«سیاستگذاران به جای موعظه اخلاق مدار باشند»
عضو هیات علمی دانشگاه ادیان و مذاهب اسلامی معتقد است: هیچ جامعهای به اندازهی جامعهی ما موعظه نمیشنود و شاید در هیچ جامعهای به اندازهی جامعهی ما مردم نصیحت نمیشوند اما چالش اینجاست که چه نسبتی میان این مواعظ اخلاقی با واقعیت بیرونی جامعهی ما وجود دارد. به بیان دیگری سوال اینجاست که چرا دانستههای اخلاقی جامعهی ما به رفتار اخلاقی یا کنش اخلاقی تبدیل نمیشود؟
شفقنا نوشت: با وجود گستردگی مواعظ و تریبونهای مذهبی، شکافی عمیق بین اخلاق نظری و اخلاق عملی در بسیاری از سطوح جامعه میبینیم. چرا جامعهای که به عنوان جامعهی مذهبی شناخته می شود و از حکومتی دینی برخوردار است، دچار آفت بی اخلاقی در سطوح مهمی از حاکمیت و جامعه میشود؟ چه موانعی برای توسعهی اخلاق در جامعهی ایران وجود دارد و برای رفع این مسایل اخلاقی از کجا باید آغاز کرد و مسوولیت بر عهدهی چه کسانی است؟ این پرسشها را با حجتالاسلام والمسلمین دکتر مهراب صادقنیا به بحث گذاشتیم. او که عضو هیات علمی دانشگاه ادیان و مذاهب اسلامی است و در زمینهی جامعهشناسی اخلاق مطالعه و تحقیق میکند معتقد است که قدرتمندان، مهمترین گروهی هستند که میتوانند جامعه را به سمت زندگی اخلاقی هدایت کنند.
او می گوید: مشکل امروز جامعه ما آگاهی اخلاقی نیست بلکه مشکل در داشتن انگیزه یا اعتماد به سودمندی رفتار اخلاقی است بنابراین نیاز اولیه مردم ما این نیست که منبرها، سخنرانها یا موعظهکنندگان افزایش یابند بلکه لازم است انگیزهای برای تن دادن به این آموزههای اخلاقی پیدا کنند.
متن گفتوگوی شفقنا با مهراب صادقنیا را بخوانید:
*به رغم توصیههای اخلاقی گسترده از سوی نهاد روحانیت و تریبونهای مذهبی رسمی و غیر رسمی، نگرانیهای جدی نسبت به افول اخلاق در جامعه وجود دارد؛ به عنوان یک روحانی ریشهها و دلایل این تناقض را چه میدانید؟ چرا این تریبونها نتوانستهاند ضامن عمق یافتن و صیانت از اخلاق در جامعه باشند؟
صادقنیا: اگر بخواهم به عنوان یک طلبه یا یک روحانی به این سوال پاسخ دهم، احتمالاً جواب متفاوتی خواهم داد اما مایل هستم به مثابه طلبهای که از قضا جامعهشناسی اخلاق کار میکند، به سوال شما پاسخ دهم که البته سوال بسیار مهمی است. واقعیت امر این است که واقعیت بیرونی جامعهی ما با تراکم مواعظ اخلاقی در جامعهی ما چندان همداستان نیست. شاید هیچ جامعهای به اندازهی جامعهی ما موعظهی اخلاقی نمیشنود و شاید در هیچ جامعهای به اندازهی جامعهی ما مردم نصیحت نمیشوند اما چالش اینجاست که چه نسبتی میان این مواعظ اخلاقی با واقعیت بیرونی جامعهی ما وجود دارد. به بیان دیگری سوال اینجاست که چرا دانستههای اخلاقی جامعهی ما به رفتار اخلاقی یا کنش اخلاقی تبدیل نمیشود؟ این سوالی بسیار مهم است که شما به دنبال پاسخ آن هستید. در مورد این مساله به چند دلیل اشاره میکنم و باقی دلایل را ارجاع میدهم به یک سخنرانی که پیشتر در موسسهی آلیاسین داشتم.
برای تبدیل نشدن مواعظ اخلاقی به عمل اخلاقی در جامعهی ما دلایل مختلفی وجود دارد. نخستین دلیل، تلنبار شدن اطلاعات است. وقتی ارزش آگاهیهای اخلاقی بیشتر از عمل اخلاقی شود و آگاهیهای اخلاقی، فراوان شوند، به صورت طبیعی جامعه با آگاه شدن به امور اخلاقی، احساس میکند سرمایهی اجتماعیِ لازم را دارد و دیگر کافی است. این در حالیست که این آگاهیها باید به عمل تبدیل شوند اما در چنین شرایطی جامعه به دانستن این آگاهیها بسنده میکند. متأسفانه در جامعهی ما عالمان اخلاق از عاملان اخلاق، قدر و منزلت بالاتری دارند؛ همین مساله یعنی شرافت پیدا کردن آگاهی اخلاقی بر عمل اخلاقی موجب میشود دانستهی اخلاقی فربه و عمل اخلاقی فراموش شود. چرا که انسانها با دانستههای خود میتوانند خود را اثبات کنند در حالی که عمل هم لازم است.
نکتهی دوم که در اینجا اهمیت فراوان دارد، آن است که در جامعهی ما مجموعهای از فیلترینگ منفی یا فیلترسازیهای منفی وجود دارد. آگاهی، دانایی و ذهنیتهایی که ما داریم، گاهی سبب میشود که دانستههای اخلاقی ما به عمل تبدیل نشود. برای مثال ما میدانیم که باید به قانون احترام بگذاریم اما از طرف دیگر از قدیمالایام به ما آموختهاند که حق، دادنی نیست و حق گرفتنی است یعنی قانون، حق تو را نمیدهد بلکه خودت باید تلاش کنی و حق خودت را بگیری. این فیلترینگ منفی و ذهنیت اضافه یعنی بدگمانی به قانون که در ذهن جامعهی ماست و برخی مواقع سبب میشود آن آگاهی اخلاقی که احترام به قانون را یک ارزش میداند، زیر پا گذاشته شود. در مثالی دیگر، ما میدانیم و آموزههای دینی به ما یاد دادهاند که باید برای حل مشکلات دیگران به آنها کمک کنیم اما در عین حال یک فیلترینگ منفی دیگر در ذهن اجتماعی ما وجود داد که «دستت را روی کلاه خودت بگذار تا باد آن را نبرد» یا به بیان دیگری «حواست باشد که کلاهت را برندارند». این فیلترینگهای منفی در ذهن ما از جمله «واعظان کاین جلوه در محراب و منبر میکنند، چون به خلوت میروند آن کار دیگر میکنند» دانستههای مضافی هستند که باعث میشوند براساس آن دانستهی اخلاقی که باید به دیگران کمک کنیم یا به حرف موعظهکنندگان گوش دهیم، به حاشیه رانده شود و به آن عمل نشود. به هر حال در جامعهی ما فیلترسازی منفی وجود دارد و همین موضوع، بدگمانی عمیقی به اخلاق پدید آورده است و آگاهی اخلاقی به عمل تبدیل نمیشود.
سومین دلیلی که میتوان به آن اشاره کرد این است که در جامعهی ما یکسری محرکهای اضافی وجود دارد و آن محرکها همواره انسان را در تعارض نقشی قرار میدهند. استنلی میلگرام معتقد است که وقتی زمینههای اجتماعی تهدیدآمیز شود و به بیان دیگر شرایط اجتماعی از وضعیت طبیعی خارج شود، شانس اخلاقی زیستن به صورت طبیعی پایین میآید. ما تا جایی انگیزهی زیست اخلاقی داریم که اضافه بار منفی در ذهنمان وجود نداشته باشد. برای مثال وقتی در جادهای رانندگی میکنیم و میبینیم که دَر ماشین جلویی بسته نیست، با بوق زدن، چراغ زدن و داد و فریاد میخواهیم به ماشین جلویی بگوییم که مراقب باش، دَر ماشین درست بسته نشده است و احیاناً برای شما حادثهای رخ ندهد. در اینجا چون تعارضی وجود ندارد، ما سعی میکنیم اخلاقی زندگی کنیم. در حالی که اگر ما و همین ماشین که سعی کردیم به او بگوییم در باز است، با هم وارد پمپ بنزین شویم چون در پمپ بنزین زمینهی تهدیدآمیز برای منافع ما وجود دارد، صف را بر هم میزنیم و سعی میکنیم جلوتر از او برویم. چرا که به اصطلاح زمینهی اخلاقی زیستن تهدید شده است. مثال دیگر اینکه همه میدانیم قرض دادن به دیگری یک عمل اخلاقی است، اما اگر در جامعهای زندگی کنیم که خیلیها پول قرض گرفتند و دیگر پس ندادند، اینجاست که عمل اخلاقی قرض دادن، تهدیدآمیز میشود و کسی به دیگری قرض نمیدهد.
