تلخ و دوستداشتنی مثل قانعیراد
امیر ناظمی در یادداشتی تلگرامی به بهانهی درگذشت دکتر قانعیراد نوشت:
«تمنای آنکه دیگران دوستمان داشته باشند، بزرگترین سلاحی است که ما را وادار میکند تا خودمان نباشیم؛ تا آن کسی باشیم که دیگران دوستش دارند!
دیگران از ما میخواهند تا به گونهای رفتار کنیم که آنها، آن رفتار را مطلوبتر میدانند و این اسلحهی نظرات دیگران است که ما را مدام از خودمان و از آن که هستیم، دور میکند.
اما دختر خوب یا پسر خوب دیگران بودن، تمامی ندارد. آنها آنقدر پیشروی میکنند که نهایتا یک روز تو را قربانی میکنند. همان روزی که صبح از خواب برمیخیزی و میبینی دیگر چیزی از تو نمانده است. دیگر چهرهای که در آیینه میبینی تو نیستی! دیگر هیچ شوق و شوری نداری که از ته دل تو را خوشحال کند! اینها عوارض «رفتار بر اساس معیارهای دیگران» است. معیارهای دیگران، برچسبهای خوب و بدی که به ما میزنند، مثل باتلاق ما را در خود میکشد.
اما برخی از آدمهای تلخ، گاه از این قاعده مستثنی میشوند: تلخهای دوستداشتنی! «تلخهای دوستداشتنی» ما را توبیخ میکنند، به ما نهیب میزنند، بدترین تعابیر را گاه در مورد ما یا کارهای ما به کار میبرند، و ما باز آنها را دوست داریم! دوست داریم نه از بابت خودآزاری و نه از بابت آنکه طبعمان خو گرفته باشد با زور، نه!
ما آنها را دوست داریم چون آنها با همان سختگیریهایشان ما را وادار به اصلاح و تصحیح خودمان ميکنند! آن «تلخهای دوستداشتنی» با ما تعارف ندارند؛ آنها دنبال واژههای مهربان برای خطاب قرار دادن ما نمیگردند! آنها سختگیرند مثل پدری که به فرزندش در زمان اشتباهاتش تذکر میدهد، دعوا میکند و البته همزمان اطمینان میدهد که دوستش دارد!
ما کمتر یاد گرفتهایم تا همان «تلخهای دوستداشتنی» باشیم. ما بیشتر دوست داریم آن انسان همیشه مهربانی باشیم که اشتباهات را نمیبیند؛ نمیبیند یا تمایلی برای اصلاحشان ندارد.
«محمدامین قانعیراد» عزیز دیروز از میان ما رفت. قانعیراد حتما یکی از همان «تلخهای دوستداشتنی» بود. سالها با او در مرکز تحقیقات سیاست علمی کشور همکار بودم. زمانی که پروژه پامفا (پایلوت آیندهنگاری مناسبترین فناوریهای ایران ۱۴۰۴) به همت «علی پایا» (که چقدر دلتنگش هستیم!) در فاز دوم آغاز شد، برای نخستین بار قرار بود جلوی کمیتهی راهبری که دکتر قانعیراد هم عضو آن بود، ارائهای داشته باشم. قبل از جلسه تنها دلهرهام هجوم بیپروای دکتر قانعیراد بود! به راستی میترسیدم، چون ممکن بود با مخالفت او جو جلسه تغییر کند و رویای پروژه تباه شود.
جلسه که تمام شد، برخلاف انتظارم دکتر قانعیراد از پروژه دفاع کرده بود؛ و نه از من البته. او رویای پروژه را حفظ کرده بود؛ و همزمان به من چیزهایی یاد داده بود. او تلخ بود وبه قول «مقصود فراستخواه» عزیز مثل دارو، تلخ بود و درمانگر! و البته دوستداشتنی. او دوستداشتنی بود چون روحاش بزرگ بود و هیچ فرصتی را برای طرح ایدهآلهایش را از دست نمیداد.
او هم برای دوستان و همکارانش و هم برای جامعهاش تلخ بود و دوستداشتنی و درمانگر! و این همان ویژگیهایی است او را در یادها ماندگار کرد.
یادش گرامی باد و خدایش رحمت کند.»