خرید تور تابستان

فلسفه آموزش اندیشیدن است، نه آموزش اندیشه‌ها

فلسفه می تواند ذهن انسان را به خودش مشغول کند و به عنوان روشی برای آموزش اندیشیدن به بالا بردن کیفیت زندگی انسان کمک کند.

از بین متفكران معاصر دكتر غلامحسین ابراهیمی دینانی استاد فلسفه دانشگاه تهران، با توجه به ارائه آثار تألیفی و آموزش های متعدد فلسفی، نقشی ماندگار بر دفتر اندیشه ی ایران و اسلام از خود به جای نهاده است . یكی از ویژگی های برجسته این متفكر معاصر شیوه و اصول خاصی است كه در كلاس های تدریس برای تفهیم مباحث فلسفی به دانشجویان و علاقمندان به كار می برد. تدوین و تشریح این اصول، می تواند الگوی مناسبی در اختیار مدرسین فلسفه و خصوصاً اساتید فلسفه اسلامی قرار دهد.

خبرگزاری ایرنا بخش هایی از نوشتار زیر را كه درباره روش تدریس استاد دینانی است و با دیدگاهی تحلیلی به كوشش سعید انواری تهیه و تدوین شده را برگزیده كه از نظرتان می گذرد:

اگر بخواهیم رسالت یك كلاس فلسفی را در یك جمله خلاصه كنیم. بهتر از سخن كانت نخواهیم یافت كه گفت: فلسفه آموزش اندیشیدن است، نه آموزش اندیشه ها.

روش اصلی استاد دینانی، درگیر كردن ذهن دانشجو با مسائل فلسفی است تا خود به دنبال پاسخ آن بیافتد. محورهای اصلی اصولی كه استاد در عمق بخشیدن به اندیشه ی دانشجویان به كار می برد را می توان به ترتیب زیر طبقه بندی كرد:

1: طرح مسئله كنید

طرح مسئله به این معنا است كه فرد را مستقیماً با مشكل فلسفی مواجه كنیم و آن مسئله را به بخشی از دغدغه های فكری وی مبدل سازیم. اگر به درسی طرح مسئله نشود، مسئله ای بسیار مهم و اساسی، ساده و سطحی جلوه خواهد كرد و به تبع آن با راه حلی غلط، به راحتی حل خواهد شد.

2: انتظار خود را از فلسفه تغییر دهید

دكتر دینانی معتقدند: ‘همه از فلسفه به دنبال آخرین حرف می گردند، ولی مگر آخرین حرف وجود دارد؟!’ اگر انتظار داشته باشیم كه لقمه جویده شده فلسفه را به صورت كپسول دراختیار ما قراردهند، هرگز فیلسوف نخواهیم شد. اگر ذهن شما طالب جزمیت و آرامشی مطلق است، دلیلی ندارد كه فلسفه بخوانید، اما اگر فلسفه می خواهید، انتظار خود را از آن تصحیح كنید.

3: مسئولیت سخنان خود را بر عهده بگیرید

اگرفلسفه به درستی خوانده شود، درصد بسیارناچیزی از حافظه ما را اشغال می كند. چرا كه ماهیت فلسفه، فهمیدنی است و نه حفظ كردنی. اگر آن چه می خوانیم را اول بفهمیم و سپس رد یا قبول كنیم، آن مطلب از آن ما خواهد شد و دیگر حتی نیازمند آن نیستیم تا به خاطر آوریم كه آن را در كجا خوانده ایم؛ زیرا اكنون با دلایلی كه در دست داریم، یا از طرفداران آن عقیده ایم و یا از مخالفان آن و می توانیم در آن زمینه اظهارنظر كنیم. اما اگر آن چه می خوانیم را تنها حفظ كنیم، مانند آن است كه در پشت سر بزرگان فلسفه مخفی شده باشیم و بدون آن كه مسئولیت نظرات اشتباه آنان را بر عهده بگیریم، خود را تنها در محسنات سخنان آن ها شریك بدانیم. چنین عملی بیشتر به سیاست شباهت دارد تا به فلسفه.

4: دغدغه های اصلی فیلسوفان را بیابید

این نكته را نباید فراموش كرد كه هیچ نظریه فلسفی، بدون وجود یك دغدغه فكری مطرح نشده است. ابتدا باید دغدغه آن فیلسوف را كشف كرد و با وی در آن معضل همفكری و همدردی كرد و آنگاه راه حل وی را برای خروج از آن معضل مورد بررسی قرار داد. در بسیاری از موارد، پس از طی این فرایند، راه حلی كه تاكنون به آن توجهی نداشتیم بسیار معقول و ارزشمند جلوه خواهد كرد، چرا كه می فهمیم كه فلان فیلسوف یا متكلّم نظریه عجیبی را مطرح كرده است، درمسیر فكری خویش با مشكل عجیب تری مواجه بوده است و نه تنها چشم خود را بر آن مشكل نبسته است، بلكه مردانه ایستاده است و از آن چه در توان داشته، در حل آن دریغ نكرده است. آنگاه است كه متوجه می شویم كه او نه تنها نسبت به كسانی كه آن مشكل را جدی نگرفته اند، بالاتر است، بلكه به دلیل آنكه كوشیده است تا آن را از جلوی راه متفكران دیگر بردارد، در خور ستایش و تقدیر به شمار می آید.

5: كلاس فلسفه، كلاس بحث است

كلاس فلسفه، كلاسی نیست كه مدرس، متكلّم وحده باشد و دیگران شنونده صرف. باید دیالوگ ها و محاورات افلاطونی را به صورت زنده در كلاسی اجرا كرد و دانشجویان را در بحث شریك كرد. گرچه این امر باعث می شود تا به علت محدود بودن واحد های دانشگاهی و ساعات تدریس، دانشجو در طول ترم، تنها به چند بحث فلسفی مسلط شود و حیطهاطالعات وی محدود گردد، اما می توان این مشكل را نیز به چند روش برطرف كرد. یك راه حل آن است كه كلاس های فلسفه به دو دسته نظری و عملی تقسیم شوند و در كلاس های عملی، به بحث جدی در خصوص چند مسئله فلسفی پرداخته شود.

*** 6: در مورد مسائل، فكر كنید

الزم است تا علاوه بر افزایش محفوظات دانشجویان، آنها را به تعمق فراخواند. چنانكه گفته شد، كلاس فلسفه، كلاس بحث است؛ اما نه بحثی كه هدف از آن پیروز شدن و آفرین شنیدن است، بلكه بحثی كه با تعمق گام به گام همراه است.

7: سخنان خود را در كمترین عبارات و به صورت گویا و صریح بیان كنید.

گرچه صریح بودن، گاه انسان را وسوسه می كند تا از واژه های متعارف فاصله بگیرد و اظهار نظرهای تندی در قبال یك نظریه بیان كند، اما از اهمیت این امر، در عرصه فلسفه و بحث، چیزی نمی كاهد.اگر در كلاس های دكتر دینانی شركت كرده باشید، می بینید كه از واژه هایی استفاده می كند كه با صراحت تمام انسان را مستقیماً به قلب مطلب هدایت می كند . یكی از وظایف استاد این است كه نگذارد بحث از مسیر اصلی خود خارج گردد و به بیراهه برود. بنابراین باید در وقت صرفه جویی كرد و از حاشیه پردازی خودداری نمود.

*** 8: به لوازم سخنان تان توجه داشته باشید

هرچه می گوییم، لوازمی به همراه دارد. نمی توان سخنی بر زبان آورد و نسبت به لوازم آن سخن بی توجه بود.اندیشه های فلسفی چونان تار و پود هایی درهم تنیده اند، به نحوی كه اگر یكی از آنها را بكشیم، چندین مسئله دیگر نیز به همراه آن خواهد آمد. گاه برخی از اندیشمندان، از آن جا كه متوجه لوازم یك نظریه بوده اند، از ابتدا جلوی سر منشأ را گرفته اند و آن نظریه را ابراز نكرده اند و یا آن را رد كرده اند و در مقابل آن موضع گرفته اند. توجه داشتن به لوازم یك مطلب، یكی از مهم ترین نكاتی است كه باید در مباحث فلسفی به آن توجه داشت.

9: خود را ملزم به استفاده از اصطلاحات فلسفی نكنید!

در بسیاری از موارد، لفظ حجاب معنی است و فرد بدون آن كه به درستی، معنای آن چه را كه می گوید بداند، در پشت سر اصطلاحات سنگر می گیرد و به دفاع می پردازد، در حالی كه اگر از وی خواسته شود تا با زبانی عامیانه مراد خود را بیان كند، قادر به انجام چنین كاری نخواهد بود. این به آن دلیل است كه بسیاری از افراد، بدون اندیشیدن و تعمق درمعانی، به حفظ كردن اصطلاحات روی آورده اند و دیگر اصطلاحات برای آن ها، بیانگر معانی نیست؛ بلكه عین معنا است و لاجرم بدون استفاده از اصطلاحات ، قادر به بیان مراد خود نیستند. به قول دكتر دینانی: ‘خیلی ها اصطلاحات زیادی حفظ كرده اند، اما درك صحیحی از آن ها ندارند.’

10: به سرعت مبهوت نظرات جدید نشوید!

در فلسفه اگرچه دسته بندی های نو ارائه می شود، اما با این وجود كمتر سخن نوئی می توان یافت.چنان كه دكتر دینانی گفته اند: ‘ همه فلسفه ها به یك جا بر می گردند، منتها شكل های متفاوت دارند.’ در این مطلب نباید دچار افراط و تفریط شد. افراط در آن، ما را به آنجا می رساند كه نظرهیچ فیلسوف جدیدی را نمی پذیریم و آن را صرفاً تكرار سخن گذشتگان به شمار می آوریم. اما تفریط در این اصل آن است كه خود را یك سره در این میان از یاد ببریم و مسحور و مقهور سخنان افراد شویم. در این صورت هیچ گاه جرات ابراز عقیده و سخن گفتن نخواهیم داشت. باید میان این دو مرحله از افراط و تفریط حركت

كرد تا نه مقهور سخنان دیگران باشیم و گمان كنیم كه آنها افرادی فوق بشری بوده اند كه به چین نظریاتی دست یافته اند و در نتیجه خود را به طور كامل در مقابل آن ها خلع سالح كنیم و نه از آن طرف، قدر سخنان آنان را ندانیم و به ارزش افكارشان توجه نداشته باشیم. این امر خصوصاً در مواجهه با نظرات فالسفه مغرب زمین حائز اهمیت است. چرا هنگامی كه مثال سهروردی و دكارت هر دو جسم را همان ‘مقدار’ می دانند، دانشجویان باید این سخن را از نظرات دكارت تلقی كنند و سال ها بعد، اگر با سهروردی آشنا شدند نظراو را هم مشابه دكارت بدانند. در صورتی كه در حقیقت، این سخن دكارت

غربی است كه مشابه سخن سهروردی ما است! شاید در این جا شائبه ملیت گرایی یا سنت گرایی به ذهن برسد، اما ابراز این مطلب، تنها به معنای قطع نكردن ریشه های هویتی و فكری ما است تا به موجودی بی ریشه و بی هویت كه در سراسر عمر خود مبهوت ‘ایسم ها’ است، بدل نگردیم.

11: مسائل را تحلیل كنید

یكی از كلیدی ترین و متداول ترین روش های دكتر دینانی، این است كه رابطه میان دو مفهوم را مورد بحث و ارزیابی قرارمی دهند. در یكی از این روش های تحلیل، معمولا شنیده می شود كه می گویند: ‘آیا الف ناشی از ب است و یا آنكه ب از الف پدید آمده است؟’ به عنوان مثال در بررسی رابطه ایمان و عقل می پرسد: ‘آیا باید به عقل ایمان آورد یا آنكه به ایمان نگاه عقلانی داشت؟ ‘ و یا در جای دیگر می پرسد: ‘آیا می اندیشم پس هستم و یا آنكه هستم، پس می اندیشم؟’

12: ارزش فیلسوفان را بدانیم

افكار هریك از فلاسفه از جهتی خاص دارای اهمیت است.

13: معیار حقیقی، تنها عقل است

در كلاس فلسفه و شاید در تمام زندگی، معیار حقیقی، عقل است. در كلاس فلسفه جایی برای مشهورات و مقبولات و نظایر آنها وجود ندارد. بدین دلیل است كه استاد، در كلاس های خود، گاه به این سخن غزالی اشاره می كنند كه گفته است: ‘پس اگر در حالی كه می دانم ده بیشتر از سه است، كسی به من بگوید: نه، بلكه سه بیشتر از ده است، و بگوید كه دلیل من این است كه این عصا را اژدها خو اهم كرد، و این كار انجام دهد؛ و این امر را به چشم خود مشاهده كنم، هرگز به سبب این امر در معرفت اولیه خود اینكه ده بیشتر از سه است شك نخواهم كرد، و تنها از قدرت او بر نحوه تبدیل عصا به اژدها، تعجب خواهم كرد! اما در آن چه دانسته ام شك نخواهم كرد.’ هنگامی كه بزرگترین دشمن فلسفه (غزالی)، این گونه می اندیشد، مشخص است شك وظیفه فیلسوفان چیست.

در فلسفه، جایی برای عرفان زدگی و دكان داران مرید پرور وجود ندارد. فیلسوف، مرید عقل است و سخنان خود را به پیشگاه اوعرضه می كند و در این امر هیچ روش دیگری را برنمی تابد. البته این سخن به معنای مخالفت با عرفان حقیقی نیست. چرا كه عرفان حقیقی نیز امری عقلانی است؛ بلكه مراد، مبارزه با خرافات و خواب نما شدن و سوء استفاده از احساسات مردم است. كسانی كه سخنی را می پذیرند تنها به دلیل آنكه فالن كس گفته است و یا حتی فلسفه می خواند، زیرا فلان بزرگ، كه به او علاقه دارند، فلسفه را دوست دارد! این افراد مسافران حقیقی این قطار نیستند و دیر یا زود از آن پیاده خواهند شد. بنابراین، در كلاس فلسفه، تنها معیار، عقل است.

انتهای پیام

بانک صادرات

نوشته های مشابه

پیام

    1. بر فرض اینکه اموزش اندیشه ها در حوزه فلسفه نباشد چه اصراری
      بر نهی از این اموزه هاست

  1. با عرض سلام ،به همه انسانهای دانش دوست،ضمن ارج نهادن به کوشش های اساتید علم ودانش از جمله استاد محترم دینانی،باید عرض کنم ،که باید از این وادی عرفان‌های قدیم پس از یک جمع بندی ونتیجه گیری کامل که همه عرفان‌ها وفلسفه های آنان خلاصه می شود،دراین که گونه درست زندگی کردن کدام هست ،ویا این جهان چیست وچگونه پدید آمده است وما چه هستیم وچگونه باید باشیم،،خودرا نجات بدهند وفقط در نگرش های جمع بندی شده ونتیجه گیری شده علمی وکاربردی اکنون مستقر شوند به نظر من فقط کلاسهای فلسفه در صورتی که بخواهد یک جمع بندی ونتیجه گیری نهایی را مطرح کند برای گذر از آنها به دانش ها وعلوم جدید ،فقط ارزشمند می تواند باشد،زیرا در قدیم آنها علم ودانش نداشتند، وتوهمی یا تشبیهی ویا نظری از واقعیات شناخت بوجود می اوردند،مثل بحث خدا یا ذات عالم که برای معنا دادن ومعنا کردن واقعیات این عالم و آدم استخراج شده است که امروزه فیزیک ذرات بنیادین حقیقت وجودی این مبحث را پی جویی وافکار کرده ومی کند،،این واقعیت هست ولی آن بحث قدیمی فقط فلسفه هست گرچه بسیار برای پردازش اطلاعات ذهنها کاربردی هم می باشد،ولی این فیزیک ذرات بنیادین واقعی واصلی هست واگر این نگرش را دنبال نکنیم واقعیت هارا هرگز نخواهیم شناخت،هم چنانکه تا کنون نشناخته اند، ویا آن خدایی که برایش دم ودستگاه وبهشت وجهنم ساخته اند یک جهالت علمی بوده است و آن خدا نیست آن یک سازمان پردازش اطلاعات بیولوژیک است که دقیقا مانند همین سیستم های پردازش اطلاعات در دنیای الکترونیک کامپیوتر و روباتیک عمل می کند فقط تفاوتی که دارد این است که این سازمان درون می تواند طبق نیاز موجود هر نوع سیستمی را که لازم باشد از همان سلول‌های بنیادین در وجود ما بسازد اگر به یک کودک نگاه کنید به وضوح مشاهده می کنید این سیستم سازی هارا تا وقتی که بزرگ می شود مانند ما اگر این کودک در تنهایی بزرگ شود هیچ تکاملی بیشتر از حیوانات مجرد نخواهد داشت فرق عرفان‌های قدیم وشناخت های علمی را اکنون مشاهده می کنید که جهالت علمی در کدام مسیرها برده است مارا، ویا در برابر ،سوالهای جانسوز آنها من این گونه فلسفه وعرفان جدید را مطرح میکنم،
    آن چیست؟ یا کیست؟ که از چشمان من و شما به این عالم و ما نگاه می کند، ،حافظه و ذهن مارا پر از سوال ومعنا می کند ،او همه رازورمز ما واین عالم است، ،او جلوه وتاثیر خویش را روی من وشما واین عالم همواره بررسی تماشا ومداوا می کند
    لازم است عرض کنم که اگر در بیت اول بگویید آن کیست،اورا مانند همان اهل عرفان قدیم یک خدای آن چنانی وشبکه یک موجود مشاهده وبررسی خواهید کرد. ولی اگر بگویید آن چیست،آن وقت وارد بررسی ونگرش علمی از او خواهید شد،کدام درست تر هست واقعیت هست ؟

  2. احسن وهزار احسن بر استاد دینانی ..چقدر روان و بی حاشیه صحبت می‌کنه انگار زبان فارسی زاییده این شخص است..تسلط بر کلمات و مفاهیم و رساندن مفهوم به مخاطب با ساده آرین شیوه..واقعا لقبی برایش نمیتوان یافت جز تشبیه به فرزند خدا

    6
    1
  3. از منظر استاد، معجزه و وحی هم حریف عقل نیست!

    استاد عزیز!
    آیا می دانی چرا خدا عقل را آفرید؟
    جواب :
    زیرا بتوانی کلمه “نمی‌دانم” را فریاد بزنی!

  4. درسته شما استادی ولی با حرفت موافق نیستم. آموزش اندیشه ها مقدمه اندیشیدن است. انسان با مطالعه اندیشه ها به نقاط ضعف و قوت آنها و همچنین نحوه تفکر و اندیشه صاحبان آن اندیشه ها پی می برد و این خود مقدمه یادگیری نحوه اندیشیدن می شود و اندیشیدن را به دیگران آموزش می دهد. و یا اینکه با مطالعه یک نظریه نقاط ضعف آن را برطرف می کنیم و به نظریه جدیدی می رسیم. خیلی از پیشرفتهای علمی اینجوری به دست آمده است.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا