به احترام کوچ دکتر محمدامین قانعی راد
«عباس نعیمی جورشری» جامعه شناس، در یادداشتی با عنوان «به احترام کوچ دکتر محمدامین قانعی راد» نوشت:
ترم سوم دکترا بودم. کلاس تمام شده بود. یکی از آن کلاس های ضعیف که هیچ چیزی برای آموختن و تفکر ندارد. در سالن خروجی دیدمش. چشمانم برق زد. در حال صحبت با دو تن دیگر بود. چند ماهی از آخرین دیدارم می گذشت. اندام کشیده باریک در کت و شلوار خاکستری و دستی که هنگام صحبت روی یقه کت قرار داشت. با اشتیاق و به حالت نیم دو رفتم جلو. بی خیال پرستیژ و عرف جاری با لبخند شکفته ای گفتم:
استاد
می تونم بغلتون کنم؟
سرش را برگرداند. با لبخند شیطنت آمیز و آن آرامش مثال زدنی اش گفت: بله. بیاید بغلم کنید!
در آغوش پيرمرد جای گرفتم. با خنده گفت: از جنبش جنگل و چریکهای گیلانی چه خبر؟ کتابم را درباره جریان شناسی سیاسی جنبش جنگل دیده بود و چند تذکر و چند ابراز مهر داشت.
دکتر محمد امین قانعی راد از آن آدم های خاص بود. از آن استادهایی که یادت می ماند. افتخار داشتم ترم دوم شاگردش باشم. بسیار سختگیر بود و منظم. عمیق و آرام. مهمتر از درس دانشگاه، نحوه نگاه او به جهان اجتماعی بود. نگاهی که حذف دیگری در آن جای نداشت.
در یک خاطره تعریف می کرد:
“زمانی که رئیس انجمن جامعه شناسی بودم بین دو تن از آوانگارد های جریان روشنفکری بحث بالا گرفته بود. طوری که یکی از آنها که خود اخراجی دانشگاه بود، می گفت باید بساط فلانی را جمع کنید، او آفت دانشگاه و تفکر است. به او گفتم دکتر این دانشگاه هم به او نیاز دارد هم به شما. هرکدام شما که نباشید دانشکده ها چیزی کم دارند. کاش هم شما باشید هم او. درستش این است. این جامعه به هردو نگرش شماها نیاز دارد”. میگفت مشکل اینجاست که جدا از سیستم، خود متفکران ایران هم یکدیگر را حذف می کنند!
سال پیش هنگامی که به همراه دکتر سعید مدنی و دکتر قانعی راد در پنل انجمن صلح سخنرانی داشتیم، استاد غیبت کرد. آنجا متوجه شدم که به بیماری سختی دچار شده است. همانجا ابتدای صحبتم پشت تریبون اعلان کردم که چقدر و چقدر باید قدر دانسته شود و چقدر در جایگاه شاگرد به وی ارادت دارم.
در این ماهها پیگیر حالش بودم و دل نگران. “پیرمرد” شدیدا دوست داشتنی بود. عمیقا “جامعه شناس” بود آنهم در جامعه و سیستمی که جامعه شناس نمیخواهد! رویکردم به جامعه شناسی مردم مدار را وامدار او هستم. مستمرا به گسل موجود بین دانشگاه و مردم تذکر می داد. نهیب می زد به کالایی شدن دانش و بازاری شدن دانشگاهیان برای تصدی پستهای اجرایی.
آقای دکتر محمدامین قانعی راد!
اکنون تو رفته ای اما من سوگوار نیستم! مفتخرم به تو!
تو چنان زیست غنی داشته ای که یادت خاطر را روشن میکند!
نگرانیت را برای ایران چنان منشی شریف به یاد خواهم داشت!
آموزه هایت را مرور خواهم کرد و شاملو را زمزمه اینگونه:
هرگز از مرگ نهراسیده ام
اگرچه دستانش از ابتذال شکننده تر بود
هراس من باری همه از مردن در سرزمینی است
که مزد گورکن
از آزادی آدمی
افزون تر باشد.