سیاست بگیر و ببند و جنجال آفرینی /سروش محلاتی
به گزارش انصاف نیوز، محمدسروش محلاتی در ادامه ی یادداشت قبلی درباره ی «تقابل عدالت خواهی و افراط گرائی» [لینک]، در سایت شخصی خود نوشت: در مقاله پیشین، با یادآوری این واقعیت تلخ که در میان اصحاب ائمه، گاه گرایش های افراطی وجود داشته و آنان نیز چه بسا از خط اعتدال امامت خارج می شدند، به چند شاخص افراطیون در عرصه سیاست اشاره کردیم: تحمیل بیعت، حبس متهمان، برخورد با ساکتان، حذف نیروهای عاقل، و اقدامات تند علیه دشمنان. و اینک نمونه های دیگری از اندیشه و رفتار سیاسی که در مقایسه با شاقول ولایت علوی، تندروی به حساب می آید:
6ـ حبس و قتل دگراندیشان
نیروهای تندرو، از حساسیت متعادل نسبت به گروه های مختلف برخوردار نیستند، آن ها به جای آن که بر مقابله با “دشمنان” درجه اول متمرکز شوند، به مقابله با “مخالفان” درجه دوم و سوم می پردازند و در اثر همین حساسیت نا به جا چه بسا با نیروهای ساکت و مردد در میدان نبرد درگیر شده و مقابله با آنان را در اولویت قرار می دهند! و در نتیجه از دشمنان اصلی غافل گردیده و جبهه مخالفان را گسترده تر می کنند!
مثلا وقتی به امیرالمؤمنین(ع) در مدینه خبر رسید که طلحه و زبیر در بصره دست به شورش زده اند، حضرت خطبه خوانده و مردم را به شرکت در جهاد با آنان تحریص کردند، سپس برخی از اصحاب سخن گفتند از جمله قیس بن سعد، به زیبایی از دعوت حضرت استقبال کرد و امام (ع) او را تشویق فرمود: «احسنت و الله یا قیس و اجملت»، ولی برخی از اصحاب هم بهانه جویی کردند. در این شرایط مالک اشتر برخاست و از حضرت خواست که با این گروه بهانه جو که از جنگ کناره گیری می کنند برخورد کند، حضرت از سخن او ناراحت شد و گلایه کرد. نظر حضرت این بود که اعتنائی به آنها نشود.(قام الاشتر الی علی ع فکلّمه بکلام یحضّه علی اهل الوقوف فکره ذلک علی حتی شکاه و کان من رأی علی ع الا یذکر هم بشیء)
ولی مالک اشتر، آرام نگرفت و ادامه داد که با کسانی که در تعهد و بیعت خود «سستی» دارند، مثل «شورشیان» باید برخورد کرد، امروز با زبان و فردا با شمشیر. حضرت از پافشاری او ناراحت شدند و فرمودند: مالک مرا رها کن. (یا مالک، دعنی) سپس امام شروع کرد به احتجاج با مخالفان جنگ که مالک برای بار سوم به حضرت گفت: با آن ها برخورد کنید. و امام فرمود: مالک دست بردار و بالاخره مالک با عصبانیت مجلس را رها کرد… (امالی طوسی، ص717)
به تصور مالک، همه مشکلات سیاسی، راه حل نظامی دارد و اگر گروهی از حضور در جنگ تخلف می کنند و یا به شیوه امیرالمؤمنین تن نمی دهند، با “سلاح و زور” ، باید اصلاح شوند! ولی امیرالمؤمنین به این پیشنهادات، که گاه جنبه «فشار» و تحمیل هم به خود می گرفت، بی اعتنا بود و حتی به قیمت ناراحتی یارانی چون مالک اشتر هم حاضر به قبول آن نمی شد.
نقل دیگری از همین ماجرا وجود دارد که مالک از امام خواست مخالفان جنگ جمل را که حاضر به حضور در سپاه حضرت نیستند را “زندانی” کند، ولی امام فرمود: من آن ها را با همین افکارشان آزاد می گذارم:
«فحضّ هؤلاء الذین یریدون التخلّف عنک باللسان فان أبوا فادّبهم بالحبس فقال علی: بل ادعهم و رأیهم الذی هم علیه.»(الاخبار الطوال، ص143)
7ـ غوغا سازی
روحیه تندروی، زمینه غوغاسازی است و وقتی با یک جمله بی جا و یک کلام تند، فضای جامعه ملتهب شد، آن گاه در یک هوای طوفانی که گرد و غبار همه جا را فرا گرفته است هرگونه ظلم و تعدی می تواند رخ دهد. افراطیون از این گونه شرایط بیش ترین سود را می برند و آن را فرصت مناسبی برای “تصفیه حساب” با مخالفان می دانند، تصفیه حساب هایی که در شرایط عادی امکان نداشت.
مثلا امیرالمؤمنین در حال سخنرانی بود و مردم را برای جنگ صفین ودر برابر سپاه شام تحریص می کرد، یک باره یک نفر از قبیله بنی فزاره برخاست و فریاد زد: «آیا می خواهی ما را به جنگ با برادرانمان در شام ببری همان گونه که به قتال با برادرانمان در بصره بردی؟ هرگز، بخدا قسم این کار نمی کنیم.» امیرالمؤمنین نسبت به او عکس العملی نشان نداد ولی مالک بلند شد و گفت: «چه کسی جوابش را می دهد و حقش را کف دستش می گذارد؟» شخص معترض، از ترس و وحشت، از میان جمعیت گریخت و عده از مردم هم او را تعقیب کردند و بالاخره او را درگوشه بازار گرفتند و آن قدر با لگد، مشت و دسته شمشیر او را زدند که او را همان جا به قتل رساندند.(وقعه صفین، ص94)
البته مالک به مردم نگفت که او را بزنید یا بکشید، ولی همان یک جمله کوتاه وی که مردم را به حرکت در آورد: «من لهذا ایها الناس» به ظاهر دعوت مردم برای مقابله با او و «حضور در صحنه» بود، ولی چون کنترل و مدیریتی بر نحوه حضور و شیوه مقابله وجود نداشت، ان هیاهو و اعتراض مردمی به جنایت و «قتل» انجامید!. سؤال اساسی در این موارد این است که: کسی مثل مالک اشتر که می داند روحیه هرج و مرج طلبی در میان یارانش زیاد است و با کوچک ترین اشاره او، ممکن است بزرگ ترین جنایت ها اتفاق بیفتد، آیا او حق دارد زبان به این اشاره بگشاید و عناصر افراطی را به میدان آورده و بسیج کند؟ مگر حکومت قدرت نداشت این فرد معترض را شناسایی کرده و به دور از هیاهو، مورد توبیخ یا تنبیه قرار دهد ؟ اساسا مگر مالک اشتر مسئولیتی در این زمینه داشت؟ و اگر مسئول بود، آیا فقط وظیفه اش این بود که کسی اعتراض به علی (ع) نکند و یا وظیفه حفظ امنیت شهروندان را هم داشت؟ و اگر رسالت او فقط بریدن زبان هاست پس چه کسی باید جلوی غوغا سالاران را بگیرد؟
البته مالک اشتر در دوره عثمان و اعتراض به او هم گاه از همین شیوه استفاده می کرد مثلا یک شب با جمع دوستانش در نزد سعید بن عاص والی کوفه بود که انتقادی به والی کرد و متقابلا رئیس شرطه هم به او اعتراض کرد که چرا با حاکم درشت صحبت می کند ؟ در آن جا هم با یک اشاره مالک که «رئیس شرطه را دریابید» [من ها هنا! لایفوتنکم الرجل] دوستان مالک به جان او افتادند و او را زیر لگد های خود قرار داده و به قدری زدند که بیهوش شد. (تاریخ طبری، ج4، ص323)
ولی اگر مالک خود را در آن دوره پیش از انقلاب برای چنین اقدامات خلاف قاعده و تندی مجاز می دانست، آیا در دوره پس از انقلاب هم باحضور حضرت علی (ع) مجاز به این تحریک ها بود؟ ما که مقلّد مالک نیستیم ولی ای کاش مقلّدان و پیروان او توضیح می دادند که این بگیر و ببندها و این زجر و شکنجه ها و فتنه گری ها چه معیار شرعی دارد؟
8ـ بدبینی و سوء ظن
عناصر افراطی به دلیل آن که عملکرد “خود” را “شاخص” انقلابی گری و حق طلبی می دانند، لذا دیگران را افرادی سازش کار و بی اراده در برابر دشمن می دانند، و با سوء نیت درباره آن ها قضاوت می کنند و از اتهام درباره ایشان ابائی ندارند. مثلا امیرالمؤمنین قبل از فرمان جهاد علیه معاویه، به جریر بن عبدالله بجلی مأموریت دادند به شام برود و با معاویه مذاکره کند. امام (ع) چارچوب مذاکره را هم برای او تعیین کرده بودند. ولی مالک اشتر، به جریر بد گمان بود و به انتخاب و اعزام او اعتراض داشت و می گفت که جریر قلبا به معاویه گرایش دارد: (فقال له اشتر: لا بعثته ودعه و لا تصدقه فوالله انی لأظن هواه هواهم و نیته نیتهم) ولی امیرالمؤمنین به این تندروی ها اعتنا نمی کرد و به عکس در هنگام اعزام جریر به او گفت: «با این که در میان یاران من از اصحاب اهل دین و نظر پیامبر (ص) حضور دارم ولی تو را بر آن ها امتیاز دادم زیرا پیامبر درباره تو فرمود که از بهترین اهل یمن هستی» (وقعه صفین، ص28)
طولانی شدن توقف جریر در شام و ناموفق بودن وی در این مأموریت، سوء ظن به او را در میان اصحاب حضرت، افزون ساخت و مالک را بر مواضع گذشته اش درباره او محکم تر نمود،پس از بازگشت جریر مالک در حضور او به امام گفت: ای امیرالمؤمنین، اگر به جای جریرـ که دچار خناق شده و دم نزده است- مرا به شام فرستاده بودی، برایت بهتر بود او از هر دری که امید داشت وارد شد و کاری نکرد، جریر پاسخ داد: بخدا قسم اگر رفته بودی، آن ها تو را به قتل می رساندند چون تو را قاتل عثمان می دانند، اشتر گفت: اگر من بودم کسی از عهده من بر نمی آمد و معاویه را مبهوت می کردم. جریر پاسخ داد: دیر نشده حالا برو و اشترگفت: حالا! دیگر تو کار را خراب کرده ای.
به نقل دیگری مالک به امام گفت: مگر من نگفته بودم که جریر را نفرست، و مگر از دشمنی او خبر نداده بودم؟! و در این حال شروع به دشنام دادن به جریر کرد و به او گفت که عثمان با دادن امارت همدان به تو دینت را خریده بود، تو لیاقت این که روی زمین راه بروی را نداری و باید دفن شوی، تو رفته بودی که آن جا زمینه ای برای آینده خودت فراهم کنی، تو وابسته به آن ها هستی و برای انها دست و پا می زنی، اگر امیرالمؤمنین بپذیرد تو و امثال تو را زندانی می کنم و تا این امور روشن نشود، آزادت نمی کنم. (احمدی میانجی، مکاتیب الائمه، ج1، ص342)
تندروی مالک در این گفتگو ها آن هم در حضور حضرت علی(ع) نیاز به توضیح ندارد، از تهمت و برچسب زدن به کسی که امام او را برای مأموریت انتخاب کرده، تا دشنام گویی به او و تا وابسته دانستن به دشمن و تا تهدید به زندان و قتل، …
ولی این گونه برخورد ها چه تأثیری می تواند داشته باشد؟ جز آن که جریر را از سپاه امیرالمؤمنین جدا کند و او از همراهی با حضرت در صفین کناره گیری نماید؟ (فلما سمع جریر مثل ذلک من قوله فارق علیا (ع) فلحق بقرقیسا) (شرح ابن ابی الحدید، ج3، ص116)
اینگونه برخوردهای تند مالک، نه تنها برای سیاست علوی، کمک و حمایت به حساب نمی آمد و به جذب بیشتر افراد کمک نمی کرد بلکه به عکس به تار و مار شدن افراد علاقه مند و حذف آن ها می انجامید.
نمی توان انکار کرد که در امثال جریر، نوعی ضعف بنیه اعتقادی و یا بینش سیاسی از قبل وجود داشته که در نهایت به کناره گیری و اعتراضشان انجامیده است، ولی نمی توان سهم تندروی ها را در سرعت یافتن این فاصله ها نادیده گرفت، سیاست متعادل امیر المؤمنین این گونه افراد را نزدیک تر می کرد و به عکس برخورد های مالک آن ها را دور تر می نمود!
این سلسله مقالات به صورت هفتگی ادامه می یابد…
انتهای پیام