نامهی سروش به زیدآبادی: دل قوی دار که بنیاد بقا محکم ازوست
دکتر عبدالکریم سروش در نامهای که در کانال تلگرامیاش منتشر کرده، خطاب به احمد زیدآبادی، روزنامهنگار، نوشت:
سلامی چو بوی خوش آشنایی
برآن مردم دیده روشنایی
درودی چو نور دل پارسایان
بر آن شمع خلوتگه پارسایی
احمد زید آبادی نازنین
وجود نازکت آزرده گزند مباد
شنیدم مشتی خفاشکان نور ستیز پرده حیا را دریدهاند و با گفتار زشت و درشتشان دل نازکت را آزردهاند و بر آیینه ضمیرت گرد کدورت و ملالت افشاندهاند. البته جواب ابلهان خاموشیست و تو را همان به که ازین کرکسان جیفه خوار فراتر نشینی و بر پلیدیهاشان آستین استغنا بیفشانی.
تو برای آنان قلم نمیزدی و نمیزنی. مگذار این صخرههای سفاهت آبراهه حکمت را ببندند و مشتاقان جرعههای قلمت را تشنه کام بگذارند.
میدانی که “جام می و خون دل هریک به کسی دادند”. گویی ما را برای خوردن خون دل آوردهاند.
تو با داغ زادهای و کم جفا ندیدهای اما هیچگاه دامن صبوری را ندریدهای.
آن دیوان دیوانی و کیهانی که تو را در زندان شکنجه دادند با این اهریمنان سلطانی و آلبانی و کنعانی چه تفاوت دارند؟ گرچه جای قیاس نیست من هم ازین بهائم لگد بسیار خوردهام و دشنام فراوان شنیدهام و دندان بر جگر فشردهام و همواره همصدا با پیر بلخ گفتهام
خس خسانه میرود بر روی آب
آب صاف میرود بی اضطراب
آن خداوندان که ره طی ّکردهاند
گوش فا بانگ سگان کی کردهاند
جز انعام بل هم اضلّ چه جانوری میتواند تو را که شرف اهل قلم بودهای و هستی به قتل و تجاوز تهدید کند؟
شوربختی ما مسکینان و مغضوبان و دوزخیان زمین را میبینی؟
حالا که “میخرامد بخت و دامن میکشد” و نایی زمانه در شیپور بیداری میدمد و ارغنون ساز فلک مژده پیروزی و طرب میدهد، مشتی سفلگان و بوزینگان سر بر آوردهاند و بر بساط خونین پیکار، مجنونوار میرقصند و لجن پاره به این و آن پرتاب میکنند مگر عاقلان را برمانند و سفیهان را سروری بخشند.
نباید آنان را بخشید و راه را نباید برای آنان باز نهاد. این عین سرنگونی دوباره در چاه ویل تاریخ است.
ای شرف اهل قلم و ای گنج پر رنج و الم!
دل قوی دار که بنیاد بقا محکم ازوست. بخشش ارواح مکرم و همّت پاکان دو عالم با توست.
از همه محرومتر خفاش بود
کاو عدوی آفتاب فاش بود
نیست خفاشک عدوی آفتاب
او عدوی خویش آمد در حجاب
برادر دعاگویتان
عبدالکریم سروش
آذر ماه ۱۴۰۱ خورشیدی
انتهای پیام
دم عبدالکریم سروش گرم اقای زید ابادی کارت بیست ادامه بده
ادب مرد به از مدرک اوست.
این نامه است با هجونامه ؟ وقتی روشنفکری!؟ که ادعای فلیسوف بودنش گوش فلک را کر کرده به جای منطق و فلسفه ، فحاشی می کند جوان هم فحش ناموسی را با افتخار داد می زند. چنین انقلابی به سرانجام نمی رسد . جناب سروش، شما سنتان می رسد و یادتان می اید که امام خمینی به شاه می گفتند “اقای شاه” بهشتی پشت چراغ قرمز می ایستاد که نظم را قبول داریم .امام با اینکه تحصیلات اکادمیک نداشت اما ادب و برهان و منطق داشت
چه خوب که این مملکت هنوز روشنفکر روشن ضمیری همچون سروش و زیدآبادی دارد که مردم را انذار بدن از چیره دستی سینه چاکان سلطنت و آلبانی نشینان
آفرین بر قلم استاد که کمتر از این از ایشان انتظار نبود
چقدر تشبیه های زیبایی . هرچند همانند کردن این سفلگان به کرکس و خفاش و کفتار ، جفا در حق این آفریدگان است . کسانی که سگ را رها و سنگ را بسته اند
اشتباهی مثبت زدم
هزاااااااااااااران ———————————————————————————- بر بی ادبان فرومایه
متن نویسی آقای سروش درباره مسائل سیاسی ، افتضاح است . پر از تکلف ، کلمات خشن و قدیمی و توهین و کم استدلال و پر از افراط و تفریط .
برخلاف سخنرانی های ایشان درباره اشعار شاعران و عارفان ایران که جذاب ، تحلیل و یا هنرمندانه و متناسب با متن یا شعر است .
ایشان در عرصه سیاست ، سخن گوی خوبی نیست .
سروش و تضمین زدن از قرآن برای جناب زید!
وه! که کار به کجا رسید! هم عاقبت نشی…
ای به اصطلاح “انصاف نیوز”! یک نظر ساده رو هم دریغ کردی نمایش بدی!
جناب آقای سروش من یادم نمیرود وقتی که زمان دفاع مقدس در جبهه کنار رزمندگان اسلام حضور داشتیم هشت سال سخنرانی شما با عنوان جهاد در اسلام هر شب یک ساعت به مدت هشت سال از رادیو ایران پخش می شد خیلی ها بخاطر همین سخنرانی جناب عالی در باب جهاد در اسلام شما به جبهه تشریف می آوردن یک دافعه چه شد شما گفت های خودت را زیر پا گذشته و از آن درجه عالی سقوط کردی به زیدآبادی ?
نامه ای سراسر ابتذال و فحاشی. متاسفم برای کسی که ادعای روشن فکری دارد ان هم از نوع دینی! چه میگویید اقا؟! در چه قرنی زندگی میکنید؟! از بالای ان کوهی که نشسته اید بیایید پایین…..