خرید تور تابستان

روزنامه‌خوانی با انصاف – ۳۰ بهمن ۹۶

«محمد توکلی»، انصاف نیوز: صفحه یک روزنامه‌ها در ۳۰ بهمن ۱۳۹۶ تحت تاثیر سانحه‌ی سقوط هواپیمای تهران – یاسوج بود. در کنار این موضوع سخنان رهبری در دیدار با جمعی از مردم آذربایجان شرقی نیز مورد توجه روزنامه‌ها قرار گرفته است.

محمدحسین جهان‌پناه در روزنامه‌ی شرق از «پرنده‌های زمین‌گیر» نوشته است: سالي که گذشت قرار بود ايمن‌ترين سال در تاريخ هوانوردي دنيا باشد و بود. در تمام سال ۲۰۱۷ در تصادفي خوش‌يمن فقط چهل‌‌واندي نفر بر اثر سوانح هوايي جان خود را از دست دادند. هرچند که به لطف سانحه مرگبار آنتونوف ۱۴۸ روسي و اي‌تي‌آر۷۲ ايراني ‌يکباره در مدت دو ماه بيش از ۱۳۰ نفر به اين آمار افزوده شد تا در پايان سال شمسي جاري به تجربه مشابهي نرسيم.

به نوشته‌ی «شرق»: چه فوکرهاي ۱۰۰ که تقريبا همگي در سال‌هاي اخير با مشکلات فني ريزودرشتي، چه در زمينه تأمين قطعات يدکي، موتور و ارابه دست‌وپنجه نرم مي‌کردند و گاهي حتي فراتر از استانداردهاي جهاني خود پرواز مي‌کردند، چه همين ATR‌‌ هاي آسمان که بيش از نيمي از ناوگانش، ازجمله همين هواپيماي دخيل در حادثه براي سال‌ها به خاطر نبود قطعات و نقص موتور زمين‌گير بودند؛ تا همين چندوقت پيش که هواپيما با هزار دردسر تعمير شده به خط پرواز بازگشت. همه‌ اينها هم جدا از مسئله سن بالاي ناوگان هوايي ماست. هواپيماي دخيل در اين حادثه ۲۴ سال داشت، هرچند که سيکل پرواز واقعي آن به‌خاطر زمين‌گيربودن طولاني کمتر از اينها بود. حقيقت اين است که با وجود گذشت دو سال از توافق برجام، تقريبا تمامي خطوط هوايي ما همچنان مملو از هواپيماهاي سالخورده‌اند؛ هواپيماهايي که تعمير و نگهداري آنها در حالت عادي نيز دردسرساز است.

این روزنامه‌نگار در پایان معتقد است: فشار سال‌ها تحريم، بي‌دقتي، سوءمديريت و عدم ارتباط مؤثر با شرکت‌هاي تأمين‌کننده خدمات بين‌المللي (چه در اثر تحريم يا سوءمديريت) موجب شده تا ما به‌جاي نموداري صعودي گاهي حتي با افول استانداردهاي ايمني جهاني در کشور مواجه باشيم؛ به‌عنوان‌مثال مواقعي بوده که هواپيماهاي مشخصي در ايران حتي با وجود تأمين قطعات يدکي زمين‌گير شده يا دچار سانحه شده‌اند و همه اينها تنها نشان از قلب بيمار صنعت هوايي ايران دارد؛ صنعتي که اگر قرار باشد در آن کمتر شاهد حوادثي از اين دست باشيم، به جراحي اساسي نيازمند است.


غلامرضا صادقیان در سرمقاله‌ی روزنامه‌ی جوان به سخنان رهبری پرداخته است: مردم ايران ديروز مستمع مهم‌ترين يا يكي از مهم‌ترين سخنان رهبر انقلاب در چهل سال گذشته بودند که پايه و اساس جديدي براي انقلاب بنا نهاد. اهميت اصلي اين سخنان از جهت موقعيت اظهار آن بود…ميليون‌ها ايراني اين روزها بر سر«عدالت» كه برخي آن را اصلي‌ترين شعار انقلاب مي‌دانند، بحث دارند و مصداق‌هاي بي‌عدالتي هر روز بر سر و روي‌شان مي‌بارد! رانت‌خواري دولتي و حكومتي، اشرافيت در دولت و برخي نهادهاي حكومتي و… جالب آنجاست كه مردم معمولاً ارقام بزرگ را خوب هضم نمي‌كنند و چون مي‌شنوند فلان مسئول با يك اختلاس بزرگ، آزاد مي‌گردد، شب هنگام سر راحت‌تري بر بالين مي‌گذارند تا وقتي مي‌شنوند حقوق دولتي‌ها افزايش چشمگيري داشته يا در رستوران مجلس چند نوع غذا سرو مي‌شود يا خانه فلان مسئول بيش از اندازه بزرگ است و همين مصداق‌هاي رفاه‌زدگي بيشتر مردم را آزار مي‌دهد.

