هشدار به زندانرفتهها: خطر نارسیسم در کمین شخصیتهای سیاسی
محمدعلی محمدی قرهقانی، جامعه شناس و عضو هیات علمی دانشگاه علوم توانبخشی و سلامت اجتماعی در یادداشتی ارسالی به انصاف نیوز با عنوان «هشدار به زندانرفتهها: خطر نارسیسم در کمین شخصیتهای سیاسی» نوشت:
اسطوره یونانی ناسیوس، آنقدر روحیه خود زیباپنداری داشت و در چشمههای زلال آب، محو جمال و کمال خود میشد که بالاخره عاشق خود شد و از فرط فراغ این عشق جان داد. ناسیوسهای وطن امروز ما، در قالب فعالین سیاسی، وقتی عاشق خود شدند، مثل مجنون از فضای مجازی سر به صحرا نهادند و غریو و فریاد که دیگر هرگز برنمیگردند!
این نوشتار در نقد رفتار سیاسی احمد زیدآبادی و عتابی است به او که هم پیاله برخی نارسیستها شده و لاجرم در آن تیپ شخصیت سیاسی دستهبندی خواهد شد.
نارسیستها معمولاً در کار و شغل، موفق و در رفاقت و دوستی آدمهای مهربان و در زندگی مشترک شریک ایدهآل و همنشینی با آنان بسیار لذتبخش است. اما همین که در برابر دیدگاه و نظرات آنان اظهار نظر و یا نقد و تأمل کنی دیگر آن همراه خوب و نازنین نیستند. این تیپ شخصیتی همیشه در پی متقاعد کردن دیگران بوده و در بحث و نظر کسی نمیتواند آنان را ادب کند. در این حوزهها نگاهشان از بالا به پایین است و نسبت به نقد سخت نابردبار، برآشفته و پرخاشگر میشوند.
زندان رفتن، منجر به تروماهای جدی و آسیبهای جسمی شامل ضرب و شتم و شکنجه، و همزمان ترومای روحی و روانی از ناحیه توهین و تحقیر زندانبان و دوری از خانواده و بلایایی که آنان دست به گریبان هستند، گاهی زندانی را تا آستانه فروپاشی و حتی خودکشی و گاهی هم تسلیم و اقرار و اعتراف میبرد. این شکستنها و فروریختنها فاجعه به بار میآورد. اگر این فجایع، دامن شخصیتِ سیاسیِ نارسیستِ زندان رفته را بگیرد و بعد همین شخصیتها به رهبران سیاسی جدید تبدیل شوند، این فجایع دامن ملت را هم میگیرد و بسیاری از دستاوردها را تحت تأثیر قرار میدهد.
نمونه تیپهای نارسیست سیاسی که دچار ترومای زندان و شکنجه زمان پهلوی شده و بعد از انقلاب، وارد قدرت شده که عملکردهای افراطی فرد آسیبدیده را از خود بروز دادند، کم نبودند و چون برخی از آنان همچنان در پیرامون قدرت حضور دارند، از آنجایی که این تیپهای شخصیتی کینهتوز هم هستند، نامی از آنها نمیبرم. اما اگر این شخصیتها در نظام سیاسی جدید در مرکز قدرت قرار گرفته باشند، از ناحیه قدرتورزی تاحدی ارضا شده و ترومای آنان تا حد زیادی درمان شده و روحشان التیام مییابد. اما فاجعه زمانی اتفاق میافتد که این افراد یا در حاشیه قدرت مرکزی باشند و یا اساساً از قدرت رانده شده باشند. رفتارهای سیاسی سازمان مجاهدین خلق بعد از انقلاب را با این ایده میتوان تحلیل کرد.
