خرید تور تابستان

“اشتباه اصلاح‌طلبان منجر به پدیده احمدی‌نژادیسم شد”

به گزارش انصاف نیوز، متن گفت‌وگوی عبدا… ناصری، از فعالان سیاسی اصلاح طلب با آرمان در پی می آید:
 در انتخابات ریاست‌جمهوری سال 76، اصلاح‌طلبان با انتقاد از آقای ناطق‌نوری به قدرت رسیدند و در انتخابات مجلس سال 78 نیز از آقای‌هاشمی انتقاد کردند. اما در سال 92 این دو شخصیت در راس جریانی بودند که اصلاح‌طلبان هم آنان را حمایت کردند. چه اتفاقی در این چهارده سال رخ داد؟ اصلاح‌طلبان تغییر کردند یا این دو شخصیت؟
اگر بخواهم در یک جمله به سوال شما پاسخ دهم اتفاقی که در انتخابات سال 92 رخ داد، نمایش حماسه سیاسی بود. آقای ناطق‌نوری سال 76 با آقای ناطق‌نوری در سال 92 تفاوت زیادی دارد. سال 76 فضا خیلی دوقطبی بود و آقای ناطق یکی از نمادهای جریان حاکم اصولگرایان یا راست آن روز بود. نیروی‌های چپ آن روز یا اصلاح‌طلبان، همانطور که بارها در این مورد صحبت شده است به امید پیروزی در این انتخابات شرکت نکردند و جمع‌بندی این بود که با رای 5-6 میلیونی که در این انتخابات به دست می‌آورند یک سرمایه اجتماعی مناسبی به دست آورند و برای یک فضای سیاسی مناسب از آن استفاده کنند. اما گفتمان آقای خاتمی موجی ایجاد کرد که برخلاف پیش‌بینی اولیه رای بالایی آورد. در آن زمان بسیاری از ارکان قدرت نیز از آقای ناطق‌نوری حمایت می‌کرد و مثلا رفتارهای غیرحرفه‌ای تربیون‌های عمومی در دفاع از ایشان واضح بود. همین مساله هم از عوامل رای پایین به ایشان شد. آقای ناطق‌نوری بعد از آن اتفاق که برای ایشان هم غیرقابل پیش‌بینی بود، تصمیم گرفت در برخی نظرات و آرای سیاسی خود تجدیدنظر کند که انصافا هم در این زمینه خوب عمل کرد. اما در سال 78 انتخابات مجلس تحت تاثیر فضای خاص آن دوره قرار گرفت و موج گسترده‌ای که ایجاد شد و گروه‌های متعدد اصلاح‌طلب امکان فعالیت را پیدا کرده بودند، تعداد زیادی رسانه دراختیار داشتند. در سال 78 درست است که نگاه به آقای ‌هاشمی نگاه درستی نبود اما اجتناب‌ناپذیر بود. چون اولا جامعه پیروز دوم خرداد آقای‌ هاشمی را رئیس دولتی می‌دانست که در حوزه توسعه اجتماعی و سیاسی انقباضی عمل کرده بود، ثانیا اصلاح‌طلبان هنوز به آن شکل انسجام نداشتند. گرچه همان زمان هم آقای خاتمی و بعضی بزرگان دیگر مثل نسبت به این برخوردها موضع‌ گرفتند اما زیاد به این صحبت‌ها توجه نشد. مجلس به هرحال شکل گرفت. شاید این توقع از مشاوران آقای‌ هاشمی هم وجود داشت که بعد از اتفاقی که در دوم خرداد 76 رخ داده بود این فضا را درک کنند چون در آن فضا طبیعی بود که اقبال به آقای‌ هاشمی کم باشد. این مساله را در انتخابات سال 84 هم دیدیم. 
