«به مرتضوی گفتم در همین جمهوریاسلامی به اتهام جنایات علیه بشریت به زندان میروی»
روزنامهی همدلی نوشت: «ماشاءالله شمسالواعظین» که هم روزنامهنگاری حرفهای بود با پیشینهای از «کیهان» و «کیان» و هم کاریزمای سردبیری داشت بهشکلی که موافقان و مخالفانش نیز به او باور داشتند.
طولی نکشید که روند برخورد با مطبوعات مستقل از تابستان 1377 آغاز و آقای سردبیر به سیبلی دائم برای قاضی دادگاه مطبوعات، «سعید مرتضوی» بدل شد.
شمسالواعظین در گفتوگو با «همدلی» به ذکر خاطراتی از آن دوران میپردازد
◽️آبان ماه ۱۳۷۸ بود که «سعید مرتضوی» رئیس شعبه ۱۴۰۱ دادگاه کارکنان دولت(دادگاه مطبوعات) مرا احضار کرد، آقایان «دکتر محمد سیفزاده» وکیل برجسته کشور و «دکتر حمیدرضا جلاییپور» هم مرا همراهی کردند.
◽️در خبرها خواندم که سعید مرتضوی برای تحمل ۲ سال زندان باید به اوین برود. در خبر همچنین آمده است که پرونده مرتضوی به شعبه ۲ اجرای احکام ناحیه ۲۸ دادسرای کارکنان دولت رفته تا (دقت کنید) بعد از طی تشریفات به او ابلاغ شود که خودرا معرفی کند.
با خواندن این خبر به یاد خاطرهای افتادم که دانستن آن برای مردم خالی از لطف نیست.
◽️من در دادگاه خودم که مرتضوی رئیس آن بود ( اواخر آبان ۷۸ ) به خودش گفتم: «روزی در همین جمهوری اسلامی فرا میرسد که به اتهام ارتکاب جنایات علیه بشریت به زندان خواهی رفت و مرتضوی پوزخندی به من زد و گفت: «چنین آرزویی را بهگور خواهی برد.»
◽️روزهای تعطیلات نوروز سال 1379بود که «دکتر نعمت احمدی» یکی از وکلایم درآن دادگاه به من تلفن کرد و گفت، بد نیست برای شادباش عید نوروز به دیدار آقای «علیزاده» رئیس دادگستری وقت استان تهران وسعید مرتضوی رئیس دادگاه مطبوعات وقت برویم تا کمی فضا تلطیف شود.
◽️مرتضوی چند ماه پیش از آن حکم بدوی را علیه من صادر کرده بود و من و وکلایم در انتظار نتیجه دادگاه تجدید نظر بهسر میبردیم.
◽️به سراغ سعید مرتضوی رفتیم و پس از تبریک عید و احوالپرسی چند دقیقهای نشستیم. رئیس دفترم از روزنامه تلفن کرد که ساعت ۱۱ ملاقات دارم و باید به روزنامه بروم. ازجا برخاستم و از مرتضوی خدا حافظی کردم. مرتضوی گفت: «کجا میروی؟ شما بازداشت هستی!»
◽️گفتم: «دیگر به چه اتهامی؟» که مرتضوی پاسخ داد، اتهام جدیدی نیست، حکم دادگاه تجدید نظرت اکنون میرسد و باید بروی زندان. گفتم: «آقای مرتضوی! ابلاغ حکم تشریفاتی دارد و اجرای احکام باید حکم تجدید نظر را رسما به خودم یا وکیلم ابلاغ کند»…
◽️گفت: «خب حالا ابلاغ میکنیم هم به تو و هم به وکیلت.» سپس تلفن را برداشت و با یکجایی پچ پچ کرد. ناگهان یک افسر نیروی انتظامی وارد اتاق شد و به من گفت: «آقای شمس الواعظین شما به همراه من بیآیید.»
◽️به اتاق کنار اتاق مرتضوی یعنی اتاق اجرای احکام به سرپرستی آقای «تشکری» رفتیم…تحت الحفظ…به آقای تشکری گفتم: «قصد دارید حکم تجدید نظرم را حالا ابلاغ کنید؟..گفت: «بله، اما باید منتظر باشید تا حکم برسد.» گفتم: «از کجا برسد؟» گفت: «از فاکس»…
◽️نگاهی به فاکس کرد وگفت بنشینید تا حکم برسد…گفتم: «خب، من زندان ندیده نیستم اجازه دهید بروم واتومبیلم را به خانه ببرم و بعد هرجاکه خواستید خودرا معرفی میکنم…خنده تمسخرآمیزی کرد وگفت: «من به زبان فارسی صحبت کردم…شما بازداشت هستید..سویچ اتومبیل را هم به وکیلت بده تا به خانه تان ببرد.»
◽️بدینترتیب و بدون رعایت حداقل تشریفات قانونی مرا برای تحمل 2سال و نیم زندان به اوین بردند…من البته و با وجود گذشت ۱۷ سال از این ماجرا هنوز نمیدانم چه کسی یا چه کسانی سناریوی دعوت به تبریک عید را مهندسی کردند، چون از لحظه ورودم به دادگاه بر من آشکار شد و از حرکات مرموز سعید مرتضوی و…. معلوم شد که مرا وارد تور کردند تا به زندان ببرند…
◽️حالا در خبر میخوانیم که سعید مرتضوی با وجود صدور رای دادگاه تجدید نظر در پاسخ به شایعات بازداشت خود برای گذراندن ۲ سال زندان به خبرنگاران میگوید، من منزل خودم هستم نه اوین….چون باید تشریفات قانونی طی شود و ممکن است این تشریفات زمانبر باشد!
◽️تفاوت میان من و مرتضوی علاوه بر خیلی چیزها در یک چیز است…در حالیکه در سالهای ۷۹ و۸۰ اوج کار حرفهام بود….با حکم مرتضوی والبته به دستور بالادستیهایش به زندان افتادم…اما مرتضوی درحالیکه از همه جا رانده شده و به قول خودش بیکار در خانه نشسته به زندان میرود!
انتهای پیام