خرید تور تابستان

با دو قبله در ره توحید نتوان رفت – تحلیلی بر حزب “ندا”

علیرضا کفایی در یادداشت ارسالی به انصاف نیوز، نوشت:
با آغاز ریاست جمهوری آقای خاتمی در سال 76 نوع و شیوه ی نگرشها در فضای سیاسی جامعه با تغییراتی روبرو شد و حتی در بکار گیری اصطلاحات سیاسی هم رنسانسی پدید آمد. دو گروه عمده ی سیاسی که تا پیش از این بر اساس ادراکات خاص سیاسی و حتی بسته و محدود خود عمل می کردند دفعتاً خود را در میدان وسیعتری از سیاست ورزی دیدند که شاید برای بعضی از سیاسیون ناشناخته بود و در برابر آن به ویژه وقتی که موج عظیم ورود جوانان به عرصه ی سیاسی و نقش آفرینی آنان را نظاره می کردند حیرت آور می نمود. 
شکی نیست که در آن دوران که مرحله ی گذر از سیاست زدگی و سیاست ورزی سنتی به شکلی نوین از برداشت سیاسی و نقطه ی عطفی در میدان سیاسی بود، آقای خاتمی نقش برجسته ای داشت و با شناخت صحیح و اصولی از ظرفیت های جامعه و با رویکردی نو و مبتنی بر اخلاق و مدارا و آگاهی و آزادی و گفتگو و توسعه ی سیاسی توانست توجه آگاهانه ی اکثریت جامعه را به خود جلب کند و نیز خارج از مرزها را به تغییر نگرش نسبت به جمهوری اسلامی وادار و معترف کند.
در این میان جناح رقیب که شالوده و بنیان تفکر خود را بر انحصارطلبی و اقتدارگرایی قرار داده بود، در برابر موج عظیم انسانی که درصد بالایی از آنها را جوانان تشکیل می دادند و از روی آگاهی و با درایت و تاسی از آموزه های دینی، بینش سیاسی آقای خاتمی را برگزیده بودند و اقبال عمومی را متوجه اصلاح طلبان یافتند، دچار بهت و سرگردانی شده و خود را خلع سلاح می دیدند که تا مدت ها بر اثر شوک بزرگی که بر آنان وارده شده بود و کابوسی که به جانشان افتاده بود در نوعی رخوت و سکون سیاسی بسر می بردند و چاره ای جز اعتراف به شکست سنگین نداشتند. نباید از نظر دور داشت که برخی از اصلاح طلبان هم به دلیل دگم اندیشه یارای همراهی با موج ایجاد شده را نداشتند و به تدریج از صحنه خارج شدند.
مسلم است که احزاب و جناحهای سیاسی به هر دلیلی که مورد اقبال عمومی قرار نگیرند و در مبارزات سیاسی و در انتخابات گوناگون مغلوب شوند پس از یک دوره فرو رفتن در بهت و حیرت، آرام آرام به ارزیابی گذشته ی خود و عملکرد و آینده ی پیش رو می پردازند و تلاش خواهند کرد تا راهی بیابند و آرای عمومی را به سوی خود جلب کنند. از همین رو اصولگرایان که تا پیش از دوم خرداد برچسب های انحصار طلبی و اقتدارگرایی و ضدیت با خط امام را بر پیشانی داشتند با تجزیه و تحلیل اوضاع برای بازگشت به قدرت از آنرو که سخن نویی و یا اندیشه منسجمی نداشتند و به وضوح خود را در برابر اندیشه ی اصلاحی خاتمی و یاران اصلاح طلبش بی دست و پا می دیدند به شیوه ی ناجوانمردانه ای در عالم سیاست روی آوردند که بسیار مذموم و حقیرانه بود و آن هم رها کردن هدف واقعی انقلاب و بازگشت به هر طریق به قدرت، فلذا سیاست ماکیاولی را سر لوحه ی کار سیاسی خود قرار دادند و به موازات آن، نفوذ در صف اصلاح طلبان و تهدید و ترعیب و تطمیع آنان را پیش گرفتند.
بدیهی است که چنین توطئه ای می تواند افراد ضعیف و تهی را به دام بیندازد اما در مقابل تفکر روشن و شفاف آگاهان و آزادیخواهان کاری از پیش نخواهد برد و به همین دلیل جناح اصولگرا راهی جز توسل به فشار و زور نخواهد داشت و دیدیم که پس از دوم خرداد خیلی زود به همین سمت و سو حرکت کردند. ترور آقای حجاریان نمونه ی بارز تبعات انتشار این نوع تفکر است.
هر چه از دوم خرداد بیشتر فاصله گرفته شد به دلیل عدم انسجام لازم میان اصلاح طلبان از یک طرف و نفوذ نیروهای قلابی در بین تشکل ها و فعالین اصلاح طلب از طرف دیگر و خشونت و اتکای به زور اصولگرایان با ساپوروت بخشی از حاکمیت، شکاف میان اصلاح طلبان بیشتر شد و کار به جایی رسید که افراد نفوذی با تحمیل کردن خود به اصلاح طلبان بخشی از مدیریت های کلیدی را در دست گرفتند و با آرم اصلاح طلبی و حمایت بی دریغ اربابانشان خود را در مجلس نشاندند.
انتخاب آقای احمدی نژاد اگر بی مساله هم باشد فریبی بزرگ و یا به قول آقای حجاریان تدلیس بود که علاوه بر نقش بازی کردن اصلاح طلبان قلابی و تجزیه کردن اصلاح طلبان باید یک طرف ماجرا را در سهل انگاری و خود برتربینی و کدخداگرایی اصلاح طلبان واقعی دانست. نمی توان این حقیقت را کتمان کرد که اصلاح طلبان هم اشتباه کردند و هم بد عمل کردند و هم فریب خوردند و رقیب با توجه به اینکه به هیچ اصل اخلاقی پایبند نبود بهتر برنامه ریزی کرد. می شد با کمی از خود گذشتگی و مدارای بیشتر و شناخت نفوذی ها و بیرون راندن آنها از میدان و اتکای به اصلاح طلبان واقعی و توجه به بدنه ی اصلی اصلاحات و نقش مردم، اجازه ی مانور را از حریف گرفت و همچنان او را در شکست سیاسی قرار داد اما متاسفانه هیجان زدگی و دوری از واقعیات گفته شده باعث شد آنچه که نباید اتفاق بیافتد و هنوز هم در راس تشکلهای اصلاح طلب گوش شنوایی وجود ندارد و با اینکه به این نتیجه رسیده اند که یکی از عوامل شکستشان، اصلاح طلبان بدلی هستند باز هم به آنها اعتماد می کنند.
بررسی کامل و جامع سرنوشت اصلاح طلبی مجالی دیگر می طلبد، آنچه که در این مختصر منظور است موج جدیدی است که از مدتی پیش در فضای سیاسی خود را با تمام توان بر دیواره ی اصلاح طلبی می کوبد و با پرداختن به بحث جوانان، عرض اندام می کند و از طرف کسانی که سابقه ای در جریان اصلاحی دارند تمایز و تشکل جدیدی را خواستارند.
شکی نیست که اعتبار دادن به جوانان و دخالت دادن آنها در تصمیم گیری ها و اعتماد به آنها باید از ضروریات و بلکه اساس کار اصلاح طلبان باشد اما نباید این را به مثابه بیرون کردن با تجربگان و استخوان خورد کرده های اصلاح طلب دانست.
آنان که برای تشکیلاتی جدید و یا موازی با اصلاح طلبان تلاش می کنند هر تفکری هم داشته باشند ولو اینکه برای ضربه زدن به اصلاح طلبان و مضمحل کردن اصلاحات باشد حق دارند به این کار مبادرت ورزند و کسی هم نمی تواند و اجازه ندارد که آنان را از این حق محروم کند ولی اینکه بگویند دیگران نباشند و یا دیگران پیر و فرسوده شده اند و باید زمام امور و حیثیت و آبروی و زندگی اصلاح طلبان در دست ما باشد درست نیست.
اخیراً آقای صادق خرازی فعال شده است و ندا سر می دهد که “ندا ” (نسل دوم اصلاحات) را با همت جوانان راه اندازی خواهد کرد. تا اینجای کار یعنی راه اندازی تشکیلات و حزب جدیدی را نمی توان بر او خرده گرفت و در مصاحبه ی خود محترمانه و تلویحاً اصلاح طلبان را نفی می کند و به اصلاح طلبان به غیر از آقای خاتمی قائل نیست. آقای خرازی به نوعی می فرماید ما اصلاحات را قبول داریم ولی اصلاح طلبان را خیر. برخی را به حکم اینکه سالخورده شده اند و قامت خمیده دارند و برخی را هم مدعی است که با بیگانگان شام خورده اند و اطلاعات فروخته اند. فقط آقای خاتمی را می پذیرد. در ادامه خواهد آمد که این نفی و نهی اصلاح طلبان و پذیرفتن آقای خاتمی به چه منظور است.
