بسیج مدرسه عشق بود!
«محمّدحسین کریمی پور» در یادداشتی تلگرامی با عنوان «بسیج، مدرسه عشق بود!» نوشت:
یک تشکیلات دانشجویی خودی در نامهای از دادستان تهران خواسته سرلشکر بسیجی فیروز آبادی را از یک ویلای مصادرهای ده هزار متری در لواسان که به گفتهی آنها ۲۵ سالست تصرف و در آن زندگی میکند، بیرون کند. این ملک افسانهای آنهم در اعیان نشین لواسان، در یک تخمین سردستی، نباید کمتر از چهل میلیارد تومان – بگو معادل ارزش ساخت دویست آپارتمان سازمانی افسری- ارزش داشته باشد.
گفته شده سالها پیگیری مسوولین مربوطه، حکم تخلیهی دادگاه و حتی دو بار دستور نفر اول مملکت در سالهای ۹۲ و ۹۷، برای تخلیهی ملک مزبور افاقه نکرده است.
اگر این تشکل دانشجویی دلواپس، به مشاور عالی فرمانده کل قوا که مراتب مجاهدت و اخلاص وی کتباً در احکام دو گانهی سال ۱۳۹۵ به تأیید معظم له رسیده، بهتان میزند، باید فوراً با شکایت جدی نیروهای مسلح روبرو شود.
اگر هم دانشجویان راست میگویند، باز دو حالت دارد. حالت اول آنکه خدای نکرده، زبانم لال، چنین سطحی از اشرافیگری لجام گسیخته در سطوح بالای نظامی غیر معمول نیست. که درین صورت انا لله و انا الیه راجعون!
حالت دیگری هم متصور است. ممکنست نظامی مزبور با هتک ضوابط نیروهای مسلح، مخفیانه تجاوز شاهانهای به بیت المال نموده است.
درینصورت، سازمانهای متعدد نظارتی و اطلاعاتی نیروهای مسلح در ربع قرن اخیر چگونه نفهمیدهاند رییس ستاد کل نیروهای مسلح کشور، کجا زندگی میکرده؟ و سوال مهمتر آنکه بعد از حکم دادگاه و دستور رهبری در سال ۹۲ و قطعی و علنی شدن تخلف، چرا چنین فردی که حتی در حد یک ملک، امانتدار بیت المال نبوده، همچنان امین اسرار نظامی کشور باقی مانده و لباس سرداری بسیج را که یادگار خرازی و همت و باکری و هزاران بسیجی گلگون کفنست را به تن دارد؟ […] کاش این اتهام دروغ باشد.
بهار سال آخر جنگ، در مهندسی قرارگاه چوییبده آبادان بودم. یکروز بعد از نماز جماعت ظهر داشتند غذای قرارگاه و خط را پخش میکردند که صدای همهمهای از سنگر فرماندهی بلند شد. پاسدارها و بسیجیها داشتند به تفاوت غذای قرارگاه فرماندهی و غذای ارسالی به خط، اعتراض میکردند. میگفتند اشرافیت و خاصه خرجی را تحمل نمیکنند. ژاندارمری آبادان چند روز قبل از فرماندهان قرارگاه، پذیرایی مفصلی کرده بود. حالا فرماندهان با افزودن یک وعده کباب به عدس پلو خرمای روز، میخواستند به مهمانان ژاندارم، احترام گذاشته باشند. این ماجراها افسانه نیست. روزی، روزگاری بسیج، کارهای سخت میکرد، بارهای سنگین میکشید و لقمههای سبک بر میداشت.
یک زمانی، به نان و نمک، به این سوی چراغ، بسیج مدرسه عشق بود.
انتهای پیام
عشق داریم تا عشق ، ویلای 10 هزار متری در لواسان هم مدرسه عشق است !