چهارمین دلیل این است که ما به جای این که تلاش کنیم زمین جامعه را برای اخلاقی زیستن آباد کنیم، مدام به مردم موعظه میکنیم که اخلاقی زندگی کنید؛ غافل از این که در زمین گلآلود نمیشود به مردم توصیه کرد که لباسشان گلی نشود. وقتی زمین گلآلود است، مردم که وارد آن شوند، لباسشان گلآلود میشود. در روزگار سنت گویا با موعظه کردن مردم، عمل اخلاقی محقق میشد، اما امروز در جامعهی مدرن زندگی میکنیم. در این جامعهی مدرن، اگر ساختار جامعه به انسانها و کنشگران اجازه ندهد که اخلاقی زندگی کنند، امکان عمل اخلاقی وجود ندارد ولو اینکه مردم موعظه شوند و بشنوند یا اینکه به جای روزی یک ساعت، روزی ۵۰ ساعت، ۵۰ نفر مردم را موعظه کنند. در چنین شرایطی باز هم عمل اخلاقی میسر نمیشود چون ساختار جامعه اجازه نمیدهد. برای مثال در جامعهای که اگر رشوه ندهید کارتان پیش نمیرود، اگر همهی منبریها بگویند که ایها الناس رشوه ندهید یا رشوه نگیرید، مردم هم رشوه میدهند و هم رشوه میگیرند. در جامعهای که حسن ظن، هزینهبردار است و امکان ندارد، در جامعهای که اگر انسان دروغ نگوید کارش جلو نمیرود، در جامعهای که نمیتوان به حرف کسی اعتماد کرد و دروغ سازمانیافته توسط نهادها و سازمانها گفته میشود، اگر کسی مردم را موعظه کند که اخلاقی زندگی کنید، باید بداند که امکان زندگی کردن اخلاقی وجود ندارد. این یک واقعیت است که اگر ساختار، مهیا نباشد، عاملان اخلاقی امکان زیست اخلاقی ندارند. اگر کمی از توانی که منبریها برای موعظهی مردم صرف میکنند را در این جهت صرف کنیم که این زمین را از حالت گلآلودی درآوریم، خواهیم دید که امکان زیست اخلاقی فراهمتر است.
آخرین دلیل از نگاه من آن است که بسیاری از مواعظ اخلاقی به عمل تبدیل نمیشوند، به این دلیل که ما فقر تمرین و ممارست داریم. در ادبیات اخلاقی ما بهویژه توسط روحانیون، قهرمانهایی اخلاقی به مردم معرفی شدند که زندگی بیاخلاقی داشتند، اما در یک چشم بر هم زدن از این رو به آن رو شدهاند. کسانی مثل بشر حافی، فضیل بن عیاض، حر بن یزید ریاحی یا بسیاری افراد دیگر که سالها در بدی زندگی کردند اما یکباره، در نهایت بدی با یک چرخش ناگهانی به اوج خوبی رسیدند و زندگی آنها به دو نیمهی بد و خوب تقسیم شده است. منبریها سعی میکنند این کهنالگوها را معرفی کنند، غافل از این که اخلاق یک تمرین و یک ممارست دائمی است. ممکن است کسی در یک چرخش ناگهانی خوب شود، اما این قاعده نیست. از نظر اسلام، قاعده این است که دانستههای اخلاقی باید به طور مداوم تمرین شوند. اخلاق یک برنامهی زندگی و یک تمرین دائمی است. به جای معرفی کردن قهرمانهایی از این دست باید آنهایی را به مردم معرفی کنیم که یک عمر برای برطرف کردن یک خصیصهی بدِ اخلاقی با خود جنگیدند و مبارزه و تمرین کردند. در حقیقت باید اخلاق را به مثابه یک تمرین اجتماعی به مردم معرفی کنیم.
این موارد، بخشی از مجموعه دلایلی است که باعث میشود آموزههای اخلاقی به عمل تبدیل نشوند. دلایل دیگری هم وجود دارد مثل ایدئولوژیزه شدن اخلاق، از دست دادن زمینهها یا انگیزههای زیست اخلاقی و مسایلی از این دست که جای گفتوگو دارد.
*اصلاً اخلاقی زندگی کردن در نگاه قرآن به چه معناست و چه معیارهایی دارد؟
صادقنیا: نکتهی بسیار مهمی است. ما مجموعهای از آموزهها، بایدها و نبایدها و توصیهها در متون دینی خود داریم که اخلاقی زندگی کردن به معنای زندگی کردن بر اساس این آموزهها است. به بیان دیگر از نظر دین، تصور یا تصدیق امر اخلاقی بر تصدیق و تصور امر دینی متوقف است. وقتی میگوییم فلان کار باید انجام شود، به این معنا است که خداوند این دستور را داده که این اتفاق بیافتد و این گونه شود. معنای این امر، قدری جزییتر و خاصتر از مفهوم اخلاق در معنای سکولار و غیردینی آن است. جامعهی ما یک جامعهی مذهبی است و قاعدتاً بایدها و نبایدهای اخلاقی و آموزههای اخلاقی آن به نصوص و منابع دینی معطوف است.
*با توجه به نگاه قرآن به اخلاق و با وجود همهی موانعی که برای زیست اخلاقی در جامعهی امروزمان برشمردید اعم از فیلترینگهای منفی، مهیا نبودن ساختار و …؛ امروز برای تبدیل آگاهی اخلاقی به عمل اخلاقی چه باید کرد؟
صادقنیا: من پیشتر هم در یک یادداشتی این را توضیح دادم که در جامعهی ما اخلاق چون شیپوری برعکس نواخته میشود. پیامبر اکرم(ص) برای دعوت مردم به زندگی اخلاقی، نخست یک جامعهی اخلاقی تأسیس کرد. جامعهای اخلاقی ساخت و نام آن را امت گذاشت و این امّت را بر اساس اخوّت قوام بخشید. عنصر اخوّت در جامعه زیربنای همهی آموزههای اخلاقی است که پیامبر اکرم(ص) به آن جامعه یاد داد. پیامبر به جامعه گفت که قتل، دزدی و غیبت نکنید، به یکدیگر تهمت نزنید، به مال و ناموس یکدیگر طمع نبندید، به این دلیل که شما برادر یکدیگر هستید. این مفهوم برادری انگیزهای بسیار قوی برای عملی شدن آموزههای اخلاقی میداد.
مشکل جامعه ما آگاهی اخلاقی نیست یعنی جامعهی امروز ما از این نظر مشکلی ندارد که نداند چه چیزی اخلاقی است و چه چیزی غیراخلاقی است. مشکل جامعهی ما در داشتن انگیزه یا در داشتن اعتماد به سودمندی رفتار اخلاقی است. این امر در جامعهی ما کاهش پیدا کرده است. نیاز اولیهی مردم ما این نیست که منبرها، سخنرانها یا موعظهکنندگان افزایش یابند؛ نیاز اولیهی مردم ما این است که انگیزهای برای تن دادن به این آموزههای اخلاقی پیدا کنند. به گمان من همانطور که پیامبر با تأسیس یک جامعهی اخلاقی، زمینه را برای عمل اخلاقی در جامعه فراهم کرد، ما هم باید کاری پیامبرانه کنیم یعنی باید با تاسیس یک جامعهی اخلاقی و تکیه بر زمینهی زیست اخلاقی، امکان اخلاقی زندگی کردن یا انگیزهی اخلاقی زندگی کردن را در جامعه افزایش دهیم. شهروندان جامعهی ما باید به این نتیجه برسند که زندگی کردن اخلاقی در این جامعه، آنها را به سرمایهی اجتماعی بالاتری میرساند و محبوبتر و عزیزتر و به زندگی امیدوارتر خواهد کرد. اگر این اتفاقها رخ دهد، امکان یا انگیزهی تن دادن به اخلاق در جامعه بالا خواهد رفت. بسیار ساده بگویم؛ اگر مردم ما یکدیگر را دوست داشته باشند، گام بلندی در افزایش زمینهی اخلاقی زیستن فراهم خواهد شد. وقتی ما یکدیگر را دوست بداریم، به هم دروغ نمیگوییم، تهمت نمیزنیم، خیرخواه یکدیگر خواهیم شد و مشکلات یکدیگر را رفع خواهیم کرد. در حالی که وقتی چنین عنصری وجود نداشته باشد، اگر هم دانستههای فراوانی در زمینهی حُسن کمک به همدیگر داشته باشیم، این اتفاق برای ما نخواهد افتاد.
*مهمترین افراد، گروهها یا نهادهایی که در افزایش زمینه اخلاقی زیستن جامعه باید نقش ایفا کنند، چه کسانی هستند و چطور باید مردم را به سمت زیست اخلاقی حرکت دهند؟
صادقنیا: قاعدتاً مهمترین گروهها در جامعهای که ما در آن زندگی میکنیم، گروههای مرجع هستند. گروههای مرجع لزوماً آموزگاران، روحانیان و نهاد دین نیستند. گروههای مرجع، پدر و مادر هستند و امروز در جامعهی ما خانواده مهمترین گروه مرجع اخلاقی است. بعد از آن دوستان و محیط پیرامون و پس از آن هنرمندان یا شخصیتهایی که به هر دلیلی در جامعهی ما چهره هستند به عنوان گروه مرجع شناخته میشوند. مهمترین گروهی که میتوانند جامعه را به سمت زندگی اخلاقی هدایت کنند، گروه قدرتمندان(حاکمان قدرت) و کسانی هستند که قدرت و حکومت در اختیار آنهاست.
*صاحبان قدرت باید چه کاری انجام دهند که مردم، همدیگر را دوست داشته باشند تا به اعتقاد شما زمینهی زیست اخلاقی فراهم شود؟
صادقنیا: اخلاقی زیستن باید به کلینیکال رفتار کردن آموزگار اخلاقی تبدیل شود. چطور اگر یک نفر بخواهد سیگار کشیدن را ترک کند، او را به یک کلینیک دعوت میکنید، اما انتظار دارید وقتی یک نفر میخواهد دروغ گفتن را ترک کند، با یک موعظه بتواند ترک کند؟ ترک دروغ هم یک کلینیک میخواهد. همهی آنهایی که در ساختار قدرت هستند، آنهایی که مثل بنده تدریسی دارند، آنهایی که به عنوان مبلغ دینی سخن میگویند، همگی باید اخلاقی زیستن و اصلاح جامعه را از خود آغاز کنند. اگر هرکدام از ما تلاش کنیم و با ممارست، یک عیب و یک خطا را از خود به حاشیه برانیم، آن عیب را از کل جامعه به حاشیه راندهایم و کنار گذاشتهایم.
*امروز گروههای تأثیرگذار اعم از قدرتمندان، واعظان و … چقدر به این موضوع توجه میکنند که برای حل مسایل اخلاقی جامعه چه باید کرد و چقدر مسایل اخلاقی را مساله امروز جامعه میدانند؟
صادقنیا: اوایل عرایضم این را گفتم. متأسفانه امروز، دغدغهی اخلاق در جامعهی ما زیاد نیست و گویا برای کسی مهم اوضاع اخلاقی جامعه و نظام ارزشی آن با چه چالشهایی روبرو است. اینقدر اولویتهای دیگری برای برخی گروههای مرجع وجود دارد که گویا بهسازی اخلاق برای متصدیان امور، چندان اولویت نخست محسوب نمیشود. اگرچه دربارهی آن سخن میگویند اما من در مقام عمل چیزی نمیبینم، یعنی اتفاقی که شایستهی گفتن باشد نمیبینم.
*چگونه می توان از فرصت ماه مبارک رمضان برای پیادهسازی اخلاق از منظر قرآن کریم در جامعه بهرهمند شد؟
صادقنیا: ماه رمضان به صورت طبیعی ما را به حوزهی امور قدسی نزدیکتر میکند؛ انسانها احساس میکنند در ماه نزول قرآن قرار دارند و در ماه مقدسی هستند. در ماه مبارک رمضان، زمان، مقدس و مکان، مقدستر میشود و انسانها از نظر روحی و ذهنی به حوزهی امور قدسی نزدیکتر میشوند. خود این امر، انگیزهای قوی برای تن دادن به آموزههای اخلاقی است. به گمان من این فرصتی بسیار مغتنم و مناسب است که همه تمرین کنیم برای این که یک خصلت بد را از خود دور کنیم و یک مشکل اخلاقی را در خود حل کنیم.
تأکید میکنم حل این موضوع در سطح اجتماعی است یعنی سیاستگذاران به جای موعظه کردن مردم باید زمینهی جامعه را طوری فراهم کنند که انگیزهای برای رفتار غیراخلاقی وجود نداشته باشد. در عین حال همان سیاستگذاران و همهی شهروندان از نظر فردی به جای این که سعی کنند موعظهگران خوبی باشند باید سعی کنند تمرینکنندگان خوبی باشند و خودشان تمرین کنند و یک آموزهی بد را از خود دور کنند. جامعهی ما به این شکل شده است که همه مراقب دیگری هستند که خطا نکند و همه به دیگری توصیه میکنند. در حالی که بهتر است همه به همان توصیهها عمل کنند و به جای این که هرکس به دیگری بگوید، خود بکوشد در حوزهی شخصی خویش رفتاری اخلاقی داشته باشد. ماه رمضان این امکان را برای ما فراهمتر میکند.
انتهای پیام