خرید تور تابستان

روزنامه‌نویس نباید دنباله‌روی توده‌های مردم باشد

سیروس علی‌نژاد می گوید: روزنامه‌نویس نباید دنباله‌روی توده‌های مردم باشد، روزنامه‌نویس باید خودش صاحب عقیده باشد و باید صاحب چنان دیدی باشد که بتواند با نظرات اکثریت مخالف هم مقابله کند. ممکن است درست مخالف آدم‌ها باشد باید بایستد و بگوید که همه‌تان اشتباه می‌کنید


به گزارش خبرگزاری کتاب ایران تا اوایل دوره ناصرالدین شاه به روزنامه،‌ «کاغذ اخبار» می‌گفتند و کم‌کم واژه «روزنامه» جایگزین آن شد. روزنامه‌نگاری در دوران معاصر و در دهه چهل به اوج خود رسید. سه روزنامه «اطلاعات»،‌«کیهان» و «آیندگان» از روزنامه‌‌های مهم آن دهه‌اند که محل تولد بسیاری از روزنامه‌نگاران مطرح معاصرند. سیروس علی‌نژاد یکی از آن‌هاست. وی ابتدا به عنوان روزنامه‌نگار در این نشریات مشغول به کار و پس از مدتی معاون سردبیر روزنامه آیندگان شد. علی‌نژاد سردبیر «آدینه» نیز بوده که در دهه 60 و 70 منتشر می‌شده است. علی‌نژاد روزنامه‌نگار باتجربه‌ای است که از الف تا یاء روزنامه‌نگاری را می‌داند و در تمام فعالیت‌هایش آن را به نمایش گذاشته است. او بیش از هر روزنامه نگار با تجربه ای در کشورمان با اهالی ادبیات نشست و برخاست داشته و سردبیری مجلاتی چون، فصلنامه سفر، دنیای سخن و زمان از جمله فعالیت‌های دیگر اوست. از سیروس علی‌نژاد کتابی به نام گفت‌وگو با مترجمان هم منتشر شده که شامل مصاحبه با مترجمان برجسته معاصر است. در روزهای آخر سال 1396 از این روزنامه‌نگار پیش‌کسوت و صاحب سبک درخواست وقتی برای مصاحبه کردیم و ایشان با وجود مشغله کاری فراوان با رویی خوش از ما استقبال کردند. حاصل این گفت‌وگو را در ادامه می‌خوانید.

از آغاز کار روزنامه «آیندگان» بگویید و اینکه چطور شد به این روزنامه پیوستید؟
من وقتی شروع به کار در آیندگان کردم،‌ هنوز دانشجو بودم. روزنامه آیندگان در 25 آذر 1346 منتشر شد و من سه سال بعد به آن پیوستم یعنی در سال 1349. شروع به کارِ آیندگان جالب بود. این روزنامه خبره‌ترین افراد روزنامه‌نویس آن روزگار را به خودش جلب کرده بود و شروع درخشان و ترساننده‌ای برای روزنامه‌های دیگر داشت.  همه به خود جنبیدند تا بتوانند با آیندگان رقابت کنند. آیندگان با وجود اینکه بخشی از سهام دولتی را هم داشت اما دارای مشکلات فراوان مالی بود. سرمایه آن زمان روزنامه چیزی حدود 350000 تومان بود که برای روزنامه سرمایه اندکی به شمار می‌آمد. بنابراین  آیندگان نتوانست با آهنگی که شروع کرده ادامه بدهد و کم کم نیروهایش را از دست داد. وقتی من وارد روزنامه شدم،‌ به جای حقوقه سفته می دادند. البته این را هم بگویم که تمامش را پرداخت کردند.

درباره این شروع بیشتر بگویید و اینکه در آیندگان از نویسندگان مطرحی مانند مارگارت دوراس و روب گریه داستان به چاپ می‌رسید. این خوراک قوی از کجا به این روزنامه تزریق می‌شد؟
دیگر روزنامه‌ها به این فکرها نبودند و به ادبیات و فرهنگ بهای چندانی نمی‌دادند و روزنامه به معنای عام کلمه بود. بیشتر خبر و حواشی خبر و گزارش چاپ می‌شد. آیندگان اساسا به فرهنگ فکر می‌کرد و روزنامه‌نویس‌های فرهنگی را با حس ژورنالیستی بالا جذب کرده بود. و این نیروها با ادبیات و روزنامه‌های برجسته جهان آشنا بودند. فهمیدن مطلبِ خوب در روزنامه نویسی یک عنصر اساسی است. معمولا در روزنامه‌های آن زمان این مساله کمتر وجود داشت.

رقیب‌های آیندگان را اساسا چه روزنامه‌هایی تشکیل می‌دادند؟
در آن زمان تنها سه روزنامه ارزشمند چاپ می‌شد، اطلاعات، کیهان و آیندگان. روزنامه‌های دیگری هم وجود داشت. اما آن‌ها بسیار ضعیف  و در حد ورق‌پاره  بودند و بیشتر مطالب روزنامه‌های دیگر را نشخوار می‌کردند.

 در زمانی که شما وارد روزنامه‌نگاری شدید،‌ استقبال از روزنامه نسبت به امروزبیشتر بود. دلیل استقبال از روزنامه‌های آن زمان و  به عنوان مثال خوانده شدن پاورقی‌ها چه بود؟
آن زمانی که ما ازش صحبت می‌کنیم، دوره پاورقی دیگر گذشته بود. در اوایل دهه 40 و دهه 30 پاورقی نویسی وجود داشت و نویسندگان بسیار برجسته‌ای مانند حسینقلی مستعان، ذبیح‌الله منصوری و صدرالدین الهی از آن بیرون آمدند. در آن زمان تلویزیون وجود نداشت و هنوز پاورقی و داستان در مطبوعات مایه تیراژ می‌شد. تیراژ نوشته‌های ذبیح‌الله منصوری و مستعان بالا بود و روزنامه مانند کاغذ زرد تمام می شد. بعد از آمدن تلویزیون این استقبال کمی شکست و بزرگترها دور تلویزیون جمع می‌شدند نه دور پاورقی و داستان. فضا به کلی دگرگون شد. دوره آیندگان،‌ دوره پاورقی نیست و دوره دیگری است.

مشخصه اصلی این دوره چه بود؟
دهه چهل، دهه‌ای بود که همه چیز در ایران دگرگون شده و ارتقا یافته بود. داستان نویسی،‌شعر،‌مقاله، روزنامه‌نگاری، گزارش نویسی،‌ تئاتر و باله و همچنین دیگر هنرها مانند نقاشی و مجسمه‌سازی. دهه چهل دوره فوران بود. اقتصاد هم بسیار شکوفا شده بود. روابط ما با جهان روابط سازگار بود نه سازشکار. در چنین وضعیتی روزنامه می‌توانست میدان‌داری کند و می‌کرد. آیندگان به تمام هنرهایی که در دهه چهل شکوفا شده بودند،‌ بها می‌داد. در آن دوره شخصی به نام پرویز ممنون داشتیم که تحصیل‌کرده اتریش بود و نگاه و تخصص ویژه‌ای داشت. آیندگان در زمینه نقاشی، شعر و داستان به روز بود و نقد کتاب روزنامه آیندگان با هیچ روزنامه و مجله‌ای قابل مقایسه نبود چون بهترین‌های ایران در آن مطلب می‌نوشتند. تمام این موارد باعث جلب نظر قشر فکری و دانشگاهی کشور به این مجله شد.

این سوال را باید اول می‌پرسیدم؛ اصلا چطور شد که به حوزه روزنامه‌نگاری وارد شدید؟
اساسا من مرض نوشتن داشتم. بعد از گذراندن دوره سپاه دانش در بانک صادرات استخدام شدم و به نظرم کار بانکی،‌کار گِل آمد و نمی‌دانستم اینکه آدم حساب پول دیگران را نگه‌دارد یعنی چه؟! آن زمان در شمال زندگی می‌کردم و شاید هم اشتباه کردم که از بانک بیرون آمدم. (می‌خندد و می‌گوید که یکی دو تا اشتباه را که همه آدم‌ها در زندگی‌شان دارند). یک سال هم معلم شدم و در کرمانشاه خدمت کردم. دخترم همان جا دنیا آمد. معلمی هم باب‌طبع من نبود و مرض نوشتنم گل گرده بود. بالاخره کنکور دادم و در چند دانشگاه قبول شدم. آن زمان هر دانشگاه برای خودش کنکور برگزار می کرد. به دانشگاهی رفتم که نام الانش «علوم و ارتباطات اجتماعی» است و خیلی خوشحالم که به آنجا رفتم و روزنامه‌نویسی خواندم.

این دانشگاه اساتید درخشانی داشت. در سال دوم دانشگاه به علت بیکاری و اوضاع نامساعد مالی، تصمیم به کار کردن در روزنامه گرفتم. در خرداد 1349 استاد خبری داشتیم به نام فریدون فری‌پور که روزنامه‌ای به نام «صدای مردم» منتشر می کرد که روزنامه‌ای ضعیف بود اما خودشان استاد بسیار خوبی بودند. به خیابان نادری رفتم و یک روزنامه «صدای مردم» خریدم و دفتر روزنامه را از روی آن پیدا کردم. آن زمان خیابان نادری خیلی زیبا بود. خانه‌های کهنه و قدیمی بسیار زیبایی داشت. من هم داخل یکی از همین ساختمان‌های قدیمی و خوشگل شدم و به دفتر فری‌پور رفتم. یادم است که استاد اول گمان کردند،‌ من نمره می‌خواهم. وقتی از ایشان تقاضای کار کردم، نامم را پرسیدند و گفتند که ؛«شاگرد اول شده‌ام و مرا به مدیر روزنامه کیهان معرفی کرده‌اند». گفتند که؛ «مصباح‌زاده منتظرت است». من هم گفتم که؛ کیهان نمی‌روم. گفتم؛‌ آیندگان،ایشان همان موقع هم به من گفتند که آیندگان پول ندارد. در نهایت ایشان به داریوش همایون تلفن کردند و همایون هم با همان لحن جالب گفتند که؛ «بگو بیاید.» در نهایت من در آیندگان مشغول به کار شدم. دلیل علاقه‌ام به آیندگان این بود که در زمان تحصیل‌ام در دانشگاه همه آیندگان می‌خواندیم و روزنامه مورد علاقه دانشجویان،‌ آیندگان بود نه کیهان.

فکر کنم در هیچ دوره‌ای کیهان مورد علاقه دانشجویان نبوده است.
نه آن زمان روزنامه خوبی بود. از جهاتی بهترین و تواناترین روزنامه زمان ما بود. اگر چه که به اندازه «اطلاعات» زایندگی نداشت. بهترین روزنامه‌نویس‌های این مملکت از «اطلاعات» بیرون آمدند. ولی اطلاعات نمی‌توانست آن ها را حفظ کند. وقتی به ثروت روزنامه‌نگاری و آدم‌های باارزشی مانند تورج فرازمند، داریوش همایون، پرویز نقیبی،‌ حسین مهری و … نگاه می‌کنیم،‌ می‌بینیم که اینها همه از اطلاعات بیرون آمدند. اطلاعات همیشه بهترین‌ها را جذب می‌کرد و توانایی نگه‌داشتن آن‌ها را نداشت. اما «کیهان» برعکس بود که به نظرم به مدیریت برمی‌گشت.  مصطفی مصباح‌زاده چنان مدیری بود و هر نیرویی را که داشت،‌ حفظ می‌کرد اما عباس مسعودی این چنین نبود. البته نکته‌ای دیگری هم هست که باید بگویم، الان از جهاتی کار راحت‌تر شده است. به محض اینکه شما به عنوان یک خبرنگار یا روزنامه‌نگار وارد تحریریه یک روزنامه یا سایت خبرگزاری می‌شوید، اسم تان به عنوان تولیدکننده خبر منتشر می‌شود. اما آن زمان روزنامه‌هایی مانند اطلاعات و کیهان این اجازه را نمی‌دادند. روزنامه می‌خواست بیشتر خودش را مطرح کند نه شخص نویسنده را. بهترین تفسیرنویس‌ها هم باید حداقل یک سال کار می‌کردند تا اسمشان با حروف ریز آن پایین نوشته شود. اما آیندگان از این دست نبود.

و به همین دلیل بود که آنجا را برای آغاز کار انتخاب کردید؟
بله و دلیل علاقه ما به آیندگان هم چندان بی‌مورد نبود. آیندگان روزنامه‌ای مدرن بود و می خواست که خبر هویت داشته باشد و هویت خبر با خبرنگار است. آیندگان به خبر،‌گزارش، مقاله و تمام عناصر روزنامه نویسی حیثیت داد. پس از یک هفته کار در آیندگان،‌ نام من در روزنامه چاپ می شد و از طرف همشاگردی‌هایم در دانشگاه مورد تعریف و تمجید قرار گرفتم.

به عنوان یک روزنامه‌نگار فکر می کنم وقتی نام آدم به عنوان تولیدکننده خبر منتشر می شود،‌ هم انگیزه کاری بیشتر می‌شود و هم به نوعی حواس مان را بیشتر جمع می‌کنیم.
و همینطور مسئولیت هم می‌آورد. آیندگان تنها روزنامه‌ای بود که نویسندگانش،‌ خبرنگارانش و گزارشگران وقتی با استاد یا وزیر یا هر آدم فرهیخته دیگری به گفت‌وگو می‌نشستند، از لحاظ مقام و رتبه فرهنگی برابر بودند. آیندگان در سطح روزنامه‌های فرنگ درمی‌آمد. به خصوص صفحه مقالات سیاسی،‌ تمام ترجمه‌های درجه یک از ترجمه های آلمانی فرانسوی و انگلیسی درجه یک از مقالات سیاسی دنیا بود. آیندگان روزنامه صبح بود و برای آن زمان که مردم عادت نداشتند،‌ صبح‌ها به سراغ روزنامه بروند،‌ حرکت جدیدی محسوب می شد. حتا قطع آیندگان نیز امروزی و به قطع روزنامه‌های همشهری و ایران نزدیک‌تر بود تا «کیهان» و «اطلاعات». روزنامه «آیندگان» در همه زمینه‌ها نوآوری داشت و بیشترین حجم این نوآوری‌ها در نوشته‌هایش بود و به قول بیهقی، تاجی مرصع بر سر کاغذ نهاد.

اما اقبالی که در آن دوران وجود داشت متاسفانه امروز نسبت به مطبوعات وجود ندارد.
افسوس که امروز تیراژ روزنامه‌ها پایین است و موضوع دچار استهزا است و آمار کل مطبوعات در طول روز به هفتصدهزارتا  نمی‌رسد و به نظرم وحشتناک است. همین روزنامه‌ها در دوران انقلاب که جمعیت 30 میلیون بود، خریدار داشتند در حال حاضر با 80 میلیون جمعیتی بسیار بسیار فرهیخته‌تر، به نظرم تیراژ وحشتناکی است.

فکر می‌کنم دلیل اش فضای مجازی است چون بسیاری بر این عقیده هستند که بیشتر اطلاعات را می‌توان را از کانال‌‌های تلگرامی و اینستاگرام دریافت کرد.
یکی از دلایل آن حتما فضای مجازی است اما علت‌های دیگری هم دارد. فضای مجازی به اندازه کافی به این کار لطمه زده است اما لطمه اساسی از جای دیگری وارد شده است. چیزی که لطمه اساسی را زده بی‌اعتنایی به افکار عمومی است. اگر حکومتی به افکار عمومی اعتنایی نکند،‌ نوشته روزنامه بادهوا می‌شود. روزنامه باید زبان دولت و حکومت باشد و عیب‌ها را منعکس کند. وقتی خواننده ببیند که نوشته‌ها تاثیری که ندارند،‌هیچ در مواردی تاثیر معکوس هم دارند،‌پس چرا باید اصلا چنین چیزی را بخواند؟! بی‌اعتنایی به افکار عمومی به طرز فکر جامعه لطمه زده و باعث بیگانه‌شدن جامعه از حکومت می‌شود. اگر مردم ببینند که شما می‌نویسید و در دولت تاثیر می‌گذارد، نوشته‌های شما را دنبال می‌کنند.

برگردیم به گفت‌وگوهایی که با برخی مترجمان انجام داده‌اید. ترجمه هایی که در آیندگان از نویسندگان بزرگ و شاخص جهان به چاپ می‌رسید، جرقه گفت‌وگوهای شما با مترجمانی چون نجف دریابندری و … شد؟
آیندگان دو صفحه داشت. یک صفحه به علوم و هنرها و یک صفحه هم به مقالات سیاسی اختصاص داشت. آن چیزی که انگیزه این گفت‌وگوها شد، مطالب صفحه فرهنگ،‌ علوم وهنرها بود. چون در آن صفحه با بهترین نویسندگان جهان گفت‌وگو می‌شد. به عنوان مثال گفت‌وگوهایی مانند گفت‌وگوی اوریانا فالاچی با جان دوس پاسوس در آیندگان به چاپ می‌رسید و تمام این ها به خبرنگار جوانی چون شما دید و وسعت نگاه می‌داد که خارج از چیزهایی که من هم فکر می‌کنم،‌ چیزهای دیگری هم هست و درنهایت آن گفت‌وگوها تاثیر صفحه فرهنگ آیندگان بود. آیندگان به دلیل هم نوآوری‌ها نشریه‌ای جریان‌ساز بود و نشریاتی شبیه به آن زیاد درآمدند.

اینکه تصمیم گرفتید با مترجمان گفت‌وگو کنید هم دلیل خاصی داشت؟
در درجه اول برایم کار روزنامه نویسی بود و به صورت سریالی گفت‌وگوهایی با مترجمان انجام دادم. دلیل دیگرش هم این بود که گمان می‌کردم زبان فارسی بسیار مدیون ترجمه است. تفکر در ایران و اساسا سطح تفکری که وجود دارد به دست نمی‌آمد مگر از راه ترجمه. اگر ترجمه کتاب‌های فرنگی نبود ما هرگز به این سطح از تفکر نمی‌رسیدیم. من هنوز هم بر این باورم که به لحاظ فکری بسیار مدیون کار ترجمه هستیم و از 150 سال پیش این دِین را داریم. البته امروز بسیار عمیق‌تر و بهتر ترجمه می‌کنیم و فارسی بهتری می‌نویسیم که در سطح اندیشه‌های ما تاثیر خودش را گذاشته است. من از سال 2003 تا 2005 این گفت‌وگوها را انجام دادم.

اصلا چرا گفت‌وگو انقدر مهم است و یکی از عناصر اصلی مطبوعات و روزنامه‌نویسی به شمار می رود؟
فرهنگ ما اساسا فرهنگ گفت‌وگو نیست. برعکس فرهنگ ضدگفت‌وگو است. فرهنگ ما یک فرهنگ منبری است. به عنوان مثال اگر به فرهنگ یونان نگاه کنیم،‌ می‌بینیم که پیش از آنکه ما کورش کبیر داشته باشیم، آن‌ها نمایش‌نامه داشتند،‌دیالوگ داشتند. دیالوگ هم یعنی گفت وگو بین دو یا چند نفر و یک صدا نیست و چندین صداست که با هم درمی آید. دوم اینکه وقتی چندین نفر با هم گفت‌وگو می‌کنند باید منطق داشته باشید و در مقابل حرف طرف مقابل حرف داشته باشیم تا گفت‌وگو صورت بگیرد. این فرهنگ سی چهل سالی است که وارد شده است و فعلا در حکم نهالی است که کمی رشد کرده است. متاسفانه ما گفت‌وگو را به این معنا می‌دانیم که به عنوان مثال باید طرف مقابل را با سوالات‌مان خرد کنیم در حالی گفت و گو به این معنی است من به طرف مقابل فرصت بدهم تا به سئوالات من فکر کند و جواب بدهد اگر آن زمان هم جواب درستی نداد به من تلفن کند و بعدا پاسخ مرا بدهد. گفت‌وگو عرصه تفکر و استدلال‌کردن است. در آن زمان احساس می‌کردم در این زمینه جای گفت‌و‌گو خالیست و باید فرهنگ گفت‌و‌گو را رایج کنیم به همین دلیل سه ‌الی چهار کتاب درباره گفت وگو چاپ کردم.

از شب‌های شعر گوته بگویید؟
جوانی است و خامی. آن زمان معاون سردبیر روزنامه آیندگان بودم و در واقع روزنامه را من اداره می‌کردم از وزارت اطلاعات و جهانگردی تماس می‌گرفتند که فلان خبر را ننویسد و این حرف ها. روابط روزنامه‌نویس با دولت با امروز تفاوت داشت و همه با هم رفیق بودیم و مقام من کمتر از او نبود اما امروز اینطور نیست رابطه با روزنامه‌نگاران خوب نیست. حکومت آن زمان از شب‌های شعر گوته دلخوشی نداشت. سال 56 بود و جوشش و غلیان. از سخنرانی‌های انستیتو گوته خوفناک بودند. آقای قائد گزارش را آورد و حدود نیمه شب آن را تحویل من داد من هم به نظرم چیز خاصی نیامد و آن را منتشر کردم. فردایش در روزنامه من را راه ندادند و یادم هست که خیلی اذیت شدم. روزنامه برای روزنامه‌نویس مثل روح و جان بود. و من ساعت‌ها در خیابان قدم زدم و فکر کردم که چرا مرا در خانه‌ام راه نمی‌دهند. بلافاصله هم ممنوع قلم شدم. امروز که به آن روزها فکر می‌کنم می‌بینم که باید شنواتر می‌بودم. و البته که من طرفدار انقلاب بودم. امروز همه چیز در من تغییر کرده است. من طرفدار اصلاحات هستم و طرفدار حکومتی که اصلاح پذیر باشد.

آقای قائد از چه زمانی وارد روزنامه شدند؟
قائد از سال 55 وارد روزنامه شد و تا سال 57 در آنجا بود و سال 58 هم که دیگر آیندگان تعطیل شد.

 امروز در مقایسه با جریان روز مطبوعات دنیا در چه سطحی هستیم؟
ما خیلی پایین‌تریم. «نیوزویک»، «تایمز» و خیلی نشریات دیگر چاپ کاغذی‌شان دوباره جان گرفته است. «گاردین» همچنان «گاردین» است. «واشینگتن پست» و «نیویورک تایمز» هم افتی داشتند اما دوباره خودشان را پیدا کرده‌اند.

چه کاری را دوست داشتید انجام بدهید که فرصتش پیش نیامد؟
من اگر دوباره به عقب برگردم دوباره این کارها را تکرار می‌کنم اما اولین کاری که می‌کنم این را جا می‌اندازم که روزنامه‌نویس نباید دنباله‌روی توده‌های مردم باشد. روزنامه‌نویس باید خودش صاحب عقیده باشد و باید صاحب چنان دیدی باشد که بتواند با نظرات اکثریت مخالف هم مقابله کند. ممکن است درست مخالف آدم‌ها باشد باید بایستد و بگوید که همه‌تان اشتباه می‌کنید من امروز روزنامه‌نویسی باسواد اندک خودم در آن زمان را در روزنامه راه نمی‌دادم. روزنامه‌نویس باید از میان روشنفکرترین و داناترین مردم  انتخاب شود و بعد از تجربه‌های فراوان در 50سالگی بیاید و روزنامه‌نویس شود. روزنامه یعنی فکر کردن برای مملکت. روزنامه‌نویسی یعنی نوشتن تاریخ. اگر دنبال‌روی توده‌های مردم باشید،دیگر روزنامه‌نویس نیستید. هیچ تفکری در خیابان وجود ندارد. تفکر در گوشه امنی وجود دارد، در جایی که دود چراغ می خورند. روزنامه کارش مهم‌تر از این است که یک مشت جوان 20تا 30 ساله را یکجا جمع کنیم (البته خود ما هم در همان سن رفتیم اما بضاعت مملکت در همان حد بود)، روزنامه جای بهترین و متفکرترین آدم‌هاست و سطح حقوق آن باید مطابق با وزرا باشد.

 روزنامه‌نویسان امروز را چطور می‌بینید؟
در همین روزنامه‌های درب و داغان هم بارقه‌های درخشانی می‌بینم. نثر خوبی دارند فارسی خوبی می‌نویسند. روزنامه‌‌نگاری ما سطحش از سطح دوره جوانی من بسیار بالاتر است اما نه در همه چیزها. بعضی چیزها مانند نوع نگارش ضعیف‌تر شده است. در زمان من گزارش‌نویسی به جاهای درخشانی رسیده بود. هنوز هم از خواندن گزارش‌های صدرالدین الهی شگفت‌زده می‌شوم. قلم داشتن یک هنر است و  روزنامه‌نویس  باید دو کار انجام بدهد، واقعیات را درست منعکس کند و در کنارش باید نگارش خوب هم داشته باشد. روزنامه‌نویسی شامل هنر به علاوه تفکر است.

دوست دارید الان هم یک روزنامه‌نگار باشید؟
دوست دارم پشت سر یک روزنامه باشم و بقیه را هدایت کنم. روزنامه‌نویسی جان زیادی می‌خواهد مانند کارخانه‌ای است که هر چه تویش بریزید تمام می‌شود و همیشه همه‌چیز کم می‌آید. من برای چنین کاری جان لازم را ندارم. (می‌خندد و می‌گوید) اما مرض لازم را دارم. هرکاری هم تخصص و دانش و مهارتی می‌خواهد که اول باید آن را کسب کرد.

بانک صادرات

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا