افغانستان و درسهایی برای ایران | امیر هاشمی مقدم
امیر هاشمی مقدم، پژوهشگر فرهنگی و عضو بخش تحلیلی انصاف نیوز، در یادداشتی دربارهی این روزهای افغانستان نوشت:
اینکه طالبان در یورشهایی برقآسا و بدون مقاومت جدی توانست تقریبا سراسر افغانستان را تصرف کند، هم دستمایه تحلیلهای زیادی در ایران شد و هم شگفتیهای زیادی آفرید. اما دست کم سه درس و در واقع هشدار هم برای ایران داشت که باید جدی گرفته شود. البته درسهای بیشتری از این رویداد میتوان گرفت، اما در اینجا به سه تا از مهمترینهایش اشاره میکنم.
1- ببیشتر تحلیلهای رسمی در ایران، به بی وفایی امریکا یا ناتوانیاش در پشتیبانی از متحدانش اشاره دارد. یعنی در حالیکه امریکا در طول بیست سال گذشته، یک تریلیون دلار در افغانستان هزینه کرد و قرار بود طالبان را ریشهکن کرده و دموکراسی را برای افغانستان به ارمغان بیاورد، با توافقهایی آشکار و نهان با طالبان، به یک باره پشت متحدان افغانستانی خود را خالی کرد و زمینه را برای واگذاری افغانستان به طالبان فراهم آورد. تا اینجای این تحلیل، کاملا درست است. این بخش از تحلیل باید چشم و گوش براندازان که خواهان تحریم بیشتر و حمله نظامی امریکا به ایران هستند را باز کند و بدانند نه امریکا و نه هیچ کشور دیگری دلش برای ما نمیسوزد و تا جایی که منافعش ایجاب کند، پای کار است. اما برخی افراد از این سطح از تحلیل فراتر رفته و کلا افغانستان را نماد نتیجه هرگونه ارتباط با امریکا میدانند. این در واقع ماهی گرفتن ناشیانه از آب گلآلود است. لزوما ارتباط با امریکا مایه بدبختی کشورها نمیشود، هیچ؛ استثنائاتی همچون ایران و کره شمالی که با امریکا ارتباط ندارند، دردسرها و مشکلات بسیار زیادی به واسطه همین ارتباط نداشتن برای مردمانشان ایجاد شده است.
2- همه شگفتزده شدهاند که چرا مردم افغانستان که این همه از طالبان میترسیدند و پس از سرنگونی طالبان در سال 1380، آنچنان خوشحال شدند، مقاومتی در برابر پیشروی طالبان نکردند؟ در واقع دولت اشرف غنی (و تا حدود زیادی دولت پیشین کرزی) تبدیل به حکومت یک اقلیت شده بود که نیروهای مردمی را به شیوههای گوناگون متلاشی کرده و شخصیتها و چهرههای مردمی را با فشار، سرکوب، تخریب و… حذف نموده بود. ضمن آنکه مسائل جدی مردم افغانستان برای حاکمیت به حاشیه رفته بود. همین است که در سال 1398، کمتر از 20 درصد مردم در انتخابات رئیس جمهور شرکت کرده بودند. اینکه درباره میزان مشارکت پایین مردم در انتخابات نگرانی چندانی نداشته باشیم، آن هم در منطقهای که حکومتها مدام از جانب «مردم» سخن میگویند، خطرناک است.
3- هنگام آغاز دور تازه یورشهای طالبان، بسیاری از مردم، مسئولین و حتی کشورهای خارجی گمان میکردند فرماندهان جهادی دستکم مدتی در برابر طالبان مقاومت کرده و آنها را به زحمت میاندازند. چیزی که به جز در مورد اسماعیل خان در هرات، رخ نداد. اسماعیل خان هم زودتر از چیزی که تصور میشد شکست خورد.
همین اسماعیل خان در سال 1374 نه تنها نخستین یورش گسترده طالبان به هرات را شکست بسیار سختی داد و آنها را تا قندهار که پایگاه اصلیشان بود عقب راند، بلکه آنچنان از خود مطمئن بود که تنها با 3 هزار نیرو و کمتر از 20 تانک و زرهی به قندهار حمله برد تا طومار طالبان را در هم بپیچد. آن هم در حالیکه بیش از چهارصد تانک و خودروی زرهی و نزدیک 200 هزار نیروی تحت امر و 20 هواپیما و هلیکوپتر جنگی در اختیار داشت که نیازی به استفاده از آنها نمیدید (برآورد او از قدرت خودِ طالبان درست بود و با همین تعداد میتوانست آنها را شکست دهد. اما او دخالت پاکستان را در نظر نگرفته بود که به محض حملهاش به قندهار، پاکستان شمار بسیار زیادی نیرو و تسلیحات به یاری طالبان فرستاد تا اسماعیل خان را به سختی شکست دهند).
ژنرال دوستم در جوزجان، کسی بود که در جنگهای داخلی افغانستان، جانب هر گروه و حزبی را که میگرفت، پیروز میشد. او نیروی چریکی بسیار قدرتمندی در اختیار داشت که با فرماندهی خودش، بسیاری از جنگها را به سادگی پیروز میشدند. استاد عطا محمد نور، والی بلخ که نام و نیرویش لرزه بر اندام طالبان میانداخت و حتی در اوج نا امنیهای افغانستان در سالهای مسئولیت او تا چند سال پیش، شهر مزار شریف را امن نگه داشته بود (خوب به یاد دارم که ساعت 4 صبح که حرم مزار تعطیل بود، بدون کمترین دغدغهای در خیابانهای اطرافش قدم میزدم و منتظر باز شدن دربهای حرم بودم)، دیگر فرمانده جهادی قدرتمند بود که خیلیها به او امید داشتند.
اما به جز اسماعیل خان، دیگر فرماندهان جهادی بدون کمترین درگیریای فرار کرده و خاک افغانستان را ترک نمودند (هرچند نباید نقش خیانتهایی که به اینها شد را نادیده گرفت). همه این فرماندهان نیز کلی شاخ و شانه کشیده بودند برای طالبان که اگر طالبان به حوزه ما نزدیک شود فلان میکنیم و بهمان.
طبیعی است وقتی نیروهای نظامی وارد حوزه فعالیتهای اقتصادی شده و دچار اشرافیگری و بهویژه فساد شدند، دیگر نه انگیزه کافی برای جنگ دارند و نه توان آنرا.
اینها درسهایی است جدی که باید از افغانستان آموخت. افغانستان هم آیینه عبرت خوبی برای براندازان است و هم برای اقتدارگرایان. تحلیلهای یکسویه راه به جایی نمیبرد و ما را بدتر گمراه میسازد.
انتهای پیام