داود فیرحی: بشیریه به دنبال نفی دانش سیاسی نیست
داود فیرحی در گفتوگو با عصر اندیشه گفت:
«دانشها همواره از درون و بیرون خود ناقدان و مخالفانی دارند و به همین دلیل است که نحلههای متعددی درون یک دانش شکل میگیرند. این وضعیتی طبیعی برای همه دانشهاست. موفقترین دانشهای بشری مانند پزشکی هم بدون منتقد و مخالف نیستند. نقد آقای دکتر بشیریه به علوم سیاسی از درون این رشته صورت گرفته است. در پاسخ به چرایی طرح چنین انتقادی از سوی ایشان من به دو نکته اشاره میکنم که میتواند مفید باشد.
نکته اول این است که دکتر بشیریه وقتی در ایران حضور داشت، بیشتر نماینده مکاتب چپ علم سیاست بود. مکاتب چپ هم ماهیتا غیراثباتی هستند و همواره نقدی به رهیافت اثباتگرایی دارند. بنابراین بخشی از نقد ایشان به وضع کنونی علم سیاست برگرفته از همین نگاههای چپ است. جریان چپ در علوم سیاسی به جای رهیافت اثباتی، رهیافت انتقادی دارد و به نقد علم سیاست سرمایهداری میپردازد. لذا دکتر بشیریه از ابتدا هم گرایشهای اثباتی نداشت که اکنون بخواهیم بگوییم درحال عبور از آن است.
نکته دوم که آن را به نقل از یکی از اساتید برجسته علوم سیاسی کشور میگویم، این است که اصولا کسانی که تربیت اروپایی دارند و در دانشگاههای اروپا تحصیل کردهاند، میل بالایی به «تئوری» دارند و سپس وقتی به کشورهایی مانند ایالاتمتحده میروند که دانش سیاسی بیشتر از جنس رفتارگرایی و آمار و روشهای کمی است و فاصله زیادی با الگوی اروپایی دارد، دچار نوعی تضاد میشوند و احساس میکنند آنچه در آمریکا تدریس میشود اصلا دانش سیاسی نیست.
دکتر بشیریه نیز با آن سابقه ذهنی چپ و پستمدرن از حیث تئوری که ریشه اروپایی دارد، وقتی در یک محیط آمریکایی قرار میگیرد، با این محیط انس ندارد لذا به نقد آن میپردازد. بهطور کلی بسیاری از فارغالتحصیلان اروپایی علوم سیاسی در آمریکا احساس دلتنگی میکنند و نمیتوانند وضعیت حاکم بر این رشته را بپذیرند. زیرا ذهن اروپایی یک ذهن تئوریک، انتقادی و روشنفکری است اما آمریکاییها بیشتر عملگرا هستند.
غیر از این، مسالهای که دکتر بشیریه به آن اشاره میکند، چگونگی ورود دانش سیاسی به عرصه حکمرانی و سیاستورزی است. وی معتقد است این دانش باید بار دیگر ارتباط خود را با تدبیر عملی سیاسی برای اداره جامعه برقرار سازد. لذا ایشان به دریافت کلاسیک یونانی و ارسطویی از امر سیاسی و دانش سیاسی باز میگردد که میگوید فایده دانش سیاسی این است که بتواند نقشی در اداره جامعه داشته باشد و به صرف تئوری و نقد خلاصه نشود. من معتقدم کتاب جدید دکتر بشیریه به دنبال نفی دانش سیاسی نیست بلکه در پی تذکر این نکته است که ارتباط دانش سیاسی با جامعه درحال قطع شدن و گسستن است و باید دوباره چنین پیوندی را برقرار کرد.
قدمای ما نیز به چنین دیدگاهی باور داشتند. برای مثال میگفتند: «مدار عالم کون و فساد بر سیاست است.» یعنی مرکز هر چیزی که در حوزه اقتصاد، جنگ، صلح، بیماریها، فقر و… رخ میدهد، سیاست است و دانش سیاسی اگر نتواند سیاست را اداره کند، آنگاه سیاست بدون دانش و دانش هم بدون عمل میشود. اینجا ما با دانش سیاسی سروکار خواهیم داشت که ربطی به سیاست ندارد و سیاست هم فاقد دانش خواهد بود، در عین حال که تمامی تصمیمگیریهای موثر بر زندگی انسانها نیز از سوی همین سیاست فاقد دانش اتخاذ خواهد شد. یعنی دکتر بشیریه به تاسی از دیدگاه قدما به جای پرداختن به اثباتگرایی و نقد، به این میاندیشد که علوم سیاسی چگونه باید نسبت خود را با زندگی تعریف کند.
چنانکه میدانید امروز تصمیمات سیاسی بر تمام زوایای زندگی انسان از تولد کودک گرفته تا تحصیلات و سلامت و کار و حتی مرگ تاثیر میگذارد. هر تصمیم سیاسی میتواند نتایج مختلفی را به دنبال داشته باشد. لذا باید کوشید عمل سیاسی را به علم سیاسی گره زد. به نظر من برداشت دکتر بشیریه این است که چنین پیوندی بین علم و عمل سیاسی از هم گسسته است. در یکسو دانشی شکل گرفته و دانشجویان مشغول مطالعه آن هستند و در سویی دیگر دولتی درحال اقدام و تصمیم است بیآنکه توجهی به این دانش داشته باشد.»
انتهای پیام