آقای علم الهدی، عیب از مسلمانی ماست!
«محمّد حسین کریمی پور»، در کانال تلگرامی خود در واکنش به سخنان اخیر حجت الاسلام والمسلمین علم الهدی نوشت: آقای علم الهدی از روند تضعیف الگوهای اسلامی در جامعه میگوید. این سخن درستی است. ایشان عامل اصلی این روند را برنامهریزی دشمن بیگانه و تلاش ستون پنجم داخلی میداند. این سخن، دقیق نیست!
شک نیست که فرهنگ فربه و دلربای غرب، هم جاذبهی فراوان و هم باورمندانی ایرانی دارد که از تلاش برای توسعهاش، نمیایستند. دنیا بازار تضارب آرا و تلاش در راستای عقیده است. امّا کسادی بازار مسلمانی را باید از منظری دیگر هم بررسی کرد. علمای تشیع ایرانی (که از قضا تمام ابزار حکومت و خزانهی ایران را در دست داشتهاند) برای اعتلای برهان اسلام چه کردهاند؟ غرب ترکتازی کرده، مگر علمای ما اسیر و مسلوب الاختیار بودهاند؟
آن جریان فکری که آقای علم الهدی منتسب به آن است و سه دهه ارکان دین و دنیای مردم ایران را در دست دارد، خوب است به دو موضوع پاسخ دهد:
اول- آیا قرائتی از اسلام که عرضه میکند، برای فطرت مردمی که خودش در مدارس و دانشگاه و مساجد تربیت کرده، منطقی، جذاب، اقناع گر، پذیرفتنی و مطابق شرایط زمان بوده است؟
دوم- علمای ارائه کنندهی این قرائت، چقدر در چشم خلائق، اعتماد برانگیز و مایهی تقویت مذهبشان، بودهاند؟
باور من این است که اسلام مصطفوی (ص) و محصولات نورانیش چون علی مرتضی و فاطمه زهراء (سلام الله علیهما) تا ابد برای فطرت بشری، جاذبه و فریبایی دارد. ایراد از قرائت ناساز ما از اسلام است که فطرت مردم پسش میزند. ایراد از ما داعیان نامتخلق دین مداری است که ملتزم به ادنی مرتبه اخلاق و تدین نیستیم. قابل فهم است که آدم عاقل به ما و به مذهبی که ما ادعای انحصار پرده داریش را داریم، اعتنا نکند. عیب از مسلمانی ماست که خلق، از اسلام بیرون میشوند.
دستورالعمل امامان شیعه برای توسعهی مذهب این است:
«کونوا دعاة النّاس بغیر السنتکم»
مردم را با چیزی غیر از زبانتان (بسوی حق) بخوانید. یعنی با عمل و زندگیتان، مردم را جذب عقیدهتان کنید. این کاری است که از معاصرین، گاندی، موسی صدر، مادر ترزا و سیستانی با هنرمندی کردند. خلائق از طریق بحث فلسفی و جدل کلامی به اعتقاد یا دین نمیگروند. به دین داران مینگرند و بر متاع دینشان قیمت مینهند.
مردمان از روح الله خمینی، محمود طالقانی، مرتضی مطهری و علی شریعتی عظمت روح، صفای باطن و التزام به ایمان و آدمیت دیدند. پس کرور کرور به صف دین گرویدند. پنجاه سال پیش، بساط قدرت خمینی، جز گلیمی نبود. فقیر و غریب و بی یاور و بی منبر بود اما نور و فریبایی و فره و بزرگی داشت. امروز، ما همه چیز – از قدرت و ثروت و شوکت و رسانه – داریم اما چرا در کام فطرت خلائق، شیرین نمیآییم؟ این طعم زقوم و بوی حمیم از کجا عارضمان شده است؟
مردم در ما مینگرند. ادعا و تکبرمان سر به عیوق میزند. این محکمهی قضاءمان است و آن پروندهی حفاظت بیت المالمان. خلق منطق، برهان و عملکردمان را با عیار عقل میسنجند. آقا زادهها و اعوان و انصار ما را میبینند. خدایشان چشم مرحمت فرموده. میبینند از کوزهی وجود ما چه میتراود!
انصاف ده!
مردم اگر از علما در وقایع معاصری که خود به چشم دیدهاند، روایت غیر منطبق با واقع بشنوند چرا باید منقولات ۱۴۰۰ ساله را – ولو عین حقیقت- پذیرا شوند؟ آموختی آیات رحمانی و الگوهای آسمانی چگونه متروک میشوند؟ با جدو جهد خود دین داران نه با برهان و تلاش کافران! چون نیک بنگری آن دشمن (که به حق بدان نگرانی) را بین الجنبین عبای بعض علماء مییابی. نستجیر بالله! نور درخشان فاطمه مطهره (س) را زوالی نیست. اگر حجاب منیت و قذارت جانهای ما مانع تابش او نشود.
فرمود، علیه خیر السلام: زینت ما باشید و مایه شرمساری ما نباشید!
بد امانت دارهایی بودیم، حاج احمد آقای علم الهدی. خاک را این ماییم که به چهره آفتاب پاشیدهایم. باشد که خدا توفیق توبه و کسب رضایت خلائق عطایمان فرماید. آمین!
انتهای پیام
افرین بیان دردی جانکاه بود نمیدانم امیدی به نیوشیدن حضرات داشته باشیم یانه…..
جناب مرتضي، نرود ميخ آهنين در سنگ!