به ادعای این روزنامه‌ی اصولگرا: سخنان ديروز رهبر انقلاب براي برخي از كارگزاران دولت و حكومت قابل هضم نيست! و اين بزرگ‌ترين آفت انقلاب است كه شعارهاي انقلاب براي كارگزاران آن بي‌معني يا ارتجاعي باشد اما رهبر انقلاب اتفاقاً از «ارتجاع» معني واقعي آن را كه به نفع مردم است، استخراج كرده‌اند. ارتجاع يعني مردم يك كشور با شعارها و آرمان‌هايي انقلاب كنند اما سال‌ها بعد كارگزاران حكومتي، اين آرمان‌ها را كنار بگذارند و بخواهند مردم و كشور را به زمان قبل از انقلاب بازگردانند. كارگزاراني كه نمي‌فهمند براي چه بايد مستضعفان را بر مرفهان ترجيح دهند، شايد به اين خاطر كه باورشان نمي‌شود مستضعفي در كشور باشد!

نویسنده در پایان معتقد است «پایه‌ی جدید انقلاب نهاده شد»: ديروز پايه و ستون جديدي براي انقلاب اسلامي گذاشته شد كه در هيچ انقلاب ديگري اتفاق نيفتاده است. مردي از درون انقلاب، عقب‌افتادگي در اجراي اصلي‌ترين شعار انقلاب را مي‌پذيرد، عذرخواهي مي‌كند و زنگ خطر «بازگشت به عقب» انقلاب را به صدا درمي‌آورد تا حركت تازه انقلاب اسلامي كه زدودن آفت اشرافي‌گري مديران، دل سپردن به طبقات مرفه و تكيه بر اعتماد به خارجي‌ها است، آغاز شود.


سرمقاله‌ی روزنامه‌ی جمهوری اسلامی به پشت گرمی موسسات مالی پرداخته و پرسیده است «آیا گوش شنوایی وجود دارد»: سخنگوی دولت و رئیس سازمان برنامه و بودجه گفت: مدیران موسسات اعتباری متخلف هر کدام به کسی یا جائی وصل بودند و الآن هم دارند آزاد می‌چرخند. اشاره مستقیم سخنگوی دولت به کسانی است که مدتی است اقتصاد کشور و نظام بانکی را دچار التهابات پردامنه‌ای کرده‌اند و اعتبار شبکه بانکی و مراکز اقتصادی نظام را به کلی زیر سوال برده‌اند. در واقع، نه تنها سپرده گذارانی که با اعتماد به این موسسات اعتباری و مدیران آن دچار چنین ضرر و زیان مالی بزرگی شده اند، بلکه آحاد مردم و نظام نیز متحمل زیان‌های فراوانی شده‌اند و تاوان سنگین یکه تازی‌های موسسات اعتباری متخلف بر آنها نیز تحمیل شده است.

به نوشته‌ی این روزنامه: علاوه بر بانک مرکزی، نظام قضائی کشور هم قطعاً مستوجب اعتراض است، چرا که به عنوان مدعی العموم نمی‌ بایست از کنار تعلل بانک مرکزی بی‌تفاوت عبور کند و به عنوان مرجع قضائی و قانونی می‌بایست مانع فعالیت موسسات اعتباری متخلف می‌شد، حتی اگر اعتراض و درخواستی از جانب نهادهای مالی و بانک مرکزی را هم دریافت نکرده باشد. نکته بسیار با اهمیت‌ مسوولیت بزرگ سازمان صدا و سیما در انعکاس وسیع و پرتکرار آگهی‌های پرجاذبه همین موسسات مالی متخلف است که از اعتبار رسانه ملی و از اعتماد عمومی جامعه به نفع همین متخلفین سوءاستفاده کرده و آنها را به عنوان مراکز مالی قابل اعتماد به مخاطبان خود معرفی کرده است.

و بخش نهایی این یادداشت: آزادی خطاکاران در جامعه این شبهه را در ذهن آحاد جامعه ایجاد می‌کند که مبادا مسوولین نظارتی و حقوقی نیز دچار مشکلاتی هستند که خطاکاران را بازخواست نمی‌‌کنند و اصراری به تعقیب و محاکمه و مجازات آنها ندارند. موضوع مهم‌تر آنکه اخیراً برخی افراد خواستار پرداخت مطالبات سپرده‌گذاران موسسات متخلف توسط دولت و نظام بانکی هستند؟ این عجیب‌ترین پیشنهادی است که می‌ توان مطرح کرد که تاوان غارتگری دیگران را دولت و نظام بانکی بپردازد و بدعت نادرستی است که راهکار خطاهای بزرگتر آینده را به غارتگران امروز و فردا می‌آموزد، و چنین مباد.


یک فعال رسانه‌ای اصولگرا در سرمقاله‌ی روزنامه‌ی اعتماد نوشته است: كليدواژه «مردمسالاری» در سخنان ديروز رهبر عزيز انقلاب از برجسته‌ترين موضوعاتي است كه توسط ايشان چندبار تكرار شده است. انقلاب‌ها دچار تحول در اندیشه می‌شوند؛ برخي از آن انحراف پيدا مي‌كنند، بعضي به ضد خود تبديل مي‌شوند، پاره‌اي پاي در راه استبداد مي‌گذارند و برخي دچار فراموشي اهداف مي‌شوند. وجه مشترك همه اينها كنارنهادن مردم به عنوان صاحبان انقلاب و «مردمسالاری» به عنوان ضامن بقا است. هرچند به طور متوسط هر سال يك انتخابات در كشور برگزار شده، اما بسنده دانستن مردمسالاري به حضور در انتخابات، كوچك كردن اين واژه است. بايد راهكارهاي حضور مردم را در جامعه بسط داد. يكي از مواردي كه حضور مردم را قوت مي‌بخشد، پذيرش حق نقد براي همگان است.

محمد مهاجری در ادامه‌ی یادداشت «مردمسالاری و دیکر هیچ» می‌نویسد: مردمسالاري، عطا و لطف حكومت به شهروندان نيست. نظام نمي‌تواند به خاطر اينكه به مردم حق شركت در انتخابات يا نقد كردن مي‌دهد بر آنها منت بگذارد. اينكه عده‌اي دايما توي بوق كنند كه چون ده‌ها انتخابات در ايران پس از انقلاب اسلامي برگزار شده، پس مردمسالاري كاملا محقق شده، تصور كاملي نيست. بعضي از سياسيون و حتي رجال مذهبي، مردمسالاري را يك مقوله اجباري و تحميلي مي‌دانند كه نظام جمهوري اسلامي، آن را به اجبار پذيرفته است. چنين تفكري براي مردم هيچ هويتي قائل نيست، چه برسد به حق او براي شركت در انتخابات يا نقد حاكميت و نظاير آن. صاحبان چنين ديدگاهي مردمسالاري را نه هدف نظام كه وسيله‌اي براي رسيدن به مقاصد ديگر مي‌دانند. آنچه در بيانات ديروز رهبر معظم انقلاب آمد با مكتب فكري اين قشر، قطعا بيگانه است.


فتح‌الله آملی با اشاره به اقتصاد ایران در روزنامه‌ی اطلاعات می‌نویسد: زمانی این کیک آنقدر بزرگ بود که حتی اگر آنها که دورش نشسته‌اند تکه‌های بزرگتری برمی‌داشتند با باقی مانده آن می‌توانستند تکه‌های کوچکتری به بقیه دهند اما هرچه گذشت آنقدر آنها که دور میز بودند تکه‌های درشت‌تری برداشتند و تعداد بیشتری ‌شدند و عده‌ای ناجنس و طرّار نیز یواشکی و دزدانه از لای دست بقیه تکه‌های بسیار درشتی را محرمانه برداشتند که دیگر چیز زیادی برای تقسیم نماند.

نویسنده در ادامه با اشاره به آماری که حکایت از کاهش ۱۵درصدی «کیک اقتصاد ایران» دارد نوشته است: علّت آن البته هرچه که باشد نتیجه یکی است، بی‌عدالتی بیشتر و فاصله‌های طبقاتی بیشتر و تولید ثروت کمتر. وقتی چندی پیش نامه رؤسای چندین دانشگاه کشور به نمایندگان که به عدم افزایش حقوق‌های بالا و نیز تعیین سقف برای پرداخت پاداش بازنشستگی اعضای هیئت علمی اعتراض کرده بودند، منتشر شد بیشتر به این نتیجه رسیدیم که این تقاضا برای داشتن سهم بیشتری از این کیک کوچک شده حتی به نهادهای علمی و دانشگاهی ما هم تسری یافته است.

در نوشته‌ی منتشر شده در اطلاعات می‌خوانیم: «مردم کف خیابان که حتی نمی‌توانند برای جوانانشان کاری با حداقل حقوق پیدا کنند و آنها که همین حقوق اندک را نیز چند ماه است که نگرفته‌اند و آنها که به خاطر تعطیلی بنگاه‌ها‌یشان اندک روزنه امیدشان را از دست می‌دهند، چه باید بکنند؟ اینکه هر کس قدرت و نفوذ بیشتری دارد و صدای بلندتری، در این سفره سهیم شود یا به تعبیری حق‌السکوت بگیرد و آنها که چنین نیستند فریاد‌شان به جایی نرسد، کشور را به کدام سمت و سو می‌برد؟»


سرمقاله‌ی روزنامه‌ی ابتکار به «جدایی وحشتناک نخبگان و توده» پرداخته است: نخبگان در ایران از منظر کارکرد و ایفای نقش برای صیانت از جامعه بجد قابل نقد و زیر سوال اند. هر چند در مقیاس جهانی تعارض اساسی بین برگزیدگان و عموم وجود دارد . اما در جامعه ایران از هم گسیختگی به مرز وحشت رسیده است. در شرایط فعلی ، نخبگان خویشتن را از مردم جدا می دانند . با زبان آنها سخن نمی گویند.خواسته های سیاسی – روانی توده را مشروع نمی پندارند. و چه بسا همگامی و همراهی با آنها را خیانت به حرفه ، علم و آگاهی بدانند و شیوه ای از رابطه ارباب و رعیتی سیاسی – فرهنگی را القا نمایند. آنها رستورانهای مخصوص دارند . پارک های خاص را انتخاب می کنند و سبک ویژه ای از رفتار و گفتار را نهادینه می کنند .در مقابل توده مردم با جای گرفتن در طبقات اجتماعی ، سیاسی ، فرهنگی و اقتصادی بار اصلی جامعه را به دوش می کشد .نان می پزد ، خیاطی می کند ، نگهبانی می دهد ، کار می کند و می کارد. اما نخبگان را افرادی ناسپاس
می داند که از مردم خورده اند ولی پشت به آنان کرده اند.

به نوشته‌ی روزنامه‌ی ابتکار: برای کنترل فضای مجازی یک هزار دلیل می آورند که مخالفتی ندارند اما بعد از یک کتاب موافقت به ناگاه می گویند صلاح نیست این شبکه روان باشد . اگر مخالفتی نیست پس آن هم اضطراب ، استرس و فریاد برای چیست و اگر آسیب یک پدیده ، عمل و اقدام در حوزه های مختلف برایتان به اثبات رسیده است چرا بی محابا ، محدودیت آن را اعلام نمی کنید . م’ر قرار است سده های یافته های علمی و بارورهای شرعی سده ها در سیلاب عوامگرایی ریخته شود و نفاق بر امور جمعی جامعه حکفرما شود . از سویه ای دیگر به دین ، باورها و سنت ها می تازند اما همین که با مقاومت مردم مواجه می شوند در آن واحد رنگ عوض می کنند و به درون هیئت های مذهبی سرازیر می شوند و داعیه عزاداری ، دینداری و همگامی با خلق سر می دهند . هزاران شکر بساط کمونیست ها بر چیده شد والا آنها هم بعید نبود در این اوضاع و احوال دسته های عزاداری راه می انداختند.