احمد زیدابادی به عنوان عنصر فرهیخته سیاسی دهههای اخیر کشور، نیز چنین نشانه و علائمی از خود بروز داد و هواداران خود را سخت نگران آینده کرد. وی نشان داد که برای بیان نظر فاخر خود در خصوص اهمیت عدم خشونت به هیچ وجه آنچنان که کانت و سایر فلاسفه عقل و تجربهگرا میگویند و آنچنان که از او انتظار میرفت، به شرایط زمان و مکان، سوژه و ابژه و کنش و واکنش توجهی نکرده و یک بیان گفتمانی نابهنگامی را طرح کرد که از قواره فکری و شخصیتی ایشان بعید بود. وقتی پاسخهای پرخاشگرانه ناشایستی را دریافت کرد، چنان عکسالعملی از خود بروز داد که نیازمند تحلیل و سزاواز سرزنش است.
نارسیستهای سیاسی زندان رفته، پرتوقع، دل نازک و طلبکار هم میشوند و با یک حس خویش-والاپنداری افراطی دچار خطای محاسباتی ارزیابی از جایگاه خود شده و تصور میکنند که اگر زودهنگام کفشهای سیاستورزی خود را آویزان کنند، دنیا را در بهت و حیرت و افسوس فرو میبرند. جالب آن که اخیراً خانم خبرنگار بی بی سی در وضعیت ابتلا به این سندروم حاد سیاسی البته به جای زندان دچار ترومای مهاجرت اجباری یا تبعید شده، بیانیه انصراف از فعالیت سیاسی برای همراهان اندک خود در صفحه شخصیاش را طوری ادا و اعلام میکند که گویی جهانی در سوگ این انصراف تا مغز استخوان خواهند سوخت. جالبتر آن که اعلام کرده که به هیچوجه دیگر به سیاست و به سوی مردم و ایران باز نخواهد گشت. این یک نمونه از تیپ شخصیتی نارسیست سیاسی تروما زده و یا دارای «کیش شخصیت» است که یک ارزیابی خیالی والاپندار از اهمیت خود ارائه میدهد.
بعید میدانم که زیدآبادی عمیقاٌ مبتلا به این بیماری شده باشد، اما در یک پاتولوژی روانی با محوریت کنش اجتماعی-سیاسی، علائم نگران کنندهای در وی مشاهده شد. از تذکر و خطاب قرار دادن نابهنگام مخاطبین، از دل نازکی و زودرنجی و قهر و تهدید به عدم بازگشت به صحنه سیاسی و از همه بدتر نوع تهدید او به خروج و مهاجرت و هجرت به سبک و سیاق علما بزرگ اسلام به عراق و کوفه و مجاورت با مسجد کوفه و یا به سبک مشاهیری چون ابوعلی سینا و مولوی و… به سمرقند و بخارا، یک ناظر دلسوز را بسیار نگران میکند که او مشکوک به ابتلای حاد «ترومایِ شخصیتِ نارسیستِ سیاسیِ زندان رفته» است. اتخاذ این مواضع و صدور اعلامیه علمایی و نخبهگرایانه زیدآبادی از انصراف تا عزلت و هجرت، مرزی بین او و عموم مردمی که به نمایندگی از آنان سیاستورزی میکرد، ترسیم کرد که گویی تصویر یک رهبر اسطورهای- ناسیوسی از خود را نمایش میدهد.
زیدآبادی احتمالاً میداند که چگونه باید به قول مأنس اشپربر روح سلطه جوی خود را اگر دچار تروما شده، درمان کند و چگونه با تواضع و فروتنی به زیر بیرق مردم برگردد و در سایه آنان بزرگی کند. من همواره نگران خیل عظیم افرادی بودهام که دچار این بیماری شده و امیدی هم به ظرفیتهای شخصیتی و اخلاقی آنان جهت مداوا ندارم. من دلهره ریاست و حضور آنان نه در متن، بلکه در حاشیه قدرتی را دارم که هم اینک در تدارک آن هستند!
انتهای پیام
ممنون از دکتر محمدی قره قانی
میشود تحلیل ایشان را دربارۀ رفتار اسماعیلیون و سایر پرخاش گران تندرو – از دید پاتولوژی روانی – ملاحظه کنیم؟
با تشکر
بله محمود جان!
بدون تعصب هر کسی که نارسیست هست را میتوان در این دسته بندی تحلیل کرد..
عالی بود. به جای نامه های بی ارزش امثال سروش باید مطالب عمیقی از این دست را جدی گرفت.
سلام
زیدابادی های نارسیست صد بار و بلکه هزار بار با شرف تر اند از نویسنده ای که حتی به اندازه یک سیلی خوردن هم هزینه نداده است
لطفا به ادبیات نویسنده محترم و البته همواره نگران در بخش های زیر توجه کنید:
او که هم پیاله برخی نارسیستها شده!!!
در بحث و نظر کسی نمیتواند آنان را ادب کند!!!
نسبت به نقد سخت نابردبار، برآشفته و پرخاشگر میشوند.!!!
وقتی پاسخهای پرخاشگرانه ناشایستی را دریافت کرد، چنان عکسالعملی!!! از خود بروز داد که نیازمند تحلیل و سزاواز سرزنش!!! است.
روح سلطه جوی!!! خود را اگر دچار تروما شده، درمان کند
من!!! همواره نگران خیل عظیم افرادی بودهام که دچار این بیماری شده و امیدی هم به ظرفیتهای شخصیتی و اخلاقی آنان جهت مداوا ندارم.!!!
من!!! دلهره ریاست و حضور آنان نه در متن، بلکه در حاشیه قدرتی را دارم که هم اینک در تدارک آن هستند!
وجداناً اگر منتشر نمی کنید حداقل بخوانید
احترام هایی که نثار ایشان کردم را ملاحظه بفرمایید. نقد ایشان به معنای انکار فضیلت ایشان نیست…
آقا یا خانممحترم دایناصور( یا دایناسور !!!) اسم خود جنابعالی که کاملا ریشه ادبی داره!!!!
حضرت آقای قره قانی
کسی که بقول شما دچار ترومای ناشی از شکنجه ها و تحقیرها بوده رنجانده اند. حال شما مثلاً آمده اید به کمکش با زدن انواع انگها! شما روانشناسید که او را این چنین تحلیل شخصیت میکنید؟ جنابعالی لابد باید بدانید که یکی از تکنیکهای درست در مواجهه مدیر با یک زیردست معترض این است که او را تحلیل شخصیت نکند. اصلاً شما به چه حقی یک شخصیت را تحلیل میکنید؟! مگر ایشان مریض شما هستند؟ که از شما خواسته بود؟!
ضمناً زیدآبادی کسی است که بعد از زندان و تبعید با مشی ای شبیه ماندلا همواره بر صلح طلبی و مدارا تاکید کرده و بیشترین ظرافت در رفتار سیاسی را از خود نشان داده. این چه برخورد زشتی بوده که با چنین شخصیتی میکنید؟
سلام
از این عبارت شما تعجب کردم!
“اصلاً شما به چه حقی یک شخصیت را تحلیل میکنید؟!”…”که از شما خواسته بود؟!”
یعنی حق نداریم یک شخصیت را تحلیل کنیم؟ از کی باید اجازه گرفت؟
اون نقد من از این دفاع شما که هوادارانه تره!
اگر کل مطلب بنده را خوانده بودید چنین کامنتی نمیگذاشتید. ضمن اینکه بله: بحثهای روانکاوانه در موارد سیاسی پر است از اتهام و ایجادکننده سوتفاهم. حتی اگر حرفتان و تحلیلتان درست بود در عرصه عمومی نباید مطرح میکردید. شما بجای نقد رفتار مثلا قهر سیاسی و این چیزها آمده اید خود شخصیت را تحلیل روانی کرده اید. متوجه عرضم شدید؟!
تو رو خدا نگاه کن!
یک چنین فرد … و خطرناکی در ایران عضوی هیئت علمی است و کسی کاری به کارش ندارد آن وقت زید آبادی بنده ی خدا حتی پاسپورت ندارد!
خطرناک چرا محمد جان؟
یک نقدی از رفتار یک فرد متشخص شده و دعوت کرده ام که با نازک دلی قهر نکند و به راه عدم خشونت در بین مردم ادامه دهد.
یعنی دوستان زید تا این حد هم تحمل ندارند؟
البته که شاید لحن برخی واژه های من هم تند بوده!
ممنون حمید جان!
به نظرم سروش هم بسیار زیاده روی کرد و با نثر مسجع خود فحش های چارپاداری نثار منقدان کرد…
مشکل همینه واقعاً!
نابردباری نخبگان سیاسی…
سلام – فحش های ( چارواداری ) صحیح است ! نه چارپاداری ؟!
البته مدتهاست انصاف(؟)نیوزبعضی هارامشمول تحریم نموده است..
قره قانی جان عالی بود علمی ،با زبانی ساده و دلنشین .زیدآبادی از ان موقع که از گفتگو و ارتباط با طالبان پس از رسیدن به قدرت صحبت کرد تمام اجر زندان خود را زائل کرد .معیار ما اخلاق است و طالبان جورثمه بی اخلاقی زیدابادی خودتو به چی فروختی .ثمن نگرفته مثمن دادی درخواست عدم خشونت از کسانی که ابزار خشونت ندارند عین بی اخلاقیه
خطرناک چرا محمد جان؟
یک نقدی از رفتار یک فرد متشخص شده و دعوت کرده ام که با نازک دلی قهر نکند و به راه عدم خشونت در بین مردم ادامه دهد.
یعنی دوستان زید تا این حد هم تحمل ندارند؟
البته که شاید لحن برخی واژه های من هم تند بوده!
دخالت داشتن ومبتلابودن به سیاست جزو شخصیت انسانی ایمانی هست ، ازفحاش پلیدبایددوری کرد چون پاسخ او تعزیر هست. لذا محورحرفهای استادقره خانی نکوهش ترک سیاست هست هرچند بعضی عبارتها ناخوشایندهست، ضمنآ موضعگیریهای قبلی آقای زیدآبادی قوچانی ولیبرالها… پرازاشتباهات بوده ، مثلاچطورابرازمیکنندمرگ دراثراسقاط هواپیما غيرقابل تحمله ولی چندان کاری به مسببش که ابرلیبرالسیت هست ندارندونیزبه مسببین هزاران ترور .
متن خیلی خوب و تیزبینانه ای بود
اگه بعنوان کتاب رو این موضوع هم کار بشه خیلی عالیه. البته مطمننا منظور شما یک شخص خاص صرفا نیست بلکه تحلیل علمی در مواجهه با این پدیده که در رفتار ایشون نمود زیادی داره. نه اینکه نمونه آرمانی باشه ولی خیلی از شاخص ها را داره.
دکترجان البته اینا در پس زمینه در حال بی انگیزه کردن مردم در تغییرات اجتماعی هستند و تعمدی در حال کم کردن کنشگری های اجتماعی هستند
در مورد این ویژگی روانشناختی برای مسی علی نژاد ها و حتی دوستان تحصیلکرده دانشگاهی هم میشه دید
این میل دیده شده تو شخصیت های سلطه جو در موقع واپس رانی شخصیت خشن و انتقامی به وجود میاره.
البته دوره امروز داره مردم را به این سمت میبره. دیده شدن حتی با لودگی
حالا واکاوی این پدیده که به خودشیفتگی برمیگرده یا معناکردن هویت خود با تایید دیگران یا میل به مصرف شدن در جامعه مصرف زده سرمایه داری جدید یا اظطراب تنهایی و پوچی و مرگ از نگاه اگزیستانسیالیستی یا هر ادله دیگری این شخصیت ها وقتی از متن خارج می شوند بسیار کینه جو میشوند و برای انتقام برنامه ریزی می کنند و گاها برای آسیب زنی به دیگران خودزنی هم می کنند
مطلبتون خیلی خوب بود
منم اعتقاد دارم ولی قدرت بیانی به زیبایی شما نداشتم
توی دسته بندی ها گاها این نوع شخصیت ها بعنوان شخصیت والد دسته بندی می شوند که با تحلیل شما میشه به وضوح تفاوت آن را درک کرد.
درود بر شما
دوستانی هم که از تحلیل مضطرب شدند باید کمی هم همسان پنداری خود با این قضیه دست بردارند و بعنوان هر فرد علمی یا پژوهشگری از بیرون و در مقام یک مشاهده گر به پدیده نگاه کنند. مطمننا شما هم می تونید به این گذاره مطالب خوبی اضافه نمایید.
سلام – ولی با تمام ضعفی که در جامعه شناسی ایشان مشهود است باید به یک نکته او لایک + داد و اینکه به برخی کامنتها پاسخ داده اند خودش مثبت است و نوعی شجاعت دمکراتیک بحساب می آید. خیلی ها مینویسند و میگویند و فرار میکنند.
سپاس فراوان جناب قره قانی
بسیار عالی به واکاوی شخصیت زید عزیز و دیگر کنشگران مبتلا به نارسیسیم پرداختید.
این عارضه روانی فقط به زندان رفتن ایشلان مربوط نیست.
من برای زیدآبادی احترام زیادی قائلم , اما بعد از خواندن خودزندگی نامه ایشان در کتاب های سرد وگرم روزگار و بهار زندگی در تابستان تهران و….از ابتلای این عزیز به نوعی خودشیفتگی حاد از همان دوره نوجوانی حیرت کردم.
درجاهایی از خاطرات,ناخودآگاه نشانه هایی از این امر بروز داده می شود.مثلا آنجایی که در پایان یک فیلم و هنگام خروج از سینما با دیدن زنان و مردان احتمالا شیک پوش شروع به قرائت قرآن با صدای بلند می کند.
یا تاکید چند باره اش مبنی بر خودداری از امضای هربیانیه ی جمعی
درپایان شاید لازم باشد عرض کنم بعضی اساتید زندان نرفته همچون خود دکتر سروش هم به درجاتی شدیدتر از زید به این بیماری مبتلاهستند و نقد هیچ منتقدی را تاب نمی آورند ودر تساهل و تسامح و مدارا و رواداری مصداق واعظ غیر متعظ می شوند .
نمونه ی دم دستی آن برخورد نامحترمانه ای که اخیرا با دکتر کدیور داشتند در پاسخ به ادب و احترام کدیور!!!
تأمل برانگیز بود!
مقایسه شخصیت و رفتار آقای زیدآبادی با خانم خبرنگار بی بی سی طنزی بسیار جالب و به قول نویسنده مقاله «تامل بر انگیز» بود!
عجبا هر که به عدم خشونت دعوت کند نارسیست هست و شما ها که تعدادی معدود فحاش در خیابان و دانشگاه هستید و تجویز هر نوع خشونت می فرمایید چنانکه در متن مشهود است واقعگرا هستبد چشمتان از دیدن مردم ایران کور اما صد نفر را کل مردم یا خودتان را کل می بینید نارسیسیت نیستید و فرهیخته اید .خاک بر سر دانشگاهی که ایشان استادش هست از دانشجویش چه انتظاری می توان داشت خوبه که اصلاح طلبان عزیز نقاب را یکسره براندازند و عمق وجود شان را نشان دهند که هر وقت قدرت
بدست دارند دیکتاتور ماب حتی یک انسان با ظاهر متفاوت را در یک کلاس عادی راه نمی دهند چه برسد به قدرت که ما مردم بارها تجربه کردیم سال ۷۳که برای شغل می رفتم این تیپ افراد فرهیخته با لطایف الحیل حاضر به پذیرش یک مهندس چادری نبودند یا حتی شرکت در کلاس خبرنگاری با اینهمه امثال ما به خاتمی به روحانی حتی میرحسین رای دادیم تا جامعه یک صدا نباشد اما امروز چهره واقعی شما ها را دیدیم
شماکه به راحتی آقای زیدآبادی را به نارسیس بودن، متهم میکنید در مورد اسماعیلیون چه عنوانی میتوانید بگذارید؟