دلایل دهگانهی تاجزاده برای ضرورت حضور اصلاحطلبان در قدرت
«مصطفی تاجزاده»، فعال سیاسی اصلاحطلب گفت: اصلاحطلبان در دو دههی گذشته در ایران یک نقش امنیتبخش در جامعه ایفا کردند که کمتر به آن توجه میشود. امروز خیلی از کسانی به دنبال براندازی سیستم هستند می گویند اصلاحطلبان «استمرارطلب» هستند به دلیل اینکه به دلیل حضور اینها حملهی خارجی منتفی است. نمیشود با حضور اینها افکار عمومی را در اروپا و آمریکا علیه ایران بسیج کرد و بگوییم به کشوری باید حمله کنیم که رییسجمهورش روحانی است و وزیر خارجهاش ظریف و حامی دولت خاتمی است.
به گزاش انصاف نیوز آقای تاجزاده در جمع اصلاحطلبان دماوند ده دلیل را دربارهی ضرورت حضور اصلاحطلبان در قدرت مطرح کرده است. متن سخنان این فعال سیاسی اصلاحطلب به این شرح است:
«یک واژهای به اشتباه در جامعهی ما رواج پیدا کرده است و آن عبارت «اصلاح طلب حکومتی» است. وقتی میخواهند اشاره کنند به جریانی یا اشخاصی میگویند آنها «اصلاحطلبان حکومتی» هستند. گویی ما در جامعه میتوانیم دو دسته اصلاحطلب داشته باشیم؛ یک دسته اصلاحطلبان حکومتی و یک گروه اصلاحطلبان غیرحکومتی که به معنای ضمنی اصلاحطلبان مردمی یا اصلاحطلبانی که در جامعه مدنی کار میکنند است و مثلا آنها واقعی هستند و اصیل.
ما از زمان «امیر کبیر» تاکنون، در این تاریخ یکصد و پنجاه سال اصلاحات در ایران بلااستثناء اصلاحطلبان عرصهی سیاست ما اصلاحطلبان حکومتی بودند. کسانی میتوانند به فرض در یک تحلیل نهایی مشکلات اصلی کشور را فرهنگی بدانند وبگویند ما میرویم در حوزهی فرهنگ نیرو و سرمایه را مصرف میکنیم تا جامعه به لحاظ فرهنگی رشد خوبی پیدا کند. اما هرگز به این افراد در یکصدو پنجاه سال گذشته اصلاحطلب به معنای آنچه در جامعهی ما رواج دارد گفته نشده است. چرا که به دلایلی که خواهم گفت در ایران بخش عمده ای از اصلاحات توسط دولت و در درون دولت و از طریق دولت امکانپذیر است. هر چقدر هم از «امیر کبیر» به این سو آمدیم یعنی از قبل مشروطه وارد مشروطه شدیم و از مشروطه به پهلوی و از پهلوی به جمهوری اسلامی این دلایلی که خواهم گفت پررنگتر و جدیتر شده است. این همان دلایلی است که ما را مجبور میکند که اگر بخواهیم اصلاحات جدی و جامعی در جامعه داشته باشیم حتما باید به نوعی در قدرت حضور و مشارکت موثر داشته باشیم.
1ـ دولت در ایران دولتی است پر مسوولیت و پر مشغله که وظایف زیادی بر عهده دارد و تقریبا در تمام حوزههای زندگی ما دخالت میکند. و هر چقدر زمان بیشتری گذشته است دخالت بیشتر شده است. در زمان قاجار دولت کمترین دخالت را در اقتصاد و فرهنگ و آموزش و … داشت در دورهی پهلوی به دلیل آنکه دولت قرار بود موتور توسعه شود و عقبماندگیها را در حوزههای مختلف جبران کند مجبور بود در تمام زمینهها مسوولیت بپذیرد از آموزش و پرورش تا عرصهی سازندگی و اقتصاد. این در حالی است که در خیلی از کشورهای دنیا این کارهای بزرگ توسط بخش خصوصی انجام شده است اما در ایران تقریبا تمام کارهای بزرگ توسط دولت صورت میگرفته برای آنکه بتوانند آن عقبماندگی را در فرصت کوتاهی جبران کنند. به میزانی هم که درآمد از نفت افزایش پیدا کرده این وضعیت پررنگتر شده یعنی دولت هم مسوولیت داشته هم ثروت و امکانش را داشت. بعد از انقلاب در عرصههای فرهنگی هم برای دولت رسالت تعیین کردیم و برای همین در تمام حوزهها داریم دخالت میکنیم. بنابراین این که چه کسی به قدرت برسد و چه جریانی حاکم باشد تقربیا در تمام حوزههای خصوصی و عمومی زندگی ما تاثیر دارد. این شرایط که در آن هستیم دقیقا بر خلاف شعار عصر جدید و دموکراسیهای جدید است که قرار بود دولت حداقلی شود و کمترین دخالت را داشته باشد. قرار بود دولت «پاسبان» باشد؛ فقط مواظب امنیت جامعه باشد تا هر کسی به کار خود مشغول باشد و دزدی های آشکار صورت نگیرد و امنیت باشد و کسی به حقوق کسی تجاوز نکند و زور نگوید. ولی در ایران آنچه در عمل رخ داده این بوده است که دولت روز به روز بزرگتر و گستردهتر شده است. اکثریت مردم در جامعهی ما هم طبق تمام پیمایشها از پیش از پیروزی انقلاب تا الان به مسائل نگاهی سوسیالیستی و جمعگرا دارند و انتظارات آنها در حوزههای مختلف از دولت است؛ از گرانی تا اشتغال، از مسکن تا آموزش، از بهداشت تا حوزههای دیگر. هر وقت هم صحبت از خصوصیسازی شده اکثریت جامعه این سخن را حمل بر این کردند که بعد از خصوصیسازی قرار است دیگر به فقرا سرویس داده نشود و امکانات در اختیار ثروتمندان قرار بگیرد و محرومین محرومتر شوند.
در نتیجه دلیل اول این است که دولت چنین جایگاهی در جامعهی ما دارد؛ هم پر مسوولیت است هم ثروتمند است و هم مردم انتظار دارند تا 90 درصد کارها را دولت انجام دهد.
2ـ دومین مسئله اینکه جامعهی مدنی و نهادهای مدنی در کشور ما ضعیف هستند به میزانی که جامعهی مدنی قوی باشد و نهادهای قدرتمند مدنی داشته باشیم به همان میزان نقش دولت کمرنگ شده و مهار می شود. ما در ایران تا اطلاع ثانوی دولت قدرتمند می خواهیم ما پانزده همسایه داریم پر از مشکلات آبی و خاکی و… به علاوه مشکلات داخلی دولت در ایران هر کس که باشد اگر امنیت بخواهیم و اگر منافع ملی بخواهیم باید دولت قدرتمندی باشد. اما همهی اختلاف این است که این دولت قدرتمند دولت خودکامهای هم باشد یا دولتی دموکراتیک و پاسخگو باشد؟ دعوا اینجاست نه در اصل قدرتمند بودن دولت. ما بدون یک دولت مقتدر نه به سمت توسعه میتوانیم برویم نه به سمت مقابله با مشکلاتی که در جامعه وجود دارد. به دلیل آنکه در جامعهی ما نهادهای مدنی ضعیف هستند هر وقت درجامعه انتخابات نسبتا آزادی برگزار شود واصلاحطلبان به قدرت می رسند تازه پس از پیروزی آنهاست که ما شاهد بهار مطبوعات، بهار احزاب بهار سمنها و… هستیم نه قبل از آن. اول دوم خرداد به وجود آمد بعد بهار مطبوعات یا برعکس چون بهار مطبوعات داشتیم به دوم خرداد رسیدیم؟! اول آقای خاتمی پیروز شد بعد احزاب به طور جدی شکل گرفتند و قدرتمند شدند یا قبلش چون احزاب قدرتمند داشتیم آقای خاتمی مولود آن احزاب بودند؟! و همنیطور درباره NGOها…
بر عکس این قاعده هم درست است؛ بلافاصله بعد از این که اصلاحطلبان قدرتشان در دولت را از دست میدهند به همان میزان نهادهای مدنی آسیبپذیر میشوند. بنابراین یکی از دلایل دیگری که حضور در دولت را برای اصلاحطلبان ضروری میسازد تقویت نهادهای مدنی است تا بتواند به تدریج قدرت را همزمان با داشتن اقتدار مهار کند. بهترین حالت برای ایران که هم بتواند از امنیت و منافع ملی دفاع کند و هم به حقوق شهروندان تعرض نکند این است که دولت مقتدر داشته باشیم و هم جامعهی مدنی مقتدر باشد. این تنها راه حلی است که ما باید دنبالش باشیم.
3ـ با حضور در قدرت اصلاح امور ممکن میشود. بسیاری از خطاها هست که بدون حضور اصلاحطلبان در قدرت اصلاح آن امکان پذیر نیست. قتلهای زنجیرهای در چه زمانی افشا شد و برای همیشه به آن پایان داده شد؟ در چه زمانی وقتی خانم کاظمی فوت کرد دولت این توان را داشت که گروهی تشکیل دهد که رسیدگی کنند که او به مرگ طبیعی فوت کرده و یا با ضرب و شتم و در زندان به قتل رسیده؟ همین امروز در جامعهی ما از بین جریان های حکومتی کدام نهادها هستند که بیشترین تلاش را میکنند برای اینکه تلگرام فیلتر نشود و یا توئیتر رفع فیلتر شود؟ یعنی امکان تصحیح خطا چه در شعارها و چه در مناسبات و چه در نهادها و چه در رفتارها با حضور در قدرت برایمان امکانپذیر است.
4ـ مبارزه با فساد؛ در چه دوره ای فساد زودتر امکان افشا شدن دارد و امکان مهار شدن؟ در دورهای که حاکمیت یک دست می شود یا در دورهای که اصلاحطلبان در درون حکومت حضور دارند؟ قطعا دومی. زیرا در دورهی اول کسی امکان نفس کشیدن ندارد، هر فسادی هم باشد سعی میکنند – اگر ارادهای هم برای مبارزه بافساد باشد – درون سیستم حکومتی حل کنند. اما در حالت دومی معمولا اصلاح طلبان با رقبایی سرکار دارند که «نزده میرقصند»؛ فساد نداشته متهمشان می کنند، چه برسد به اینکه شما فاسد هم باشید. بنابراین اگر وقعا فسادی رخ دهد بلافاصله شروع میکنند افشا کردن. حضور اصلاحطلبان در قدرت چه در افشای فسادها و چه در جلوگیری از آن موثر است.
به عنوان مثال بودجهی کشور در چه دورهای شفافتر شده؟ کِی مردم میدانستند فلان نهاد چه مقدار بودجه میگیرد و برای چه کاری؟ کِی مردم میتوانستند متوجه شوند قراردادهای شهرداری چگونه است؟ الان علنی افشا می شود و در دسترس عموم است.
5ـ به محض آن که اصلاحطلبان در قدرت حاضر می شوند فضای سیاسی جامعه به شدت گستردش پیدا می کند، تا حدی که حتی گاهی سیاستزده میشود. علت اصلی موضوع این است که چون پشتوانهی اصلاحات در کشور ما مردم هستند همیشه جریانات ضد اصلاحی در طول یکصدوپنجاه سال گذشته به خصوص بعد از مشروطه که اصلاحطلبان نقش بیشتری پیدا کردند این بوده است که مردم را ناامید کنند از هر گونه حرکت اصلاحی و از جریان اصلاحی.
در نتیجه دائم مسائل حکومتی را مطرح میکنند برای آنکه ثابت کنند که اصلاحطلبان ناکارآمد هستند یا دعوای قدرت دارند یا فاسد هستند یا به هر حال قدرت حل مشکلات را ندارند. این مسئله خودبخود باعث میشود که جامعه رشد فکری پیدا کند و با مسائلی آشنا شود که تا قبل از حضور اصلاحطلبان در قدرت امکان پذیر نیست.
به عنوان نمونه از زمانی که آقای روحانی به قدرت رسیده تا الان چقدر درباره دیپلماسی هستهای در هر محفل و مجلسی بحث بوده؛ از صداوسیما تا مطبوعات تا دانشگاه ها تا حوزه های علمیه از شما می پرسم یک مناظره در مورد هستهای در هشت سال آقای احمدینژاد داریم در صداوسیما اتفاق افتاد باشد؟ آقای روحانی در آن هشت سال نمایندهی رهبری
در شورای عالی امنیت ملی بود و همیشه هم منتقد سیاستهای هستهای آقای احمدینژاد؛ یکبار صداوسیما با او مصاحبه کرد در طول هشت سال؟!
همین امروز هم وقتی نقد میکنند یا دورهی آقای خاتمی را نقد میکنند یا دورهی آقای روحانی و کمتنرین تعرضی به دوران آقای احمدی نژاد نمیکنند که اتفاقاً بیشترین مشکلات برای همان دوره بود.
همین مسئله رواج دهندهی فرهنگ نقد ونقادی در جامعه است. هنگامی که اصلاحطلبان به قدرت می رسند، جامعه سیاسی می شود و در عین حال به شدت فرهنگ نقد هم گسترش مییابد. زیرا آن طرف شروع میکند دائم نقد کردن به دولت و ما هم از یک طرف در موضع دفاع از دولت در میآییم و از طرف دیگری میگوییم اگر قرار است نهادهای انتخابی نقد شوند چرا نهادهای انتصابی نقد نشوند؟!
امروز امکان نقد قوهقضاییه بیشتر است یا در دورهی آقای احمدینژاد که قدرت یکدست بود و همینطور امکان نقد شورای نگهبان و سپاه و سایر نهادهای انتصابی که در جامعه بیشتر از دوران قبل وجود دارد.
6ـ کادرسازی در ایران عمدتا در دولت صورت میگیرد. به دلیل ضعف احزاب و انتزاعی بودن آموزشهای دانشگاهی تقریبا تمامی کادرهای سیاسی درون حکومت رشد کردند؛ یا در زندان!
یکی از دلایلی که در دوره اصلاحات شوراهای روستا و شهر را شکل دادیم این بود که امکان این را فراهم کنیم که 105هزار نفر به عنوان عضو اصلی و حدود 40 تا 50هزار نفر عضو علی البدل در سی و سه هزار شورای شهر و روستا مسوولیت بپذیرند و این موضوع راه را باز کند تا کم کم با مسائل جامعه آشنا شوند و رشد پیدا کنند و در عرصهی قدرت ارتقا بیابند.
کادرسازی در جامعه ما متاسفانه عمدتا در دولت است؛ خیلی خوب می شد اگر به جای دولت این وظیفه را احزاب، دانشگاهها و نهادهای مدنی بر عهده میگرفتند ولی فعلا در این موضوع ضعیف هستند. شاید به همین دلیل مرحوم مهندس سحابی می گفت بلوغ آدم سیاسی نه در فعالیت تشکیلاتی است، نه در احزاب است و نه در زندان بلکه در پذیرش مسوولیت اجرایی است. و یکی از دلایلی که آن مرحوم در سی سالی که بعد از انقلاب در قید حیات بود مسئلهی اصلیاش توسعه بود – بر خلاف بسیاری از سیاستمداران که مسئلهی اصلیشان استبداد و دموکراسی بود – همین نکته بود که وی مدتی رییس سازمان برنامه و بودجه بود و با مسائل اقتصادی کشور در سطح کلان آشنا شده بود و درک میکرد و میفهمید گرفتاری ما از کجاست؟
7ـ حضور در قدرت ما را عادت میدهد که با منتقدان و مخالفان خود هم گفتگو کنیم و با هم برخی از مشکلات را حل کنیم. جامعهی ما جامعهی اهل گفتگو با مخالف نیست و در این زمینه خیلی ضعیفیم و بیشتر در محیط های خودمان و با همفکرهای خودمان گفتگو میکنیم اما حضور در قدرت ما را مجبور میکند که دائم با رقیبمان حداقل در عرصههای خاصی، اگر چه نه در همهی عرصهها واگر چه نه خیلی علنی اما حداقل نیمهعلنی و گاه خصوصی با هم مذاکره کنیم و این فرهنگ گفتگو و تحمل مخالف را و آشنایی از نزدیک را داشته باشیم چون میدانیم بخشی از مشکلات وجود دارد که مشکلات همه است و جز با تفاهم جناحها با هم حلپذیر نیست.
۸- حضور در قدرت باعث ارضای بلند پروازیهایمان نمیشود اما هم امکان به ما میدهد به علاوه اینکه پیامد ناخواسته حضور در قدرت این است که در ایران که روحیهی حذف و برخورد قوی است بکی از عواملی که امنیت می دهد به نیروهای سیاسی حضور در قدرت است یعنی کافی است یک حزبی در اقصی نقاط ایران شعبه داشته باشد و یکی از اعضای شورای مرکزی حزب وزیر شود خیلی احساس امنیت بیشتری میکنند تا وقتی که هیچ کس در قدرت نداشته باشند.
9ـ اصلاحطلبان در دو دههی گذشته در ایران یک نقش امنیتبخش در جامعه ایفا کردند که کمتر به آن توجه میشود. دوم خرداد حملهی نظامی آمریکا به ایران را منتفی کرد. میخواستند در همان بازهی زمانی چند جایی را در ایران بزنند که آن حضور با شکوه مردمی و سیاستهای آقای خاتمی آن موضوع را منتفی کرد. در دورهی بوش هم همینطور. اگر آقای احمدینژاد چهار سال زودتر انتخاب شده بود بوش قبل از عراق به ایران حمله میکرد.
چرا حمله نکرد؟ چون ایران رییسجمهوری داشت به نام خاتمی که پرچمدار گفتگوی تمدنها بود به یک چنین کشوری با این رییسجمهور نمیشود حمله کرد. همچنان که امروز خیلی از کسانی به دنبال براندازی سیستم هستند می گویند اصلاحطلبان «استمرارطلب» هستند به دلیل اینکه به دلیل حضور اینها حملهی خارجی منتفی است. نمیشود با حضور اینها افکار عمومی را در اروپا و آمریکا علیه ایران بسیج کرد و بگوییم به کشوری باید حمله کنیم که رییسجمهورش روحانی است و وزیر خارجهاش ظریف و حامی دولت خاتمی است. این امکان ندارد. نمی شود چهرهای مانند لیبی و سوریه از ایران ساخت با وجود همهی تبلیغات سوئی که می کنند. چون آن کشورها جریان اصلاحی ندارند، آن ها ظریف و روحانی و خاتمی و… ندارند و البته جنبش سبز نداشتند که ببینند مردم امکان حضور مسالمتآمیز و میلیونی در صحنه را میتوانند داشته باشند.
ما در جامعه بر خلاف کشوری مثل ژاپن افکار عمومی صلح طلب تر از جریان های درون حاکمیت است. در ژاپن مردم جنگ طلب تر از حکومت هستند و آمادگی بیشتری برای جنگیدن با کره جنوبی و حتی چین دارند و دولتها مهارشان میکنند. در جامعهی ما برعکس است و فضای جامعه مسالمتجوتر است اما جریانهایی هستند که بقای خود را در ایجاد جنگ میبینند. همچنان که مشابه این را در بعضی کشورهای منطقه هم داریم میبینیم. در عربستان یکی از مهمترین دلایل بقای خود را در این میدانند که بتوانند کشورشان را درگیر جنگ کنند در عرصههای مختلف. دربارهی همین دلیلی که عرض شد؛ آقای روحانی هنگامی که آمد بر سرکار نه تنها با برجام تحریم را لغو کرد بلکه سایهی شوم جنگ را حداقل تا دورهی ترامپ از سر ایران دور کرد. البته میگویند به خاطر اقتدار ایران بود که این اتفاق افتاد که در پاسخ باید گفت اگر این است چرا قبل از اینکه آقای روحانی بیاید و سه قوه یکدست بود و قاعدتا اقتدار هم بیشتر بود چرا آن زمان سایهی شوم جنگ دور نشد و روز به روز نزدیکتر و جدیتر میشد.
بله! پشتوانهی کشور مردم هستند اما دیپلماسی نقش بسیار جدی دارد که این پشتوانه را به صلح تبدیل کند یا خدای نکرده با اشتباهات کشور را درگیر جنگ کنند.
یک نکتهی ظریفی در همین موضوع آن که هنگامی که ترامپ در انتخابات آمریکا پیروز شد خیلی از اقتدارگرایان خوشحال بودند که با آمدن ترامپ جریان تندرو در ایران قوی میشود و میتوانند پیروز انتخابات96 شوند اما مردم بر خلاف این تصور رفتارکردند. چرا؟ اتفاقا مهمترین نکتهای که باعث شد رای آقای روحانی افزایش چشمگیر پیدا کند با وجود مشکلات اقتصادی این بود که جامعه احساس میکرد که اگر روحانی باشد جنگ نمیشود یعنی تا وقتی آقای روحانی و آقای ظریف باشند ایران وارد جنگ نمی شود. همین الان حوادثی که در سوریه میگذرد را ببینید. من نمیدانم که اگر دولت فعلی نبود چه میزان ایران درگیر جنگ میشد. برای اینکه اسرائیل چهار بار است به پایگاههای نظامی ایران و یا نیروهای موتلف با ایران در سوریه حمله کرده است و هنوز اتفاق ویژهی نظامی از طرف ایران رخ نداده که وارد یک درگیری جدی شویم. یا در یمن معلوم نبود که همان مسیر سوریه را طی نمیکردیم که با نامهای مختلف نیرو بفرستند و یکباره چشم باز کنیم و ببینیم عملا ما هم وارد جنگ نیابتی شدیم و کشور باید هزینهاش را بپردازد.
این همان نکتهای بود که علی رغم اینکه در 90درصد موارد اگر یک جریان تندرویی در آمریکا سر کار بیاید در کشورهای دیگر هم تندروها به قدرت میرسند در ایران این تا به حال صادق نبوده، به دلیل همان نقش امنیت بخشی که اصلاحطلبان داشتهاند.
۱۰- در شرایط فعلی خطرات بسیاری جامعه را تهدید میکند و مشکلات بسیاری از گذشته بر روی هم انباشته شده است. نارضایتی حداکثری وجود دارد وو 75درصد مردم از وضع موجود ناراضی هستند. خشم و عصبانیت و خشونت به طور جدی جاری و ساری شده است و یا حداقل به شکل بالقوه وجود دارد. و در کنار اینها یک منطقهی آشوبزده و جنگزده داریم و یک مثلثی که همهی اهداف و نیروهایش را بسیج کرده تا به ایران ضربه بزند؛ عربستان، اسرائیل و دولت ترامپ. در چنین شرایطی ضرورت حضور اصلاحطلبان در قدرت برای مقابله با این مشکلات و حل آنها بیشتر از گذشته شده است.»
انتهای پیام
بالاخره تاج زاده چند کلمه حرف حساب بدردبخورزد
اصلاح طلب” اصولگرا” دیگه تموم ماجرا ! انگار تاثیر خودش رو گذاشته و شخصی مثل اقای تاجزاده هم به تکاپو افتاده اند که ثابت کنند شما مردم به وجود اصلاح طلبان از نان شب محتاجترید! مردم اصلاحات را بهتر از شما برداشت کردند” اصلاحات در حقیقت جبهه ای جا افتاده بقول شما از صد و پنجاه سال پیش است … در این مملکت چه شما اصلاح طلبان باشید یا نباشید این مملکت بطرف روزگاری حرکت میکند که زمان خود به تنهائی جایگاه هر کسی را مشخص میکند” چه خوشمان بیاید یا خوشایندمان نباشد.