شاید لازم باشد به اجمال و مختصراً اشاره ای داشته باشیم به وضعیت سیاسی جامعه در روزهای اخیر تا روشنتر شود که آقای خرازی متعاقب و در حین بروز چه مسایلی از تشکیلات جدید خود رونمایی می کند و پس از رونمایی از این تشکیلات چه مسایل دیگری پیش آمد کرده است.
حقیقت آن است که پس از دوم خرداد و شروع دوره ی کمون انحصارطلبان، اصولگرایان راه های بسیاری را برای خروج از بن بست آزمودند، از ساختن و پرداختن اصلاح طلب نماها گرفته تا روش های غیردموکراتیک و توسل به فشار. اما وقتی کارنامه یخود را بررسی می کنند در وجدان فردی و جمعی خود نمی توانند این واقعیت ملموس را کتمان کنند که به دروغ کرسی بدست آورده اند و همچنان مورد تنفر و انزجار عمومی هستند. پیش فرض های آنان برای تهی کردن جامعه از آگاهی و اشاعه ی سیاست گریزی در میان مردم و اقتباس مدل و نوع ” چینی ” حکومت داری که به معنای فاصله گرفتن مردم از امور سیاسی بود یعنی هرکاری حتی فساد و لاابالی گری را تجویز کردن و دخالت در امور سیاسی را ممنوع کردن کار ساز نشد. لذا از 88 به بعد علاوه بر ادامه ی راه نامشروع و غیر انسانی گذشته یعنی مهره سازی برای اصلاح طلبان و بر مدار دروغ و فریب دادن مردم چرخیدن، فشار را عریان تر کرده و کادر سازی بدلی های اصلاحات را از قاعده و میانه ی هرم اصلاخ طلبان به قله و هرم ارتقا دادند و اصلاح طلبان آگاه و تحلیلگر و استوانه های اصلاح طلبی را با بهانه های واهی و با تهمت و افترا بستن با محدودیت مواجه کردند تا راحت تر نفوذی های خود را جاسازی کنند و حرکت اصلاحی را به تشویش و پریشانی رسانند.
دوم خرداد 76 کابوسی بود بر جان خواب نماهای اصولگرا که هیچگاه نتوانستند و نخواهند توانست از آن رهایی یابند زیرا با تکیه بر حقایق و منطبق با رئال پلتیک معاصر و بر محور اخلاق و صداقت و راستی و با هویت دادن به آحاد جامعه و پذیرفتن حقوق اساسی و شهروندی آنان و باور کردن جوانان و دانشجویان و حق دادن به مخالفین ایجاد شد و به دلیل ذات و هویت اصلاح طلبانه ی خود به سرعت در اعماق و لایه های مختلف اجتماعی صیروریت و سیلان یافت و غیر قابل بازگشت است. و این همان است که انحصارطلبان اصولگرا بر نمی تابند و به انحاء مختلف سعی کردند تا در مسیر آن انحراف به وجود آورند و چون نتوانستند در این توطئه ی خود به طور کامل موفق شوند از 88 به بعد برای توقف و یا ایجاد مانع در حرکت پیش رونده اصلاحات مبادرت به محدودیت سران اصلاحات و تعطیل تشکلهای اصلاح طلب کردند و فضای سیاسی را به امنیتی تغییر دادند و متاسفانه در عین ناجوانمردی سیاسی و عدم رعایت قاعده بازی تا جایی پیش رفتند که به هر تفکر و اندیشه بر حق و عملکرد خیرخواهانه ای برچسب فتنه زدند و با کاسبکاری از الفاظی چون فتنه گر و توطئه گر و ضد انقلاب خواندن رقیب سیاسی حتی پا را فراتر گذاشتند و عده ای بی هویت در عالم سیاست پیدا شدند و در گفتار خود حکم اعدام هم برای دلسوزان نظام صادر کردند.
نوباوگان سیاسی کار اصولگرا که با همه ی تخریب و تهدیدها و کادرسازی خود از 76 تا 88 قافیه را باخته بودند و پس از آن وارد کارزار سیاسی دیگری در 24 خرداد 92 شدند بر این تصور بودند که به همان صورت که مجلس را از راه یافتگان مورد نظر خود انباشته کردند و اصلاح طلبان قلابی را هم برای فریب دادن مردم در درون مجلس نهم راه داده اند می توانند در انتخابات ریاست جمهوری هم کسی را بگمارند تا چون سالهای ویرانگر قبلی به حق کشی ها و ناحق پروری های خود ادامه دهند و چون در این مرحله هم با شکست مواجه شدند با دست یازیدن به ایجاد آشوب و بلوا و غوغاسالاری و دلواپسیهای دروغین و تعریف خط قرمزهای سیاه تر از فکر حقیرشان تلاش کردند تا فضای سیاسی جامعه را غبار آلود کنند و البته با ادامه ی همان راه قبلی، چنانکه گفته شد راس هرم اصلاحات و مغز تشکیلات اصلاح طلبی را هدف قرار دادند و اگر قبل از این فقط کادر سازی برای اصلاح طلبان را در برنامه داشتند اکنون به تشکیلات سازی می پردازند.
گرچه ایجاد تشکیلات موازی و معارض با جریانات اصلاح طلب را مانند تحکیم وحدت و شورای اصلاح طلبان و …. از قبل کلید زده بودند لازم دانستند با جدیت و با توجه به اینکه تشکیلات قانونی اصلاح طلبان مانند مشارکت و سازمان را از قبل تعطیل خوانده بودند ندای ایجاد تشکیلات رسمی تر و جدی تری را در دستور کار خود قرار دهند.
بنای این نوشته بر آن نیست تا آقای صادق خرازی را تخطئه نماید اما با تحلیل اوضاع رقم خورده ی قبلی و وضعیت پیش آمده ی جدید گوشزد می کند که انحراف جدیدی در جریان اصلاح طلبی در حال نسج و نضج است.
پیش از آقای خرازی و از ابتدای پیروزی دکتر روحانی و بیشتر از آغاز سال جدید بودند کسانی که آرام آرام تحلیلهایی انحرافی داشتند و از سوی برخی سایتهای معلوم الحال پشتیبانی می شدند و نرم نرمک زمینه را فراهم می کردند تا امروز که آقای خرازی اصل ماجرا را عیان کند. شباهت عجیبی است میان برخی از تحلیلهای یکسال اخیر با آنچه امروز آقای خرازی می فرماید. برای نمونه فردی به نام آرش غفوری در فروردین 93 طی مقاله ایی تحت عنوان ” آسیاب به نوبت، این گوی و این میدان ” و با توضیح ” پیشنهادی برای جوانان اصلاح طلب ” در یکی دو سایت خاص که امروز هم بلندگوی آقای صادق خرازی شده اند تحلیلی به دور از واقع نوشت که اکنون از زبان آقای خرازی گفته می شود . غفوری نوشت: “سرنوشت خودمان را به مدیران گذشته نسپاریم. با آن‌ها همراه شویم اگر می‌پذیرند که در اداره ی کشور اشتباه کردند و اگر قبول دارند که باید طرحی نو در بیاندازند، آن وقت آن‌ها هم به کمک ما می‌آیند. یک عمر جوانان اصلاح طلب بودند که بر در و دیوار پوستر می‌زدند. این بار شاید نوبت آن‌ها باشد که برای جوانان اصلاح طلب پوستر بزنند و برای آن‌ها تبلیغ کنند. آسیاب به نوبت، این گوی و این هم میدان. “
آقای خرازی هم قریب به این مضمون و البته محترمانه تر همین را می گوید : ” خیلی از شخصیت‌های سیاسی، امروز در مقطع سنی‌ای هستند که احساس می‌کنند باید گردش کار را به جوانان بسپارند و این جوانان هستند که باید از این پس نقش‌آفرین عرصه‌های سیاسی و اجتماعی ایران باشند. مهم‌ترین اتفاقی که سال 88 و 92 افتاد، نقش جوانان در عرصه ی تحولات سیاسی ایران بود و آنان نقش‌آفرین‌ترین بخش در این تحولات بودند. با اینکه خیلی‌ها موقعیت فعالیت سیاسی نداشتند آنها موقعیت‌سازی کردند. آگاهی، هوشیاری، بینایی و برنایی فکر متعلق به بخش جوان جامعه بود و این توانست تاثیرگذاری خود را در عرصه کشور به نمایش بگذارد. این اتفاق در حالی رخ داد که بسیاری از کسانی که مدعی تاثیرگذاری جدی عرصه سیاسی بودند در صحنه حضور واقعی نداشتند.”
اگر برخی از نظرات اصولگرایان را لااقل در همین یکسال اخیر بازخوانی کنیم به چنین نظراتی خواهیم رسید که برای اصلاح طلبان نسخه هایی از همین دست پیچیده اند و حتی در جاهایی این نظر را عملیاتی هم کرده اند. نگاهی به نظر شورای نگهبان و تحلیل های که در مورد کاندیداتوری آیت الله هاشمی رفسنجانی مبنی بر اینکه پیر و فرتوت شده و توانایی کار را ندارد بیاندازید.
کسی منکر نقش جوانان نیست و حتماً باید به آنها میدان داد و آنان را باور کرد اما آیا این جوازی خواهد بود برای طرد پیران اصلاح طلب؟
آقای آرش غفوری که در مقاله جدید خود ” ما با هم بزرگ شدیم ” (که البته نشان داد کمی بزرگتر شده است و نسبت به 6 ماه قبل مودبانه تر قلم زده است) به دفاع از آقای خرازی و تشکیلانت جدیدش می پردازد و بر آشفته بر آقای پور نجاتی می تازد که چرا اعتراض می کند؟ که چرا آقای خرازی را سیبل قرار داده است و حال آنکه در مقاله ی قبلی خود کلیت اصلاح طلبی و استوانه های اصلاح طلب را بر اساس آسیاب به نوبت به پوستر چسبانی فرا می خواند.
باید از آقای صادق خرازی پرسید مگر جوانان و دانشجویانی که اکنون در محدودیت هستند جوان نیستند؟ آیا برای آقای خرازی جوان یعنی آرش غفوری! و آیا خود او از تاجزاده جوانتر است؟ آیا قامت خمیده بهزاد نبوی مجوزی برای بیرون راندن او از دایره اصلاح طلبان است؟
آقای خرازی حتماً می داند که 76 را هم جوانان رقم زدند و الآن 18 سال از آن زمان می گذرد و آن جوانان برومند 18 سال پیرتر شده اند! آیا باید این بزرگان را کنار زد؟ در 88 و در کوران حوادث آن روزگار بسیاری از جوانان آگاه نقش آفرینی داشتند و مطالبه بحق و یا لااقل شفافیت را داشتند آیا باید به زعم آقای خرازی و بر اساس اندیشه ی اقتدارگرایان همچنان آنها را با مارک فتنه گر و ضد انقلاب از صحنه خارج کرد؟
از ندای آقا سلطان تا ندای آقا صادق و از اصلاحات خاتمی تا اصلاحات کاذب و از جوانگرایی خرازی تا جوانان مشارکت و جوانان محدود و هزینه داده ی اصلاح طلب تفاوت معنی داری وجود دارد. و اگر این تفاوت لحاظ نمی شود حدااقل باید صادق بود و به مبارزات و هزینه هایی که آن جوانان دادند که بالاترین آن همان جوانی اشان بود حرمت نهاد.
آقای خرازی بفرمایند کدام هزینه را برای اصلاحات داده اند؟ جواب جوانی های جوانان آگاه دیروز و نسل فردا را چه خواهند داد؟
متاسفانه آقای خرازی در بحبوحه ی حمله و هجمه ی پایداری چی ها و رهروان و استیضاح ملت و پس از آتش تهیه ی بادامچیان و قمه کشی سیاسی پایداری ها و هلهله ی کیهان نشینان و در فضای مه گرفته سیاسی، به خط مقدم اصلاح طلبان تاختن آورده است و به کل همه را ویران می خواهد بجز خاتمی را!
معلوم است که اگر بتوانند خاتمی را از بدنه ی اصلی اصلاح طلبان جدا کنند و او را تنها کنند در حرکت بعدی خود خاتمی را فرو خواهند کشید و یا از او فقط دکوری خواهند ساخت .
چرا شریعتمداری شادمان نباشد و به قولی برای ” ندا ” نوشابه باز نکند! وقتی می بیند هر چه او خواسته است و برنامه ریزی کرده در شرف تکوین است.
زمانی رهبری گفتند اصلاح طلبی اسلامی غیر از اصولگرایی معنا ندارد و از آنروز تلاشهایی شد تا تشکلهایی در این راستا به وجود آید و آمد اما خیلی زود رنگ باختند و امروز ندای آقا صادق همان ندا را سر می دهد.
آقای خاتمی شفاف فرمودند: ” حضور تشکلهای مختلف در ذات اصلاح طلبی است و گروههای مختلف می توانند فعال باشند ، البته اولویت من فعال شدن تشکلهای موجودی بود که بعضی از آنها محدود شده اند …. یادآور شده بودم ، این طور تلقی نشود که اصلاح طلبی بد بوده است و حالا قرار است اصلاح طلبی خوب ایجاد شود ، اما متاسفانه این شائبه ایجاد شده که باید اصلاح کنند و ان شاءالله دارند اصلاح می کنند . “
شک و شائبه فراتر از این است و آقای خاتمی نخواستند و یا محدودیتی وجود داشت که نتوانستند به همه ی ابعاد قضیه بپردازند . واقعاً رویکرد آقای خرازی به تئوریهای اصولگرایان و بی رنگ کردن نقش اصلاح طلبان در انتخابات اخیر و عبور از قانون اساسی که همان بافته های اصولگرایان است مانند اینکه می گوید : ” فصل‌الخطاب را در قانون به نقش ممتاز رهبری داده‌اند. در همین انتخابات که یکی از مدنی‌ترین انتخابات‌های جهان بود رهبری یک پارادایم جدیدی تحت عنوان اصالت رای مردم ایجاد کرد که صفحه ی جدیدی در برابر جریانات سیاسی ایران به وجود آورده که باید از آن استفاده کرد و از همین منظر به این سمت برویم که جامعه را مدرن و متصل به رای مردم کنیم. “
رهبری محترم هستند ولی فصل الخطاب باید قانون باشد، یعنی اگر هم قانون این وجهه را به رهبری داده باشد باز هم به صورت یک اصل قانونی است پس قانون فصل الخطاب است. حق الناس بودن رای مردم از بدیهیات است و تاکید اصلاح طلبان بر رای مردم نه فقط در این انتخابات بلکه در همه ی ادوار گذشته وجود داشته است و کمیته ” صیانت از آرا ” در سال 88 هم بر همین اساس تشکیل شد و رهبری هم همین را ساری و جاری کردند و توصیه به آن کردند اما چرا آقای خرازی مجدداً این بحث را پیش می کشند؟ شاید به نوعی می خواهد خط کشی جدید و صف بندی دیگری را ایجاد کند! یا همان فرهنگ سازی در سیاست را از این منظر می بیند چنانکه می فرماید : ” مهمترین باور در نگاه حزب ندا فرهنگ سازی در سیاست است. ما می خواهیم اخلاق متعالی را از حوزه س خصوصی به حوزه ی عمومی توسعه دهیم … ” و در فرازی دیگر می گوید : ” خیلی از سیاسیون ما فکر می‌کنند که هر کاری را می‌توانند انجام دهند و کسی نباید به کارشان، کاری داشته باشد اما نمی‌دانند که الواتی با آبروداری جور درنمی‌آید. هم الواتی آداب دارد، هم آبرو داری. من اعتقاد دارم در جامعه‌یی آزادی با احساس مسوولیت همراه است. این هویت و تجلی عینی ادبیات اجتماعی- سیاسی است. غیر از این باشد در خود امریکا یا بسیاری از ممالک اروپایی هم رفتار غیرقانونی و نافرمانی مدنی تحمل نمی‌شود . “
این فرهنگ سازی آقای خرازی در سیاست از همین ابتدا با بی اخلاقی و ادبیات غیر اخلاقی و سفسطه همراه شده است . سیاسیون اگر واقعاً سیاسی راستین باشند هم در چارچوب نظام حزبی و تشکیلاتی خود حرکت می کنند و هم موازین اخلاقی و چارچوب قانون و منافع ملی را رعایت می کنند. و با حفظ مواضع حزبی خود پیشنهاد و انتقاد هم دارند. نمی توان هر انتقادی و یا پیشنهادی را توطئه خواند و با برچسب فتنه گر، دیگران را از دور خارج کرد.  آن چیزی که از 88 به این سو اتفاق افتاد و تا یکی از اصلاح طلبان انتقادی کرد وی را فتنه گر خواندند و به عدول از قانون متهم کردند و محدودش کردند.
 آیا اعتراض را مساوی الواتی گرفتن صحیح و اخلاقی است؟! اتفاقاً بر خلاف نظر آقای خرازی که می فرماید ” الواتی آداب دارد ” معتقدیم عدم رعایت آداب و عدول از موازین اخلاقی و قانونی عین الواتی است و همین که به هیچ آدابی ملزم نباشند، الواتی آغاز می شود . اعتراضاتی که صورت گرفت و می گیرد گرچه عده ای هم سوءاستفاده می کنند دقیقاً به خاطر عدم رعایت قانون بود.
آقای خرازی می فرمایند : ” ما اختلاف ترمینولوژیک نداریم ، اختلاف متدولوژیک داریم ” در واقع اینطور نیست ما هم اختلاف ترمینولوژیک داریم و هم اختلاف متدولوژیک . وقتی مبنای فرضیات متفاوت است ، اختلاف در همه زمینه ها پدید می آید و بقول علامه فقید محمدتقی جعفری ” اگر عددى را که در واقع 7 است ، 2 فرض نموده و آنرا در 2 ضرب کنید ، نتیجه 4 کاملا صحیح است . آنچه که غلط است یکى از واحدهاى عمل ریاضى مزبور است که عبارت است از 2 که در واقع 7 بوده و شما آنرا 2 فرض نموده‏ اید”. و ظاهراً آقای خرازی در تعریف و برداشت از اصلاحات جای همان 7 و 2 را عوض کرده است و نوعی اصولگرایی را به جای اصلاح طلبی نشانده است.
اصلاح طلبان از همان ابتدا پیش فرض های خود را بر مبنای واقعیات استوار کردند نه وهمیات و خیال. و راز ماندگاری اصلاحات هم همین است و پیر و جوان، زن و مرد بر اساس همین واقعیات و البته منبعث از ادراک و قوه تجزیه و تحلیل خود به آن روی آوردند و هیچگاه نقش یکدیگر را کمرنگ نکردند و تفکیک جنسیتی و تفکیک سنی را هم روا نداشتند
عالم وهم و خیال و طبع و بیم
هست ره رو را یکى سدّ عظیم
غرق گشته عقلهاى چون جبال
در بحار وهم و گرداب خیال
البته رأى صواب و حقیقت یکى بیش نیست و تدبیر صد رنگ و تفکیک پیر و جوان در کارزار اندیشه راه صواب نیست و اهل خرد خواهند فهمید که کدامین ره به حقیقت و وحدت میخواند و کدامین ره به آشوب و تفرقه.
تدبیر صد رنگ افکنی ، بر روم و بر زنگ افکنی
واندر میان جنگ افکنی ، فی اصطناع لا یری
امید است که قاطبه ی اصلاح طلبان با درایت و هوشیاری و در آرامش و صفا و صمیمیت از این مرحله هم عبور کنند و و در دام دامچیان نیفتند و همه با هم پیر و جوان کامیاب شویم که با:
با دو قبله در ره توحید نتوان رفت
یا رضای دوست باید یا هوای خویشتن
که ساحران با سامری ها گاوبندی کرده اند و باید هوشیار بود و به وحدت قبل، از دوم خرداد 76 تا کنون بازگشت و با آن شعور و شور همیشگی و وحدت کلمه اصلاح طلبی، عرش پیمایی کرد
ماجرا این است ، آری ماجرا تکراری است / زخم ما کهنه است اما بی نهایت کاری است
از شما می پرسم آن شور اهورایی چه شد / بال معراج و خیال عرش پیمایی چه شد
پشت این ویرانه های ذهن ، شهری هست نیست ؟
 زهر این دلمردگی را پادزهری هست نیست ؟
ساقه امیدها را داس نومیدی چه کرد ؟ / با دل پر آرزو احساس نومیدی چه کرد ؟
هان کدامین فتنه دکان وفا را تخته کرد ؟ / در رگ ایمان ما خون صفا را لخته کرد ؟
هان چه آمد بر سر شقاقی آیینه ها / از چه ویران شد ضمیر صافی آیینه ها
شور و غوغای قیامت در نهان ما چه شد ؟ / ای عزیزان رستخیز ناگهان ما چه شد ؟
دشت دلهامان چرا از شور یا مولا فتاد / از چه طشت انتشار ما از آن بالا فتاد
انتهای پیام

بانک صادرات

نوشته های مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا