کاوه مدنی، مینو خالقی، سپنتا نیکنام و دیگران
«پویان فخرایی» در کانال تلگرامی «راهبرد» نوشت: ماجرای استعفا و خروج کاوه مدنی از کشور پس از فضاسازی ها علیه او، موجی از افسوس را در بین طبقه متوسط ایجاد کرد.
در نگاه اولیه به ماجرا، میتوان دلیل این موج افسوس را در شکست سیستم در آزمون پذیرش نخبگان غیرهمسو فهمید.
اما برای فهم دلیل فراری دادن او باید از سطح به عمق رفت و ریشههای این اتفاق را در سطحی دیگر و در بحرانی عمیقتر در جامعه ایران دید. بحران “دیگری سازی” که در جامعه و حکومت ایران به شدت عمیق است.
کاوه مدنی برای جریان مخالف، بهمثابه یک “دیگری” بوده که بعنوان یک دانشگاهی نخبه از طبقه متوسط با سبک زندگی متفاوت از سبک زندگی حکومت، که حضورش در سیستم مستقیماً به خاطر تخصص اوست.
این اتفاق هم منحصر به کاوه مدنی نیست. پیش از این، درباره مینو خالقی با انتشار عکسهای او و سپنتا نیکنام با استناد به مذهب او افتاده بوده است.
فراری دادن مدنی و سد ایجاد شده جلوی خالقی و نیکنام، در واقع موفقیت بخشی از مراکز قدرتی بوده که توانستند انحصار حضور در پستهای مدیریتی را برای طبقه سنتی – مذهبی حامی حکومت حفظ بکنند و آن را از دسترسی طبقه متوسط مدرن غربگرا حفظ دور نگه دارند.
در یک تحلیل فوکویی، این مراکز قدرت توانستند با دیگری سازی از کاوه مدنی، مینو خالقی، سپنتا نیکنام و طبقه اجتماعی که این افراد از آن آمدند، ادامه حضور خود در قدرت و لزوم حمایت بخشهای سنتی – مذهبی حامی حکومت در جامعه را توجیه کنند.
مکانیزم این دیگری سازی در ایران در تصویر سازی از رقیب بهصورت یک کل بدون جزییات و به شمایل یک دشمن است.
البته باید توجه داشت این دیگری سازی مختص بخشهای سنتی – مذهبی جامعه ایران نیست و از سوی دیگر نیز بخشهای مدرن و غربگرای اجتماع نیز با استفاده از توان حضور خود در شبکههای اجتماعی به صورت تمام وقت مشغول تولید تصویر غیرانسانی، عقب مانده و اُمُل از بخشهای سنتی و مذهبی اجتماع و تحقیر آنان است.
این وضعیت که از زمان برخورد تمدن فرسوده ایران با تمدن رو به رشد غرب بعد از روشنگری و انقلاب صنعتی وجود داشته و سیطره آن را بر تمام تاریخ معاصر ایران میتوان دید، آینده ایران را با یک بحران عمیق روبرو کرده است.
بحرانی که در آن به جای حل بحرانها، از آن بعنوان منجلابی برای فروگرفتن هرچه بیشتر رقیب استفاده میشود؛ درحالیکه باید به آن به شکل سوراخی در کشتی نگاه کرد که هم خود و هم رقیب بر آن سوارند.
در چنین فضایی طرح «نجات ملی» که چندی پیش از سوی محمد خاتمی مطرح شد، نسخه شفابخش به نظر میآید.
بحثی که پیشینه آن طرح آشتی ملی – گفتگوی ملی از سوی اصلاحطلبان، و برجام داخلی از سوی حسن روحانی در چند سال گذشته و وفاق ملی از سوی نهضت آزادی ایران در اوایل دهه ۸۰ بوده است.
نگارنده پیش از این نیز در مقاله “بحرانی مقدم بر همه بحرانها؛ دیگری سازی از رقیب” نوشته بود: “ما در گام اول نیاز به آشتی ملی داریم، و حاصل این آشتی ملی بایستی در گام دوم گفتگویی همهجانبه و ملی باشد و حاصل این گفتگوی همهجانبه، در گام سوم بایستی یک برجام داخلی برسد و در نهایت برجام داخلی در گام چهارم به یک وفاق ملی بینجامد؛ و در پرتو وفاق ملی در گام آخر دکترینی برای “امنیت ملی متوازن” تدوین شود تا سرلوحه کار کشور قرار بگیرد و با کمک آن به حل بحرانهای ملی و فراملی خود بپردازیم.”
اما همچنان باید توجه داشت که هر راهکار یک سویهای برای نجات ملی در این شرایط بدون پایان دادن به دوگانه/دیگری سازی از رقیب، محتوم به شکست است.
نخست باید موجودیت “دیگری” را پذیرفت و قبول کرد اساساً آن “دیگری” هم انسان است، و ایرانی است و حقی مشابه از ملک مشاع وطن دارد و تصویر غیرانسانی/دشمن از او را از فکرها زدود و فکر تغییر “دیگری” به خود یا حذف او را از سر بیرون کرد تا بتوان با او آشتی کرد، به گفتگو نشست، وارد مذاکره معطوف به نتیجه شد و به وفاق رسید.
انتهای پیام