فکر نمیکنم، قرار هم نیست فکر کنم!
/ یادداشتهای نوروز 97 /
امیرحسین ناظری کنزق، دبیر سرویس هنری انصاف نیوز: حتما شنیدهایم که یک ساعت تفکر بهتر از هفتاد سال عبادت است. هنرمندان هم که معمولا جزیی از جامعهی روشنفکری زمانهی خود هستند، به نوعی معمولا تلاش میکنند مخاطبان خود را به تفکر ترغیب کنند. یکی از مهمترین ابزارهای هنرمند برای به فکر وادار کردن مخاطب «استعاره» است. استعاره به زبان خیلی ساده یعنی ما دربارهی چیزی حرف بزنیم که منظورمان مشخصا خود آن چیز نیست. برای نمونه داستان فیل در اتاق مولانا که هرکس به جایی از فیل دست میزند و تصوری از او ارائه میدهد. قطعا «فیل در اتاق» مسالهی اصلی مولانا نیست و مولانا میخواهد حرف دیگری بزند.
استعاره اصولا باعث تفکر میشود. شاعر یا هنرمند چیزی میگوید که منظورش چیز دیگری است پس مخاطب برای پیدا کردن منظوری از شعر یا اثر هنری مجبور به فکر کردن میشود. حالا زمانی که مخاطبان مختلف برداشتهای متفاوتی از یک داستان دارند و تاویلپذیری آن داستان زیاد میشود آن اثر مدرنتر میشود.
برای نمونه مخاطبانی که فیلم «ماهی و گربه» را میدیدند بیش از هرچیزی به تکنیک فنی فیلم توجه داشتند و از آن شگفت زده میشدند و راجع به آن حرف میزدند، در حالی که فیلم استعارهای از دنیایی بود که معمولا به آن به شدت کم توجهی میشد؛ نکتهی اساسی اینجاست که کارگردان با آن فرم و تکنیکهای فنی میخواهد حرفی بزند اما ما به حرف او توجه نمیکنیم!
نمونهای دیگر فیلم «مادر قلب اتمی» که استعارهی عمیقی از دنیای یک جوان امروزی است اما معمولا مخاطبان تنها راجع به تکههای کلامی بازیگران صحبت میکردند. این اتفاق تنها در ایران رخ نداده بلکه یک پدیدهی جهانی است؛ نمونهی جهانی آن هم فیلم «mother!» اثر آرنوفسکی است که نه تنها مخاطبان آن را دوست نداشتند بلکه نامزد بدترین فیلم (تمشک طلایی) میشود. اثری که به شدت استعاری است و لحظه لحظهی آن لااقل برای نگارندهی این متن روایتگر چیزی به جز آن زن و مرد نقش اصلی فیلم است. فیلمی که مشخصا به اسطورهی «مادر زمین» اشاره دارد!
اما دلیل این بیفکری چیست؟ حتما این سوال پاسخهای طولانی و تخصصی دارد اما یک نکتهی بسیار مهم این است که در دنیای امروز فضای مجازی بخش زیادی از ذهن ما را تربیت میکند. در شبکههای اجتماعی ما اصولا همه چیز را رک میبینیم و میگوییم.
به این جنبه توجه داشته باشید که با بروز و ظهور شبکههای اجتماعی اصولا مردم خودشان را به طرز بیپردهای اظهار کردند. همین ده سال پیش ما اصلا نمیدانستیم که دوست دوران دبیرستانمان در کجاست اما حالا به لطف فضای مجازی میدانیم دقیقا در کدام رستوران غذا میخورد! این نکتهی بدی نیست اما این اظهار کردن باعث از بین رفتن لفافهگویی شد!
وقتی همه چیز رک گفته میشود کم کم مخاطب کم حوصله میشود و نمیخواهد تامل کند که منظور از این حرف چیست! تولیدکنندگان محتوا هم با ساختن بستههای کوچک اطلاعاتی برای مخاطبان به این سلیقهی مخاطب کمک میکنند و در نهایت ما شاهد همین دنیایی خواهیم بود که استعاره را نمیفهمد و خود اتفاق برایش مساله است و نه مفهوم اتفاق!
احتمالا چارهای برای این سطحی شدن مخاطب نیست، افزایش آمار فروش آثار هنری سطحی این را به ما میگوید که این سطحی شدن هرروز درحال گسترش است. نکتهی غمانگیز ماجرا اینجاست که «استعاره» در غرب بعد هنر مدرن تبدیل به یک مسالهی جدی شد درحالی که برای ما حداقل از زمان مولانا استعاره مسالهی بسیار جدی بود!
انتهای پیام
فعلا که نقل در ایران اسلامی ما تعزیه گردان است و نه عقل !