مساله بازاریان و دوراهی علاءالدوله – مصدق
«سهند ایرانمهر»، در یادداشتی تلگرامی دربارهی اعتراضات اخیر بازاریان نوشت:
شاید بسیاری از ما ایرانیان «محمد حسن شمشیری» را نشناسیم اما احتمالا بسیاری از ما دست کم یکبار نام چلوکبابی شمشیری را شنیدهایم. چلوکبابیهایی که ما به این نام میشناسیم البته هیچ ارتباطی با حاج حسن ندارند زیرا حاج حسن فرزندی نداشت و تعدد این نامها بخاطر خوشنامی چلوکبابی شمشیری حاج حسن شمشیری است. رستورانی که در اصل قهوهخانهای در ضلع جنوب شرقی سبزه میدان تهران بود و با تلاش و همت حاج حسن، به رستورانی خوشنام با حداکثر کیفیت و مشترینوازی تبدیل و نام آن، شهرهی آفاق شد، اما اینکه از او یاد میکنم بخاطر کیفیت چلوکبابهایش نیست.
محمد حسن شمشیری در سپهر سیاست و تاریخ به عنوان «قهرمان قرضه ملی» شناخته میشود. او بود که در کوران مبارزات ملت ایران به رهبری دکترمصدق و برای حمایت از دولت، اقدام به خرید یک میلیون تومان از این قرضهها کرد تا به دولت ملی در مبارزه با دشمنان داخلی و خارجی کمک کند و تمام زندگی خود را وقف حمایت از منافع ملی کشورش کرد.
محمدحسن شمشیری سواد نداشت اما مردی صاحب بینش، پاکدست و درستکار بود و نام او در حوادث حق طلبانهی ملت ایران در زمان دکتر مصدق و بعد از آن بارها و بارها تکرار شد چه آنجا که متکفل هزینهی زندگی آزادیخواهان میشد، چه آنجا که با وساطت او «حیدر علی رقابی» (شاعر ترانهی مشهور: مرا ببوس با صدای گلنراقی) آزاد شد، (عبدالرحیم جعفری، مدیر وقت انتشارات امیرکبیر. کتاب خاطرات)، چه آنجا که بعد از کودتای ۲۸ مرداد، در دادگاه با ذکر نام مصدق گفت: «…من با تمام وجود، عاشق این مردِ بزرگ و وطنپرست و مردمدوست هستم و جان و مالم فدای یک تار موی مصدق …» و چه زمانیکه حتا در تبعید جزیرهی خارک، فضایی را فراهم کرد که منجر به آبادی و حتا کارآفرینی در آن منطقه شد. (سرنوشت یاران دکتر مصدق، نوشته:عبدالرضا هوشنگ مهدوی).
جعفر شهری در کتاب «تاریخ اجتماعی تهران» اگرچه تلویحا حاج محمدحسن شمشیری را ستوده و در کنار اشاره به کیفیت بالای غذای چلوکبابی شمشیری، همت، هوش میهن پرستی او را مورد تاکید قرار داده است اما نوشته است که زمانی او را به عنوان «موال آبادی» یا «مبال آبادی» هم میشناختهاند «… چون پیش از راهاندازی چلوکبابی، جلو خان طرف بازار بزازها که پشت مستراح آن بود، قهوهخانهای داشت.»
پیداست که وقتی صاحب چلوکبابی مخالف محمدرضا شاه و موافق مصدق باشد چه نیتی در ترویج چنین لقبی برای مرد خوشنامی که در کار تغذیه ملت است، پنهان بوده اما به هرروی این پلشتیها کمترین تاثیر را داشته است، چنانکه مردم به وضوح کردار درست و آزادیخواهی وی به نفع مردم کشورش را دیده بودند.
بازار همیشه از اقطاب تحول در جامعهی ما بوده است. آن روزی که فلک کردن بازاریان معترض توسط علاء الدوله، به عنوان یمی از عوامل مهم، جنبش مشروطیت را کلید زد عموم تحلیلگران با نگاهی ویژه به نقش بازار در انقلاب مشروطیت و حتا انقلاب ۵۷ مینگرند. البته در واقعهی فلک زدن، خاستگاه اولیهی مردم و بازاریان، داشتن حداقل رفاه اقتصادی و آزادیهای تجاری بود؛ نه «مشروطه» اما درنهایت همین بازار با دفاع از حقوق خود و مردم در مقابل استبداد و سیاستهای اقتصادی دولت (دربار) و بیگانگان، موتور محرک یک جنبش اجتماعی تحولخواه شد.
اگر سری در تاریخ بچرخانیم با دهها نام دیگر از بازاریانی مواجه میشویم که نقشی اساسی در تحول و آزادیخواهی ملت ایران داشتهاند اما مراد از این یادآوری توجه به دو نکته اساسی است:
اول آنکه اعتراض یا تظلمخواهی این بازاریان هیچگاه محدود به منافع شخصی نبوده است، اینان مردمانی نیکاندیش بودند که اتفاقا مرارت و مشکلات مردم محرک اعتراض آنان بود و نه تنگنای شخصی یا کاسته شدن از منافع ویژه و بازاریان امروز هم باید متوجه این نکته باشند.
نکتهی دوم آنکه دلیل حمایت امثال شمشیری از دکتر مصدق چیزی جز مشاهدهی صداقت و راستی دولت مصدق نبود. دکتر غلامحسین صدیقی در سخنرانی بر مزار شمشیری و به نقل از او دلیل اصلی حمایت بیدریغ بازاریانی چون شمشیری را بیان کرده است (مصاحبهی احمد سلامتیان (سایت ملی مذهبی…)
«…روزی برای تماشا به مجلس شورای ملی رفتم، دکتر محمد مصدق را دیدم و از حرفهایش خوشم آمد. از آن پس به او علاقمند شدم و چون خوب امتحان داد او را دوست میدارم و در راه او حاضر به فداکاری و جانبازی هستم.»
نکتهی کلیدی این سخن یک چیز است: «خوب امتحان داد» این جمله که از رفتار توام با احترام در قبال صنوف، فسادستیزی تا پاکدستی و صداقت و تلاش در جهت منافع ملی از سوی مصدق را منظور نظر دارد، شاه بیتی است که برای هر دولتمرد یا حکومتگری که خواهان همراهی مردم و بازار در مشکلات است، پیامی واضح دارد.
این روزها بازار ایران در تلاطم بیثباتی اقتصادی به اعتراض بازاریان نیز منتهی شده است. اگر بگویم که مقصر این وضعیت صرفا دولت حسن روحانی است منصفانه سخن نگفتهایم اما انکار مطلق نقش نامناسب دولت نیز سخنی جانبدارانه است. رییس جمهور که الحمدالله حقوق هم خوانده، اخیرا گفتهاند: «دادستانهای کشور، امروز وظیفهی سنگینتری برعهده دارند. رسیدگی به تخلفات کسانی که آشکارا دربارهی آینده سیاهنمایی کرده و تلاش میکنند امید مردم را از بین ببرند و در این راستا به دشمن کمک میکنند، نیازی به شکایت خصوصی ندارند.»
این سخن، سخنی مسوولانه و در شان یک حقوقدان نیست و حالا که در میان مقصرین اوضاع کنونی فقط میتوان به رییس جمهور تاخت بگذارید این فرصت را مغتنم بشمارم و بگویم که این سخن صادقانه هم نیست.
در چند روز گذشته و از طریق شبکههای اجتماعی ویدئوهای مختلفی از ناآرامیهای بازار دیدهام که در هیچکدام از آنها که من تاکنون دیدهام، بازاریان به جز اعتصاب یا اعتراض، که قانونا منعی ندارد دست به هیچ اقدام غیرمتعارف از قبیل تخریب اموال عمومی یا خشونت، نزدهاند با این حال مورد عکس آن در این ویدئوها قابل مشاهده است.
این شیوهی برخورد، رفتاری نیست که برای یک جامعهی ملتهب «عاقبت به خیری» داشته باشد یا در روزهای سخت، دولت و حکومت را به حمایت این بخش مهم از اجتماع دلگرم کند. از یاد نبریم که اگر تدبیر سامان دادن اقتصاد را نداریم دست کم می توانیم همچون دکتر مصدق صداقت و حسن سلوکی داشته باشیم که اقشار مختلف جامعه با وجود سختیها بازهم حامی و همراه باشند اما این وضعیتی نیست که در وضعیت فعلی و سوء رفتارهای کنونی، ممکن باشد.
حل مشکلات جامعه نیازمند نگرشی منطبق با واقعیات، اولویتهای درست، داشتن برنامهای شفاف و کارشناسی شده و محیطی به دور از عوامل بحران زاست و متاسفانه هیچکدام از شاخصهای ذکر شده در وضعیت فعلی جامعه مشاهده نمیشود.
اعتراض امروز بازاریان تنها به بیثباتی اوضاع اقتصادی نیست بلکه همچون سایر مردم برخاسته از این دریافت عمومی است که مسوولین امر تصویری منفعل و برکنار از مشکلات مردم ازخود نشان میدهند و گویی حتا دغدغهی توضیح مساله و یا حتا پرداختن به مشکلات را ندارند و به جای آن همهی تمرکزشان بر انکار یا اجبار مردم به راهکارهای امرانه و بیاثر و اقدامات تامینی است که واکنشهای به دور از صداقت، بحران را تشدید نیز کرده است. مخلص کلام اینکه امروز، بر سر دوراهی دوگونه رفتاریم راهکار فلکزدن بازاریان به شیوهی علاءالدوله یا صداقت و تدبیر به شیوهی دکترمصدق، نتیجهی واکنش بازاریان به هردو شیوه هم البته چندان مبهم نیست و اگر دلسوز ملک و مملکت باشیم، کافی است منصفانه، تاریخ را بخوانیم.
انتهای پیام
علامه دهخدا نیز خانه خود را فروخت و با پول آن اوراق قرضه دولت شادروان مصدق را خرید .
این خاطره را یکی از نزدیکان مصدق نقل کرد : خانمی خبرنگار فرانسوی زمانی که دکتر مصدق در احمد آباد محصور بود درخواست ملاقات با مصدق را میکند ، سرلشگر تیمور بختیاراو را همراه خود به احمد آباد میبرد . خبرنگار از مصدق سئوال میکند که بعد از دولت شما ایران پیشرفت کرده است یا خیر ، مصدق با اشاره به تیمور بختیار پاسخ میدهد که خیلی پیشرفت کرده است ، این مرد در زمان دولت من سرهنگ 2 بود و اکنون سرلشگر است !