نگاهی به نکات مهم نخستین ماههای پس از پیروزی انقلاب تا آغاز جنگ
امام خمینی بر خلاف آنچه که امروز برخی درباره او می گویند؛ به شدت از وارد شدن به جزئیات اداره اجرایی کشور پرهیز می کند و همه مسوولیت ها را همواره تفویض می کند. دخالت های مستقیم ایشان تقریبا همه در بحران های حاد و به نفع نهادهای انتخابی و دموکراتیک و یا در تقابل با رویکردهای متحجرانه و مقدس مآبانه برخی از علما بود.
جماران در ادامه نوشت: به همان اندازه که پیچیده اندیشیدن و انضمامی تحلیل کردن شاخص توسعه یافتگی است، جهان سوم از نبود این ویژگی رنج می برد. جهان سوم به اندازه ای که جهان سوم است، از این نبود پیچیدگی رنج می برد و به یک معنا دست یابی به قدرت پیچیده اندیشیدن و توان پیچیده اداره کردن امور عمومی چیزی است که همه مردانتوسعه در اقتصاد و سیاست برای آن تلاش می کنند. اما واقعیت این است که تقلیل گرایی و فروکاستن پیچیدگی ها ویژگی نه جهان سوم، که صفت رادیکالیزم است. این رادیکالیزم است که به سمت خیال و توهم سیر می کند.
انقلاب همواره به اندازه ای که نظم موجود را به هم می ریزد؛ قدرت پیچیدگی نظام اداره عمومی را از دست می دهد؛ شاید به همین دلیل است که امام خمینی یکساله تمامی نظام سیاسی با صورتبندی حقوقی مبتنی بر قانون اساسی جدید را بازسازی می کند. انقلابی که در سال 57 به پیروزی رسیده است، در سال 58 صاحب قانونی اساسی است که برمبنای آن، هم انتخابات مجلس و هم ریاست جمهوری برگزار شده است.
تردیدی در این موضوع نیست که انقلاب همواره با آسیب دیدن پیچیدگی های نظام اداره عمومی همراه است؛ اما افسانه و روایت ساختگی ای که از دیدار امام خمینی و سید محمود دعایی درباره دولت عراق نقل شده است، نه فقدان پیچیدگی و ساده اندیشی که فروکاستن ساده ترین و ظاهری ترین اهمیت های یک موضوع را به نمایش می گذارد و خواسته یا ناخواسته نوعی خیال پردازی و تقلیل گرایی را به مخاطب منعکس می کند.
اگر چه روایت گران این افسانه با ظاهری انتقادی به روایت آن می پردازند؛ اما واقعیت این است که موضوع هر نقد منتقد، ممکن است، در سوی دیگر برای دسته ای از باورمندان هر چند اندک، با هاله ای از ستایش مواجه شود. ستایش تقلیل گرایی تهدیدهای بزرگی را برای ما به دنبال دارد. واقعیت این است که تقلیل گرایی و ساده اندیشی، یکی از بنیادهای رادیکالیزم در جهان معاصر است. افسانه پردازی ای که درباره دیدار امام خمینی و سید محمود دعایی سفیر وقت ایراندر عراق انجام گرفته است، ممکن است در سوی دیگر تقلیل گرایی را مشروع جلوه دهد.
محمد علی رحمانی با ارائه متن منتشر شده اظهارات امام خمینی در دیدار با سید محمود دعایی که در روزنامه های وقت منتشر شده است؛ نشان می دهد؛ روایت تقلیل گرایانه ای که عبدالعلی بازرگان و ابراهیم یزدی از این دیدار ارائه می دهند؛ بازگو کردن روایتی نادرست است که نتیجه ای برای دست یابی به حقیقت تاریخ ندارد.
روایت گر تاریخ خواه منتقد، خواه باورمند و در مقام همدلی، باید بیش از هرچیز برای مستند سخن گفتن تلاش کند. گفت و گوی ما با حجت الاسلام و المسلمین محمد علی رحمانی، رئیس سازمان بسیج دوران جنگ، تلاشی است در جهت دست یابی به مستندات بیشتر. این گفت و گو را اما بهتر است در ادامه متن گفت و گوی قبلی ما با او درباره آغاز جنگ بخوانید (اینجا را کلیک کنید)
در گفت و گویی که چند سال پیش با شما داشتیم، از یک ملاقات امام خمینی با نمایندگان دولت موقت و شورای انقلاب سخن گفتید که در آن امام خمینی حمله صدام به ایران را پیش بینی می کند و آن را بسیاری جدی می گیرد و بر همین اساس دستوری دوجانبه برای هم مذاکره و هم آمادگی دفاعی کشور در مواجهه با صدام می دهد.
مرحوم دکترابراهیم یزدی خاطره ای از حضور آقای دعایی در شورای انقلاب طرح می کند که ایشان از اظهارات رادیکال برخی از انقلابیون علیه دولت عراق شکایت می کند. مرحوم یزدی، در ادامه و در نقطه مقابل تعبیر شما، داستانی را نقل می کند از دیدار مرحوم مهندس بازرگان، سید محمود دعایی و شهید آیت الله دکتر بهشتی با امام خمینی در همین رابطه.
این داستان بارها در شبکه های مجازی منتشر شده است و بارها هم آقای دعایی در اظهارات مختلف آن را از بنیاد، ساختگی و غیرواقعی خوانده است؛ (به خبرهای مرتبط شده به این خبر مراجعه شود)اما آقای ابراهیم یزدی در یکی از آخرین مصاحبه های خود با استناد به همین داستان، معتقد است که امام خمینی به این بخش از اظهارات آقای دعایی بی اعتنایی کرده و اعلام کرده است که صدام جرأت نمی کند به ما حمله کند.
همان طور که می گویید؛ آقای دعایی این خاطره را غیرواقعی عنوان کرده است. در این که آقای دعایی به عنوان سفیر منصوب رهبر انقلاب در عراق منتقد برخی از اظهارات رادیکال انقلابیون درباره صدام و دولت عراق بوده است و این انتقادات را در شورای انقلاب طرح می کند تردیدی نیست.
پس این بخش از اظهارات آقای یزدی درست است؟
سخنان آقای ابراهیم یزدی درباره اظهارات و مواضع آقای دعایی در شورای انقلاب که خود مستقیما شاهد و ناقل آن است درست است، اما در ادامه، ایشان افسانه یک دیدار با امام خمینی را روایت می کند؛ که خود در آن حضور نداشته است.
من البته نمی دانم که این دیدار با حضور چه کسانی انجام شده است؛ اما اظهارات امام خمینی در دیدار آقای دعایی با ایشان موجود است.
شما سندی دارید؟
این اظهارات رسما در روزنامه های آن زمان منتشر شده است. آقای دعایی با امام دیدار کرده و اظهارات امام خمینی در این دیدار گزارش شده است؛ سندی بالاتر از گزارش رسمی اظهارات رهبر یک انقلاب خطاب به دولت عراق وجود دارد؟
موضوع دیداری که شما به آن اشاره می کنید درباره اظهارات رادیکال برخی انقلابیون درباره دولت عراق است؟
دقیقا. اظهارات امام خمینی هم در همین رابطه است و اصلا چیز پنهانی نیست. در آن ایام روزنامه ها اعلام می کنند که سید محمود دعایی، سفیر جمهوری اسلامی ایران در عراق، برای ارایه ی گزارشی از اوضاع عراق با امام خمینی ملاقات می کند. بر اساس گزارش های روزنامه های اطلاعات و جمهوری اسلامی، یعنی برجسته ترین روزنامه های وقت، امام خمینی در این دیدار خواستار آن می شود که کوشش شود مسوولین عراقی به حسن نیت و تفاهم رهبران انقلابی و دولتجمهوری اسلامی ایران واقف گردند.
در این دیدار امام خمینی می گوید:
آن چه دولت و شورای انقلاب بر آن تأکید و تکیه دارند، اصل است و سیاستمداران خارجی نباید به اظهارات غیر مسوولانه برخی عناصر پراکنده و احیانا وابسته تکیه کنند. (روزنامه اطلاعات، 6/5/1358، ص 12) (روزنامه جمهوری اسلامی 6/5/58).
موسسه تنظیم و نشر آثار امام خمینی هم این اظهارات را تأیید کرده است؟
روشن است، برای این که این اظهاراتی است که رسما از قول رهبر انقلاب منتشر شده است. متن این گزارش ها در ص 171 جلد اول مجموعه محضر نور از آثار موسسه تنظیم و نشر آثار امام خمینی منتشر شده است.
مرحوم دکتر ابراهیم یزدی در یکی از گفت و گوهای خود اشاره به شعارهای رایکال برخی از انقلابیون در خوزستان علیه دولت عراق دارد.
امام خمینی هم دقیقا برای دولت عراق توضیح می دهد که در روزهای آشفته پس از پیروزی انقلاب اظهارات غیرمسوولانه برخی عناصر پراکنده و حتی عناصر احیانا وابسته – یعنی حتی وابسته به خود ایشان – را ملاک قرار ندهند؛ بلکه ملاک سیاست مسوولین و رهبران انقلاب و دولت موقت است. و از مسوولین وقت می خواهند که پیام حسن نیت انقلاب ایران را ابلاغ کنند.
مرحوم آیت الله العظمی منتظری هم اظهاراتی مشابه اظهارات دکتر یزدی دارند. ایشان هم می گویند:
مساله جنگ واقعش این است که آن اول که انقلاب شد، ما شعارهای تند هم می دادیم. صدور انقلاب و امروز ایران و فردا عراق و پس فردا کجا و … این شعارهای تند سبب شد، که کشورهای مجاور وحشت بکنند. من رفتم خدمت مرحوم آیت الله خمینی، همین منزل مقابل منزل ما که منزل آقای (محمد) یزدی بود. آنجا خدمت ایشان عرض کردم که همیشه در دنیا رسم است که وقتی که در یک کشوری انقلاب می شود هیات های حسن نیت می فرستند برای کشورهای مجاور و به کشورهای مجاور حالی می کنند که ما با شما کاری نداریم و سوابق و روابط ما همان جوری که بوده هست. و ما متاسفانه این کار را نکردیم و این کار را هرچه زودتر بکنیم بهتر است.
برای اینکه الان صدام دارد زمزمه جنگ می کند و او قرارداد الجزایر را پاره کرده و بنابراین هرچه زودتر جلوی این معنا گرفته بشود. بعد ایشان فرمودند که این حرفها چیست! گفتم که آقا ما نمی توانیم دور کشورمان دیوار بکشیم. بالاخره می خواهیم با کشورهای همسایه روابط داشته باشیم. ایشان فرمودند که نخیر ما می خواهیم دور کشورمان دیوار بکشیم.
نظر شما درباره این بخش از اظهارات آقای منتظری چیست؟
امام از 9 بهمن 1358 به تهران منتقل شده اند و پاره کردن قرارداد الجزایر مربوط به 26شهریور 1359 و شروع جنگ هم 31 شهریور 1359 است و آن زمان امام در منزل آقای یزدی و قم مستقر نبودند. بنابراین، این خاطره آقای منتظری با ابهام مواجه است. ثانیا امام در دیدار خود با آقای دعایی پیام حسن نیت انقلاب را به عراق اعلام کرده است و مسوولین وقت، یعنی دولت موقت را مسوول این ابلاغ این پیام می کند. به همین دلیل با مستندات تاریخی موجود با قاطعیت می توان گفت که هم داستانی که آقای یزدی از شنیده های خود نقل می کند؛ به کلی ساختگی است و هم خاطره آقای منتظری در این باره با واقعیت فاصله دارد؛ یعنی امام خمینی در آغاز انقلاب موافق با شعارهای رادیکال علیه دولت عراق نبود و پیام حسن نیت خود را به دولت عراق ابلاغ می کند.
پیام حسن نیت امام خمینی ، در دوره ریاست جمهوری حسن البکر است یا صدام؟
صدام در 25/4/58 رئیس جمهور می شود. آقای دعایی در تاریخ 6/5/1358 با امام خمینی ملاقاتی در قم دارد. در واقع امام خمینی کمتر از دوهفته پس از ریاست جمهوری صدام پیام حسن نیت انقلاب را به صدام اعلام می کند.
هر چند امام خمینی به دلیل این که صدام در یک کودتا به پیروزی رسیده به او پیام تبریک نمی دهد و نباید هم بدهد. الان فرصت توضیح چگونگی به قدرت رسیدن صدام را نداریم. اما اجمالا می توانم اشاره کنم او در یک کودتا احمد حسن البکر را سرنگون کرد. احمد حسن البکر یک سیاستمدار و نظامی کارکشته عراق بود. حسن البکر خود در کودتایی که طراحی کرده بود و صدام یکی از کارگزاران و عناصر این کودتا بود، به ریاست جمهوری رسید. شرح کودتا را صلاح عمرالعلی در گفت و گوی خود با الجزیره می دهد. او توضیح می دهد که چگونه عبدالرحمن عارف را در کاخ ریاست جمهوری از خواب بیدار و اعلام می کند که کودتا انجام گرفته است و او باید کاخ ریاست جمهوری را ترک کند.
و در بیرون کاخ صدام حسین منتظر موفقیت کودتا بود اما با توجه به این که از همان آغاز در کنار احمد حسن البکر به سرعت با سرکوب و تصفیه و بالاخره با کشتن و ارعاب که از ویژگی های این معاون ریاست جمهوری بود، به نحوی برنامه ریزی کرد که حسن البکر را واردار به استعفا و کناره گیری از پست ریاست جمهوری و بالاخره واگذاری آن به صدام نمود و صدها نفر از افسران حامی او را اعدام کرد.
با این حال امام خمینی در قالب اظهارات خود با سفیر وقت ایران در عراق پیام حسن نیت انقلاب را به صدام اعلام می کند. اظهارات وزیر اطلاعات عراق هم در چند روز بعد نشان می دهند که آن ها این پیام را گرفته اند. وزیر اطلاعات عراق اظهار می کند که هستند دسته هایی که می خواهند بین ما و ایران اختلاف ایجاد کنند. در آن ایام که دائما کشور ما هدف تجاوزهای متعدد مرزی نیروهای عراقی است؛ این ادبیات وزیر اطلاعات عراق نوعی تلطیف کردن فضا است.
امام خمینی پیش از این هم پاسخ پیام تبریک حسن البکر رئیس جمهور عراق به مناسبت پیروزی انقلاب اسلامی را داده بود. اما گفته می شود که رادیو عراق بخشی از این پیام را حذف می کند، رادیو ایران متن را کامل می خواند و بخش انتهایی این پیام موجب سوء تفاهم می شود.
در تاریخ 28 فروردین 1358 / 19 جمادی الاول 1399 امام خمینی که در آن ایام در قم به سر می برد در پاسخ پیام تبریک احمد حسن البکر (رئیس جمهور وقت عراق) می نویسد:
بسم الله الرحمن الرحیم جناب آقای احمد حسن البکر، رئیس جمهور کشور عراق پیام مودت آمیز آن جناب در مورد استقرار جمهوری اسلامی واصل و موجب تشکر شد. نهضت انفجاری ایران در اثر دیکتاتوری و اختناق و فشار رژیم پهلوی هشداری بود برای همه مستکبرین در مقابل مستضعفین. من امیدوارم همه دولت ها با ملت های خود با مسالمت رفتار کنند. دولت ها باید در خدمت ملت ها باشند و ملت ها پشتیبان آنان، تا آسایش برای همگان باشد. عاقبت اختناق ها انفجار است و آن، نه صلاح ملت است و نه صلاح دولت. خداوند تعالی توفیق سِلم و سعادت به همه عنایت فرماید.
والسلام علیکم. روح الله الموسوی الخمینی صحیفه امام؛ ج 7، ص 32
پیام امام خمینی حاوی جملات تشکر آمیزی است، که رسم کلی دیپلماتیک را به جای آورده است. او هیچ توهینی به دولت عراق نکرده است. جملات او درباره اختناق ادبیاتی نظری دارد، بی آنکه دولت عراق را مخاطب قرار داده باشد. او اساسا معتقد بود پیام تبریک را باید با ادبیاتی نیکو پاسخ داد. هنگامی که شهید رجایی پاسخ تبریک رئیس جمهور فرانسه را با ادبیاتی گلایه آمیز می دهد؛ امام خمینی او را مورد نقد قرار می دهد.
بنابراین امام خمینی در بخش انتهایی پیام خود بی آنکه متعرض دولت عراق شود؛ پیام انقلاب ایران را یادآور می شود. این متن به خودی خود موجب سوء تفاهم نشد. اما برخی از تفسیرهای رادیکال انقلابیون یا شاید اظهاراتی رادیکال در رادیوی عربی اهواز چنین سوء تفاهمی را به وجود آورد. ضمن آنکه امام خمینی در بسیاری از موارد میان موضع خویش به عنوان موضع یک رهبر انقلابی و یک مرجع تقلید و مواضع دیپلماتیک فاصله می انداخت و آن ها را از جنس یکدیگر نمی دانست.
منظورتان چیست؟
مثلا او در مقام رهبر انقلاب و در مقام مرجع انرژی بخش به جبهه هرگز از صلح یا هر چیز دیگری که در صفوف مقدم جبهه ها تردید و تعللی ایجاد کند، سخن نمی گفت، اما به وزارت خارجه اجازه داده بود که مطالعات لازم را برای صلح انجام دهد. گاه او معتقد بود وزارت خارجه باید کار خودش را انجام دهد و او نیز به عنوان مرجع تقلید و یک رهبر اسلامی مسیر خود را دنبال کند. با این حال امام خمینی ادبیاتی نظری را به کار می گیرد اختناق را به مفهوم نظری خطرناک می داند و هرگز در پیام خود حکومت عراق را حکومت اختناق خطاب نمی کند.
و از نظر شما چنین چیزی عادی است؟
به ویژه با توجه به جایگاه امام خمینی به عنوان سخنگوی اصلی انقلاب اسلامی کاملا عادی و کاملا دیپلماتیک است. امروزه کشورهایی که مدعی دمکراسی هستند به راحتی کشورهای دیگر را دعوت به دمکراسی و رعایت حقوق بشر می کنند و این کار را حتی بدون واسطه سازمان ملل و کمیسیون بشر، رأسا انجام می دهند و حتی درباره غیردمکراتیک بودن یا خلاف های حقوق بشری کشورها نیز رأسا اظهار نظر می کنند. امام خمینی اما رسما حکومت عراق را حکومت اختناق نخوانده است.
البته ممکن است این تصور پیش آید همه کشورهای خلیج فارس هم به نوعی می توانستند مخاطب چنین پیام هایی باشند.
این اشتباه بزرگی است. عراق به دلایل مختلف ویژگی هایی استثنائی در مواجهه با جمهوری اسلامی دارد. چه در دوره اختلاف و چه در دوره بعد و دوره حسن روابط. با قدری اغماض می توان گفت اختناق حداقل در آن دوره ویژگی تقریبا انحصاری کشور عراق در میان کشورهای حاشیه خلیج فارس بود. اختناق به معنای دیکتاتوری صرف نیست. بلکه به معنای دیکتاتوری است که با جو خفگی و حکومت پلیسی و نارضایتی های فراگیر و گسترده همراه است.
به هر حال گفته می شود بعد از پخش برخی از اظهار نظرها در رادیوی عربی ایران، در دوره حسن البکر کارکنان دفتر امام خمینی در نجف را دستگیر می کنند و دفتر را تعطیل می کنند.
با این حال امام خمینی با روی کار آمدن صدام پیام حسن نیت انقلاب را اعلام می کند و به کلی این حرکت را نادیده می گیرد. در حالی که صدام کسی جز معاون حسن البکر نیست و مسئولیت این برخورد غیردیپلماتیک متوجه صدام نیز هست.
مرحوم دکتر ابراهیم یزدی هم بعد از پیام حسن نیت امام خمینی با صدام ملاقات می کند.
اندکی بیش از یک ماه از این اظهارات امام خمینی نمی گذرد که آقای دکتر ابراهیم یزدی در 10/6/58 با صدام در هاوانا ملاقات می کند.
این درست است که تاریخ هایی که آقای منتظری در مصاحبه خود ارائه می دهد با واقعیت انطباق ندارد. پایان حضور امام خمینی در قم با جنگ و پاره کردن قرارداد الجزایر فاصله زیادی دارد؛ و با سندی که شما ارائه می دهید روشن است که امام خمینی بسیار پیش از شروع جنگ پیام حسن نیت خود را هم به دولت عراق داده است؛ اما سوال این است که پس موضوع اختلاف آقای منتظری و امام خمینی چه بوده است؟ حتی اگر آقای منتظری در روایت این خاطره خطاهایی داشته باشد؛ اما اصل اختلاف را به سختی می توان انکار کرد.
باید بررسی های دقیق تری داشت. اما قطعا در عالم واقع صورت مسأله آن طور که در روایت نقل شده از سوی آیت الله منتظری ارایه شده است، نبوده است که حضرت امام سخنشان این باشد که ما می خواهیم دور کشور را دیوار بکشیم.
منظور شما این نیست که آقای منتظری در پی تاریخ سازی بوده است؟
اگر سوالتان این است که از نظر من آقای منتظری قصد تاریخ سازی داشته است؛ قطعا پاسخ من منفی است.
نه امام خمینی و نه نزدیکان بیت امام خمینی شخصیت آیت الله منتظری را با چنین قصدی نمی شناختند. اختلافات درباره این است که آیت الله منتظری خطا و اشتباهاتی داشته است و درباره این خطاها اصرارهایی بس فراوان داشته است. الان فرصت نیست که توضیح دهم اختلافات میان امام خمینی و آیت الله منتظری با روایت هایی که برخی از مغرضین از آن ارائه می دهند صورتی متفاوت دارد.
تاریخ نگاری و تاریخ سازی گاه کمتر از یک مو با یکدیگر فاصله دارند. مثلا بخشی از روایتی که آقای دکتر ابراهیم یزدی از اظهارات آقای دعایی درباره مواضع رادیکال درباره عراق دارد؛ خود شخصا شاهد و ناقل آن است. این، روایتِ بخشی از اظهارات آقای دعایی در شورای انقلاب است که او شخصا شاهد آن بوده است و او روایت درستی از آن ارائه می دهد. اما بخش دیگری از روایتی که ایشان از دیدار آقای دعایی و امام خمینی ارائه می دهد؛ افسانه ای است که خود شاهد آن نبوده و از زبان دیگران بیان می کند؛ با این حال آقای ابراهیم یزدی به گونه ای این روایت را ارائه می دهد که گویی خود شاهد آن است.
آقای منتظری هم به گونه ای خاطره خود را روایت می کند؛ که گویی بعداز پاره کردن قرارداد الجزایر توسط صدام، ایشان در قم به دیدار امام خمینی رفته است و درباره صدور پیام حسن نیت امام خمینی به صدام با ایشان سخن گفته است و امام خمینی به مخالفت با ایشان پرداخته اند. در حالی که اساسا امام خمینی آن زمان در قم حضور نداشته است. ثانیا امام خمینی اندکی پس از روی کار آمدن صدام پیام حسن نیت انقلاب را اعلام می کند. گذشته از همه این ها روایت آیت الله منتظری به گونه ای است که رابطه علت و معلولی میان مواضع امام خمینی و جنگ برقرار می کند؛ این در حالی است که مطالعه واقعیات تاریخی هرگز نشان دهنده چنین رابطه ای نیست. ثالثا این خاطره برداشتی از صدور انقلاب را ارائه می دهد که گویی جمهوری اسلامی ایران یک رویکرد رادیکال را در این باره دنبال می کرده است.
چیزی شبیه مفهوم صدور انقلاب در اندیشه چپ و کمونیستی؟
بله!
و شما معتقدید که چنین چیزی منطق امام نبوده است؟
قطعا خیر
این نظر تا حدود زیادی قابل اثبات است؛ چنانکه امام خمینی به روشنی به توضیح درباره آن می پردازد که « اسلام مى خواهد که همه در آرامش باشند، همه در صلاح باشند. و ما که مى گوییم اسلام را ما مى خواهیم صادر کنیم، معنایش این نیست که ما سوار طیاره بشویم و بریزیم به ممالک دیگر. یک همچو چیزى نه ما گفتیم و نه ما مى توانیم.» سپس قاعده صدور انقلاب را فعالیت های رسانه ای و تبلیغی می داند (صحیفه امام،، ج18، ص364 ) او در جای دیگری در جمع سفرای کشورهای اسلامی توضیح میدهد: اینکه مى گوییم باید انقلاب ما به همه جا صادر بشود، این معنى غلط را از او برداشت نکنند که ما مى خواهیم کشورگشایى کنیم. ما همه کشورهاى مسلمین را از خودمان مى دانیم. همه کشورها باید در محل خودشان باشند. ما مى خواهیم این چیزى که در ایران واقع شد و این بیدارى که در ایران واقع شد و خودشان از ابرقدرتها فاصله گرفتند و دادند و دست آنها را از مخازن خودشان کوتاه کردند، این در همه ملتها و در همه دولتها بشود. (صحیفه امام، ج13، ص281)
هرچند معتقدم نظر برخی از انقلابیون با نظر امام خمینی تطبیق نداشته است، من داده های متعدد دیگری را می توانم بیاورم و این سخن شما را تأیید کنم. اما در این صورت هم همچنان یک پرسش بی جواب می ماند؛ و آن این که پس صورت واقعی اختلاف امام خمینی و آیت الله منتظری در این باره چه بوده است؟
باید در این باره تحقیق بیشتری شود
آیا ممکن است این موضوع به مواضع امام خمینی علیه صدام پس از به شهادت رساندن آیت الله شهید صدر برگردد؟ یعنی قریب 9 ماه بعد از پیام حسن نیت امام خمینی به صدام؟
شاید این طور باشد. در این باره هم باید بررسی های بیشتری کرد. اما روشن است پیامی که مورد نظر آیت الله منتظری بوده چند روز پس از روی کار آمدن صدام از سوی امام خمینی اعلام شده و یک ماه پس از آن آقای یزدی عملا در همین رابطه با صدام گفت و گو کرده است.
اما گویی پس از شهادت شهید آیت الله العظمی محمد باقر صدر، صورت مسأله برای امام خمینی تغییر می کند و امام خمینی پیامی انقلابی صادر می کند که در آن علاوه بر اظهار تأسف از وقوع این جنایت آمده است:
… من از رده بالاى قواى انتظامى عراق مأیوس هستم؛ لکن از افسران و درجه داران و سربازان مأیوس نیستم و از آنان چشم داشت آن دارم که یا دلاورانه قیام کنند و اساس ستمکارى را برچینند همان سان که در ایران واقع شد؛ و یا از پادگانها و سربازخانه ها فرار کنند و ننگ ستمکارى حزب بعث را تحمل نکنند. من از کارگران و کارمندان دولت غاصب بعث مأیوس نیستم؛ و امیدوارم که با ملت عراق دست به دست هم دهند و این لکه ننگ را از کشور عراق بزدایند. من امیدوارم که خداوند متعال بساط ستمگرى این جنایتکاران را درهم پیچد.
برخی این پیام را دخالت در امور داخلی کشور عراق توصیف کردند.
حوزه نجف بیش از 900 سال سابقه دارد؛ این سابقه ای به مراتب بیش از کل سابقه تأسیس کشور عراق است. شهادت آیت الله العظمی صدر صدمه ای بزرگ به کل جامعه اسلامی و به ویژه جامعه شیعه بود. اگر فی المثل یکباره بر ایتالیا یک حکومت کمونیستی مثل حزب بعث عراق حاکم شود و به مبارزه با مسیحیت بپردازد و پاپ را به قتل برساند؛ تنها مسأله ای حقوق بشری رخ نداده؛ بلکه این به معنای تعرض به باورهای تمام کشورهای مسیحی هم است. تردیدی نداشته باشید که مخالفان یک چنین حکومت کمونیستی ای مورد تشویق و حمایت تقریبا همه کشورهای مسیحی نشین قرار می گیرند.
واقعیت این است که جنایت فرهنگی و اعتقادی صدام در این باره ابعادی به مراتب بیش از دخالت در امور داخلی یک کشور دارد و متوجه سرنوشت تمام جوامع شیعه در کشورهای مختلف خاورمیانه است.
شهادت شهید صدر به اندازه ای تأسف انگیز است که فراخوان ارتش عراق به قیام علیه صدام تیتر یک روزنامه ای است که شخص مرحوم دکتر یزدی سردبیر آن است.
آیت الله العظمی شهید سید محمد باقر صدر مرجع تقلیدی بس روشنفکر و نوگرا بود. شخصیتی که از نظر نوگرایی می توان او را مشابه شهید بهشتی و شهید مطهری دانست؛ با این تفاوت که او درجایگاه مرجعیت قرار داشت. این یعنی یک استثناء. من تردیدی ندارم که اگر ایشان زنده بود؛ اکنون حتی سرنوشت ایران نیز بسیار متفاوت تر و توسعه یافته تر از الان بود. او یک موتور محرک نوگرایی در حوزه های علمیه بود. اگر زنده بود سرنوشت فقه شیعی متفاوت از امروز بود. بعداز نوگرایی هایی که امام خمینی در فقه و اصول فقه آغاز کرد؛ او در این زمینه شخصیتی بی نظیر بود.
به نظر من قاطعیت امام خمینی در این باره ستودنی است. شما درباره یکی از منحوس ترین و کثیف ترین و دیکتاتوری ترین دولت های تاریخ بشریت سخن می گویی. قاطعیت در برابر چنین حکومتی به نظر من بهترین و تنها راه حل بود.
من باید یادآوری کنم که امام خمینی مطالعات متنوعی داشت و من بعدا توضیح خواهم داد که چگونه مجموعه کتاب هایی را از ایران به عراق برای ایشان بردم که شامل عناوین متنوعی درباره نظام های جهانی، جنگ های جهانی اول و دوم، نهضت های مردمی، اقتصاد و نظیر آن می شد.
او شخصیت منحصر به فردی در رهبری بود، تجربه چندین ساله نهضت و مبارزه در تبعیدگاه ترکیه و عراق را داشت، نحوه عبور او از بحران های حاد از هجرت اجباری به عراق و انتخاب پاریس و نظیر آن همه قابل تأمل است.
او استراتژی ها و تاکتیک های قابل تأملی در ایجاد انسجام و اتحاد همه گروه هایی داشت که با ایدئولوژی ها و روش های متضاد به مبارزه می پرداختند و حتی تدبیری شگفت آور در گرد هم آوردن سلایق گوناگون مذهبیون از متدینین مجاهد و انقلابی تا حتی متحجرین قاعد و تماشاگر یا مقدس مآبان مخرب داشت. درست بر خلاف آنچه که درباره او گاه تصور و توصیف می شود؛ او همواره پای بندی ویژه ای به حکم قرآنی وشاورهم فی الامر و مشورت با کارشناسان مسئول داشت. وقتی نگاه می کنیم او مخالف ادامه جنگ بعداز فتح خرمشهر است؛ اما به تصمیم مسئولان کارشناس کشور احترام می گذارد و با آن ها مخالفت نمی کند. بسیاری از آنچه که در برخی از گزارش های تاریخی امروز به خطا به عنوان تصمیمات امام خمینی شناخته می شود؛ چیزی جز همراهی و عدم مخالفت او با تصمیم جمعی نیست. اما در دوره رهبری انقلاب، یعنی قبل از تأسیس نظام جدید به طور طبیعی او تصمیماتی شخصی تر دارد که قاطعیت همیشگی او در رهبری در آن ها نمودار است. تصمیمات او در دوره رهبری که متأثرتر از روحیه شخصی اوست و تصمیمات او در دوره پس از تأسیس نظام جدید متأثرتر از مشورت یا به تعبیر تابعی از مشورت های کارشناسی است. تجربه تاریخی نشان می دهد که قاطعیت های او در دوره پیش از پیروزی انقلاب اسلامی از جمله فرمان او در شکستن حکومت نظامی یا تصمیم او به پرواز پرخطر بازگشت به ایران درست همان رازهای موفقیت پیروزی انقلاب بوده است.
البته برخی گزارش ها مدعی اند که پیامی که شما اشاره کردید که به تیتر یک کیهان تبدیل شده است در دوره مسئولیت آقای خاتمی در روزنامه کیهان منتشر شده است.
و همان طور که می دانید آقای دعایی در این باره به خوبی توضیح داده است که:
امام خمینی در تاریخ 8/2/1359 آقای دکتر یزدی را طی حکمی به سرپرستی کیهان منصوب کرد. پس در تاریخ یاد شده آقای دکتر ابراهیم یزدی سرپرست کیهان بوده است و نه خاتمی.
مجدداً امام خمینی در تاریخ 28/8/1359 آقای سید محمد خاتمی را به جای آقای دکتر یزدی به سرپرستی کیهان منصوب نمود.
پس آقای خاتمی از تاریخ 28/8/1359 در کیهان مشغول به کار شده است و نه قبل از آن.
برخی از تحلیل ها به ویژه تحلیل رسانه های خارج از ایران، این پیام را عامل آغاز جنگ توصیف می کنند.
این پیام 6 ماه قبل از آغاز جنگ صادر شده است و تنها گزارش های ژورنالیستی و مغرضانه گاه چنین مواضعی می گیرند. تقریبا در هیچ یک از تحلیل های علمی، علت آغاز جنگ این پیام توصیف نشده است. درواقع برقرار کردن رابطه علت و معلولی میان پدیده ها به صورت دلبخواهی و بر اساس گمانه زنی های چند دهه بعد درست نیست.
آیا پیگیری این پیام می توانست منجر به رونق مبارزه با صدام یا پیشگیری از وقوع جنگ به دلیل وقوع مبارزات و درگیری های داخلی با صدام در عراق شود؟
من دقیقا چنین اعتقادی دارم، به دلیل آنکه در همان زمان جریان های مبارز متعددی علیه صدام فعالیت می کردند و از سوی دیگر صدام فاقد بسیاری از مشروعیت های سیاسی و نظامی و هدف انتقادات بسیار بزرگی بود.
البته این کار سختی بود.
قطعا همین طور است، اما حتی اگر این حرکت نه به سقوط صدام، که به رونق مبارزات علیه صدام و متزلزل شدن جایگاه او نیز می انجامید می توانست تا حدودی مانع از وقوع جنگ شود و برای هر دو کشور مفید بود. در واقع صدام بهترین بهره برداری را از فرصت جنگ داخلی در درون ایران کرد.
او هنگامی که با صلاح عمرالعلی نماینده خود در سازمان ملل درباره تصمیمش برای جنگ با ایران سخن می گوید؛ تأکید می کند که «بین خودشان جنگ و دعواست! گروهی، گروهی دیگر را میکشند!»
صدام بیشترین نقش را در رادیکالیزه کردن اختلافات کردستان و پشتیبانی تسلیحاتی از آن ها و تبدیل آن به یک جنگ داخلی داشت. از سوی دیگر همواره ترورهای مجاهدین خلق، حمایت های بنی صدر از آن ها و اختلافاتی که او در بدنه قدرت افکند، زمینه ی بزرگی برای دور کردن او از آتش بس و پشیمانی اش از ادامه جنگ بود.
آقای یزدی معتقد است که با گفت و گو امکان بازداشتن صدام از جنگ وجود داشت او تعبیری دارد مبنی بر این که جنگ قابل پیش بینی و قابل پیش گیری بود.
روشن است که صدام به کلی آقای یزدی را فریب داده است. صدام در مذاکراتش با یزدی در هاوانا بنا را بر تبادل هیأت رفع اختلاف می گذارد. اما صلاح عمرالعلی در مصاحبه ای که با شبکه تلویزیونی الجزیره کرده و ویدئوی عربی و ترجمه شده آن در فضای مجازی موجود است؛ توضیح می دهد که پس از این ملاقات صدام به صلاح این توافق را تلویحا نوعی فریب دکتر یزدی می داند. او به عمرالعلی هم که از این توافق و عدم وقوع جنگ خوشحال است می گوید:
تو اصلاً میدانی دیپلماسی یعنی چه؟ چه چیزی مغز تو را خراب کرده؟….به من گفت:«چه صلحی، چه مشکلی بین ما و ایران حل شد؟ ای صلاح این مساله… یک فرصت است که شاید در یک قرن یک بار اتفاق میافتد. اینها (ایرانیها) اهواز را از ما گرفتند، شطالعرب را از ما گرفتند! طبعاً حالا فرصت برای ما دست داده. الان آنها خودشان آمدهاند، در حالی که کشورشان از هم پاشیده است! ارتش آنها از هم گسیخته شده و نیروهایشان پراکنده گشته. بین خودشان جنگ و دعواست! گروهی، گروهی دیگر را میکشند! پس الان این فرصت تاریخی ماست تا بتوانیم تمام حقوقمان را به طور کامل بازگردانیم. این موضوع را فقط به تو میگویم. خودت را به عنوان نماینده عراق در سازمان ملل متحد آماده کن. من میروم ضربهای را به آنها بزنم که صدایش در تمام کره زمین شنیده شود. تمام حقوقمان را پس میگیرم.»
این اظهارات صدام به خوبی نشان می دهد که انگیزه صدام از وقوع جنگ نه پیامی است که شش ماه قبل از وقوع جنگ امام خمینی داده است و نه حتی اظهارات رادیکال برخی از انقلابیون علیه دولت عراق، او به دنبال اشغال خوزستان، گرفتننفت ایران و توسعه دیکتاتوری خود بوده است و انقلاب را بهترین فرصت برای این اقدام می دانسته است. به همین دلیل گفت و گوهای دیپلماتیک با او کمترین اثرگذاری می توانست داشته باشد. چنانکه او پس از جنگ با ایران هم به هم پیمان و متحد نظامی و دیپلماتیک خود یعنی کویت حمله کرد.
در گفت و گوی پیشین شما توضیح دادید امام خمینی دستوری دوجانبه برای هم مذاکره و هم آمادگی دفاعی کشور در مواجهه با صدام می دهد. شما معتقد بودید که از قدرت بازدارندگی ارتش در مواجهه با حمله صدام به درستی استفاده نشد؛ اما پرسشی که در ذهن من شکل گرفته بود این است که چرا امام خمینی شخصا اقدامی برای استفاده بهتر از قدرت بازدارندگی ارتش نکرد؟
واقعیت این است که درست بر خلاف آنچه که برخی تصور می کنند امام خمینی از آغاز به دنبال دخالت مستقیم در اداره کشور نبودند و به ندرت شخصا در اداره و امور کشور دخالت می کردند.
امام خمینی بلافاصله پس از پیروزی انقلاب اسلامی، مهندس بازرگان را به ریاست دولت موقت برمی گزیند و مرحوم مهندس بازرگان که به عنوان نخست وزیر دولت موقت انتخاب شده است؛ رئیس ستاد مشترک ارتش را منصوب می کند. پس از انتخاب بنی صدر به عنوان اولین رئیس جمهور، امام 30 بهمن 58 او را به عنوان فرمانده کل قوا منصوب می کند. در حکم بنی صدر، عنوان او حتی جانشین فرمانده کل قوا ذکر نشده است. بنی صدر ماه ها قبل از حمله عراق به ایران فرمانده کل قواست. دقت کنید وقتی امام فرماندهی کل قوا را به بنی صدر واگذار می کند؛ معنایش این است که قرار نبود که امام مستقیما وارد مسائل جنگ شود.
امام خمینی همه تدابیر را برای شکل گیری ساختار اداره امور عمومی اندیشیده است. او تمامی کارهایی را که باید برای شکل گرفتن نظام جدید انجام دهد؛ به سرعت انجام می دهد؛ 15 بهمن 57، چند روز قبل از پیروزی انقلاب، دولت موقت را تشکیل می دهد؛ تنها در طی یک سال یعنی در سال 58 علاوه بر رفراندوم تغییر رژیم سلطنتی به نظام جمهوریاسلامی، مجلس خبرگان قانون اساسی تشکیل می شود؛ قانون اساسی در همان سال به تصویب می رسد. انتخابات ریاست جمهوری را 5 بهمن انجام می دهد؛ انتخابات مجلس را 24 اسفند برگزار می کند. و در سال 59 ما صاحب قانون اساسی، مجلس، دولت، رییس جمهور و نظام قضایی قانونی هستیم.
امام خمینی از آغاز به دنبال شکل گرفتن نظام حقوقی و تدوین چارچوب های قانونی اداره امور عمومی کشور و انجام سازوکار های اداره کشور در این چارچوب بود.
توجه کنید که حضرت امام از قبل شورای انقلاب، با این که هنوز بختیار و دولت غیرقانونی او بود طی حکمی به مرحوم آقای مهندس بازرگان ایشان را به عنوان رئیس دولت موقت انتخاب می کند و با دعوت از مردم برای دولت موقت رأی اعتماد می گیرد و از بازرگان می خواهد با تشکیل دولت و استقرار ارکان حکومتی با همراهی و همکاری شورای انقلاب در تقابل با رژیم سابق که بر پایه قدرت متمرکز عمل می کرد، نظمی دمکراتیک را حاکم کند.
در 24 بهمن همه اعضای هیأت دولت معرفی می شوند؛ بازرگان در 24بهمن سرلشکر محمد ولی قرنی را به ریاست ستاد ارتش برمی گزیند. در 28 بهمن از طرف رئیس ستاد کل ارتش فرماندهان نیروهای ارتش، رئیس شهربانی کل و رئیس ژاندارمری کل منصوب می شوند. بازرگان در 7/12/57 تیمسار مدنی را نیز به وزارت دفاع منصوب می کند. مدنی اعلام می کند: وظیفه ما نظامیان دفاع از مرز و بوم و مردم است و اگر حمله ای علیه ایران صورت گیرد ارتش ملی وظیفه دارد با تمام قدرت دفاع کند. پس از شهادت سپهبد قرنی، مهندس بازرگان سرلشکر ناصر فربد را به ریاست ستاد مشترک انتخاب می کند. پس از استعفای او، از تیر ماه تا دی ماه سال ۵۸ سرلشکر محمد حسین شاکر این مسئولیت را عهده دار است.
پس از استعفای بازرگان از دی ماه 58 تا خرداد 59 سرلشکر محمد هادی شادمهر به این مسئولیت منصوب می شود. و از 28 مرداد 58 الی 7 مهر 1360 سرتیپ فلاحی عهده دار این مسئولیت است.
این همه به معنای آن است که امام خمینی بر خلاف آنچه که امروز درباره او اندیشیده می شود؛ به شدت از وارد شدن به جزئیات اداره اجرایی کشور پرهیز می کند و همه مسئولیت ها را همواره تفویض می کند.
دخالت های مستقیم ایشان تقریبا همه در بحران های حاد و به نفع نهادهای انتخابی و دموکراتیک یا در تقابل با رویکردهای متحجرانه و مقدس مآبانه برخی از علما بود.
او می توانست تا سال ها بدون تأسیس نظام حقوقی جدیدی، شخصا تمامی قدرت را در دست گیرد و در این صورت هرگز پا را از مطالبات مردمی نیز فراتر نگذاشته بود. اما همه می دانند و می دانستند که ایشان به دنبال مناصب ظاهری نبودند اگر یادتان باشد برخی از گروه ها و گروهک ها پیشنهاد ریاست جمهوری به امام می دادند.
یکی از کارشناسان مسائل ایران جیمز بیل استاد دانشگاه تگزاس طی مقاله ای در نیوزویک به دولت آمریکا هشدار می دهد که با آیت الله خمینی کنار آید و می گوید دولت آمریکا نباید کمترین تردیدی در وطن پرستی، دیانت، ایمان، تقوا و فضیلت امام خمینی به خود راه دهد. آیت الله خمینی در جست و جوی هیچ مقام رسمی (دنیوی) برای خود نیست. او تنها به ایران و مردم ایران می اندیشد و هر وقت حرفی بر ضد آمریکا می زند، همان موقع از شوروی انتقاد می کند و این بدین معنی است که خمینی فقط به ایران مستقل فکر می کند…. (اطلاعات 16/11/57)
بنابراین منظور شما این است که امام خمینی همه کارها را برای شکل گیری یک نظامی حقوقی در مواجهه با تهدیدات داخلی و خارجی انجام داده است.
این تمام مسأله نیست. واقعیت این است که در برابر شعار گروه هایی مثل مجاهدین خلق که «ارتش ضد خلقی منحل باید گردد» امام با قدرت ایستادگی کرد.
گروهک های مختلف اعم از مجاهدین خلق، چریک های فدایی خلق و کسانی دیگر چنین موضعی را دنبال می کنند.
در صفحه 2 کیهان مورخ 28/11/57 آمده که نزدیک به ده ها هزار نفر از دانشجویان و گروه های مختلف ارتش و نیروهای زمینی، دریایی، هوایی از دانشگاه صنعتی تا محل سکونت حضرت امام خواستار ارتش خلقی – انقلابی ـ ملی می شوند. سازمان چریک های فدایی خلق ضمن دادگاهی کردن کلیه فرماندهان سابق ارتش در دادگاه های خلقی خواستار انحلال ارتش است.
به نمایندگی از امام ، آقای هاشمی رفسنجانی با آنها صحبت می کنند.
نهایتا حضرت امام شخصا وارد میدان می شود.
کمتر از 20 روز از پیروزی انقلاب می گذرد، 9 اسفندماه 1357، امام خمینی هنگام ترک تهران به مقصد قم، در منزل آقای بروجردی، پیام مشهور 14 ماده ای مرقوم می کند
در بندهای 4 و 5 این پیام آمده است:
ارتش و شهربانی و ژاندارمری اکنون در خدمت اسلام هستند و از ملت هستند، باید ملت از آنان پشتیبانی کند و کاری که موجب آزردگی و دلسردی آنان است انجام ندهند و باید قوای انتظامیه بدانند که پس از تصفیه از عناصر فاسده، تمام آنان در پناه اسلام و حکومت عدل با احترام و رفاه زندگی می کنند. ما می دانیم که شکست دشمن مرهون پیوستن جناحهایی از نیروها و سایر مأمورین دولتی به ملت بود. شما نباید احساس شکست کنید بلکه باید احساس پیروزی کنید زیرا از ملتید و در پیروزی آن سهیم هستید و ما به شما احترام می گذاریم و شما را برادران خود می دانیم. من به ملت ایران اکیداً هشدار می دهم که دولت باید ارتش ملی و قوی و با روحیۀ مقتدر داشته باشد تا قدرت بر حفظ کشور داشته باشد. ملت محترم باید در تقویت روحی ارتش و افسران کوشش کنند و گویندگان و وعاظ محترم نیز در تقویت آنان کوشش نمایند و از حمله به پادگانهای قوای انتظامی در سرتاسر کشور باید جداً جلوگیری شود. امروز حمله به پادگانها مخالفت با انقلاب اسلامی است و باید از آن احتراز کرد و لازم است کمیته های انقلاب اسلامی در شهرستانها از فرماندهانی که از جانب ستاد کل ارتش ملی اسلامی تعیین می شوند، جداً پشتیبانی کنند و نیز از رؤسای دیگر قوای انتظامی که از طرف قوای دولتی تعیین می شوند، پشتیبانی نمایند.
در ادامه همین پیام از سویی از کمیته های انقلاب اسلامی خواسته می شود به مجرد مسلط شدن دولت بر اوضاع شهرها فعالیت های کمیته ها را به قوای دولتی تسلیم کنند و از دخالت در امور دولتی خودداری کنند. از سوی دیگر به تمام اعضای کمیته ها و زندانبانها حکم می کند که با زندانیان ـ هر که باشد ـ به طور انسانیت و اسلامیت رفتار کنند و از آزار و مضیقه و رفتار خشن و گفتار ناهنجار خودداری کنند که در اسلام و حکومت عدل اسلامی این امور ممنوع و محکوم است و به بستگان زندانیان در روز معیّنی با مقررات، اجازه ملاقات دهند. و در بند دیگری توصیه می کند حتی نسبت به دسته از علمای اعلام و ائمۀ جماعت محترم و خطبای ارجمند که به من اهانت نموده اند نباید تعرض شود. من از روحانیت می خواهم با برادران خود در جهت گسترش مبانی مبارزاتی همکاری کنند و با آنان با مهربانی رفتار نمایند. من همه افرادی را که از من غیبت کرده یا به من اهانت نموده اند، عفو نمودم و از خدای تعالی برای همه طلب عفو می کنم.
(صحیفه امام، جلد 6، ص 4 و 263)
دقیقا در یکم فروردین ماه سال 58 یعنی هنوز دو ماه از پیروزی انقلاب نگذشته است که امام خمینی در پیام نوروزی خود از سویی گمان پیروزی نهایی را گمانی باطل می داند از سوی دیگر به ضرورت حفظ ارتش تأکید می کند:
ملت ما موظف است که از ارتش- الآن- حمایت بکند. ارتش را تضعیف نکنید. ما احتیاج به ارتش داریم؛ ملت احتیاج به ارتش دارد. ارتش باید از طرف ملت حمایت بشود و تقویت بشود لکن ارتش هم باید ملاحظه کند؛ رؤساى ارتش باید ملاحظه کنند که اگر چنانچه یک اشخاصى در بین آنها هست که در خدمت طاغوت بوده است و جنایتکار بوده است آنها را، با تدریج و یا به طور دیگر، آنها را کنار بگذارند و اشخاص شرافتمند را در رأس ارتش یا در مواردى که باید به کار بگیرند به کار بگیرند. (صحیفه امام، ج6، ص392-402)
26 فروردین ماه 1358 در قم با صدور پیامی به ملت ایران و اعلام روز ارتش وظایف متقابل ملت و ارتش را اعلام می کند، ملت را موظف به پشتیبانی از ارتش می داند و افراد ارتش را موظف به حفظ نظم و سلسله مراتب و ضوابط و اطاعت کامل زیردست می داند و تخلف از این امر را رویکردی ضد انقلابی توصیف می کند. و از سوی دیگر تأکید می کند افراد خارج از ارتش حق ندارند در امر ارتش دخالت کنند و ارتشی را در داخل ارتش یا خارج بدون مجوز دستگیر کنند.
بسم الله الرحمن الرحیم
26 فروردین 58 / 17 جمادی الاولی 99
ملت شریف و مبارز ایران ـ وفقهم الله تعالی
با اهدای سلام و سپاس از مجاهدات خستگی ناپذیر شما ملت شجاع که اهداف مقدس اسلام را تا آستانۀ پیروزی رساندید و دست خیانتگران داخلی و خارجی را با خواست خدای بزرگ قطع کردید، لازم است به تذکرات زیر توجه نمایید:
1ـ روز چهارشنبه 29 فروردین روز ارتش اعلام می شود. ارتش محترم در این روز در شهرستانهای بزرگ با سازوبرگ به رژه بپردازند و پشتیبانی خود را از جمهوری اسلامی و ملت بزرگ ایران و حضور خود را برای فداکاری در راه استقلال و حفظ مرزهای کشور اعلام نمایند.
2ـ ملت ایران موظفند از ارتش اسلامی استقبال کنند و احترام برادرانه از آنان نمایند. اکنون ارتش در خدمت ملت و اسلام است و ارتش اسلامی است، و ملت شریف لازم است آن را به این سِمت رسماً بشناسند و پشتیبانی خود را از آن اعلام نمایند. اکنون مخالفت با ارتش اسلامی که حافظ استقلال و نگهبان مرزهای آن است جایز نیست. ما و شما و ارتش، برادرانه باید برای حفظ و امنیت کشورمان کوشش کنیم و به شرارت اشرار و اختلال مفسدین خاتمه دهیم.
3- افراد ارتش موظفند در داخل ارتش حفظ نظم و سلسله مراتب و ضوابط را بکنند. توجه ننمودن به این مسائل موجب ضعف ارتش اسلامی می شود و نظام را از هم می پاشد. سربازان و درجه داران و افسران موظفند سلسله مراتب را حفظ و مراعات کنند؛ چنانچه رؤسای فوق موظفند با ارتش به طور محبت و برادری رفتار نمایند و از دیکتاتوری که در رژیم طاغوت بود اجتناب نمایند. ارتش اسلامی باید با حفظ سلسله مراتب و نظام صحیح اسلامی و اطاعت کامل زیردست از مافوق و رعایت کامل مافوق از زیردست، اداره شود. تخلف از این امر ضد انقلاب است و مورد مؤاخذه خواهد بود.
4ـ افراد خارج از ارتش حق ندارند در امر ارتش دخالت کنند و ارتشی را در داخل ارتش یا خارج بدون مجوز دستگیر کنند. اگر شکایتی دارند یا اطلاع از مجرمیت کسی دارند، روی موازین شرعی و قانونی رسیدگی خواهد شد. دخالت بیجا در داخل ارتش موجب ضعف آنان می شود و مخالف انقلاب اسلامی است.
5ـ این قشر از ارتش که در خدمت اسلام و ملت هستند و وفاداری خود را از جمهوری اسلامی اعلام نمودند، اگر خدای نخواسته در رژیم طاغوتی خلاف و گناه صغیره کرده اند، با برگشت به سوی خدای تعالی و جمهوری اسلامی مورد عفو خداوند رحمان و عفو ملت شریفند، و اینجانب نیز آنان را عفو کردم. امید است آنان با دلگرمی و اعتماد به خدا و ملت شریف به خدمت خود صادقانه ادامه دهند و با قدرت در پادگانهای خود مستقر شوند. از خداوند تعالی عظمت اسلام و مسلمین و هدایت جوانان فریب خورده ای را که می خواهند در صفوف مسلمانها تفرقه بیندازند خواستارم، و هوشیاری ملت را در مقابل توطئه های غیر اسلامی امیدوار. والسلام علیکم و رحمة الله .
روح الله الموسوی الخمینی
(صحیفه امام ، جلد7، ص20 و 21)
امام خمینی در دیداری با دانشجویان که در 27 بهمن 1357 دارد، در پاسخ دانشجویانی که خواستار انحلال ارتش و اعدام ارتشیان هستند؛ توضیح می دهد که همین امروز سپهبد قرنی و آقای دکتر یزدی اینجا بودند و قرار بر این شد که از سرلشکر به بالا بازنشست شوند و بقیه ارتش سامان بیابند.
نمایندۀ دانشگاهیان می گوید: حاج آقا معذرت می خواهم، از سرهنگ به بالا را تا شاه یکی یکی اینها را نمی شناخته و کثافتکاریشان با خیانتشان مشخص نمی شده، اصلاً به آنها درجه نمی داده.
امام خمینی پاسخ می دهد: عرض می کنم مسائل قضایی یک مسائل شرعی است. مسائل قضایی یک مسائلی است که با ـ مثلاً ـ عصبانیت، با دشمنی، با بدبینی، با اینها نمی شود. یک مسائل قضایی است که ان شاءاللّه یک دادگاه قضایی، همین امشب شاید یا فردا تأیید بشود برای محاکمۀ اینها. اینها باید روی موازین درست بشود. من فرض کنید با یک کسی بد هستم، قاضی نمی تواند به اینکه شما با او بد هستید ترتیب اثر بدهد. آن روی موازین شرعی است که هر کس ثابت شد آدم کشته می کشندش؛ هر که ثابت شد که دزدی کرده[مال]دزدی را از او می گیرند، تعزیرش می کنند حدش می زنند؛ هر که ثابت شد که فلان کار بد را کرده درستش می کنند. انشاءاللّه این هم الآن در دست اجراست.
نمایندۀ دانشگاهیان در پاسخ به امام خمینی می گوید: حاج آقا مسئلۀ خیلی مهم در ارتش این است که ارتش با سیستم کنونی که وجود دارد، یعنی آن روابط و ضوابطی که بین افراد مختلفش هست، دیگر هیچ جنبۀ اسلامی ندارد و نمی تواند برقرار بماند.
امام خمینی می گوید: اینطور نیست که اشخاص نباشند، اشخاص مُسْلم نباشند؛ اشخاص درجات پایین دیگر به آن فساد نیستند که آن بالاییها بودند. فسادْ هر چی بود مال آن طبقات اول بود. این طبقۀ پایین آن فساد را ندارد. الآن نمی شود آقا ما بگوییم که ارتش برود … ما[باید]این ارتش را به یک صورت نگهش داریم. آن طبقۀ اول را بیرون کنیم. طبقات اول، از سرلشکر به بالا بیرون بروند؛ و بعد این طبقات پایین را یک سازمانی به آنها بدهند. بعد برویم سراغ افراد ببینیم اگر یک فرد غیرصالح است کنار بزنیم، فرد صالح جایش بگذاریم. این مسئله ای نیست که حلش بزودی[باشد]؛ مثلاً همین امشب مثلاً شاه رفته، فردا همۀ کارهای ما درست بشود! همۀ کارها را خراب کرده اند و رفتند. حالا شما باید این خرابیها را آبادش کنید.
نمایندۀ دانشگاهیان که به اصرار بر انحلال ارتش و تشکیل یک ارتش ملی دارد باز به اصرار خود ادامه می دهد و در پاسخ به امام خمینی می گوید: نظرتان در مورد اینکه ما یک ارتشی ملی را سازمان بدهیم چیست؟ به جای اینکه این ارتش را بیاییم زحمت بکشیم باز بودجه برایش بگذاریم؟
امام خمینی سعی می کند او را قانع کند که ایده نادرستی را دنبال می کند و می گوید: این تدریج می خواهد؛ عرض می کنم تدریج می خواهد آقا. این نمی شود الآن ما بگوییم ارتشی که نظام دیده و نظم دیده کنار برود، ارتشی بینظام می خواهیم! نمی شود این، باید بتدریج بشود. باید[نیروی مردمی]درست نظام پیدا بکند، بعد تبدیل بشود آن ارتش به این ارتش. اما همین طوری نمی شود این کار را کرد.
در ادامه باز نماینده دانشگاهیان می خواهد منطق خود را دنبال کند می گوید: حاج آقا نظام بر مبنای ترس …
امام خمینی اما خواستار آن می شود که تندی جوانی را کنار بگذارند. و توضیح می دهد نیروهای انقلابی حافظ انقلاب ماهیتی چریکی دارند و نمی توانند جایگزین ارتش سازمان یافته کشور شوند .او با تشر می گوید: آقا! من خواهش می کنم از شماها که آن تندی جوانیتان را یک قدری کنار بگذارید … من خودم هم جوان بودم! یک توقعاتی جوانها دارند که این توقعات از باب آن انرژی که در آنها هست، از باب آن قدرتی که در آنها هست، می خواهند همۀ مسائل یک شبه حل بشود. اینطور نیست مسائل. مسائلْ اشکالدار است، مشکل است الآن. الآن هر جای مملکت دست بگذاری آشوبی است؛ مقدم است بر همۀ کارها که این آشوب رفع بشود. این آشوب باید با قوای انتظامی، با زمینۀ قوای ملی ـ اینها با هم ـ حل بشود. ما هم که الآن یک قوای ملیِ نظام دیده که نداریم؛ قوای ملی چریکی است. این قوای ملی چریکی الآن دارند کار هم می کنند؛ خیلی هم خوب کار می کنند. اینها را باید با قوای انتظامی و ژاندارمری ـ همۀ اینها ـ همدست بکنیم برای کوبیدن اینهایی که دارند خرابکاری می کنند. آن خرابکارها را کنار بگذاریم و یک قدری آرامش پیدا بکند مملکت؛ بعد برویم سراغ آن مسائل بعدی.
نمایندۀ دانشگاهیان دوباره می گوید: حاج آقا معذرت می خواهیم، آنچه که مطرح هست افرادی هستند در ارتش …
امام خمینی سخن او را قطع می کند و توضیح می دهد که ارتش ماهیتی سازمانی دارد و با رفتن شاه اصل سازمان هست، اما شاه و شاهنشاهی از مغز نیروها خارج می شود. او باز هم خواستار مدارا می شود و تأکید می کند انقلاب اسلامی به این دلیل که با حدود هزار نفر کشته به پیروزی می رسد در مقایسه با انبوه کشته های دیگر انقلاب های جهان یک انقلاب سفید است. او به شدت در مقابل تقاضای اعدام مقاومت می کند و تأکید می کند:
سازمان هست. سازمان درست می شود. سازمان ارتش آن وقتی که بوده است،[پیوسته]«شاهنشاه» «شاهنشاه» می کرد. این تمام شد. دیگر کلمۀ «شاهنشاه» رفت! وقتی کلمۀ «شاهنشاه» رفت، دیگر مسئله نیست که حالا صبح تا شب بخواند «شاهنشاه»! تمام شد این معنا. این مسئله از کلۀ سربازها هم بیرون می رود. این مسائل یک قدری مهلت لازم دارد. یک قدری باید با تأنی انجام بگیرد. نمی شود یک مسئله ای که انقلابی است ما بگوییم فوراً انقلاب جلو برود، خراب کند و جلو برود؛ چنانچه شد و بحمداللّه انقلاب ایران بهترین انقلابهایی بود که در دنیا واقع شد؛ یعنی ضایعات کم[داشت]. و آن چیزی که ما بردیم، رژیم شاهنشاهی 2500 ساله یا بیشتر را از بین بردید. دست آنها هم از آن کوتاه کردید؛ دست همۀ اجانب را کوتاه کردید از مملکتتان. این آن چیزی است که بردید. ضایعه ای که دادید، البته یک هزار نفری هم ما کشته دادیم. در سایر انقلابات اینقدر کشته می دادند، خرابی می شد. ما نباید توقع داشته باشیم که یک انقلابی بشود و آرام باشد و … ما باید اسم این را «انقلاب سفید» بگذاریم، نه انقلاب شاهنشاهی را. این انقلابِ واقعاً «سفید»، این انقلاب ملی ایران بود که با یک بیست و چهار ساعت یک شاهنشاهی را از بین برد و تمام را به هم ریخت. اما حالا به هم ریخته است این. به هم ریختگی را بخواهید منسجمش کنید وقت لازم دارد. حالا به ما قول داده اند در همین هفته راجع به ارتش تنظیمش درست بشود. و چیزهای دیگر هم ان شاءاللّه کم کم امیدواریم درست بشود. خداوند همه تان را حفظ کند؛ موفق باشید.
بنابراین می توان به انبوهی از اسناد مختلف مراجعه و اثبات کرد که تقریبا اگر حمایت های امام خمینی نبود؛ مجاهدین خلق و بخشی از نیروی چپ یا شاید حتی برخی از نیروهای انقلاب، مسیر تصفیه ارتش را به سمت انحلال آن پیش می بردند؛ اما با این حال ما با این پرسش بزرگ در فضای مجازی مواجه هستیم گفته می شود ده ها فرمانده ارتش در مدرسه رفاه اعدام می شوند.
این موضوع هیچ مستند تاریخی ندارد و بخشی از آنچه که در این باره در برخی از مطبوعات روز یا رسانه های امروز طرح می شود بر پایه شایعات بود. بررسی ها و مستندات تاریخی نشان می دهد از مجموعه 24 نفری که آقای خلخالی قصد اعدام آن ها را داشت، تنها چند نفر نظامی هستند . به طور کلی در مدرسه رفاه تنها با اعدام 4 نفر از 24 نفر موافقت می شود. آن ها نظامیانی بودند که آشکارا در شکنجه و کشتارهای جمعی دست داشتند. بخشی از این موافقت پاسخ به مطالبات گسترده مردم بود که بیش از اندازه توسط نیروهای رجوی تحریک می شدند. کسانی که اعدام می شوند سپهبد مهدی رحیمی فرماندار نظامی تهران و رئیس شهربانی سابق، سرلشکر رضا ناجی فرماندار نظامی اصفهان، سرلشکر منوچهر خسروداد فرمانده نیروی هوایی و ارتشبد نعمتالله نصیری رئیس سابق ساواک (سازمان اطلاعات و امنیت کشور) موافقت می شود.
شورایی در آنجا وجود داشت که آقای اشراقی، آیت الله بهشتی، بسیاری از بزرگان روحانی و غیرروحانی از حقوق دانان و کارشناسان از جمله آن ها بودند. این شورا اعلام کرد که ما به تعداد 24 نفر نرسیدیم. یادم هست که حاج احمد آقا گفتند امام آشفته شد و آقای خلخالی را خواست و گفت که اگر از چند نفری که این شورا با اعدام آن ها موافقت دارند؛ یک نفر اضافی اعدام شود؛ نفر بعدی خودت هستی. سفارش امام خمینی همواره بر این بود که طبق موازین قانون و اسلامی عمل شود. به هر حال گروه اولی که اعدام شدند جنایاتشان را همان روز روزنامه ها نوشتند و در این که تعداد زیادی در کشتار و شکنجه نقش داستند و در جهت خواست رژیم شاهنشاهی کار می کردند که خواست ملت هم مجازات آن ها بود. اما نکته این جاست کسی از عفو هزاران نفر ساواکی و اعضای رکن دو ارتش و ژاندارمری و شهربانی چیزی نمی گوید.
شما در این شورا حضور داشتید؟
خیر اما من در مدرسه رفاه بودم و حاج احمد آقا و دیگران این گونه مسأله ها را برای من روایت می کرد. به طور کلی من می خواهم بگویم که موضوع جنگ و تجاوز صدام را نمی توان به اعدام تعدادی خائن به میهن همانند رئیس ساواک و فرماندهانی نظامی که دستور آتش گشودن به سوی ملت را داده اند ربط داد.به هر حال انقلابی صورت گرفته است و نظامیان خائنی فرار کرده اند و نظامیانی هم دستگیر شده اند که باید محاکمه و اعدام شوند. این اشتباه بزرگ شاه بود که ارتش را در مقابل ملت قرار داد.
امام ضمن سیاست مخالفت با انحلال ارتش، سیاست کلی آمادگی دفاعی را دنبال می کنند و علاوه بر ارتش سپاه و بسیج را هم تشکیل می دهد.
در حالی که مجموعه ای از تحرکات تروریستی مهمترین مانع برای تثبیت نظام بود، امام 5 آذر 58 یعنی حدود نه ماه قبل از آغاز جنگ فرمان تشکیل بسیج را صادر می کند. درست زمانی که احتمال حمله آمریکا به ایران و پیاده کردن نیرو در سواحل خلیج فارس مطرح می شود او فرمان تشکیل ارتش 20 میلیونی را صادر می کند. ارتش، شهربانی و ژاندارمری برای آموزش بسیج مأمور می شوند و مسجد جای آموزش است. دستور استفاده از اسلحه خانه های ارتش برای آموزش ها صادر می شود. این در حالی است که برای پیش گیری از تضعیف ارتش، هرگز در این آموزش ها از اسلحه سازمانی ارتش استفاده نمی شود و ام یک و برنو اسلحه بسیج می شود.
شورای انقلاب دستور تشکیل بسیج را به وزیر کشور ابلاغ می کند. اولین ابلاغش به امضای بنی صدر است که بسیج ملی تشکیل می شود اول مسئول ندارد آیت الله خامنه ای امیر مجد روحانی زابلی که در مشهد فعال بوده است به عنوان فرمانده بسیج پیشنهاد می دهند.
اما امام خمینی ایده یک دفاع همه جانبه مردمی را در این باره داشت.
واقعیت این است که آن روزها کشور بیشتر قربانی جنگ های داخلی است و کسانی که جنگ های داخلی را راه اندازی کردند بیشترین گناه در موفقیت اولیه صدام علیه کشورمان مرتکب شده اند.
اما برای آنکه منطق دفاعی امام خمینی را درک کنید باید توضیح دهم که سال 51 مرحوم شهید محمد منتظری آمد عراق، او اهل سازماندهی بود و یکی از عناصر سازمانده نیروهای انقلابی در داخل حتی در زندان ایشان بود. هیچ وقت یادم نمی رود در دفتر امام به مناسبتی اسم ایشان آمد مرحوم بازرگان که هنوز دولت پابرجا بود گفت واقعیتش این است که هوشی مین انقلاب ما محمد منتظری است. این تعبیر را از احدی نشنیدم و او چونان رهبر ویتنام به محمد منتظری می نگریست.
آشیخ محمد به نجف آمد و گفت موضوعاتی در ایران است که گویی شما غافلید. ما چند نفر بودیم بنده، آقای انصاری نجف آبادی، مرحوم آقای املایی و تعدادی دیگر. او در جمع ما به طرح این مسأله پرداخت که فکر کنید اگر امشب در ایران انقلاب شود، انقلاب باید به چه نیرویی باید تکیه کند؟ همین ارتش؟ ارتش خلقی جدید؟ یا نیروهای انقلابی جدید غیر از ارتش همان طور که از ابتدا قرار بود سپاه نقش گارد انقلاب داشته باشد، همچنان که گارد ریاست جمهوری در کشور عراق یا گارد جاویدان سوای ارتش تکیه گاهی برای نظام بود. هر کس مطالعه ای کرد و جمع بندی ها خدمت امام عرضه شد. وقتی به امام گفتیم، ایشان فرمودند ما برای دستیابی به انقلاب و صیانت از آن باید بسیج تشکیل بدهیم.
اندیشه بسیج در عمق تفکر امام خمینی بود. وقتی مسئولیت بسیج در سال 1362 به من واگذار شد همیشه می گفتم امام می گویند همه نیروهای کشور را باید در تشکل بزرگی سازماندهی کرد؛ برای این که دشمنان خارجی اجازه نمی دهند، با ایده نه شرقی نه غربی، جمهوری اسلامی ایران، نظمی که قرن هاست شکل گرفته است را از دست بدهند و شکل گیری یک نظم جدیدی را تحمل کنند.
چه طرح های دیگری برای تشکیل بسیج مطرح بود؟
یک طرح تشکیل ارتش خلقی بود که ایشان گفت؛ چه کسی گفته این هایی که در نیروهای مسلح هستند مخالف اسلامند این ها فرزندان وطن اند. امام خمینی در مقابل این نظریه ایستاد.
ایشان گفتند من اشتباهی را که ملیون ما انجام دادند زاهدی تانک سوار را آوردند در رأس نیروهای مسلح قرار دادند این اشتباه را مرتکب نمی شوم. آقای جلال الدین فارسی هم این مطلب در جایی ذکر می کند. زاهدی پسرش داماد شاه و خودش عامل سیا بود و سیا از طریق او کودتای 28 مرداد را ترتیب دادند.
اما پس از پیروزی انقلاب نه کنار گذاشتن و اعتماد نکردن به عناصر فاسد ارتش، بلکه ایده انحلال کل ارتش از سوی مجاهدین خلق دنبال می شد. آن ها طرح انحلال ارتش و ایجاد ارتش خلقی را طرح کردند. مروری بر روزنامه های آن دوران آشکارا این موضوع را نشان می دهد. مسعود رجوی در سخنرانی های خود می گوید ما نمی توانیم کسانی را تحمل کنیم که سال ها مردم را در بند قرار می دادند و ژاندارم آمریکا در منطقه بودند. اما، امام خمینی شدیدا با این دیدگاه های انحرافی مخالفت می کند.
با این حال دشمن از عدم آمادگی در مرزها استفاده کرده است.
البته فراموش نکنید بخشی از این موضوع به دلیل ضعف کلی نیروی زمینی ارتش شاهنشاهی در برابر نیروی زمینی ارتش عراق بوده است.
در زمان شاه به دلیل شکست های نیروی زمینی در برخی از درگیری های مرزی از نیروی های عراقی فرماندهان عالی رتبه ارتش تغییراتی داشتند و در نهایت فریدون جم تغییر کرد و شاه در نهایت وظیفه مرزبانی را بعد از برخی از درگیری ها به ژاندارمری واگذار کرد.
منظورتان از ضعف نیروی زمینی چیست؟ محسن رشید فرمانده اسبق دفتر مطالعات و تحقیقات جنگ هم چنین گزارشی می داد.
عراق مجهز به 4 هزار تانک در نیروی زمینی اش بود و ایران فاقد این تعداد تانک بود. اگر در یکی از درگیری ها نیروهای هوایی بمباران نمی کرد همان موقع عراق تا قصر شیرین آمده بود. خاطرم هست در روزهایی که در نجف بودم، هویدا به عراق آمد و با صدام دیداری داشت. من برای یک کار اداری به سفارت رفته بودم و در آنجا روزنامه کیهان و مصاحبه هویدا را مطالعه کردم. به خوبی به خاطر دارم که هویدا می گفت این که عده ای می گویند چقدر سلاح می خرید باید به این موضوع توجه کنند؛ تانکی که عراق تهیه کرده و نیروی زمینی عراق بیشتر از ایران است. ای کاش که شاه این توازن را در نیروها و خرید سلاح هایش حفظ کرده بود.