نویسنده در نهایت معتقد است: روشنفکران سکولار ، لائیک و خنثی هم محبوس زندانی بزرگ به نام تغییرند اما آنان هم در سکون دست و پا می زنند. توهم آنچنان غلیظ و بزرگ است که سوار بر قایقی ثابت ، می خواهند اقیانوس های معانی را فتح نمایند . نسل نخبگان جامعه ایران در طول یکصد و پنجاه سال هر چند فراز و نشیب های فراوانی تجربه کرده است ، اما اعم از دینی و غیر دینی ، سنتی و مدرن ، در باری و آزاد ، انقلابی و غیر انقلابی در یک نقطه یهم می رسند و اشتراک دارند و آن چشم بستن بر‌ واقعیت‌هایی است که زندگی مردم را رنگ آمیزی می کند. جامعه ایران هم از طرفی در سده اخیر تعامل و توان مذاکره با نخبگان ، را از دست داده است . نخبگان ناسازگار به خارج از مرزها هل داده می شوند در نتیجه نخبگان از موضع ، ماوای هدایت و نشان وافعیت ها و حقایق به ثناگویان و مرثیه خوانان دربار و مراکز قدرت تغییر ماهیت داده اند و یا به زعم خویشتن به مداوای قولنج و نفخ صاحبان قدرت پرداخته اند و در پایان هم مرموزوار مرگ را تجربه نموده اند. اینک برای رهایی جامعه از دام عقب ماندگی و سوق دادن نخبگان به آشتی با درد های مردم ، ترانه ای دیگر باید ساخت و سرودی غیر خواند.


غلامرضا کیامهر در روزنامه‌ی جهان‌صنعت به نقد مدیریت شهری تهران پرداخته: از آغاز فعالیت شورای شهر پنجم و شهردار منتخب آن تا امروز که حدود شش ماه می‌گذرد، شهروندان تهرانی جز مقداری شعار و افشا‌گری در خصوص تخلفات مالی شهردار سابق و همکاران وی، هیچ اثر و نشانه‌ای که حاکی از ایجاد تحول در فعالیت‌های خدماتی و عمرانی مدیریت جدید شهری در منطقه محل سکونت خود یا در سطح شهر تهران باشد، مشاهده نکرده‌اند جز آنکه می‌بینند برخی از پروژه‌های نیمه‌کاره گذشته مانند پروژه خط هفت مترو، پروژه زیر‌گذر تقاطع بزرگراه چمران و جلال‌ آل‌احمد که چهار سال از شروع عملیات اجرایی آن می‌گذرد و زندگی مردم و ترافیک محله‌های پیرامونی آن را مختل کرده است، به بهانه‌هایی چون وجود نواقص فنی یا کمبود منابع مالی نیمه‌کاره به حال خود رها شده است. طی این مدت چهره نامطبوع و آزاردهنده کلانشهر تهران به شکل همان حال و روز گذشته باقی مانده.

در ادامه یادداشت «شهرداری تهران؛ شعار، افشاگری و دیگر هیچ» می‌خوانیم: هنوز نه آقای شهردار و نه شورای شهر پنجم که عنوان شورای شهر اصلاح‌طلب را یدک می‌کشد هیچ گزارش شفاف و قابل درک و فهمی از عملکرد خود در شش ماهی که گذشته به شهروندان تهرانی نداده‌اند و هیچ تابلوی شفافی هم در خصوص آنچه تصمیم دارند در آینده برای رفاه حال شهروندان و رفع و اصلاح نابسامانی‌های بی‌حد و اندازه آن انجام دهند، برای شهروندان ترسیم نکرده‌اند. شعار دادن‌ها و افشا‌گری در خصوص تخلفات مالی و اداری دوره شهردار سابق بدون رویکردهای عملگرایانه، به تنهایی نمی‌تواند برآورنده انبوه مطالبات بر زمین مانده شهروندان تهرانی در حوزه خدمات شهری و پروژه‌های عمرانی ضروری باشد و ادامه وضعیت موجود جز آنکه سلب‌ اعتماد شهروندان نسبت به شورای شهر پنجم و شهردار منتخب آن‌را به همراه داشته باشد، نتیجه دیگری به بار نخواهد آورد.

نویسنده در پایان می‌پرسد: مدیریت جدید شهر و شورای شهر پنجم چه طرح و برنامه‌ای برای جلوگیری از تکرار این پدیده در دست اجرا دارد؟ چه تعداد دیگر از ساختمان‌های بلند در سطح کلانشهر تهران که یقینا به استحکام و استواری ساختمان پلاسکو ساخته نشده‌‌اند، احتمال دارد به سرنوشت ساختمان پلاسکو دچار شوند؟ برای غافلگیر نشدن شهرداری در قبال سایر حوادث و سایر بلایای طبیعی مانند سیل و زمین لرزه تا چه میزان آمادگی دارد و سوال‌های بسیاری دیگری از این دست در ذهن شهروندان تهرانی جاری است که متاسفانه شهرداری و شورای شهر تاکنون پاسخی به آنها نداده‌اند.


سیدعلی میرفتاح در ستون «کرگدن‌نامه» در روزنامه‌ی اعتماد نوشته است: ما مسلمانيم و خدا و پيامبرمان توصيه كرده‌اند كه قتل نفس حرام است و نجات يك انسان مترادف نجات انسانيت است. مع‌ذلك در بعضي مطبوعات، در اين يكي، دو روز اخير ديدم كه رييس‌جمهورمان را ملامت كرده‌اند بلكه تخطئه‌اش كرده‌اند كه چرا در آشفته‌بازار ارز سه وزير را مامور بررسي خودكشي يك متهم به جاسوسي كرده و از آنها گزارش خواسته. اتفاقا اگر جان آدميزاد، متهم يا غيرمتهم، بي‌بها بود و مسوولان عاليرتبه نظام به آن اهميت نمي‌دادند و نسبت به چنين اتفاقاتي بي‌اعتنايي مي‌كردند بايد سرزنش‌شان بلكه بازخواست‌شان مي‌كرديم. ضمن اينكه در كدام منطق و طبق چه دستور ديني يا انقلابي، ارز مهم‌تر از جان آدميزاد است؟

نویسنده در ادامه‌ی نقد خود به روزنامه‌های تندرو می‌نویسد: يكي از روزنامه‌ها عكسي انداخته كه خانم ابتكار دارد به آقاي سيدامامي جايزه مي‌دهد. اين عكس را انداخته‌اند و زيرش نوشته‌اند چتر سبز جاسوسي. يعني چه؟ يعني بايد خانم ابتكار را شماتت كنيم كه چرا به يكي كه بعدا متهم به جاسوسي شده و دست بر قضا در سلولش خودش را حلق‌آويز كرده، جايزه داده؟ چه ربطي دارد؟ با اين دست‌فرمان پيش برويم بايد مسوولان دانشگاه امام صادق را هم احضار كنيم و بگوييم چرا چنين شخصي را استخدام كرده‌ايد؟ اين مغالطه خطرناك است و اگر بي‌مبالاتي كنيم نه‌فقط همه را با آن بدنام مي‌كنيم بلكه عرصه را بر همه تنگ مي‌كنيم. همين پريروز در روزنامه‌اي عكس يوزپلنگ ايراني را انداخته بودند و آن را به پروژه نفوذ نسبت داده بودند. منظور چيست؟ آيا از اين به بعد هرجا يوز ايراني ديديم بايد با ماشين زيرش بگيريم و تف و لعنش كنيم؟ آيا اينكه روي لباس فوتباليست‌ها عكس يوز انداخته‌اند، معني‌اش اين است كه امريكايي‌ها به اهداف ننگين‌شان رسيده‌اند؟ آيا از فردا هركس جلوي كوهخواري بايستد يا دفاع از حيوانات را فرياد بزند بايد به او مظنون شويم و برايش دردسر درست كنيم؟

و بخش پایانی یادداشت «مسجد و بی نماز»: محيط‌زيست البته پوشش دم‌دستي و مناسبي است براي خائنان و جاسوسان. حتي آنها كه خود مخرب اصلي محيط زيستند، قيافه مدافع به خود مي‌گيرند و فعاليت‌هاي «سبز» انجام مي‌دهند، اما به خاطر چند بي‌نماز كه در مسجد را نبايد بست. شما فكر كرديد جاسوس‌ها در كسوت‌ها و پوشش‌هاي ديگر وارد كشور ما نمي‌شوند؟ آيا امريكا تمام همتش را گذاشته تا فقط و فقط در دو، سه جا نفوذ كند؟ چون نيك بنگريم آنها جاهاي ديگر هم هستند و…


cartoon - etemad

علی دیواندری – روزنامه‌ی اعتماد


cartoon - iran

پریسا نوراللهی – روزنامه‌‌ی ایران


cartoon - shahrvand

جواد علیزاده – روزنامه‌ی شهروند

انتهای پیام

بانک صادرات

نوشته های مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا