهاي نفت و گاز عراق و سوريه بهمنظور جذب عناصر تکفیری در منطقه بهوجود آمد، حالا نباید در جبههای دیگر تکرار شود.
اعضای ناراضی از دولت افغانستان و گروهکهای تروریستی در خارج از افغانستان و چچنها، ازبكها و تاجيكهايي كه در كنار القاعده قرار دارند و در مناطقي همچون بدخشان کمین کردهاند، آماده هر گونه تنش در آسیای مرکزی و مرزهای مجاور آن میباشند. حال که علمای تکفیری با ادعای تشکیل نظام سیاسی به سمت گفتمان بنیادگرایی افراطی حرکت میکنند و از طرفی خود را بازندهی جنگ در منطقه با محور مقاومت میبینند، چه فرقی میکند زیر پرچم خراسان بزرگ و خلافت اسلامی سیر کنند یا امارت اسلامی در گسترهای به پهنای افغانستان یا پاکستان و از خاورمیانه تا شمال افریقا؟ با افتتاح دفتر سیاسی طالبان در قطر با عنوان امارت اسلامی افغانستان و تحت پوشش پرچم رسمی آن گروه نیز یقینا نمیتواند بدون هماهنگی با سرویسهای غربی – عربی باشد. تردیدی نیست که سرویس های غربی و عربی در تلاشند با حمایت از اسلام افراطی و در پوشش این گروهها به محور نظامی- دیپلماسی خاورمیانه مسلط شوند. پس نمیتوان این موضوع را نگفت که تفکر افراطی بنیادگرایی طالبانی به نوعی از سوی غرب و برخی از کشورهای عربی پشتیبانی میشود.
وقتی میگوییم سلفيگري در دو منطقه دو مكتب ايجاد كرده که اينها غير از خود كسي را مسلمان نميدانند، به روزی برمیگردیم که ملا عبدالمنان نیازی همان که درسال ۱۳۷۳ که دیپلماتهای ایرانی و خبرنگار ایرنا در مزار شریف به شهادت رسیدند به عنوان استاندار سابق گروه طالبان در مزار شریف بود و در غرب افغانستان فعالیت میکند با تهدید لشکر فاطمیون میگوید که تمام هزارهجات یا مناطق شیعهنشین را به آتش میکشد و یا شیعیان افغانستان را متهم به جاسوسی برای ایران میکند و میگوید: «هزارهها در حدی نیستند که برای منافع ایران در این کشور بجنگند و وی آنها را خواهند کشت» و در جای دیگر به صراحت اعلام میکند که هر روز حدود ۴۰ تا ۱۰۰ شیعه هزاره را میکشد اما آنها هرگز نمیدانند که چگونه و با چه فن و روشی کشته میشوند و یا وقتی ملا فاضل مظلوم، عضو هیات سیاسی گروه طالبان در کویته پاکستان و در جمع فرماندهان این گروه بهطور واضح اعلام میکند از کشته شدن یک شیعه یا کافر یا هرازه خوشحال میشود؛ حمله به مدرسه سیدالشهدای کابل که بیش از یکصد دانش آموز شیعه کشته و تعداد زیادی مجروح شدند را باید کار چه گروهی دانست؟ ملا برادر و نیازی تلاش کردهاند که مردم شیعه را زیر فشار قرار دهد تا مذهبشان را تغییر دهند. آن ها بارها در مذاکرات منکر حل اختلافات با بهرسمیت شناختن مذهب شیعه شدهاند و از طرفی بیشتر مردم و فعالان سیاسی در افغانستان معتقدند که با گذشت زمان هیچ تغییری در افکار گروه طالبان در برخورد با دیگر اقوام افغانستان بهویژه هزارهها ایجاد نشده و آنها همچنان قتل عام میکنند و هنوز هم به دشمنی با شیعیان افغانستان میاندیشند و حاضر نیستند مذهب شیعیان افغانستان را بهرسمیت بشناسند و به حقوق این مردم احترام بگذارند.
شعار طالبان در دور حاکمیت قبلی این گروه این بود که «تاجیکها به تاجیکستان بروند، ازبکها به ازبکستان و هزارهها به گورستان» این شعار در گوش همه مردم افغانستان بهویژه شیعیان هزاره آشنا است که از زبان اکثریت پشتونها شنیده میشود. در همین راستا عبدالحفیظ منصور، عضو هیأت گفتوگو کننده دولت افغانستان با گروه طالبان میگوید دشمنی با شیعیان افغانستان یک استراتژی بلند مدت طالبان است و مقطعی نیز نخواهد بود و از بین بردن شیعیان را از نگاه دینی جهاد میدانند و به آن باور عمیق دارند.
خاکریزمان با طالبان تا کجاست؟
اگرچه برخی تحلیلگران سیاسی و کارشناسان روابط منطقهای معتقدند نقاط مشترك زیادی در اهـداف گروه طالبان وجود دارد و میتوان آن ها را با مدیریت استراتژیک به یک متحد منطقهای تبدیل کرد و آنان را تحت کنترل دیپلماسی و میدان قرار داد اما اقدامات و دیدگاههای خصمانه این گروه و زیرشاخههای تندروی آن روند همگرایی و همکاری را در ابهامات فراوانی قرار میدهد.
در راهبرد سیاست خارجی و امنیت مرزهای ایران که همواره رهبر معظم انقلاب در جنگ سوریه تاکید داشتند و فرمودند اگر ما در این کشور با دشمن مبارزه نکنیم بایستی در همدان و کرمانشاه با تروریستها بجنگیم، ایشان به اهمیت حلقهی امنیتی کشور در مرزهای همجوار اشاره دارد. اگر باور داریم ناامنیهای اخیر افغانستان طبق برنامهریزی آمریکا و ایجاد آشوب در جبههای جدید و سقوط دولت این کشور میباشد، باید این فرضیه را هم در نظر داشته باشیم که این اتفاق دیگر در مرزهای سوریه نیست که خاکریز بزرگی بهوسعت عراق در میان آن باشد.
در این خصوص نزدیک شدن گروههای تروریستی به مرزهای ایران و تشدید ناامنی در شرق میتواند با افزایش فشارها از مرزهای شرقی و پیرو آن در مرزهای غربی همراه باشد و در این شرایط احتمال نفوذ، عوامل تروریستی به داخل کشور بسیار بالا میرود. لذا مقابله در دو جناح میدان و دیپلماسی در برابر گروهکهای تکفیری و تروریستی قبل از هرگونه اقدام جبران ناپذیر، امکان تحقق تضعیف امنیت ملی و سیاست خارجی را به صفر میرساند. در این میان هرگونه نشان دادن ضعف و یا نرمش در زمینه عدم توجه به ارتقا توان بازدارندگی میتواند امکان تعرض به تمامیت ارضی (بازماندگان گروهکهای تروریستی در نوار شرقی) و امنیت ملی کشورمان را فراهم سازد. در این شرایط هرگونه اشتباه در مذاکره و یا تبلیغ بیجا و متعصبانه در مساله طالبان، معامله بر سر امنیت ایران است. واقعیت امر این است که اگر مجددا داعش در سمت غرب و طالبان و دیگر گروهک های ترویستی مانند جندالله و لشکر های پیوسته به آنان در شرق توان مقابله را با ج.ا.ا بدست آورند، رژیم های متجاوز منطقه و آمریکا، سناریوی اطللاعاتی و عملیاتی جدید خود را بار دیگر در خاورمیانه میگسترانند. از طرفی اگر چين را بهعنوان دوست مشترک استراتژیک خود میبینیم، باید این را در نظر داشته باشیم که ميلياردها دلار سرمايهگذاري این کشور در سرزمینهای شرقی مجاورمان، در صورت عدم وجود امنيت به خطر خواهد افتاد و طبیعتا در این شرایط بار دیگر سیاست، تجارت و روابط منطقه به آمریکا روی خوش نشان خواهد داد.
بر این اساس، اگر ایجاد سفارت طالبان در دوحه را از نقطه نظر سیاسی بهعنوان تاسیس نمایندگیهای امارت اسلامی بدانیم، آینده خاورمیانه درگیر فتنههایی بر محور امارت اسلامی خواهد بود که هدف از آن، این بار ضربه زدن به اسلام و صدور انقلاب خواهد بود.
با تمام این تفاسیر شعار تشكيل خراسان بزرگ و خلافت اسلامي، اگر روزی از دهان داعیهدار امارت اسلامی یعنی گروه طالبان و زیر شاخههای تکفیری و تروریست آنان بلند شد، نباید تردید کرد که تفکر دگماتیسم اسلامی همواره درگیر تغییرات بزنگاهی برای استمرار حیات خود و اجرای دستورات سرویسهای غربی میباشد.
انتهای پیام
حقانی شیعیان را کافر اعلام کرد خبر روز