ناگفتههای پاسدار جوانی که راه ورود داعش به مجلس را بست
مهدی یوسفی همان پاسدار محافظ مجلس است که اقدام سریع او، مانع از ورود تروریستهای داعش به راهرو و صحن علنی مجلس شورای اسلامی شد و از یک فاجعه بزرگتر جلوگیری کرد.
به گزارش مهر وقتی در حوالی ساعت ۱۰ و ۳۰ دقیقه روز چهارشنبه ۱۷ خردادماه ۱۳۹۶ خبرنگاران پارلمانی مستقر در صحن مجلس خبر تیراندازی در مقابل درب ورودی مجلس شورای اسلامی را شنیدند، تصور نمیکردند که ماجرا فراتر از یک حمله تروریستی باشد که قوه قانونگذاری کشور را هدف گرفته است.
حدود ساعت ۱۰ و ۱۵ دقیقه صبح چهارشنبه ۱۷ خردادماه سال گذشته مصادف با ۱۲ رمضان و در حالی که جلسه علنی مجلس با دستور کار «طرح الغاء برخی قوانین» در حال برگزاری بود، سه فرد مسلح با به همراه داشتن سه عدد کوله پشتی، وارد درب شماره دو مجلس (ویژه مراجعین دفاتر نمایندگان) شدند و بلافاصله دو پاسدار محافظ درب ورودی و تمام مردم عادی حاضر در سالن انتظار را به رگبار بستند و تلاش کردند تا خود را به ساختمان اصلی یعنی صحن مجلس برسانند، هر چند اقدام سریع یکی از این دو پاسدار و واکنش سریع نیروهای سپاه حفاظت مجلس، باعث شد تا راه ورودشان به راهرو و صحن مجلس بسته شود، اما این مهاجمان که خود را ناکام میدیدند، وارد طبقات ساختمان ۷ طبقه دفاتر نمایندگان شدند و جنایت نیمه تمام خود را با به شهادت رساندن ۵ کارمند و یک مراجعه کننده به زعم خود تکمیل کردند.
این مهاجمان – که ساعتی بعد با انتشار یک فیلم ۲۴ ثانیهای توسط داعش ماهیتشان معلوم شد – در پلهها و راهروی طبقات دوم و چهارم مجلس به سمت هر کسی که مقابلشان بود، تیراندازی کردند؛ در لحظات اولیه که زمان زیادی هم از آن نگذشته بود، با جنایت عوامل داعش، «علی جواد زارع» رئیس دفتر و «حجتالاسلام سیدمهدی تقوی» مشاور فرهنگی نماینده شاهین شهر، «علی توده فلاح» کارمند پشتیبانی مجلس، «جعفر جعفرزاده» رئیس دفتر نماینده ایذه و باغملک، «حمید امدادی» رئیس دفتر نماینده ارومیه، «حسین جلالی راد» رئیس دفتر نماینده بجنورد و «حسین بنیاردلان» میهمان دفتر این نماینده به شهادت رسیدند و سایر کارمندان و مراجعان هم موفق شدند با قفل کردن درب اتاقها و مسدود کردن پشت درب، مانع ورود این میهمانان ناخوانده و خونریز شوند.
در کشاکش جولان این تروریستها در طبقه دوم ساختمان اداری مجلس، فیلمی ۲۴ ثانیهای از طرف گروهک تروریستی داعش در فضای مجازی منتشر شد که نشان از قبول مسئولیت این عملیات کور توسط این گروهک داشت؛ در این فیلم که از اتاق حسینعلی حاجی دلیگانی نماینده شاهینشهر و توسط تروریستها با موبایل ضبط شده بود، یکی از آنها با به رگبار بستن پیکر بیجان شهید حجتالاسلام تقوی (مدیرعامل سابق خبرگزاری ایکنا و مشاور فرهنگی نماینده شاهین شهر) میگفت: «آیا گمان میکنید که ما برمیگردیم؟!… ما به اذن خداوند باقی خواهیم ماند»!
اما گذر کوتاه زمان نشان داد این خیال خام و این خواب آشفته تعبیر نخواهد شد. عملیات تروریستی کور و بیهدف این افراد در ساختمان ۷ طبقه بهارستان، دقایق زیادی طول نکشید و بلافاصله توسط نیروهای سپاه در راهروی طبقه چهارم محاصره شدند و درگیری اصلی در این بخش آغاز شد. پس از حدود چند ساعت درگیری – که با توجه به احتمال آسیب دیدن کارمندان و مردم عادی حاضر در پشت درب اتاقها با احتیاط توسط سپاه ادامه مییافت – در نهایت یکی از سه فرد مسلح که تیم همراهش را درمانده میدید و مهماتشان هم رو به اتمام بود، در فاصله ساعت ۱۳:۳۰ دقیقه تا ۱۴ با انداختن نارنجک صوتی به میان نیروهای سپاه قصد خلع سلاح و به شهادت رساندن آنها را داشت که از سمت دیگر راهرو هدف قرار گرفت و جلیقهاش منفجر شد. در نتیجه این انفجار، علاوه بر او، تروریست دیگر نزدیک به وی هم به هلاکت رسید و نفر سوم هم با شلیک دقیق پاسداران و بدون انفجار کمربند انتحاریاش، به هلاکت رسید و ماجرا خاتمه یافت.
در نتیجه این عملیات تروریستی در مجموع ۱۶ نفر از هموطنان (اعم از پاسدار، کارمندان مجلس و مردم عادی) به شهادت رسیدند و تعدادی هم مجروح شدند. همچنین همزمان با این عملیات، حرکت تروریستی دیگری هم در حرم مطهر امام خمینی (ره) به صورت ناکام انجام شد که در نتیجه آن یک کارگر فضای سبز به نام «مازیار سبزعلیزاده» مظلومانه به شهادت رسید.
ناگفته های پاسداری که راه داعش را بست
نکته فراموشنشدنی حادثه ۱۷ خرداد مجلس، رشادت پاسدار جوانی بود که با وجود اصابت دو گلوله و در معرض رگبار مکرر مهاجمان، بدون آن که بدنبال پناه گرفتن باشد، خود را به درب ورود ساختمان اداری رساند تا درب حایل میان این ساختمان و راهروی ورودی صحن را ببندد و موفق هم شد.
مهدی یوسفی همان پاسدار محافظ مجلس است که اقدام سریع او، مانع از ورود تروریستها به راهرو و صحن علنی مجلس شورای اسلامی شد و از یک فاجعه بزرگتر جلوگیری کرد.
شرح حادثه را از لحظه وقوع تا زمان بیهوشی خود اینطور روایت میکند: «در آن روز حدود ساعت ۱۰ صبح بود که پست من در موضع درب شماره ۲ مجلس که مخصوص ورود میهمانان دفاتر نمایندگان است، به پایان رسید و پستم را به شهید جواد تیموری تحویل دادم و میخواستم برای استراحت بروم. به خاطر رفاقت و صمیمیتی که میان ما بود، جواد به من گفت یک ربع، ۲۰ دقیقه پیش من بنشین بعد برو. من هم نشستم و مشغول کار بودیم که در حدود ساعت ۱۰ و ربع یا ۱۰ و ۲۰ دقیقه این اتفاق افتاد.
هنگام ورود تروریستها، من و شهید تیموری پشت میز بازرسی در همان ابتدای گیت اول بودیم که نفر اول تروریستها وارد شد و یک نفر از مراجعان را در همان ورودی گیت با کُلت هدف قرار داد و همزمان شروع به تیراندازی به سمت مردم کرد که در همین حین چون من و شهید تیموری بلند شده بودیم، یک تیر به ران شهید و یک گلوله به شکم من اصابت کرد که البته من در آن لحظه اصلاً متوجه اصابت گلوله نشدم. آن لحظه به دلیل اینکه تعداد زیادی از مردم در سالن مراجعات حضور داشتند، آنقدر دست ما باز نبود که بتوانیم سریع با این افراد مقابله کنیم.
ابتدا تصور نمیکردیم که حمله تروریستی باشد و حداکثر چیزی که به ذهنم رسید، این بود که شاید یک نفر ناراضی بوده یا با نمایندهای مشکل داشته و این کار را کرده است.
به محض ورود این افراد، من و جواد (شهید تیموری) سریع به سمت داخل سالن برگشتیم تا در را ببندیم و در همان حین دیدم که اینها شروع به تیراندازی به سمت مردم حاضر در سالن کردند. در همان حال، شهید تیموری به دلیل اینکه گلوله به ران پایش اصابت کرده بود، نتوانست طاقت بیاورد و زمین خورد و فرد تروریست چند گلوله به کمر و گردن او شلیک کرد و چون لباس سبز پاسداری به تن ما دو نفر بود، مخصوصاً اول ما را هدف قرار دادند تا کار برایشان راحتتر شود.
همه اینها به سرعت اتفاق افتاد و نفر دوم و سوم تروریستها نیز وارد شده بودند و به سمت مردم تیراندازی میکردند و حتی به سمت مجروحان هم تیراندازی میکردند تا کسی نتواند بلند شود.
آن لحظه هنوز متوجه اصابت گلوله نشده بودم، اما کاملاً متوجه بودم که چه کار میکنم و این نکته به ذهنم رسید که این درگیری در همان نقطه جمع شود و کار به داخل ساختمان و صحن مجلس کشیده نشود. به همین دلیل سریع به سمت داخل ساختمان دویدم تا درب ورودی راهروی منتهی به صحن را ببندم. یکی از همان تروریستها نیز به سمت من میدوید تا من را از کار بیندازد و در این بین، زمین خوردن شهید تیموری و شلیک کردن آنها به سمت او باعث شد تا آنها از من عقب بیفتند و پنج شش ثانیه زمان به دست بیاورم.
به چشم میدیدم که مردم بیدفاع را هدف گلوله قرار میدادند و حتی چهره برخی از شهدا هنوز در ذهنم بود که صبح خودم آنها را بازرسی کرده بودم.
وقتی جلو افتادم یکی از آنها به سمت من دوید و تیراندازی میکرد، به همین دلیل یک گلوله هم بین لگن و کلیهام اصابت کرد و البته داخل بدنم نرفت و سائید. در همان حال من را صدا میکرد و میگفت «وایستا وایستا»! این خواست خدا بود که هیچکدام از گلولههایش مستقیم به من نمیخورد و قشنگ احساس میکردم کسی دارد من را کمک میکند تا بتوانم به داخل برسم و درب ساختمان را ببندم.
وقتی وارد ساختمان شدم، دیدم یکی از همکارانم در پست آنجا مستقر است و تعدادی از مردم هم در صف آسانسور ایستادهاند تا به دفاتر نمایندگان بروند. من سر و صدا کردم و گفتم فرار کنید و فرصت شد تا مردم را به سمت داخل ساختمان متفرق و از خطر دور کنیم. در اینجا به همراه همکارم که متوجه حادثه شده بود، درب را بستیم و داخل سالن آمدیم و یکی از تروریستها هم از راه رسید و درب بسته شده را به رگبار بست و وقتی که دیدند دستش به ما نمیرسند، به سمت طبقات ساختمان دفاتر نمایندگان رفتند و در اینجا بود که تازه من متوجه درد و سوزش در شکم و پا شدم و نیروهایی که همین لحظه آمده بودند تا مقابله کنند، به من گفتند که پشت سرم بر روی زمین خون ریخته است و تازه متوجه شدم از شکم و لگنم خون جاری شده است و گلوله خوردهام.
از همین جا به بعد نیروهای ما به سمت طبقات ساختمان دفاتر نمایندگان رفتند تا با این افراد مقابله کنند و خدا رحم کرد که بسیاری از مردم و کارمندان حاضر در طبقات متوجه شده و به داخل اتاقها رفته بودند و درها را بسته بودند، در اینجا سرعت عمل نیروهای حفاظت هم خیلی کمک کرد که توانستند سریع طبقات اول و دیگر بخشها را تخلیه کنند و کارمندان و مراجعان را نجات دهند و درگیریها در طبقه چهارم متمرکز شد که در نهایت بعد از چند ساعت درگیری، دو نفر از آنها خودشان را منفجر کردند و به هلاکت رسیدند و یک نفر دیگرشان هم توسط بچههای حفاظت هدف قرار گرفت و کشته شد و ماجرا به پایان رسید».
شبکه خبر اسمم را به عنوان شهید زیرنویس کرده بود
یوسفی ادامه ماجرا را به این شرح بازگو میکند: «من وقتی وارد ساختمان شدم، خونریزی و سرگیجه شدید داشتم و حدود ساعت ۱۲ تقریباً از حال رفتم، چون در این یکی دو ساعت بدلیل تیراندازی مهاجمان به بیرون مجلس،، امکان ورود اورژانس نبود و مجبور بودیم صبر کنیم. البته در همین حال پرستاران اورژانس مجلس آمدند و سرم وصل کرده بودند، بعد از ساعت ۱۲ بود که من به بیمارستان سینا منتقل شدم و به اتاق عمل رفتم، در آنجا هم مشکوک بودند که رودهام از داخل خونریزی کرده باشد.
تا آن زمان هنوز مطمئن نبودم که جواد (شهید تیموری) شهید شده باشد و برایم جالب بود که همه را میبینم، جز او. حتی وقتی با آمبولانس در حال خروج از مجلس بودیم، یکی از همکارانم را در پست عقبی دیدم و پرسیدم «مجتبی، از جواد چه خبر؟» او هم اطلاع دقیقی نداشت.
جالب است که در آن لحظات شبکه خبر در زیرنویس اسم من را به عنوان شهید اعلام کرده بود و اسم جواد به عنوان شهید اعلام نشده بود! البته خانواده من در جریان بودند که من زنده هستم. مثلاً یکی از برادرانم زنگ زد و گفت اسمت را در شبکه خبر زیرنویس کردهاند و من هم به او گفتم که حالم خوب است و به خانواده اطلاع بدهد.
بعدازظهر بود که وقتی از اتاق عمل بیرون آمده و به هوش آمده بودم، برادر شهید تیموری آمد تا سراغ برادرش را از من بگیرد و کسی هم جرأت نمیکرد خبر شهادت جواد را به آنها بدهد. وقتی برادرش آمد، من خودم تازه فهمیده بودم که جواد شهید شده است ولی اول ابراز بیاطلاعی کردم اما یکی از برادرانم که او هم نظامی است، به برادر جواد خبر شهادتش را داد».
با «اللهاکبر» و «لاالهالاالله» به سمت مردم تیراندازی میکردند!/ با مردم ایران مشکل دارند، نه فقط با نظام
پاسدار مجروح حادثه ۱۷ خرداد، در روایتش به رگههای تفکرات انحرافی و ارتجاعی عاملان این جنایت هم اشاره میکند و میگوید: «این افراد هنگامی که وارد شدند با اللهاکبر و لاالهالاالله به سمت مردم تیراندازی میکردند و با این شعارها بود که ما متوجه شدیم حمله تروریستی است، وگرنه در لحظه اول فکر نمیکردیم، ماهیت آنها اینچنین باشد».
یوسفی در پایان به نکته ظریفی اشاره میکند: «از اول انقلاب تاکنون سه ضلع مثلث آمریکا، صهیونیسم و سعودیها به هر دری زدهاند تا آتش را به درون کشور ما بکشانند و برای آنها نظام یا مردم ایران هم هیچ فرقی ندارد؛ آنها هم با نظام جمهوری اسلامی مشکل دارند و هم با مردم ایران و تفکر شیعه دشمنی دارند. برای وجب به وجب این خاک هم خون داده شده است تا جلوی دشمن گرفته شد».
«کلک اینها کنده خواهد شد» و شد/ اگر مدافعان حرم نبودند …
عصر همان روز پر ماجرا، رهبر معظم انقلاب در دیدار با جمعی از دانشجویان با سخنان خود آب را بر آتش ریختند و فرمودند: «ملت ایران دارد حرکت میکند، پیش میرود، این ترقهبازیهای شبیه کاری هم که امروز شد در اراده مردم هیچ تأثیری نخواهد گذاشت. این را بدانند. اینها کوچکتر از آن هستند که بتوانند در اراده ملّت ایران و مسئولین کشور اثری بگذارند و البتّه خود این حوادث نشان داد که اگر چنانچه جمهوری اسلامی در آن نقطهای که مرکز اصلی این فتنهها است ایستادگی نمیکرد، تا حالا ما گرفتاریهای زیادی از این ناحیه در داخل کشور داشتیم. انشاءاﷲ کلک اینها کنده خواهد شد.»
البته این حرکت شیطنتآمیز بیجواب هم نماند؛ سپاه پاسداران ۱۱ روز بعد با انجام عملیات «لیلهالقدر» و با شلیک ۶ فروند موشک به مقر فرماندهی و پشتیبانی داعش در دیرالزور سوریه، بیش از ۱۷۰ نفر از آنها را به هلاکت رساند.
مدتی بعد هم همانطور که رهبر معظم انقلاب وعده داده بودند، کلک این تروریستهای دست پرورده غرب و ارتجاع منطقه در سوریه و عراق کنده شد و در پاییز ۱۳۹۶ گروهک داعش تمام مناطق تحت حکومت خود در این دو کشور را از دست داد و تحرک آنها محدود شد به مناطقی دوردست در بیابانها و مناطق مرزی که آنهم این روزها در حال افول است، اما این سوال برخیها تقریبا جواب داده شد که چرا در سوریه و عراق میجنگیم؟
حمله کور تروریستها در تهران و ماجرای نیمروز فراموشنشدنی بهارستان، یکبار دیگر این حقیقت را به برخیها گوشزد کرد که «اگر مدافعان حرم نبودند» با این معادلات پیچیده و نابرابر قدرتهای جهانی، چه اتفاقاتی در مرزها و در داخل شهرهای ایران اسلامی میافتاد و امنیت ملی ایران در ۷ سال اخیر دستخوش چه تغییرات ناگواری شده بود.
انتهای پیام