پورنجاتی: احمدی نژاد حداکثر یک و نیم میلیون رای دارد
به گزارش انصاف نیوز، متن کامل گفتگوی احمد پورنجاتی با آرمان در پی می آید:
یک سال از حماسه 24 خرداد و انتخاب دکتر حسن روحانی به عنوان رئیسجمهور یازدهم گذشت. عملکرد دولت تدبیر و امید را چگونه ارزیابی میکنید؟
معتقدم که کارنامه دولت یازدهم را باید قبل از انتخاب آقای روحانی مدنظر قرار دهیم.
منظورتان چیست؟
به لحاظ نوع رویکردی و شعارهای تبلیغاتی که در انتخابات از سوی دکتر روحانی مطرح شد و همچنین شیوه ارتباطی ایشان با افکار عمومی و توجه به موضوعاتی که خیلی نزدیک به خواست اجتماعی و مردمی بود دارای اهمیت است و عملکردی که موضوع سوال شما بود، باید از این جهت مورد بررسی قرار گیرد. احساس میکنم باید آن فصل پیش از انتخاب آقای روحانی را هم به مثابه نوعی کارکرد مدنظر قرار داد.
به هر حال در مورد تمام کاندیداهای ریاستجمهوری در دورههای قبل هم این موضوع صدق میکند و تنها مختص آقای روحانی نیست.
آقای خاتمی هم به نوعی قبل از انتخابات اولین دوره یعنی در سال 76، موضوعاتی را به صورت هدف و به شکل برجسته مطرح کرد که طرح آن موضوعات نوعی کارکرد است. آقای احمدینژاد هم در سال 84 شعارهایی مطرح کرد ولی چرا من آنها را به حساب کارنامه او نمیگذارم؟ به دلیل اینکه یک مضمون فرصتطلبانه داشت به این معنا که انگار جامعه در یک دوره تحیر و تردید بین دو جریان قرار گرفته است و یک نفر سومی میآید میگوید نه اینها و نه آنها، بلکه من هستم که از جنس شما هستم و بعد با شعار مبارزه با مافیاها وارد صحنه قدرت شد و شعاری که سر داد تبدیل به یک ابزاری شد که برخی صرفا برای شانتاژ از آن استفاده میکردند. اکنون هم که کمی به عقب برگردیم مشاهده میشود که بیشترین رانتخواری و فساد به دورانی باز میگردد که آقای احمدینژاد بر مسند بالاترین مقام اجرایی کشور نشسته بود البته این موضوع بسیار مهم است که خودش به شکل مستقیم در این مسائل نقشی نداشت، پس بنابراین من نمیتوانم برنامهها و شعارهای آقای احمدینژاد قبل از دوره انتخاب و استقرارش را به مثابه کارکرد مورد بررسی قرار دهم. در غیر اینصورت باید گفت به مثابه ضدکارکرد و نمره منفی است هرچند من به ایشان ارفاق میکنم و میگویم آنها را نباید در نظر گرفت. به اعتقاد من، آقای روحانی و دولت یازدهم، خیز بلندی از نظر سطح مطالبات اجتماعی در دوره انتخابات برداشتند.
منظورتان شخص آقای دکتر روحانی هست؟
خیر. شخص آقای روحانی مدنظرم نیست بلکه جریانی است که از این حرکت حمایت میکرد البته جا دارد این موضوع را بیان کنم که شخص آقای روحانی نیز انگیزه و آمادگی لازم را دارا بود. معتقدم در بستر مدیریت هشت ساله گذشته، تجدیدنظرها و اصلاح نگرشهای عمدهای صورت گرفت و به همین دلیل وقتی اصلاحطلبان، تحولخواهان، عملگرایان و جریانی که نمادهایش آقای هاشمی و آقای خاتمی بودند در صحنه انتخابات آقای روحانی را به عنوان گزینه قابل حمایت معرفی کردند، معلوم شد بخش مهمی از رویکرد متناسب با مقتضیات امروز جامعه ایران مورد توجه این کاندیدا قرار گرفته است. به نظر من، به عنوان ناظر منتقد نه به عنوان حمایتگر بیچون و چرا، اگر امروز بعد از یکسال به کارنامه دکتر روحانی نگاه کنیم؛ به طور کلی صرفنظر از بحث جزییات، رویکرد و عملکرد دولت یازدهم، در چارچوب همان چشماندازی بوده که به مردم وعده داده شده و به عنوان برنامه ارائه گردید و بر همین اساس معتقدم میتوانیم به راستگویی و وفاداری دولت یازدهم نمره دهیم.
شما چه نمرهیی میدهید؟
من نمره بین 16، 17 را انتخاب میکنم البته مفهومش این نیست که دو سه نمره دروغ گفته یا وفادار نبوده است بلکه ممکن است در ارزیابی از تواناییها، مقدورات و محدودیتهایش در بعضی از بخشها اشتباه محاسبه داشته است و یا احتمالا ممکن است مجموعه یاران روحانی لزوما برآیندی همچگالی خود آقای روحانی نداشته باشند. این اشکال است، یعنی ممکن است در نوع انتخاب نیروها، سازماندهی همکاران چنین اتفاقی نیفتاده باشد، بنابراین میشود آنها را به عنوان نمره منفی در نظر بگیریم ولی به نظرم به صورت کلی عملکرد این دولت بسیار مثبت است.
هجمه مخالفان دولت تا چه حد توانست بر عملکرد دولت تاثیرگذار باشد. برخی معتقدند وقت برخی وزرا به جای انجام وظیفه صرف پاسخگویی به سئوالات برخی نمایندگان شده است.
من چنین احساسی ندارم، چون تکرار این موضوع عدهای را به اشتباه میاندازد، بنده نه به عنوان کسی که کار میدانی جامعهشناسی کرده و آمارگیری یا رایگیری کرده باشد معتقدم اگر امروز از من درباره آقای روحانی سئوال کنند یا اگر امروز رایگیری کنند، آمارش کاسته شده یا افزوده شده یا همان مقدار است، پاسخ میدهم به آرای آقای روحانی افزوده شده است، احساسی که ممکن است در جامعه، در افکار عمومی یا در انعکاس افکار عمومی وجود داشته باشد، شاید ترکیبش متفاوت باشد و یا تغییری کرده باشد که من تا حدودی به این اعتقاد دارم. بخشی از افرادی که اصولا در ارتباط با تحولات سیاسی در دورههای انتخاباتی برخوردهایشان به قول مرحوم مهندس بازرگان این است که «خیلی میخواهیم، خوبش را هم میخواهیم همین الان میخواهیم اگر نه پس بروید دنبال کارتان»، آنها ممکن است ریزش داشته باشند. فرقی هم نمیکند اسمش اصلاحطلب یا هر اسم دیگری باشد. اینها طیف محدودی هستند، از آن طرف ما با استقبال گستردهای هم از طرف بخش محاسبهگر و عقلانی طبقه متوسط مواجهیم که عادت دارد هر چیز را بعد از اینکه در تجربه عملی، بازخورد نسبی فایدهمند داشت بپذیرد و تا امتحان نکند نمیپذیرد یا بخش مهمی از طبقه متوسط که حتی در انتخابات انگیزهای برای ورود نداشتند ولی امروز صرفنظر از گرایش سیاسی شان به دیگران پیوستند و بخشی از اصولگرایان شرمگین هم هستند البته نه طیفهای افراطی شلوغکاری که نانشان در این راه است که هیاهو به وجود آورند و اصلا نگاهشان بازگشت به دوره گذشته است. بسیاری از اصولگرایان علاقهمند به پیشرفت کشور با یک سلیقه هستند که در انتخابات ممکن است به افراد دیگری تمایل داشتند اما امروز آقای روحانی را به عنوان کاندیدایی ارزیابی میکنند که خیلی خوب انتخاب شده و راضی هستند. این طیف سبد آقای روحانی را تقویت میکنند. بنابراین نگویید تصور نمیکنید این نارضایتی ناشی از فلان چیز است، من میگویم نارضایتی در جامعه نسبت به دولت روحانی زیاد نیست. نسبت به این دولت نارضایتی گستردهای وجود ندارد، انتظارات زیادی از رئیسجمهور وجود دارد. جامعه به حق انتظارات زیادی دارد، سقف انتظارات جامعه حتی بیشتر از وعدهها و شعارهای آقای روحانی است.
به نظر شما این انتظارات درست است یا غلط؟
درست است و عیبی هم ندارد. ولی بنده برداشتم این است که روش درست این است که متناسب با آنچه که گفته شده و همچنین اولویتهای منطقی که جامعه پذیرفته باید مورد توجه دولت تازه باشد. بگذاریم در محک سنجش ببینیم چه اتفاقی برایش افتاده؟ روحانی چه گفت؟ روحانی مهمترین شعارها و برنامههایش، غیر از آن پارادایم کلی به نام «اعتدال و مبارزه با افراطیگری» که مطرح کرد به نظر من موضوع اخلاقی نیست، یک موضوع بسیار مهم است که یک هژمونی و تفوق هولناکی را ما در 8 سال گذشته از ارزش شدن تندروی دیدیم. برای برخی هر چه تندخویی و شعارهای توخالی دادن بیشتر باشد گویی ارزشمند بود، در حالی که اینها کشور را دچار فرسایش کرد. اینکه رئیس دولتی به مدیر زیردست خودش برای اینکه پیامی بدهد و بفهماند که جدی است بگوید گوشش را میپیچانم، این خودبه خود ادبیاتی را وارد عرصه مدیریت سیاسی جامعه ما کرد که بی سابقه بود. میخواهم بگویم مقایسه و ارزیابی باید متناسب با آنچه که گفته شده، باید باشد.
پس ظاهرا اینکه برخی بر طبل نارضایتی از عملکرد دولت میکوبند از منظر دیگری به بررسی موضوع میپردازند.
نارضایتی به آن گسترهای که آنها میگویید وجود ندارد، اسمش انتظارات بجا درست است. نکته دیگر هم اینکه وقتی میخواهیم کارنامه را بسنجیم نباید سراغ این برویم که دولت به خاطر هجمه برخی نمایندگان ناموفق است؛ اول باید ببینیم موفقیتهایش چه بوده و اتفاقا آن بخشهای موفق را به قول آقای روحانی منتقدان ضعف تلقی میکنند، را باید ارزیابی کرد. اول باید برسیم به این نتیجه که قرار بر این بوده ایران به عنوان یک کشور بسیار قدرتمند از نظر اتکا به اراده ملی و موقعیت جغرافیایی باید در نظام جهانی سهم داشته باشد نه اینکه به یک اِبنسبیل مستاصلی تبدیل شود که به خاطر زندگی روزمره و دریافت وجوهش از این و آن، به هزار شیوه متوسل شود یا برای اینکه ارز خودش را بگیرد به چندین واسطه میدان بدهد. آقای روحانی وعدهاش این بود موضوع هستهای را حل کنیم و به سمت حل شدن برویم، متُد گفت وگو با رعایت مصالح و منافع ملی ما باشد حالا باید ببینیم این اتفاق افتاده یا دارد میافتد یا هنوز خبری نیست؟
فکر میکنید اتفاقی افتاده؟
بله، ولی هنوزبه فینال نرسیدیم. مهم این است که از مرحله تشکیل تیم، یارکشی، انتخاب کاپیتان و مربی و بعد وارد صحنه و میدان شدن و با روحیه درست وارد شدن و با تکنیک وارد شدن، دیپلماسی نه با سخنرانی، تا این مرحله به نظرم بسیار فراتر از انتظار بود، من فکر میکردم دو سال طول میکشد که در واقع 6 ماه طول کشید. به نظر من نمره روحانی در عرصه برکشیدن ایران در مناسبات بینالمللی 20 است و اگر بخواهیم به سبک مهندس بازرگان نمره بدهیم نمره آقای مهندس چمران 22 است، دو نمره هم اضافه، تنها نمره بیش از 20 را میگویند 22 بوده که مهندس بازرگان به آقای چمران داده است.
خیلی بر این باور هستند آقای روحانی در سیاست داخلی ضعیف بوده و در سیاست خارجی قوی. نظرتان چیست ؟
اساس سیاست داخلی تئوری است که تا اطلاع ثانوی خدشهپذیر نیست و هیچ عملکردی در عرصه سیاست خارجی نمیتواند بدون برخورداری از سیاست داخلی درست به نتیجه برسد. دولت روحانی در مولفههای مختلفی از سیاست داخلی موفق بوده و یکی از مولفههای سیاست داخلی، کنش سیاسی در قالب تشکلهای حزبی و سیاسی است، اما در عرصه سیاست داخلی، ساماندهی زندگی و زیست اجتماعی مردم، اینکه مردم نوعی احساس امید و آرامش داشته باشند، به نظر من امید به آینده بعد از دولت روحانی افزایش پیدا کرده است. در عرصه سیاستهای اقتصادی روحانی شاخ غول بزرگی را شکست، مردم ما به درستی احساسشان از بهبود وضع اقتصادی این است که اجناس ارزان شود، به نظر میرسد این به دلیل ناکارآمدی نظام ارتباط رسانهای دولت با مردم است که توضیح درستی داده نمیشود البته در نرخها قرار بر این بوده که طرف امروز میرفت سیبزمینی میخرید کیلویی دو هزار تومان بود، هفته بعد میخرید سه هزار تومان، الان در دولت آقای روحانی میخرد 2300 تومان، احساس میکند باز هم گران شد، ولی کسی نیست توجیه کند که روحانی جلوی نرخ رشد شتابان تورم را کنترل کرد که این موضوع مهم است. همچنین در زمینه تنفس اجتماعی که اولویت بسیار مهم و معناداری در عرصه محیط زیست است. ما به قدری مسائل مهم داریم که وقتی میگوییم محیط زیست، فکر میکنیم اینها، چیزهای لوکس در این کشور است. هوای آلوده سرطانزای که محصول بنزین داخلی میباشد بسیار مهم است. به نظر میرسد هر جای عالم بود یک دادگاه فرادستی، باید بررسی کند و به عنوان یک موضوع مهم باآن برخورد کند. در هر حال روحانی با اولویتبخشی به این موضوع به صورت فوری این موضوع را قطع و اصلاح کرد. سیاست داخلی یعنی مدیریت سیاست داخلی و در زمینه بحث سلامت کارهای مهمی کرده است.
شما از ابتدای مصاحبه فقط عملکرد دولت را تحسین کردید یعنی نقطه ضعفی در کارنامه یکساله نبود؟
میخواهم عیب دولت را عنوان کنم، به نظر من در حوزه سیاست داخلی انتقاد دست کم تا چندی قبل بیشتر بود که اخیرا بهتر شده ودر بیان آقای روحانی نیز برجسته شده است. اما هنوز این کاستی هم در نوع ابرازنظرهای شخص رئیسجمهور و هم متولیان عرصه سیاست داخلی و هم در عملکردشان وجود دارد.
فکر میکنید در کدام حوزه ؟
در حوزه وزارت کشور. فکر میکنم یک ناهماهنگی و عدم توازنی در این وزارتخانه وجود دارد. در این عرصه بسیار مهم که باید به عرصه سیاست داخلی بپردازد، آنچنان که باید و شاید انگیزهای و توانایی نمیبینیم و هم در نوع برنامههایش هم کاستیهایی مشاهده میشود و به همین دلیل یکی از مهمترین شعارهای آقای روحانی که تقویت جامعه مدنی و حقوق شهروندی بوده به نظرم کماکان روی زمین مانده است. در زمینه تشکلهای مردمنهاد و انجیاوها اتفاق خاصی نیفتاده است، در حالی که برای جامعه ایران هیچ راهی برای رسیدن به یک ثبات اجتماعی و کاهش شکاف بین حاکمیت و بدنه اجتماعی وجود ندارد جز تقویت نهادهای مدنی. نهادهای مدنی هم اعم از تشکلهای صنفی و حرفهای هستند و همینطور تشکلهایی که به مسائل مختلف اجتماعی میپردازند. به نظرم یک علت ناگزیر این بوده که شاید آقای روحانی به این صورت تدبیر کرده است که در اولویتبندی و فهرستبندی اولویتها، به بحث سیاست خارجی و مسائل اقتصادی اولویت دهد و از ابتدا به آن بپردازد که به اعتقاد من دو دلیل دارد. یکی به این دلیل که واقعا آن دو حوزه شبیه یک بیماری بودند که ابتدا باید عوارض اصلی و علائم حیاتیاش کنترل شود چون مهمترین موضوعات بقای جامعه ما بوده و هست و دلیل دوم اینکه آقای روحانی به شکل هوشمندانهای میخواست طعم شیرین و کارآمد الگوی مدیریت خودش را حتی به منتقدان و رقبایش البته از نوع منصف بچشاند. یعنی به نظر من بخش مهمی از اصولگراها ابتدا با دیده تردید به توانایی دولتی که بعد از آن دوره ناموفق دولت قبل فعالیت خود را آغاز کرد نگریستند. در حوزه سیاست خارجی احساس میکردند هر فرد دیگری بیاید در بر همان پاشنه قبلی خواهد چرخید؛ آنها باور نمیکردند کسی خواهد آمد که میتواند مناسبات سطح ارشد تصمیمگیری کشور را با رویکرد اعتمادآمیز جلب کند و از آن برخوردار باشد. الان میبینند این اتفاق افتاده است. به نظر من دکتر روحانی به این دلایل اولویت داد اما یکی از مهمترین دلایلی که باعث لنگیدن دولت در عرصه سیاست داخلی شده است به انتخاب مسئولین و مشخصا وزیری بر میگردد که برای این حوزه مشخص شده است؛ به هر حال انتخابهای آقای روحانی در مورد وزرا بیاشکال نبوده است. یکی از موارد خیلی برجستهاش به نظر من آقای رحمانیفضلی به عنوان وزیر کشور بود. آقای رحمانیفضلی شاید برای کارهای دیگر توانمند بود، به نظرم در راس وزارت کشور باید فردی شبیه دکتر روحانی یا مثل آقای آخوندی حضور داشت چرا که آدم بسیار باهوش، تحصیلکرده و مدرنی است و از نظر نوع حکومتداری، آدم با سابقهای در بخش سیاسی امنیتی میباشد که در شدیدترین دورههای سیاسی پرحادثه کشور در وزارت کشور حضور داشته است و مهمتر اینکه بسیار به کنش اجتماعی و شهروندمداری عقیده دارد. خیلی مهم است کسی در دوره فاصله گرفتن از قدرت، موسسهای ایجاد میکند به عنوان موسسه اخلاق و حقوق شهروندان و فردی است که در دوره آقای هاشمی عملکردش عملکرد مبتنی بر اصالت دادن به فرآیندهای اجتماعی بوده است. همین امروز هم میگوید مسکن اجتماعی به جای مسکن مهر. این نگاه اجتماعی داشتن و اصالت دادن به جامعه بسیار مهم است.
آیا جامعه روحانیت مبارز از آقای روحانی حمایت کرد؟
به هر حال جامعه روحانیت مبارز به رغم اینکه در حد خودش یک جایگاهی دارد، دستکم بعد از انتخابات 84، با روشهای آقای احمدینژاد آن نقش محوری خودش را کمی از دست داد و عملا شما اگر دقت کنید وقتی در عرصه رقابتهای سال 92 با چندین کاندیدای اصولگرا مواجهیم به رغم اینکه خودشان میدانند این موجب شکسته شدن آرا و نتایجی خواهد شد که ما شاهدش بودیم، جامعه روحانیت مبارز نتوانست آن نقش پیشین خودش را در تلفیق اجرا بکند، پس بنابراین جامعه روحانیت مبارز در موقعیتی نبود که روی یک کاندیدای خاص متمرکز شود. مگر جامعه روحانیت مبارز رسما و علنا از کاندیدای خاصی حمایت کرد که از آقای روحانی حمایت کند!
یعنی در چه موقعیتی نبود؟
جامعه روحانیت آن اولولیتهای لازم را حتی برای خیمه اصولگراها به عنوان یک جریان سیاسی نداشته و ندارد. بنابراین حتی در گمانهزنیهایی که اصولگراها داشتند برای اینکه کدام کاندیدا احتمال رایآوریاش بیشتر است و به تصور خودشان فکر میکنند دستکم بین دو نفر آقای قالیباف و آقای جلیلی باید حرکت بکنند، ما میبینیم که باز نتوانستند این یکپارچگی را داشته باشند و کاندیدا یا کاندیداهای اصولگرای دیگری بودند که مثل آقای ولایتی، آقای حدادعادل، و امثال اینها، که همه اینها با شعار اصولگرایی وارد عرصه انتخابات شدند اما هیچ کدام از اینها مورد حمایت قرار نگرفتند پس به چه دلیل باید جامعیت روحانیت مبارز از یک کاندیدایی که اتفاقا از حمایت گسترده جریان رقیب اصولگرایان برخوردار شده، یعنی آقای روحانی که عمده حمایت خودش وامدار جریانهای اصلاحطلب و عملگرا و تحولخواه بوده است حمایت کند؟ به نظرمن جامعه روحانیت مبارز اگر این کار را میکرد یا باید علم غیب داشته باشد که بگوید آقای روحانی پیروز میشود، ما از قافله عقب نیفتیم و یا باید به قُمار سیاسی دست بزند که شان آن جامعه نیست و ترجیح دادند با چراغ خاموش در حاشیه حرکت کنند تا ببینند چه اتفاقی میافتد. البته آقای روحانی عضو شورای مرکزی جامعه روحانیت مبارز هستند.
بعد روی کار آمدن دولت آقای خاتمی واژه اصلاحطلب در فضای سیاسی ایران مطرح شد. چرا بعد 16 سال اصلاحطلبان به غیر از آقای خاتمی شخص دیگری را نداشتند که در انتخابات معرفی کنند؟
البته اصولا در همه جای دنیا اینطوری است، یک شخصیتی، یک ویژگی کاریزماتیک پیدا میکند، طبیعتا نمیشود دیگران را با او مقایسه کرد، این نه عیب آن شخص است و نه عیب جامعه. در همه جای دنیا یعنی اگر آقای ماندلا، بخواهد مقایسه شود با رئیسجمهورهای بعدی که انتخاب شدند هیچ وقت قابل مقایسه نیستند، احساس عمومی جامعه نسبت به او متفاوت است، پس بنابراین اینها را ما نباید با هم مقایسه کنیم و به همین دلیل افراد وقتی در اِشل مصلح قرار میگیرند و از نظر جامعه فراتر از شان مدیریتیشان مورد احترام و اعتماد هستند، ترجیح میدهند دیگر برنگردند، ولی چرا اصلاحطلبها هر بار که فرصتی برای حضور در رقابتهای انتخاباتی است، چه در 88 و چه در 92 باز در پی خاتمی بودند، به این دلیل مهم که هر عاقلی وقتی احساس میکند قطعا کسی را دارد که پیروز خواهد شد، به سراغ کسی دیگر نمیرود و ریسک نمیکند یعنی به این دلیل بود که وقتی شما مطمئن هستید فردی که به او اعتماد دارید، موفقیت شما را تضمین میکند، به گزینه دیگری فکر میکنید؟ مگر آقای خاتمی از کجا آمد؟ آقای خاتمی یک وزیر ارشادی بود که وقتی اولش آمد، بخش مهمی از جامعه او را نمیشناخت و فقط فرهنگیان و هنرمندان او را میشناختند، پس یکی از دلایل این است که نوعی محدودیتهای تصنعی برای شکوفایی شخصیتهای اصلاحطلب است. همین امروز انتخابات مجلس را در پیش داریم اگر به واقع این همه خط و نشان کشیدنهایی که تحت عنوان و تابلوهای من درآوردی از سوی جریان رقیب از مدتها قبل شروع شده است، وجود نداشته باشد، این همه نیروهای کارآزموده و خوشفکرِ اصلاحطلب هستند و امکان این را داشته باشند در جامعه مطرح شوند و در لیستها قرار بگیرند، تردید نکنید اکثریت قابلقبولی به اینها رای خواهند داد. همه منتظر آقای خاتمی نیستند که بیاید. این تجربه یک بار دیده شد، مگر در دوره مجلس ششم این اتفاق نیفتاد پس بنابراین نگوییم چرا اصلاحطلبها کسی را ندارند، کسان بسیار زیادی دارند. یعنی اصولا امکان ندارد شما بخش مهمی از جامعه یک تمایل تحولطلبانه داشته باشد اما چهرههای برجستهای که او را نمایندگی کند وجود نداشته باشد، چنین چیزی امکان ندارد چون هم وجود دارد و هم بالفعل است.
اشاره کردید به انتخابات مجلس، حضور آقای ناطق نوری را چطور ارزیابی میکنید؟
با توجه به شناختی که از شخصیت آقای نوری دارم و همچنین دوستی صمیمی ام با ایشان احساس میکنم دیگر به صحنه سیاست به مفهوم حضور در قدرت برنخواهد گشت.
اخیرا چند تن از اصلاحطلبان با آقای روحانی جلسهای داشتند. فکر میکنید این جلسه چقدر میتواند به قدرت اجرایی کشور کمک کند؟
خودم در آن جلسه بودم، قرار بر این نبود که این جلسه رسانهای شود، البته این جلسه اختصاص به اصلاحطلبها نداشت و قبل آن جلسه با چهرهها و شخصیتهای اصولگرا هم برگزار شد. این روش را آقای روحانی به عنوان یک برنامه برای ارتباط دوجانبه، استفاده از نظرات گرایشهای مختلف جامعه و بده بستانهای فکری و استفاده از نظرات انتخاب کرده که کار بسیار خوبی است.
اگر خوب بود چرا قرار شد رسانهای نشود؟
گفتند بنا نیست رسانهای شود. ارزیابی من از این جلسات ارزیابی خوبی است و از اصل این ابتکار باید حمایت کرد. ایشان با همه گرایشهای موجود در جامعه، با شخصیتهایی که مورد احترام و یا معتمد فکری جامعه هستند، گروههای مرجع باید دیدار داشته باشد. آن جلسهای که اشاره شد، بسیار خوب بود و هم خود ایشان راضی بود و هم آن چیزهایی که به عقل حضار میرسید که باید با رئیسجمهور مطرح شود، مطرح میشدکه آثا رخوبی دارد.
نظرتان در مورد دلواپسان چیست؟
به نظرم در یک جامعه سالم و پویا هیچ کس را مگر، مزاحمت اجتماعی، خلاف قانون و اخلال در زندگی مردم و خدشهدار حقوق عمومی داشته باشد نباید خط زد و نادیده گرفت یا به آن فرصت نداد. بنده احساسم این است که اتفاقا باید به همه کسانی که تحت هر عنوانی چه این عنوان را صادقانه بدانیم و چه آن را از نظر خودمان یک نوع برخورد تبلیغاتی بدانیم، باید این فرصت داشته باشند، بتوانند حرفشان را بزنند حتی اگر این حرف پذیرفتنی نباشد، باید فرصت داد داوری با افکار عمومی است. کما اینکه در این مورد هم به نظر من آنچه که اتفاق افتاده تا به حال، حکایت از این دارد، اینها فرصتهای خوبی با استفاده از امکانات زیادی که در اختیار دارند، حتی خارج از حیطه امکانات دولتی، توانستند و میتوانند حرفشان را میزنند. نکتهای که وجود دارد اینکه انتظار درست در جامعه این است که از هر فردی وقتی در منزلت و موقعیت مسئولیت اجتماعی قرار میگیرد به خصوص در مراکزی که نقش ملی دارند، مثلا در مجلس در عین اینکه به وظایف نمایندگی و اختیارات نمایندگیشان عمل میکنند، اما تراز آن منزلت را رعایت کند، جامعه را به اشتباه نیندازند و به خصوص باعث اتلاف منابع نشوند
منظورتان از اتلاف منابع چیست؟
ائتلاف منابع مهمترین بخشاش این است که روحیه عمومی جامعه را با مسائل غیرواقعی، با نوع مواجهه غیرمتعارف و خارج از نزاکت سیاسی فرسوده نکنند که بسیار خطرناک است.
آینده این دلواپسان را چطور میبینید؟
تَکل کردن از نظر افکار عمومی کارت زرد و کارت قرمز دارد. حرکاتی که تحت عنوان دلواپسان یا هر نام دیگری انجام میدهند همواره وجود خواهند داشت، اما به تدریج تبدیل به گروهها یا گروهکهایی میشوند که بیش از آنکه موجب اصلاح روندها شوند، احساس ناخوشایندی در جامعه به وجود میآورند. آنها دو هدف دارند که یکی فرار به جلو برای به فراموشی سپردن کارنامه گذشته است. دوم اینکه به مردم بگویند اشتباه کردید که این انتخاب را کردید و به خیال خودشان برای خیز بعدی در مجلس یک نوع آمادهسازی بکنند و وبگویند صد رحمت به قبلی.
به جایی میرسند؟
نه.
اگر آقای احمدینژاد بار دیگر در صحنه قدرت حضور پیدا کند رای دارد؟
یقینا فکر نمیکنم آقای احمدینژاد حداکثر در کل کشور بیشتر از یک تا یک و نیم میلیون رای داشته باشد و البته با ارفاق این را میگویم و بعید میدانم هرگز آقای احمدینژاد به عرصه انتخابات برگردد.
انتهای پیام