 و بعد به انتخابات سال 84 رسیدیم. این بلوغ سیاسی در آنجا چه نقشی ایفا کرد؟
انتخابات 84 که بازهم با اشتباه استراتژیک اصلاح‌طلبان همراه و موجب بروز پدیده احمدی‌نژادیسم در ایران شد. این پدیده ظاهر شد. در این شرایط افرادی که منافع ملی را می‌دیدند یک نبوغ سیاسی از خود نشان دادند. چه آقای ناطق‌نوری و چه آقای‌ هاشمی در این موقعیت قرار داشتند. طبیعتا وقتی جامعه ما دوقطبی است، خواسته یا ناخواسته واکنش‌های دوقطبی در جامعه رخ می‌دهد و همین می‌شود که آقای ‌هاشمی و آقای ناطق‌نوری و از آنها مهم‌تر آقای روحانی در کنار اصلاح‌طلبان قرار می‌گیرند. بنابراین این سه مقطع که می‌گویید، هفتادوشش، هفتادوهشت و نودودو، نتایج شرایط طبیعی جامعه بود، با توجه به ویژگی‌های جامعه ایرانی و دوم رشد سیاسی اصلاح‌طلبان و توجه به وضعیت موجود بود. ذکر این نکته هم خالی از لطف نیست که اصلاح‌طلبان همیشه دغدغه مسائل دینی را داشته‌اند. ولی در دو دهه اخیر رفتارهای ظاهرگرایانه در جامعه رشد کرده است. نیروهای اصلاح‌طلب پرهیز داشتند که با شعارهای پوپولیستی به دنبال رای باشند. اصلاح‌طلبان هم همیشه دغدغه دینی داشتند و هنوز هم نماد اصلاحات و رهبر اصلاحات حتی در بین بزرگ‌ترین مخالفان خود به‌عنوان یک عنصر دینی مشهور است. ارزیابی عمومی جامعه، حتی در بین مخالفان اصلاحات این است که اصلاح‌طلبان هم به بخش دینی جامعه تعلق دارند. حتما دغدغه‌های دینی از دغدغه‌های اصلی اصلاح‌طلبان است و در بزنگاه‌های مختلف این مساله را نشان داده‌اند. برنامه‌های اصلاح‌طلبان در مقاطع مختلف در رسانه‌های قدرتمند به شکلی منعکس می‌شد که گویی اصلاح‌طلبان مخالف ارزش‌ها هستند. برخی از آحاد جامعه نیز با این تبلیغات همراه می‌شوند واصولا جامعه را نسبت به اصلاح‌طلبان مساله‌دار کردند. 
 شما از پوپولیسم انتقاد کردید. اما در غیاب احزاب بزرگ و تاثیرگذار که نمی‌توان در یک هفته بیست میلیون رای جمع کرد. پس حتی کاندیدای اصلاح‌طلبان هم باید شعار پوپولیستی بدهد یعنی حتی دکتر معین که حزبی‌ترین کاندیدا و شعارهایش مدرن‌ترین شعارهای انتخابات در چند سال اخیر بود هم شعار حضور زنان در استادیوم را می‌داد. 
من این را قبول ندارم. امثال دکتر مصطفی معین عالمانه و عاقلانه به مسائلی امثال حضور زنان در اماکن عمومی مثل ورزشگاه اعتقاد دارند. این حق را با مدیریت مطلوب می‌توان اعمال کرد. اما مساله دیگر اینکه جامعه ما تا حدود نسبتا زیادی احساسی و شعارزده است، مساله دیگری است. همیشه نشان داده شده که جامعه رای‌دهنده بی‌توجه به فضای احساسی نیست. طبیعت جامعه غیرحزبی همین است. متاسفانه در هشت سال دو دولت قبلی طوری رفتار کرد که جامعه گرفتارمسائلی شد. نامه نوشتند و برخی مابه‌ازای این نامه‌های در پاکت، پول دریافت کردند. برای مردم فقیر که در شرایط سخت معیشتی هستند این پدیده‌ها حسن محسوب می‌شود. من هم قبول دارم که آقای روحانی نباید با گونی نامه‌ جمع کند بلکه باید این فرهنگ از مسئولان را تغییرداد. به هر حال اینها واقعیت‌های جامعه‌ای است که اعتمادش به مدیریت اجرایی کمی شکننده است. 
 آقای روحانی رای پوپولیستی نداشت؟
 آنچه مردم را برای رای دادن به آقای روحانی منسجم کرد، جمع‌بندی جامعه‌ای بود که به خاطر برخی مسائل دیگر خسته شده بود. لذا نتیجه گرفت که باید فرد دیگری را در این مرحله انتخاب کند. شعارهایی هم که آقای روحانی و آقای عارف انتخاب کرده بودند، شعارهایی بود که توانست آرای مردم را جذب کند. فکر می‌کنم آقای روحانی به‌دنبال شعارهای فریبنده و ریاکارانه نبود او درد جامعه را انعکاس می‌داد. یکی از وظایف دولتمردان این است که جامعه را به سمت رشد و تعالی پیش ببرند اما در هشت سال گذشته عکس این رفتار انجام شده است و آقای روحانی باید سعی کند این فضا را تغییر بدهد. دیدگاه شخصی آقای خاتمی در این زمینه همین است. در سال 92 هم این اتفاق رخ داد. آقای روحانی هم حق دارد که بین شعارها توازن برقرار کند و بتواند به همه این شعارهایی که وعده آنها را داده است عمل کند. 
 روانشناسان و جامعه‌شناسان بر اساس هرم نیازها معتقدند که اگر به نیازهای اقتصادی مردم رسیدگی نشود، مردم به سراغ کتاب و مطبوعات و… هم نمی‌روند. به نظر می‌رسد جامعه ایران امروز در چنین وضعیتی قرار دارد. تیراژ کتاب و مطبوعات این وضعیت را نشان می‌دهد. با این شرایط دولت باید اولویت خود را روی کدام موضوع قرار بدهد؟ به مسائل اقتصادی توجه کند یا مسائل فرهنگی؟
برای پاسخ به این سوال خوب است کمی به مبانی دینی مراجعه کنیم. ما کمتر عمیق به مبانی دینی مراجعه کردیم. یک واقعیت همیشه وجود داشته و آن واقعیت اقتصادمحوری در مبانی دینی است. قرآن به صراحت می‌گوید پیامبران را برای برپایی عدالت و قسط مبعوث کردیم. در روایات دینی هم به اهمیت اقتصاد در اسلام پرداخته شده است. با این حال کتاب «مبانی اقتصاد اسلامی» استاد مطهری حرفش این بود که اخلاق و اقتصاد دو روی یک سکه‌اند. به‌عبارتی راه توسعه اخلاقی از گذرگاه اقتصاد وعدالت اجتماعی می‌گذرد. این واقعیت‌های دینی و اعتقادی ماست. از این باب یک رئیس‌جمهور مردمی و مردم‌گرا باید حوزه اقتصاد را سامان بدهد. بنابراین شاید از این جهت هم اولویت‌بندی آقای روحانی باارزش باشد. دولت‌ آقای خاتمی هم به مسائل اقتصادی مردم توجه ویژه نشان می‌داد. اما چون صداوسیما بنای این را نداشت که با دولت آقای خاتمی همکاری کند گاها به شکلی تبلیغ می‌کرد که مردم گمان ببرند دولت در کار اقتصادی ضعیف بوده است. آن وضعیت خیلی راه‌های امیدوارانه را به وجود آورد و روند شمارگان کتاب و نشریات هم در آن زمان وضعیت رو به رشدی داشت. ما باید به این نکته اساسی توجه کنیم که تا اقتصاد سامان نگیرد، فرهنگ مردم نیز سامان نخواهد گرفت. همه کارشناسان اجتماعی و روانشناسان هم به آثار اجتماعی فقر بر مسائل اخلاقی و فرهنگی زندگی مردم هشدار داده‌اند. اگر این نگاه را بپذیریم، باید بدانیم که اول اقتصاد را باید سامان داد و بعد به سراغ فرهنگ مردم رفت. بدون شک سفره شب و صبح مردم مهم‌تر از روزنامه است. آقای مصباح هم چندی قبل اقتصاد را محور ندانست اما من معتقدم و باورم این است که این گفتمان با گفتمان اصلی ما تفاوت دارد. یکی از دغدغه‌های اصلی امام در سال‌های 41 و 42 این بود که شاه مردم را به فلاکت کشانده و فقر را در جامعه افزایش داده است. معتقدم ایشان برای این انقلاب کرد که مسیر توسعه و تعالی انسان بسته شده بود. درواقع به اعتقاد من، حضرت امام بدون تردید به اصالت انسان احترام می‌گذاشت. چون در حوزه عرفانی معنوی ایشان به تعالی انسان اعتقاد داشت و چون راه توسعه معنوی و بالندگی انسان را بسته شده دید تصمیم به انقلاب گرفت. معتقدم امام انقلاب اسلامی را در حوزه انسان‌شناسی تعریف می‌کرد و با شاه به مبارزه می‌پرداخت. چون مسیر توسعه انسان را بسته دید در برابر شاه قدعلم کرد. توصیه‌هایی که امام در سال‌های آغازین شروع نهضت مطرح می‌کند با توصیه‌هایی که در سال‌های 56 و 57 مطرح می‌کند بسیار متفاوت است. 
 شما انقلاب اسلامی را چطور تعریف می‌کنید؟‌
یکی از بزرگ‌ترین و شاخص‌ترین نظریه‌پردازان انقلاب شهید مطهری بود. در نگاه او خواست مردم اساس است. این رویکرد را در مشروح مذاکرات مجلس خبرگان قانون اساسی هم می‌توان یافت. یکی از کارهای لازم که به نظر من باید رسانه‌ها انجام دهند، توصیف و تبیین مشروح مذاکرات مجلس خبرگان قانون اساسی است. این کار هنوز انجام نشده که بزرگان انقلاب در آن جلسات چه مسائلی را مطرح کرده‌اند تا یک اصل قانون اساسی تدوین شود. واقعیت این است که در این سال‌ها اصولگرایان سعی کردند تفکر موردنظر خود را غالب کنند و تا حد زیادی در این کار موفق بودند. البته من از منظر اصلاح‌طلبی معتقدم منتقدان اصلاحات باید اجازه داشته باشند که تفکراتشان را در جامعه مطرح کنند. از آن طرف هم آقای خاتمی بیاید. به‌نظر من این مسئولان هستند که می‌توانند بستر اندیشه‌ورزی و بیان تفکرات را در جامعه به وجود بیاورند. یعنی تلویزیون هم باید دراختیار تفکر آقای مصباح باشد و هم دراختیار منتقدان ایشان. به اعتقاد من بزرگ‌ترین حسن آقای مصباح صداقت ایشان است. ایشان به صراحت نظرات خود را مطرح می‌کند و هرگز به دنبال سانسور اندیشه‌های خود نیست. 
 فکر می‌کنید در چنین مقطعی اصلاح‌طلبی توان گسترش دیدگاه‌های خود را دارد؟
توسعه این تفکر یعنی اصلاح‌طلبی جدی است و بزرگ‌ترین دغدغه آقای خاتمی است. او معتقد است تنها راه دفاع از اندیشه امام همین است. اعضای مجمع محققین و مجمع روحانیون و برخی اساتید روحانی دانشگاه مفید نقش اساسی درترویج این تفکر دارند. این افراد آن نگاه معناگرا را ترویج می‌کنند و چهره شاخص آنها هم آقای خاتمی است. اما مساله این است که تریبون‌های مناسب دراختیار این تفکر قرار نگرفته است و به اندازه‌ای که رقیب آنها به رسانه‌های مختلف دسترسی دارند این افراد از دسترسی به رسانه محروم هستند. ایرادی که به کار برخی آقایان اصولگرا وارد است، هم این است که این تفکر درحالی که شعار رای مردم را می‌دهد در عمل درحد انتظار عمل نمی‌کنند. رای مردم که فقط در انتخابات تجلی پیدا نمی‌کند. رای مردم در همه عرصه‌ها باید باشد و باید به آن احترام گذاشته شود. اگر اصلاح‌طلبان به باور اصولگرایان 20درصد کشور هستند، باید به تناسب جمعیتشان از امکانات رسانه‌ای عمومی یا از حضور در عرصه تصمیم‌گیری‌ها بهره‌مند باشند. 
 در میان طیف‌های اصولگرا، گروهی هستند که عقاید دیگری دارند اما برای حفظ ظاهر و کسب رای شعارهای اصلاح‌طلبانه هم می‌دهند. آیا واقعا اصولگرایان می‌ترسند نظرات واقعی خود را بیان کنند؟
تفکر اصیل اصلاح‌طلبی کاملا یک تفکر دینی است. یعنی مبانی آن از تجزیه و تحلیل آموزه‌های دینی برآمده است. آقای خاتمی و روحانیونی که به اصلاح‌طلبان مشهورند، تفکر دینی دارند. ضمن اینکه در تفکر دینی اصلاح‌طلبان تبلیغ اجباری اشتباه است. البته نباید این بحث با قانون‌شکنی همراه شود. یعنی اگر قانون حکم کرده که حجاب باید رعایت شود، اینجا باید از قانون دفاع کرد. ولی واقعیت این است که اصلاح‌طلبان معتقدند در سایه رشد فرهنگی و اجتماعی جامعه باید مردم را به سوی دین فراخواند. بخشی از رفتارهایی که از بدنه تندرو امروز سر می‌زند نیز ناشی از این دیدگاه است. من یادم است وقتی آقای محتشمی وزیر کشور بود برخی موتورسواران با مساله بدحجابی برخوردی کردند. امام، وزیر کشور را توبیخ کرد و وزیر کشور هم به نیروی انتظامی هشدار داد. این تفکر اصلاح‌طلبی است. هیچ اصلاح‌طلبی با زور موافق نیست وهیچ اجباری نمی‌تواند مردم را به یک فرهنگ عادت بدهد. 
 برخی اصولگرایان اینچنین تبلیغ می‌کنند که ممکن است اصلاح‌طلبان در انتخابات با شعار آزادی پوشش حضور پیدا ‌کنند. پاسخ آنها چیست؟
فکر نمی‌کنم این اتفاق بیفتد. سیاست‌هایی که یک عقل سیاسی باید انتخاب کند برگرفته از کنش‌های جامعه و فضای عمومی آن است. به هر حال یک عقل سیاسی باید بر اساس ویژگی‌های جامعه خود حرکت کند. مردم ایران دینی هستند و به این مسائل حساس هستند. ما یک تفکر دینی داریم که مثلا اگر در خیابانی یک بی‌پناهی دیدیم باید به او کمک کنیم. رسانه با امکانات محدود هم باید در جامعه وظایف خود را انجام دهد. ما اگر بخواهیم به حکومت حضرت علی (ع) تاسی کنیم باید قائل به خواسته مردم باشیم. چیزی که برخی به آن کم‌توجه هستند. 
 بحث اعتماد چطور؟ امروز به خاطر بی‌اعتمادی به رسانه‌ها، کسی از یارانه انصراف نمی‌دهد. دولت چطور این اعتماد را برگرداند؟
من قبلا هم این را گفتم که دولت اشتباه بزرگی مرتکب شد و در کمال وقت‌نشناسی خواسته‌ای را مطرح کرد. در زمانی که مردم شاهد افزایش قیمت‌ها بودند و نمودهایی را دیده بودند، در این دوره از مردم خواستند از دریافت یارانه انصراف دهند. به خاطر اوضاع بی‌اعتمادی چند سال گذشته جامعه به این درخواست توجهی نکرد. شاید اگر آقای روحانی چنین درخواستی را مطرح نمی‌کرد یا رسانه ملی روی آن اینقدر مانور نمی‌داد این بحث یارانه‌ها به شکل موفق‌تری اجرا شده بود. این واقعیتی است که سال‌هاست خود را نشان داده است. امروز حتی در روستاها و شهرهای کوچک هم ماهواره وجود دارد مدیران صداوسیما باید به توزیع سریال‌ها در شبکه خانگی توجه کنند. استقبالی که از سریال قهوه تلخ مهران مدیری و چند مجموعه دیگری که بعد از آن منتشر شد، وجود داشت، نشان می‌دهد ذائقه مردم تا چه اندازه تغییرکرده است. بازگشت اعتماد به یک رسانه زمان می‌برد. در بیست سال اخیر نه‌تنها نخبگان جامعه که حتی مردم عادی هم اعتماد صد‌درصدی به صداوسیما ندارند. گام اول اینکه مدیر رسانه باید موقعیت خود را بازسازی کند. معتقدم اگر نظرسنجی‌های شفافی صورت بگیرد اعتماد به صداوسیما افزایشی نداشته ودربرخی زمینه‌ها کاهش هم داشته است. دولت هم البته چون عملا رسانه سراسری دراختیار ندارد باید برنامه‌ریزی کند و مسائل خود را با صداوسیما روشن کند. به هر حال این درست نیست که یک عده‌ای بودجه از دولت بگیرند و دولت را تخریب کنند. 
  درحال حاضر به دلیل نبود احزاب فراگیر نیروهای اصلاح‌طلب به آن صورت برنامه ندارند. اصلاح‌طلبان به دنبال رفع این نقطه ضعف  نیستند؟
درباره احزاب منحل اعلام‌شده، همیشه به این مساله تاکید شده که در دولت قبل وزارت کشور و وزارت اطلاعات حکم به انحلال دادند و اگر دولت به حوزه تحزب علاقه‌مند است باید در این زمینه اقدامی انجام دهد. اینکه سخنگوی وزارت کشور آن را به گردن دیگران بیندازد، چندان پذیرفته نیست. اما همانطور که می‌دانید احزاب اصلاح‌طلب قصد ندارند هیچ هزینه‌ای را به دولت جدید تحمیل کنند. درحال حاضر سازمان مجاهدین انقلاب اسلامی که منحل اعلام شد، تصمیمی برای شکل‌گیری یک حزب جدید ندارد اما از دولت آقای روحانی درخواست دارند که به شعارهای دولت وفادار بماند. ما خواهان توسعه سیاسی هستیم حتی اگر هیچگاه مجوز خود را بازنیابیم. به‌هر حال تاکنون به تحزب توجه مورد انتظار نشده است فقط در دوران اصلاحات به خاطرتلاش‌های البته پرهزینه مسئولان وقت وزارت کشور تا حدی به این مساله توجه شد اما برای رشد تحزب در کشور باید زیرساخت‌هایی فراهم شود که به نظر می‌رسد هنوز در جامعه ایران به وجود نیامده است. این مساله آموزش طولانی‌مدت می‌طلبد و مردم ایران بیشتر از آنکه افرادی حزبی باشند تحت‌تاثیر نیروهای کاریزما هستند. بطوری‌ که وقتی آقای خاتمی از آقای روحانی در انتخابات 92 حمایت کرد، موجی ایجاد شد که صد حزب نمی‌توانستند آن موج را ایجاد کنند. ضمن اینکه احزاب پابرجا هم کارهای خود را به‌صورت روتین انجام می‌دهند اما اگر مقدمات انتخابات فراهم شود شخصیت‌های کاریزماتیک بیشتر تاثیرگذار خواهند بود. 
 به‌هر حال ممکن است برای این شخصیت‌های تاثیرگذار اتفاقی بیفتد. ضمن اینکه نسل جدید هم شاید این افراد را نپذیرد. رای اولی‌ها که آشنایی با آقای خاتمی ندارد. در کنار اینها ظهور اصلاح‌طلبان بدلی هم ممکن است رخ بدهد؟
البته به خاطر وجود شخصیت‌های کاریزماتیک و معروف، جریانات بدلی نمی‌توانند جایگزین جریان اصلاح‌طلبی شوند. اینها گاهی می‌آیند و با هماهنگی اتاق‌های فکر اصولگرایان مسائلی را مطرح می‌کنند که به اصلاح‌طلبان ضربه بزنند اما خیلی از این صحبت‌ها استقبالی نمی‌شود اما در جامعه مخاطبان اصلاحات این افراد هیچ پشتوانه‌ای ندارند. من دغدغه این افراد را ندارم اما دموکراسی باید در این کشور نهادینه شود. اینجاست که ما می‌بینیم کنش در فضای مجازی در ایران متفاوت با همه جای دنیاست. وقتی شما مجوز حزب را می‌دهید، می‌آیند با یک اساسنامه فعالیت می‌کنند و پاسخگو هم خواهند بود اما اگر این عرصه به سمت فضای مجازی برود، فضایی شکل می‌گیرد که کسی پاسخگو نیست و البته تاثیرگذار هم خواهد بود واین در هر انتخاباتی کارکرد خود را خواهد داشت. 
انتهای پیام

بانک صادرات

نوشته های مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا