خرید تور نوروزی

این‌بار زنان ضد زندگی و آزادی

نگاهی به شاهکار نصفه نیمه «زنان تشنه قدرت»

علی نیلی ، انصاف نیوز: رمان زنان تشنه قدرت رمانی است در نقد دیکتاتوری و تاکیدی بر این واقعیت که خودکامگی و تمامیت خواهی فراتر از جنسیت عمل می کند.

سال ١٩۴۴، وقتی ارتش آلمان نازی تقریبا تمام اروپا را در تصرف داشت، دولت‌مردان جان به در برده و رسیده به لندنِ بلژیک، هلند و لوکزامبورگ، با تشکیل اتحادیه‌ای موسوم به بنلوکس، یک دولت در تبعید تاسیس کردند. این جغرافیا، سرزمین ماجرای رمان زنان تشنه قدرت است.

انقلاب سال 1970 زنان، دولت مستقر در هلند را سرنگون می‌کند و دامنه انقلاب به سرعت بلژیک و لوکزامبورگ را نیز درمی‌نورد. در نهایت پس از یک راه‌پیمایی طولانی، نخستین امپراتوری زنان جهان درست در قلب اروپا برپا می‌شود. به تدریج درمی‌یابیم که اروپای دموکرات هم نتوانسته حاکمیت تمام زنانه بنلوکس را هضم کند و دشمنی‌ها وکارشکنی‌هایش، رهبران امپراتوری تازه‌تاسیس را مجاب کرده است که مرزهای کشورشان را ببندند تا از دستاوردهای‌شان محافظت کنند.

بیست و چند سال پس از آن تنش‌ها و کنش‌ها، گروهی از بلندپایگان اجتماعی سیاسی فرانسه، که همگی به نوعی با حزب فمینیست این کشور در ارتباطند، اجازه می‌یابند به این کشور سفر کنند و پشت پرده حکومت مطلق زنان را به چشم ببینند. به موازات سفرنامه این فرانسوی‌های خوش‌اقبال، برگ‌هایی از دفترچه خاطرات زنی ساکن بلژیک، به نام «آسترید» نیز ورق می‌خورد تا دیالکتیک داستان شکل بگیرد. آن نگاه بیرونی، گرچه در همه مسافران فرانسوی یک‌سان نیست، در مجموع نگاهی اتوپیایی به نخستین حکومت مطلق زنان دارد اما خاطرات، که بعدها درمی‌یابیم با ترس شدید و احتیاط فراوان نوشته شده، رویه‌های حکومت و مواجهه با اتباعش را نقد می‌کند.

میهمانان از تدابیر شدید امنیتی کلافه‌اند و از خلال خاطرات آسترید درمی‌یابیم یکی از دو زن راهبر انقلاب، بئاتریکس، خائن از آب درآمده و رانده شده و حالا دشمنی است که دست به تحرکات تروریستی می‌زند.

میهمانان از این‌که می‌شنوند در سراسر امپراتوری نوشیدنی الکلی یافت نمی‌شود و می‌گساری ممنوع است متعجب می‌شوند و ما می‌فهمیم مشروب که جای خود دارد، گوشت و سوسیس و تخم‌مرغ و قهوه و شکلات و میوه با کیفیت هم اغلب در دسترس نیست و بازار سیاه دارد و…

رهبر آن انقلاب، «ژودیت ورشماش» جانشین مادرش «اینگرید» شده و چون خوش داشته نامش بلندآوازه باشد، دختران متولد دهمین سال رهبری‌اش همگی ژودیت نام دارند!

در این رمان، انقلابی زنانه به دیکتاتوری زنانه منجر شده است؛ یک دیکتاتوری تمامیتخواه مانند همه دیکتاتوری هایی که می شناسیم

به این ترتیب هنوز به میانه داستان نرسیده، مخاطب متوجه می‌شود که میهمانان، فقط آن‌چه را می‌بینند که میزبان می‌خواهد؛ امپراتوری مقتدر زنان که با حذف مردان از همه مناسبات اجتماعی و اقتصادی و سیاسی به موفقیت‌های خیره‌کننده رسیده و نه تنها به سلاح اتمی مجهز شده که رکوردهای تولید صنعتی و کشاورزی را هم ارتقا داده است.

حذف مردان از مناسبات انسانی حتی تا تخت‌خواب هم پیش رفته؛ تولید مثل با لقاح مصنوعی صورت می‌گیرد و دانشمندان امپراتوری به دانش ماده‌‌زایی مطلق دست یافته‌اند و در حال کار روی پروژه بکرزایی هستند تا نسلی از زنان خالص را تقديم انقلاب کنند.

هر چه پیش می‌رویم، خاطرات آسترید ابعاد بیشتری از جنون قدرت ژودیت را که همگی «شبان اعظم» می‌خوانندش به نمایش می‌گذارد. در این امپراتوری، حد نهایت مردانگی و همراهی با انقلاب، تقدیم رجلیت به انقلاب و یکی از مهم‌ترین آیین‌ها، تحقیر جنس نر است. دستور زبان جدیدی اختراع شده که جنسیت کلمات را تغییر داده و کلمات با بار ارزشی مثبت را به کلمات مونث بدل کرده است. اغلب زنان در خانه‌های اشتراکی زندگی می‌کنند و شهرهای مهم تک‌جنسیتی شده‌اند. آموزش بر پایه پرستش رهبر جامعه بنا شده و رسانه‌ها پیامی جز ارزش‌های زنانه انقلاب منتشر نمی‌کنند. معماری شهرها بر اساس خوش‌آمد ژودیت تغییر کرده و روستاها به صلاح‌دید او جابه‌جا شده‌اند. کتابخانه‌ها مملو است از کتاب‌هایی که سخنان رهبر قبلی و فعلی را تفسیر کرده‌ و ابعاد فلسفی آن را شکافته‌اند. روابط دربار یک‌سره مضحکه و آمیزه‌ای از توطئه، ندانم‌کاری، غفلت و شهوت است. همه نقش خود را پذیرفته‌اند و چنان بازی می‌کنند که خاطر شبان مکدر نشود.

رمان در اوج نشان می‌دهد ارزش‌هایی که موتور محرکه انقلاب بود و زنان را مجاب و متحد کرد، حالا لزوما دیگر ارزش نیستند. همه‌چیز اعتباری است و منبع اعتبار، امیال شبان شاعرپیشه. او حالا در کار خلق ارزش‌های جدید برای رمه‌هایش است.

نویسنده غیر از فضاسازی خاص زنانه به ویژه در دربار، کنش و واکنش‌های داستانش را طوری پیش می‌برد که صحنه‌هایی آشنا برای مخاطب ترسیم می‌کند، آشنا از این جهت که اگر خود نزیسته باشدش، حتما درباره‌اش شنیده یا خوانده است: این‌جا، امکانات پیش‌پا افتاده زندگی برای غالب مردم دست‌نیافتنی است اما وفاداران و یاران شبان می‌توانند از خاص‌ترین تفریحات تجملی بهره ببرند. رادیو و تلویزیون فقط خبرهای مثبت پخش می‌کنند و اخبار تحرکات تروریستی بئاتریکس، تا جایی امکان نشر دارد که نشانه‌ای از اقتدار کاسته‌شده حکومت نباشد. میهمانان خارجی با شهروندانی مواجه می‌شوند که از شادی در پوست خود نمی‌گنجند، ثناگوی ژودیت هستند و برای حفاظت از دستاوردهای انقلاب زنانه‌شان آماده هر نوع فداکاری‌اند. نمایش‌های حکومتی، از فرط تکرار به واقعیت‌های غیرقابل خدشه تبدیل شده‌اند. ژودیت با بند بند وجودش باور دارد که برای زنان کشورش سعادت به ارمغان آورده است و الگوی حکومتش باید جهان‌گیر شود.

نویسنده در به تصویر کشیدن تاثیر دیکتاتوری بر اخلاق و خلق و خوی آدم‌ها هم موفق عمل کرده است؛ آسترید که منتقد رویه‌های حکومت بود و در دفتر خاطراتش برخی تصمیم‌ها را به سخره می‌گرفت، سوال می‌پرسید و ترس عمومیت‌یافته از کمیته‌های حفاظت انقلاب را روی کاغذ می‌آورد، نگران شستشوی مغزی دخترانش و هم‌نسل‌های‌شان بود و ابایی نداشت که به عنوان یک مادر از آینده فرزندانش (پسری که قاچاقی به دنیا آمده و زنده مانده اما سوءتغذیه جانش را می‌گیرد و دو دخترش) اظهار ناامیدی کند، وقتی در نقش یک ملعبه جنسی برای شبان، دربار راه می‌یابد و از امکانات زندگی‌ای متفاوت با دیگر هم‌وطنانش برخوردار می‌شود، به تدریج از این تبعیض‌ها لذت هم می‌برد. برایش رضایت و تکدر خاطر شبان و دولت‌زنان بلندپایه موضوعیت می‌یابد در حالی‌که در نهایت هم قربانی می‌شود. او زنی است که زیر پرچم حکومت مطلقه زنان، فروپاشی اخلاقی را تا مرز فرومایگی تجربه می‌کنند.

برنار کی‌رینی داستانی تعریف کرده که در آن خودکامگی فارغ از جنسیت عمل می‌کند. این‌جا و این‌بار، زنان ضد زندگی و آزادی ظاهر شده‌اند. دیکتاتور داستان او، در برخی خصایص و رفتارها مشابه دیکتارهای شناس تاریخ است و از الگوهای مشابه آنان پیروی می‌کند. در قلب اروپا، قدرت مطلق شبان و شورای زنانه اداره کشور، جز انقیاد همگانی را نمی‌پذیرد چنان‌که همه باید برای رضایت یک شخص بکوشند و خود را فدای اوهام و امیال او کنند. به همین ترتیب قانون، برای قاعده هرم کار می‌کند و به سمت راس، قدرت و اعتبار نزولی دارد و…

ایده و جسارت نویسنده در طرح موضوعِ یک دیکتاتوری زنانه در مرکز اروپای معاصر، رمان را به اثری کم‌نظیر تبدیل کرده  اما شتاب‌زدگی‌اش در یک‌چهارم پایانی اثر برای تعیین تکلیف شخصیت‌های خلق‌شده و تمایلش به زخمی‌کردن حزب فمینیست در فرانسه و بلژیک سبب شده نتوان رمان «زنان تشنه قدرت» را یک شاهکار تمام و کمال خواند.

این اثر با عنوان اصلی «تشنگان» در سال 2014 منتشر شده و ابوالفضل الله‌دادی آن را به فارسی ترجمه کرده است. این رمان زمستان سال 1401 توسط نشر نو منتشر شد.

انتهای پیام

بانک صادرات

نوشته های مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا