فلسفهی نماد 7 سین از نظرگاه سروش
«عبدالکریم سروش»، در فایلی صوتی که متن آن در کانال تلگرامی دکتر سروش منتشر شد، دربارهی فلسفهی نمادین 7 سین گفت:
چون این سین سمبل است، بنده هم حق دارم به اندازه خودم مثل دیگران، این سمبل را معنا بکنم. اگر پسندیدید، شما هم بپذیرید؛ نپسندیدید هم سرگرمی است…
سین یک حرف دندانه دار است وهمین دندانهها در حقیقت همان ریشه و اصل ماجرا هستند.
این سینها به نظر من دندانههای کلیدند و هفت تا کلید یعنی هفت تا دری که شما میخواهید باز بکنید. در حقیقت هفت سین به شما هفت تا کلید میدهد، یک دسته کلید میدهد. چنین معنایی را باید از او اخذ بکنیم که کلیدها را به دست بگیرید و به دنبال گشودن قفلها و گرهها باشید.
همین بیت حافظ:
چو غنچه گرچه فروبستگیست کار جهان
تو همچو باد بهاری
گره گشا میباش
کلیدهایی که در گذشته میساختند دندانه داشت، از قضا امروز کلید از دندانه دار بودن دارد خارج میشود. حالا دیگر قفلهای دیجیتال و غیره آمده، ندارد ولی کلیدها در قدیم دندانهدار بودند. غزل خیلی نیکویی مولانا دارد که گمان دارم بسیاری ازما آنرا شنیده باشیم:
حیلت رها کن عاشقان،
دیوانه شو، دیوانه شو
تا به این بیت میرسد:
قفلی بود میل و هوا،
بنهاده در دلهای ما
مفتاح شو، مفتاح را
دندانه شو، دندانه شو
فوق العاده نکته لطیف و نغزی است که اینجا مولانا میپرورد. میگوید این امیال این زنگارها این خواستهها این توقعات، به منزله قفلهایی هستند که بر دل ما نهاده شدهاند، شما مفتاح شو شما کلید شو و مفتاح را دندانه شو مثل دندانه کلید باش، مثل دندانه مفتاح باش.
ما در فارسی کلمه کلید را استفاده میکنیم، ولی کلمه مفتاح در عربی گویاتر است.
مفتاح یعنی آلت بازکردن، چیزی که فتح میکند، میگشاید، باز میکند. در قرآن هم هست: و عندهُ مفتاح الغیب… کلیدهای غیب در دست خداوند است.
مولانا هنگامی که راجع به ختمیت پیغمبر اسلام سخن میگوید، ختم یعنی مهر، یعنی آن مهری که بر پایان یک نامه میزنند، آن را تفسیر به کلید میکند:
در گشاد ختمها تو خاتمی
در جهان روح بخشان حاتمی
هست اشارات محمد المراد
کل گشاد اندر گشاد اندر گشاد
میگوید تو خاتمی چون بهتر از هر کس دیگری میتوانی قفلها را باز بکنی.
گشایندگی در اینجا صفت اصلی است که برای پیامبر نقل میکند. همه اشارتها و درسهای محمد (ص) عبارت است از گشادن و گشادن و گشادن. سه بار گشادن را میگوید، شما هفت بار بگویید، میشود هفت سین.
میخواهم عرض کنم که این مفهوم گره گشا بودن و قفل نبودن هم در وجود فرد آدمی و هم در نسبت فرد با آدمیان دیگر از گره گشاترین مفاهیم است واگر واقعاً هفت سین به ما به نحوی سمبلیک و نمادین بتواند این معنا را افاده کند، هر سال در آغاز سال، در آغاز بهار طبیعت به جای اینکه به سرکه و سمنو و… نگاه کنیم واهمیت بدهیم، یک قدم فراتر از او برویم، مفهوم کلید را از آنها احذ کنیم، آن وقت میتوانیم برای یک سال، سرمایه داشته باشیم. یعنی درس بگیریم هم از طبیعتی که گشاده میشود، گلی که میروید و میشکفد و میخندد و هم از این هفت سینی که هفت تا کلید به دست ما میدهد.
میدانید مولانا در باب عشق نظرش چیست؟
وقتی که راجع به عشق سخن میگوید، یا شاید هم راجع به خودش:
این نیم شبان کیست چو مهتاب رسیده
پیغامبر عشق اشت و ز محراب رسیده
این کسیت چنین غلغله در شهر فکنده
بر خرمن درویش چو سیلاب رسیده
یک دسته کلید است به زیر بغل عشق
از بهر گشاییدن ابواب رسیده…
تصویری که یک شاعر عارف عاشق از عشق میدهد، یک دسته کلید است، یک هفت سین است، یک دسته کلید است که هفت تا کلید در خود دارد.
خوب این عشق گشاینده چه معجزهای میکند که همهی گرهها را باز میکند. همه بن بست ها را میگشاید و باز میکند. همهی گرفتگیها و گیرها را رفع میکند و یک جاده روشن و یک افق گستردهای را در مقابل چشم شما قرار میدهد.
چرا ما از هفت سین این درس را نگیریم؟ چرا درس عشق، درس محبت، درسگرهگشایی، درس کلیدبودن به جای قفل بودن نگیریم؟
بعضی آدمها نه تنها با دیگران قفلند، با خودشان هم قفلند، یعنی با خودشان هم قهرند، این قدر زنگار، این قدر تعلقات بر آنها نشسته که خودشان از چشم خودشان غایب شدهاند، خودشان را هم نمیبینند. خودشان را زیر هفتاد لحاف پنهان کردهاند. حتی اگر بخواهند ببینند، این قدر رسوبات روی وجود آنها را گرفته که باید منجنیق بیاورند تا این آدم را از شرّ آن رسوبات جدا کنند.
این آدمی که با خودش قهر است، با دیگران هم قفل است یعنی نمیتواند ارتباط بگیرد، نمیتواند راهی به محبت باز کند و در دل آنها برود؛ با همان دسته کلید عشق است که درهای بسته را باز میکند.
این مهمترین درسی است که به نظر من ما میتوانیم از سمبلیسم هفتسین بگیریم.
انتهای پیام