من می خواهم بر این موضوع تأکید کنم که امام خمینی اقدامات بازدارنده زیادی را قبل از جنگ دنبال کرده است. از پیام مودت آمیز به احمد حسن البکر، انتخاب آقای دعایی که به حسن روابط با عراقی شناخته شده بود گرفته تا رهنمود به دولت و شورای انقلاب مبنی بر آمادگی نظامی و گفت و گوی مثبت با دولت عراق و پیامد آن دیدار دکتر یزدی به عنوانوزیر امور خارجه با صدام در حاشیه اجلاس جنبش غیرمتعهدها و اعلام این که ما با همه کشورهایی که را به رسمیت شناخته اند به ویژه غیرمتعهدها رابطه دوستانه داریم و تأکید بر اصل رابطه ویژه با جهان اسلام و کشورهای همسایه و در نهایت سفارش به دولت دولت و شورای انقلاب توسط آقای دعایی مبتنی بر اعلام حسن نیت انقلاب نسبت به دولت عراق در کنار انبوه اقدامات امام خمینی در تقویت ارتش و تشکیل بسیج و سپاه هر یک مبنایی بود برای هم بازدارندگی از حمله عراق و هم مواجهه با ارتش او.
پرسش من این بود که چرا امام خمینی شخصا اقدامی برای استفاده بهتر از قدرت بازدارندگی ارتش نکرد؟ توضیح شما درباره این که امام خمینی به جای ورود به جزئیات اداره امور عمومی از سویی بنا را بر شکل گیری نظام حقوقی اداره امور عمومی و تدوین و تصویب قانون اساسی و شکل گیری دولت و مجلس و قوه قضاییه قانونی گذاشته است و از سوی دیگر بزرگترین مانع در برابر انحلال و تخریب ارتش می شود و از سوی دیگر بسیج را به عنوان نیروی مردمی تشکیل می دهد. اما هنوز جای این سوال برای من باقی است که چگونه به گفته شما امام خمینی در قم ارتش را به آمادگی در برابر ارتش عراق فرامی خواند، اما این رفتار را مجددا تکرار نمی کند. در حالی که امام خمینی پس از محاصره چمران در پاوه شخصا برای ورود ارتش به کردستان پیام می دهد.
باید به این نکته توجه کنید که فرمان های امام خمینی در این دوره به عنوان رهبر انقلاب صادر می شود و هنوز امام خمینی موفق به تأسیس نظام جدید سیاسی نشده است و اساسا کارکرد و مسئولیت های او متفاوت با مسئولیت هایش پس از تأسیس نظام سیاسی است. ثانیا در همان دوره هم ارتش نمی تواند به دلیل نقصان های بزرگ، فرمان های امام خمینی را اجرا کند و بیش از هرچیز این نیروهای مردمی و نیروهای سپاه هستند که در کردستان اثرگذار هستند. قاعده این است که امام خمینی از طریق ساختار بخشیدن به نظام سیاسی و ارتش اقدامات خود را دنبال کرده باشد و این درست همان کاری است که او انجام داده است. چنانکه گفته شد؛ ماه ها قبل از جنگ امام خمینی فرماندهی کل قوا را به بنی صدر واگذار کرده است. از سوی دیگر تجربه ما حاکی از آن است که امام خمینی تمامی امور را به مسئولین ذی ربط ارجاع می داده است و در این باره نیز قطعا این کار انجام گرفته است.
18 فروردین سال 59 تیتر یک کیهان این است که ارتش برای مقابله با عراق به حال آماده باش درآمد. شاید پیام هایی از این دست، اطمینان خاطری بر می انگیزد یا شاید آنچه که گفته می شود؛ استدلال های 14 گانه دکتر ابراهیم یزدی مبنی بر عدم وقوع حمله صدام است، قدری از اهمیت موضوع می کاهد.
همه این ها قابل مطالعه است، اما در کنار همه این ها باید این موضوع را در نظر گرفت که در هنگام جنگ تنها اندکی از پیروزی انقلاب و تأسیس نظام جدید می گذشت و هنوز به رغم اولین فرمان های امام خمینی در سال 57 نه ارتش سازماندهی واقعی خود را پیدا کرده و نه جنگ های داخلی و اختلافات سیاسی نظام جدید امکان تمرکز جدی بر تهدید صدام را پدید می آورد. بخشی از این موضوع به دلیل ضعف نهادینه نیروی زمینی ارتش شاه در برابر نیروی زمینی ارتش صدام است، بخشی از این موضوع به دلیل نقصان های پدید آمده پس از پیروزی انقلاب در ارتش است. نقصان هایی که گریزناپذیر و به نوعی محصول سیاسی کردن ارتش در دوره شاه و قرار دادن ملت و ارتش در برابر یکدیگر بود.
اما گویی چیزی در گردش اطلاعات نقص دارد؛ شاید تعداد زیاد صدها تجاوز مرزی عراق به ایران به جای آنکه به اهمیت موضوع بیفزاید منجر به روزمره شدن موضوع و عدم تصور این که عراق جرأت حمله فراگیری به ایران دارد در برخی از مسئولین وقت شده بود.
همه این موضوعات قابل مطالعه است. شما می توانید در همین زمینه پوزش دولت عراق از ایران را درباره حملات و بمباران های مرز ایران مطالعه کنید.
احمد حسن سامرایی سفیر تازه دولت عراق در ایران 24 تیرماه 1358 با وزیر امور خارجه ایران دکتر ابراهیم یزدی ملاقات و رونوشت اعتبارنامه های خود را تقدیم ایشان می کند. سفیر عراق در گفت و گویی درباره ملاقاتش با آقای دکتر ابراهیم یزدی وزیرامور خارجه ایران در یک مصاحبه گفته است: خوشوقتم که با وزیر امور خارجه دولت جمهوری اسلامی ایران ملاقاتی کردم و در طی آن مسائل مربوط به دو کشور را مورد مذاکره قرار دادیم بین ایران و عراق روابط عمیق و ممتدی وجود دارد که امیدوارم همچنان بر مبنای دوستی و صداقت پایدار باقی بماند. از جهات مختلفی در خارج از دو کشور سعی می شود که بین ایران و عراق سوء تفاهماتی به وجود آید. ما با تکیه بر حسن نیت مقامات دو کشور سعی کردیم که مشکلات موجود را نیز از میان برداریم و به روابط دوستانه بین دو کشور ادامه دهیم.
سفیر عراق در این مصاحبه در مورد مسائلی که اخیراً در مرزهای ایران و عراق پیش آمد گفت:
ایران و عراق مرزهای طولانی دارند و ممکن است گاهی پیش آمدهایی رخ دهد ما در این موارد با توجه به کلیه قراردادهای بین دو کشور به بررسی مسئله می پردازیم و در رفع آن ها می کوشیم.
وی در مورد انقلاب اسلامی ایران اظهار داشت: ما موضع انقلاب اسلامی ایران را در قبال مسئله فلسطین تأیید می کنیم و در قبال مسئله کشورهای غیرمتعهد و مبارزه بر ضد امپریالیسم در کنار انقلاب ایران هستیم.
وی در مورد حوادث خوزستان و شایعات مربوط به دخالت دولت عراق گفت: ما همچنان که اجازه نمی دهیم کشوری در امور داخلی ما دخالت کند، در امور داخلی کشورهای دیگر به ویژه کشور همسایه ای چون ایران دخالت نخواهیم کرد.
وی در مورد قاچاق اسلحه به ایران گفت: عوامل متعددی وجود دارد که می خواهند به انقلاب عراق صدمه بزنند کسانی که این شایعات را می سازند از این گروه هستند و ما قاچاق اسلحه از عراق به ایران را شدیدا محکوم می کنیم.
دکتر ابراهیم یزدی تا آبان 58 عهده دار مسئولیت وزارت خارجه است؛ پس از او بنی صدر تا 8 آذر 58 و سپس قطب زاده تا مرداد 58 و از آن تاریخ به بعد محمد کریم خداپناهی تا اسفند 59 سرپرست است، به نظر می رسد وزارت خارجه همواره اعتقادی به جدی بودن حمله صدام یا حداقل ضرورت آمادگی نظامی با این پدیده نداشته است. در این صورت بعید نیست که چنین باورهایی نقصان هایی را در گردش اطلاعات دراین باره پدید آورده است. دکتر صدر معاون سابق وزارت خارجه می گوید مرحوم دکتر ابراهیم یزدی با طرح 14 دلیل می گوید صدام به ایران حمله نمی کند؛ از سوی دیگر دکتر ابراهیم یزدی می گوید؛ اطلاعاتی که دکتر شمس اردکانی درباره حمله صدام به ایران می فرستد به دستور سرپرست وقت وزارت خارجه بایگانی می شود و جدی گرفته نمی شود.
همه این ها نشان می دهد که باید مطالعات بیشتری در این باره انجام گیرد.
پیام امام خمینی در هنگام عزیمت به قم، دربردارنده تأکید بر حفظ نظم و سلسله مراتب در ارتش است، اما این چیزی است که ظاهرا بعداز پیروزی انقلاب اسلامی به سختی بازسازی شد. در اینجا دقیقا سوال دیگر نیز این است که چرا توجه امام خمینی به سازماندهی ارتش جدی گرفته نشد و همین موضوع زمینه ساز عدم بهره گیری کامل از قدرت بازدارندگی ارتش شد.
این سوال می تواند پاسخ های فراوانی داشته باشد که مجالی دیگر می طلبد.
به هر حال به نظر می رسد که پروژه همراه شدن ارتش و انقلاب به عنوان یکی از بزرگترین و مورد تأکیدترین پروژه های امام خمینی قدری با کندی پیش رفته است.
همین طور است.
شاید اگر تجربه ای که در همراهی ارتش و سپاه در اولین ماه های جنگ شکل گرفته بود؛ زودتر محقق می شد؛ نتیجه بهتری گرفته می شد. شاید اگر از تجربه بسیج برای پیشگیری از مواجهه صدام با ایران بهتر استفاده می شد؛ نتیجه بهتری می گرفتیم، واقعیت این است که از پتانسیل نیروهای مردمی و انرژی مثبت و به اصلاح سرمایه معنوی بزرگی که بعد از انقلاب پدید می آمد نیز به کندی بهره گرفته شد.
شاید اگر از آغاز نیرویی مثل شهید رجایی در جایگاه ریاست جمهوری قرار می گرفت و اختلافات عمیق میان رئیس جمهور و سپاه به وقوع نمی پیوست، ما به سادگی به این اهداف دست می یافتیم. شاید اگر او در جایگاه فرماندهی کل قوا قرار می گرفت، نتیجه ای به مراتب بهتر در ارتش به دست می آمد.
انتهای پیام