خرید تور تابستان

تحلیل عباس عبدی از حضور زنان در ورزشگاه آزادی

عباس عبدی معتقد است: حضور در ورزشگاه ربط چندانی به دیدن فوتبال نداشت. اگر کسی می‌خواست فوتبال نگاه کند، حتی با یک موبایل در خانه‌اش هم امکان‌پذیر بود. فوتبال یک زمینه، یک بهانه و یک مستمسک برای نشان‌دادن تغییرات و تحولاتی است که از یک طرف در جامعه رخ داده و از طرف دیگر برای بروز و شکل‌دادن هویت جمعی لازم است. خیلی از ما دوست داریم در جمع حضور داشته باشیم. در جمع است که با دیگران ارتباط برقرار می‌کنیم و انسجام و هویت جمعی پیدا می‌کنیم.

روزنامه شرق نوشت:‌ «مردم در دو بازی فوتبال ایران پشت و همراه تیم ملی بوده‌اند. آنان هر دو بار به خیابان آمده‌، بازیکنان تیم ملی را تشویق کرده‌ و از موفقیت آنان شاد و خرسند شده‌اند.

به سراغ عباس عبدی، تحلیلگر، رفته‌ایم تا بدانیم درباره این شادی جمعی چه نظری دارد و آیا این شادی می‌تواند ماندگار شود؟

شما چه تحلیلی درباره شادی بعد از بازی فوتبال ایران و اسپانیا دارید؟ چطور می‌شود باخت اما شادی کرد؟

این قضیه را نباید محدود به ابراز شادی کرد. برای مثال مگر مردم مکزیک شادی کم دارند که در مسابقات شادی می‌کنند؟ شاید حتی از مردم ما هم بیشتر شادی کردند. آفریقایی‌ها از صبح تا شب شادند. باز هم وقتی که تیمشان برنده می‌شود، واکنش نشان می‌دهند. گر چه درباره ایران ابراز این حس شادی مهم است ولی ابراز شادی بعد از باخت به نسبت انتظارات از تیم ملی مربوط است. وقتی کسی از خودش حدی از انتظار دارد ولی بیش از آن را به دست می‌آورد، به همان نسبت احساسات مثبت نشان می‌دهد. انتظارات قبلی ما از وضعیت، تعیین‌کننده نوع احساسات و واکنش‌های ماست و درباره اسپانیا بالاتر از انتظار بودیم. از نظر من، برد و باخت در این مسابقات برای مردم ما در درجه اول اهمیت قرار ندارد؛ گر چه بردن مهم است اما نفس چنین حضوری را مهم‌تر می‌دانند. رفتار فوتبالی ما  نوعی تحول فرهنگی را نشان می‌دهد. خیلی از افراد از این طریق می‌خواهند ابراز وجود کنند وگرنه چطور می‌شود که عده‌ای به روسیه می‌روند و در آنجا رقص محلی انجام می‌دهند؟ مسئله فقط فوتبال نیست؛ تحولی اجتماعی و فرهنگی است که فوتبال مستمسک مناسبی برای بروز آن است.

آیا مردم ما به شادی نیاز دارند و از هر فرصتی برای شادی‌ کردن استفاده می‌کنند، یعنی مهم نیست ببازند یا برنده شوند. برای فرار از مشکلات فراوان به بهانه لازم دارند؟

این که مردم ایران به امکان شادبودن نیاز دارند، تردیدی نیست اما ما بیشتر از آن که نیازمند به شادی باشیم، نیازمند امکان بروز رفتارهای جمعی هستیم. هر کسی می‌تواند در خانه بنشیند و با خانواده و دوستانش شاد باشد و هر برنامه شادی را انجام دهد اما ما نیاز داریم با دیگران در یک برنامه شادی جمعی شرکت کنیم. نه‌ فقط شادی، عزا هم همین‌طور. دوست دارند در یک برنامه عزای دسته‌جمعی شرکت کنند، نه به این دلیل که بیمار هستند، بلکه به این خاطر که یک روح جمعی را بازتاب بدهند. باید بیشتر به مسئله رفتارهای جمعی به‌ ویژه شادی‌های جمعی توجه کرد.

این شادی‌های بعد از دو بازی همراه با ایران‌دوستی بود؛ یعنی یک‌جور گردهمایی ایرانی. آیا این منظر را قبول دارید؟

دقیقا همین‌طور است! در واقع حس میهن‌پرستی است که در این موارد بازتاب می‌یابد؛ از خلال تعلق خاطر به یک تیم است. وگرنه چه دلیلی دارد آدم از تیمی که قشنگ‌تر بازی می‌کند، دفاع نکند. ممکن است طرفدار بازیکنان بین‌المللی خیلی موفقی باشید اما هنگامی که در برابر تیم ملی شما بازی می‌کنند، انتظار دارید که تیم کشورتان برنده شود، از تیم کشورتان هم حمایت می‌کنید. در چنین موقعیتی دیگر مسئله ورزش را نمی‌توانیم به ابراز شادی یا به سلامت جسم  یا گذران اوقات فراغت محدود کرد. بلکه این مسئله‌ای ملی است. کشورها برای چنین شرایطی سرمایه‌گذاری می‌کنند و از این طریق می‌کوشند که روحیه و انسجام ملی را تقویت کنند، بنابراین چنین برداشتی طبیعی است و غیر از این هم نمی‌توان انتظار داشت.

حضور خانواده‌ها در ورزشگاه سبب شد حس مثبت زیادی در رسانه‌ها و بین خانواده‌ها پدید بیاید. آیا فقط فوتبال‌ دیدن مطرح بود یا شکستن یک تابو و قانون و مقرراتی که به نظر ضروری نمی‌آید؟

حضور در ورزشگاه ربط چندانی به دیدن فوتبال نداشت. اگر کسی می‌خواست فوتبال نگاه کند، حتی با یک موبایل در خانه‌اش هم امکان‌پذیر بود. همان‌طور که عرض کردم، فوتبال یک زمینه، یک بهانه و یک مستمسک برای نشان‌دادن تغییرات و تحولاتی است که از یک طرف در جامعه رخ داده  و از طرف دیگر برای بروز و شکل‌دادن هویت جمعی لازم است. خیلی از ما دوست داریم در جمع حضور داشته باشیم. در جمع است که با دیگران ارتباط برقرار می‌کنیم و انسجام و هویت جمعی پیدا می‌کنیم. ضمن این که وقتی برای حضور زنان ممانعت پیش می‌آید، به مصداق این جمله مشهور که «الناس حریص علی ما منع» مردم نسبت به چیزی که منع می‌شوند، حریص‌اند. بنابر‌این با منع خود، ناخواسته دیگران را به چنین حضوری ترغیب می‌کنیم. این از سیاست‌های نادرست رسمی است که مردم را از هر چیزی منع می‌کنند؛ هر چند به‌ سرعت متوجه می‌شوند که این کار جواب نمی‌دهد و خیلی زود باید کوتاه بیایند. فقط مانند آن ضرب‌المثل معروف «چوبش را می‌خورند اما نانش را نمی‌خورند» اگر از اول از مردم دعوت می‌کردند که در ورزشگاه به صورت خانوادگی حضور داشته باشند، مردم استقبال می‌کردند و آن را نشانه همراهی مسئولان می‌دانستند. تکرار این رفتارها همان واقعیتی است که همواره در سیاست‌های ایران شاهد هستیم.

نماینده‌های مجلس و از طرف دیگر  رئیس‌جمهور به‌ عنوان همراه مردم چه نقشی در ادامه شادی و حس خوب ایران‌دوستی می‌توانند ایفا کنند؟ آیا فقط بیان خواسته مردم کمکی می‌تواند بکند یا باید نقش بیشتری داشته باشند؟

والله اگر نماینده‌های مجلس و رئیس‌جمهور دخالتی در کار مردم نکنند و فقط به کار خودشان بپردازند، مردم کار را به‌ درستی پیش می‌برند. خیلی نیاز نیست که حکومت بخواهد در هر امری دخالت کند بهتر است دنبال وظایف اصلی خودشان بروند.

آیا نهادهای تصمیم‌گیر در دولت یا قوه‌های دیگر می‌توانند از این فضای ایران‌دوستی که به خاطر فوتبال ایجاد شده سود ببرند؟

اگر در همه موارد چنین کنیم، به معنای آن خواهد بود که فاصله‌ای میان ارزش‌های دولت و ملت نیست و آن چیزی که مردم خوششان می‌آید تأمین آن نیز خواست حکومت است و هر چه سبب رضایت آنهاست دولت باید آن را تأمین کند، در واقع رضایت آنها رضایت حکومت است. بنابراین طبیعی است که این‌ طور مواقع زمینه مناسبی است تا به هر حکومتی برای پیشبرد اهداف و برنامه‌هایش در جهت کاهش فاصله با مردم کمک کند. هر چند گاهی مواقع با آنها مخالف باشد، باید خواست مردم را در چارچوب قانون و نظم اجتماعی دنبال کرد. باید حکومت‌ها اجازه دهند که مردم خواسته‌های خود را دنبال کنند؛ چه با آن موافق باشند چه مخالف. در این صورت چنین رفتاری به نفع دولت است و نتایج بهتری برای دولت و جامعه خواهد داشت.

انتهای پیام

بانک صادرات

نوشته های مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا