سخنی مشفقانه با علمای بزرگ دین
/ با بیان خاطرهای از علامه محمدتقی جعفری /
«علیاصغر کاکوجویباری»، دانشیار روانشناسی دانشگاه پیام نور، در یادداشت ارسالی به انصاف نیوز با عنوان «سخنی مشفقانه با علمای بزرگ دین؛ با بیان خاطرهای از علامه محمدتقی جعفری» نوشته است:
امروز در هوای دلانگیز بهاری در تهران پس از چند روز بارش باران و برف که تحفهای گرانقدر برای پایتخت است، دومین روز دورهی جدید درمان را در بیمارستان مدائن سپری میکنم. با نگاهی به تلقی که اغلب اساتید دانشگاهی و بخش قابل ملاحظهای از آحاد مردم -بهگمان بنده- از شرایط کنونی دارند، قضاوتی توأم با ارزشیابی نهچندان خوشایند و نگرانکننده نسبت به عملکرد علمای دین و رفتار ملی آنها وجود دارد.
اگر علما داوران علمی مستقل و منصفی را برگزینند و از آنها بخواهند، تعامل علما و روحانیت با مردم را در روند چهلساله مورد بررسی قرار دهند، بهگمان این یادداشت نتایج نگرانکننده و حتی فراتر از هشداردهنده خواهد بود.
با نگاه به این نکته که علمای بزرگ از واقعیتها و نیازها، دور افتادهاند، به یاد خاطرهای از علامه محمدتقی جعفری میافتم.
به سال 1359 در مدرسهی عالی شهید مطهری درس تفسیر نهجالبلاغه را که استاد، صبحگاه، ساعت 6 برگزار میکردند، شرکت میکردم. بهعلاوه در سال 1365 درس «انسانشناسی اسلامی» را بهعنوان واحد درسی بههمراه گروهی از دانشجویان ارشد روانشناسی در منزل استاد واقع در بلوار کاشانی، در محضر ایشان شاگردی میکردم. بر همین مبنا با مختصات فکری، فلسفی و ویژگیهای شخصیتی استاد تا حدی آشنا شده بودم.
در سال 1368 در کتابخانهی مرکزی در دانشگاه تهران با همت وزارت آموزشوپرورش و دانشگاه تهران، سمیناری با موضوع آموزشوپرورش کودکان استثنایی برگزار شد. در لیست سخنرانان این سمینار وقتی نام علامه جعفری را دیدم و در قضاوت ابتدایی، فکر کردم استاد شاید بیگدار به آب زدند. روز سمینار فرا رسید و علامه در پشت میز سخنرانی قرار گرفت. با اندکی مقدمهچینی از طرف استاد پی بردم ایشان قصد دارند براساس تجربهی علمی و مطالعات شخصی و بهنوعی زبان روانشناسی امروز، به روش دروننگری، دربارهی تیزهوشی و سرآمدی به ارائهی نظر بپردازند. با شناختی که از درس استاد داشتم بهوجد آمدم. از آن اجلاس، بعدها کتابی با نام مجموعهسخنرانی یا مقالات منتشر نشد، لذا آنچه مینویسم، بر پایهی خاطرهی آن از استاد و سخنانش در سمینار است، با این ملاحظه که از آن اجلاس به بعد، کمتر سالی را سراغ دارم که چندین بار مضامین سخن استاد را در گفتگوی علمی مراکز آکادمیک و جمع دوستانه و یا در کلاس درس دانشگاهی هنگام تدریس، تکرار نکنم.
قضاوتی که استاد با روش دروننگری در تجارب خویش و نیمنگاهی به رفتار فلسفی و علمی استادیش، از تیزهوشی بیان داشتند، این مضامین بود. استاد به مضمون فرمودند:
«علم همچون کوهی است که بر سینهی عالِم سنگینی میکند. این سنگینی علم مانع فکر کردن عالِم دربارهی علم خودش میشود. علم حصار عالِم است که عالِم نتواند فکر کند. اگر عالِم از دنیای علم خویش بیرون برود و از بالای دنیای علم، به علم خویش بنگرد و به تحلیل آن بپردازد. عالِم باید شجاع باشد و از دنیای علمش بیرون برود و به علم خودش، تماشا بیندازد. آن وقت است که حقایق تازه میرسد و توفان بهپا میکند.»
استاد وقتی به هیجان کشف حقایق تازه در رفتار علمی عالم رسید، با شوق و هیجانی وصفناپذیر با لهجهی شیرین ترکی درحالیکه به پیشانیش مکررا ضربه میزد دربارهی علامه طباطبایی به این مضمون فرمودند:
«علامه طباطبایی چند بار از دنیای علم خودش خارج شد و از بیرون به علمش نگاه انداخت و به تفکر پرداخت، علامه توفان کرد، توفان کرد، توفان کرد.»
وقتی به این فراز از جملهاش رسید، استاد سرعت کوبیدن بر پیشانی خود را شتاب بخشید و محکمتر کوبید.
از سمینار آموزشوپرورش کودکان استثنایی در سال 68، نزدیک به سه دهه میگذرد، فرازهای پیام استاد در فهم تیزهوشی و ژست و رفتار و کلام استاد، خاطرهی اصلی به یاد مانده از آن سمینار است. بعد از آن، سمینارها برگزار شد و فراموش شدند ولی یاد و خاطرهی استاد محمدتقی جعفری در سمینار کودکان استثنایی که در ابتدا خیال میکردم استاد، نامربوط برای سخنرانی قبول مسوولیت کردند، به خاطرهای جاودان برایم تبدیل شد که سالیانه چندین بار بازگویی میشود.
آنچه استاد با فهم تیزهوشی و سرآمدی با روش دروننگری در فلسفیدن خویش و نیمنگاه به رفتار سایر اساتید، بیان داشتند، به روانشناسی شناخت و خلاقیت و آنچه که بهنام «خلاقیت واگرا» در اندیشهی «گیلفورد» است، شباهت دارد. این نگاه استاد در روانشناسی شناختی در سطوح عالی شناخت و بحث خلاقیت قابل بررسی تطبیقی است لیکن این نگاشت این نگاه را به فرصتی دیگر موکول میکند. انگیزه این نگاشت انتقال پیام علامه جعفری به جهان روحانیت شیعه؛ بهویژه به علمای بزرگ است.
نگارنده با بررسی شواهد در دسترس خویش، باور دارد که در فضای آموزشی حوزههای علمیه، در فعالیت علمی، فقهی، فلسفی، سازمانی، اجتماعی منتهی به کنشگری نهاد روحانیت با جامعه، از مواضع رسمی نهادهای اصلی روحانیت و مرجعیت؛ بهویژه در سخنان علمای بزرگ، بوی کشف خلاقانه را نمیتوان سراغ گرفت.
برای اینکه در این پیام ناگزیر به استخدام عبارات و کلماتی که با سوءتفاهم سیاسی -که مورد انتظار هم است- نشوم، انحصاراً با همان ادبیات استاد علامه جعفری سخن میگویم. از واقعیتها و حقایق موجود با ذهن توأم با انصاف، صداقت و صراحت و ادبیات توأم با صمیمیت، با احتمال همراه با تاکید و با فرض تقریب به صحت، میتوان گفت:
علما و مجتهدین بزرگ در جهان علمی خویش بهویژه در دنیای فقهی خویش غوطهورند و بهتدریج از حقایق جامعه و نیازهای واقعی مردم دورافتادهاند؛ حقایقی که برای مردم به نگرش پایدار نسبت به روحانیت و مرجعیت تبدیل شده است.
علمای ما در زندان جهان علمی خویش بهویژه فقه، محصورند و تا زمانی که از سنگینی این علم بر سینهشان آگاه نشوند و خود را از آن خلاص نکنند و تفرجی کارآمد و مفید و طولانی، هر چند وقت یکبار در بیرون دنیای محصور خویش، نکنند و در این تفرج، نیازهای اولویت مساله روز را از زبان مردم بهطور مستقیم و نه گزینشی و بهویژه از طریق نخبگان و اساتید دانشگاه و آن هم غیرگزینشی به همفهمی نگذارند، اگر علمای ما کماکان از روش سنتی حل مسایل آموزشی و فقهی پا فراتر نگذارند و با جستجو در روشهای دیگر اندیشهورزی، روشی بدیع و متفاوت اختیار نکنند، در اینصورت برای گشایش در مسالهی روند تغییر نگرش غاطبهی مردم و نخبگان نسبت به دین، باید به انتظار نشست تا متغیرهای جدید درونزاد از جهان روحانیت و از میان طلاب جوان از راه برسد.
این یادداشت بر این باور است برای پیشگیری از افزایش روند شکاف روحانیت و مرجعیت با جامعه و نخبگان، علمای بزرگ دین باید پا پیش گذاشته باب گفتگو با مردم و نخبگان و اساتید دانشگاه را باز کنند. گفتگویی مستمر و متقابل در تعاملی برابر، صمیمانه، صریح و گشاینده، توأم با فهم و احترام به یکدیگر.
این نگاشت با نیت خیرخواهانه و برای ساختن محیط گفتگوی مستمر برای کشف حقایق و ریشهها، دردها و راهحلها و سپس ساختن روشی بدیع، خلاق و نوگرا در روش علمی مراکز آموزشی و پژوهشی حوزههای با هدایتگری فعال علمای بزرگ نگاشته شده است.
اکنون که این یادداشت را به قلم آوردهام احساس میکنم، نسبت به علامه محمدتقی جعفری که بنده یکی از شاگردان دور و کمتجربه از کلاس ایشان بودم، با بیان یادی از خاطرات علمی با ایشان، نسبت به مقام استادی ایشان ادای احترام نمودم و از این بابت خداوند سبحان را شاکرم. بهعلاوه کمتر احتمال میدهم نگارش این یادداشت، اثری در شکلدهی تعاملی کارآمد، برابر و غیرگزینشی با علمای دینی را بسترسازی کند ولی بیان این دیدگاه با هدف ایجاد فضایی برای تغییر روش تفکر در محیط آموزش و پژوهش علوم دینی و فقهی، تنها راهی است که به ذهن این نگارنده میرسد.
انتهای پیام