آیا «گفت و گوی ملی ممتنع است؟»
درنگی نقادانه بر یادداشتی از سعید حجاریان
«محمدمهدی مجاهدی» جامعه شناس در یادداشتی نقادانه بر یادداشت سعید حجاریان دربارهی گفت و گوی ملی نوشت:
سعید حجاریان در یادداشتی کوتاه با عنوان «چرا گفتوگوی ملی ممتنع است؟» ایدهی امتناع گفتوگوی ملی را پیش نهاده است و بر این مدعا دو دلیل آورده است: اولاً، چارچوبهای انسانشناختی اصولگرایان و اصلاحطلبان با یکدیگر از بن متفاوت است: در حالی که اصلاحطلبان انسان را حیوان ناطق میشمارند، انسانِ اصولگرایان حیوانی ابزارساز است. ثانیاً شرایط گفتوگویی دموکراتیک مهیا نیست. حجاریان با این دو دلیل گفتوگوی ملی را ممتنع دانسته است و با پیش نهادن برخی شرایط برای گفتوگو، آن را تعلیق به محال کرده است.
یادداشتی کوتاه که از پی میآید، نقدی است هم بر مدعای اصلی او و هم بر دو دلیلی که او برای آن مدعا آورده است.
«آدمیزاده طرفه معجونی است»
حتی اگر با سعید حجاریان همرأی باشیم که نزد اصلاحطلبان مرسوم، «انسان حیوان ناطق است،» و از دید اصولگرایان متعارف، «انسان حیوان ابزارساز است،» پرسش اصلی در ترازی سیاسی همچنان باقی است: انسان بهمثابهی «حیوان سیاسی» کجا ست؟
از اوان شکلگیری شهر سیاسی (polis) و جامعهی سیاسی (polity) بیستوپنج قرن پیش تا همین امروز اندیشهی سیاسی بر مدار پرسش از انسان به مثابهی حیوان سیاسی گشته است، از «مرد سیاسی» افلاطون تا «سیاست همچون پیشه»ی وبر و «لیبرالیسم سیاسی» راولز. در خلال همهی این بیستوپنج سده، برای اندیشورزان سیاسی روشن بوده است که سیاستورزیدن کار حیوان سیاسی (homo politicus) است، همان «طرفهمعجون» سعدی که هم ابزارساز (homo instrumentalis) و سلطهخو ست و هم اندیشینده (homo sapiens) و حقیقتجو. همان انسانی که هم معرفت جان و جهان، و هم سلطه بر آن را پابهپای هم پی میگیرد.
این حیوان سیاسی باید نزدیکترین گونهی جانوری به همان «انسان»ی باشد که حافظ در روزگار تباهی مزاج دهر، سراغش را میگرفت و میپرسید «کجا ست فکر حکیمی و رأی برهمنی،» و مولانا، ملول از دیو و دد، آرزویش را میپرورد «کز دیو و دد ملولم و انسانم آرزو ست.»
حیوان ابزارساز و حیوان اندیشنده هرچند در نگاه نخست مانند تز و آنتیتز مارکس با یکدیگر در تضاد به نظر میآیند، اما دستکم در اخلال
بستوپنج سدهی اخیر در سنتزی فرارونده و امتزاجی استعلایی، حیوان سیاسی را به دنیا آوردهاند. حیوان سیاسی در هیچیک از دو مدار بستهی ابزارسازی و نطق، دور خود نمیگردد و سرگردان نمیماند، چون راز بقای خود را در فراز گرفتنی هستیشناختی برای حلمسألههای حیاتی از راه کشف و حذف خطا و خطر و خشونت یافته است.
حیوان سیاسی، به صرافت طبع و هم به راهنمایی سائقهی حلمسألهایِ بقا، دریافته است:
اولاً، بقای نفس تکتک افراد این «طرفه معجونی» که انسانش میخوانند، در گرو بقای جامعهی سیاسی است. این تعبیری است دیگر از همان حکمتی که انسان را طبعا مدنی و سیاسی میداند؛
ثانیاً، تشخیص و تضمین و توزیع خیرعمومی در گرو به رسمیت شناختن این واقعیت گریزناپذیر است که آدمیزاده طرفه معجونی است، هم ناطق است و حقیقتجو و هم ابزارساز و سلطهخو، و این کثرت و ترکیب نه زدودنی است، و نه حتی اگر زدودنی میبود، در زدودنش خیری بود؛
ثالثاً، به رسمیت شناختن این کثرت نازدودنی نه صرفاً امری نظری است، و نه فقط ترجیحی دلخواهانه یا بدون مرجح یا استحبابی، بلکه امری واجب و ضرور و مفترض است که باید در سطح مادی و عینی درون مدینهی سیاسی تضمین و محافظت شود؛
و رابعاً، چرخ سیاست فقط وقتی بهسوی تضمین و تأمین خیر عمومی روان میگردد که بر دو محور متوازن و متعادل بچرخد: گفتوگو در جستوجوی بهترین راهحلهای ممکن برای گرهگشایی از مسائل عمومی، و ابزارسازی مادی برای تضمین امنیت و تأمین فراغت و تمهید فرصت برای گفتوگوهایی حقیقتجویانه که غرض غائی آنها هم جز حلمسأله از راه کشف و حذف خطا و خطر و خشونت نیست.
دو معنای اصلاحطلبی
چنان که در مواضع مختلف در شش ماه اخیر توضیح دادهام، اصلاح سیاسی دو معنا دارد. معطوف به شرایط سیاسی ایران، یکی نامی است خانوادگی برای همهی جریانهای سیاسی خرد و درشتی که از دوم خرداد ۷۶ به این سو در ذیل جریان اصلاحطلبی شناسایی شدهاند، و ساخت و هویت یافتهاند. دیگری، معطوف به ادبیات علمی دربارهی تاریخ و تجربهی رفرم سیاسی، عنوانی است بر فراز دوگانهی اصلاحطلبی دربرابر اصولگرایی که به آن دست نیروهای خرد و درشت سیاسی اشاره میکند، چه اصولگرا چه اصلاحطلب، که چهار ویژگی را با هم دارند:
اولاً، دریافتهاند که وضع ایران به عنوان یک سامان سیاسی خوب نیست. به تعبیری دقیقتر، ایشان دریافتهاند که توان کشف و حلمسألهی این سامان سیاسی از درجهی تراکم و شدت پیچیدگی مسائل این سامان سیاسی عقب افتاده است.
ثانیاً، به آیندهی این سامان سیاسی همچنان امیدوار اند. به بیان دیگر، ایشان باور دارند که از راه «مشارکت فعالانه و خلاقانه و بهبودباورانه» میتوان توانشهایی در این سامان سیاسی یافت یا از نو احداث کرد که توان تحلیلرفتهی حلمسألهای این سامان سیاسی را ترمیم کند.
ثالثاً، در عمل، فعالانه و خلاقانه و بهبودباورانه در پی ایجاد امکان مشارکت برای ارتقای توانهای حلمسألهای این سامان سیاسی اند.
رابعاً، کثرت سیاسی را به رسمیت میشناسند و آن را بخشی از شرایط حل مسأله میشمارند، نه بخشی از موانع حل مسأله. این کثرت را به بیان سعید حجاریان میتوان ناشی از این واقعیت دانست که نزد برخی طبع ابزارسازانه بر طبع اندیشهورزانه غلبه میکند، و نزد گروهی دیگر برعکس، نطق بر خوی ابزارسازانه مسلط میشود.
اصلاحجویی به این معنا افق سیاست امید را علیرغم شرایط امتناع سیاست متعارف میگشاید. سیاست امید آروزاندیشانه نیست، بلکه نومید نشدن از امکان حل مسأله را وظیفهی سیاسیـاخلاقی و راز بقا و استمرار شهر سیاسی میداند.
ممکن است نزد برخی اصلاحطلبان و اصولگرایان، سیاستورزی در وضعیت انسداد باشد، و همهی توان و ظرفیت این سامان سیاسی را همین بدانند که تا حالا بروز کرده است، اصلاحجویانی که انسدادگرا نیستند و چهار ویژگی بالا را نُمایندگی میکنند، راهی برای نجات کشور جز ارتقای توان حلمسألهای این سامان سیاسی از راه مزج و ترکیبی گفتوگویی و فرارونده و استعلائی نمیشناسند، همان امتزاجی که حامل و حاصلش انسان بهمثابهی حیوان سیاسی است.
سیاست امید بر فراز اسطورهی چارچوب
درست است که طرفهای هر گفتوگوی سیاسی حلمسألهای از آن دست که شرحش گذشت، چارچوبهای انسانشناختی و معرفتشناختی و منفعتی متفاوتی دارند. ولی برخی از فیلسوفان گفتوگو درست مانند اندیشهورزانی که در بیستوپنج سدهی اخیر در احوال انسان سیاسی اندیشیدهاند، نشان دادهاند که گفت وگو مشروط به این نیست که طرفهای گفتوگو چارچوبهای مشترک نظری و مفهومی داشته باشند. در واقع برعکس، اگر اطراف گفتوگو چارچوبهای مفهومی و نظری مشترکی داشته باشند، ارزش حلمسألهای گفتوگو میان ایشان به حداقل ممکن نزدیک، و به «عزیزم گفتن و جانم شنیدن» فروکاسته میشود. ارزش حلمسألهای گفتوگو وقتی بیشینه میشود که مدار و محور گفتوگو نیاز به حلمسألهای باشد که هیچیک از دو سوی گفتوگو نمیتوانند درون چارچوبهای مفهومی و نظری خود آن را فهم و حل کنند. گفتوگو بیش از آنکه به چارچوبهای مشترک میان اطراف گفتوگو نیازمند باشد، نیازمند طرفهایی است که سیاست امید را فارغ از اسطورهی چارچوب پی میگیرند، اسطورهای که فرضی غلطانداز را به عنوان شرط گفتوگو پیش مینهد: اشتراک چارچوبها.
شرایط دموکراتیک: نتایج گفتوگو یا شروط گفتوگو؟
سعید حجاریان بهدرستی نشان داده است که شرایط برای گفتوگوی دموکراتیک فراهم نیست. ولی فراهم شدن شرایط دموکراتیک مانند بسیاری خیرات عمومی دیگر، در واقع حاصل و نتیجهی روندهای گفتوگویی دشوار و پیچیده میتوانند باشند، نه شروط چنان تکاپوها و گفتوگوهایی. به بیان دیگر، ما گفتوگو با دیگری را مشروط به خیراتی نمیکنیم که فقدان آنها ما را به جستوجو گفتوگو و تکاپو وا داشته است، خصوصاً وقتی که یکی از مسألههای مورد اختلاف با حریف همین است که آیا ارتقای شرایط دموکراتیک، خیری عمومی است. تحقق شرایط دموکراتیک برای گفتوگو دقیقاً شبیه همان مغالطهای است که برخی اندیشهورزان ما چندی است مرتکب میشوند و گفتوگو با دیگری را مشروط به این میکنند که طرف مقابلشان از قید جزم و جمود و تعصب و پیشفرضها ناروا رها شده باشد و حقیقتجویانه وارد گفتوگو شود، و فراموش میکنند که همهی این خیرات در واقع فواید محتمل گفتوگوهای بسیار و دشوار و موفق اند، نه شروط شروع گفتوگو.
ترامپ و نرمش قهرمانانه
میتوان نومید از گفتوگو و سیاستورزی در شرایط غیردموکراتیک، حریف را به نرمش قهرمانانه دربرابر ترامپ حواله داد. ولی سعید حجاریان بهتر از بسیاری از ما میداند که آنچه صرف رسیدن به نقطهی نرمش قهرمانانه دربرابر ترامپ میشود، امکانهای محدود این سامان سیاسی برای گشایشهای دموکراتیک است. نرمش قهرمانانه ممکن است برای به تأخیر انداختن تهدیدهای موجودیتی از بیرون مفید باشد، اما حتی پیش از آن که این معاملهی نسیه، سایهی تهدیدهای خارجی را از سر این سامان سیاسی کوتاه کند، نقداً بر فروبستگیهای داخلی خواهد افزود و توانهای حلمسألهای ما را تا آستانههایی بحرانی تحلیل خواهد برد.
انتهای پیام
ضروری است که قبل از شروع گفتگو کتاب قلعه حیوانات جرج اورول را مطاله فرمایند !
گفتگوی ملی در حیطه اینستاگرام جاری است کافی است به آن متصل شوید مردم ما اثبات کرده اند که از عقلانیت کافی برخوردارنداینستاگرام بستری آماده برای گفتمان ملی