دلارهایی که ناکارآمدی مدیران ورزشی به باد میدهد
چراغها را چه کسی خاموش میکند؟
احمد هاشمی در یادداشتی برای انصاف نیوز دربارهی مقایسهی نگاه مدیران ورزشی به سرمایهی اجتماعی در تیمهای فوتبال در گذشته و حالا نوشت:
نقل است نخستین قرارداد حمید استیلی با پرسپولیس هفت میلیون و سیصد هزار تومان بوده. علی پروین پای قرارداد یک چک سیصد هزار تومانی و یک پیراهن پرسپولیس به او میدهد: «این پیراهن بیشتر از هفت میلیون میارزه.»
نتیجهای که از این داستان میگیریم این است که دانش و آگاهی به مدرک دانشگاهی نیست، اساتید جامعهشناسی هم نمیتوانند اینقدر ساده یا یک حرکت نمادین مفهوم «سرمایه اجتماعی» را توضیح دهند. چهبسا مرحوم بوردیو هم اگر این مثال را میشنید، از شوق صیحهای میزد و در دم جان میداد. تو با این پیراهن مشهور میشوی، مردم کوچه و خیابان دوستت خواهند داشت، اعتبار پیدا میکنی، شانس رسیدن به تیم ملی برایت بیشتر میشود، تا سالها بعد دربارهی سالهای حضورت در تیم در رسانهها خاطره تعریف میکنی. تو میمانی و بقیه فراموش میشوند.
پییر بوردیو سرمایهی اجتماعی را یکی از اشکال سرمایه میداند، دو تای دیگر سرمایهی اقتصادی و سرمایهی فرهنگی است. سرمایهی فرهنگی و سرمایهی اجتماعی تحت شرایطی به سرمایهی اقتصادی تبدیل میشوند. سرمایهی اجتماعی باعث میشود افراد به منابعی مانند اطلاعات، فرصتهای اقتصادی و امکانات آموزشی دست پیدا کنند. در یک مثال ساده وقتی یک فوتبالیست محبوب مانند امید ابراهیمی از جام جهانی برمیگردد و با وجود پیشنهاد یکمیلیون دلاری با نصف این مبلغ در استقلال میماند، محبوبیتی به دست میآورد که یک سرمایهی اجتماعی باارزش را برای او به همراه خواهد آورد. برخلاف آن قول مشهور که میگوید شهرت و محبوبیت را ببری در مغازه نیم سیر پنیر هم نمیدهند، با همین شهرت و اعتبار میتوان تا آخر عمر چندین برابر مابهتفاوت پول تیم قطری و استقلال درآمد کسب کرد. درست همینجاست که باید با این روایت تکراری مخالفت کرد که بازیکن در سالهای آخر فوتبالش به فکر کسب درآمد به هر نحو باشد.
امید ابراهیمی در استقلال میماند و میدرخشد، در مرحلهی نهایی جام آسیایی بازی میکند، احتمالاً به فینال میرسد و جام سوم را بالای سر میبرد. اگر هم اینطور نشود، او فرمانده است. چند سال در استقلال توپ میزند و بازنشسته میشود و فرمانده باقی میماند؛ اما فرمانده در الاهلی، تیم نهم لیگ دوازده تیمی، یک تازه سرباز است، در الاهلی باید توی همان کشور کوچک مدام با الغرافه و السد بازی کند و از آسیا خبری نیست، تماشاگران هم همان نیمکتنشینان محترم الاهلی هستند و همه میدانند فوتبال بازی کردن وقتی سروصدایی نباشد، عرق ریختن بیحاصل است و خستگیهایی که به تن آدم میماند.
فرمانده توی استقلال اسطوره میشود، بعد کتاب خاطراتش را مینویسد و مردم برای خریدش صف میبندند. چقدر درآمد دارد؟ از فرمانده فیلم میسازند، با پلانهایی که بعد از هر گل روی قلبش میزند. فیلم میفروشد. فرمانده میخواهد مربیگری کند، کجا بهتر از تیم محبوبش و برای تیمش چه کسی بهتر از او. همهی اینها به کنار، یک رستوران زنجیرهای که میتواند بزند. عکس فرمانده روی هر تابلویی باشد خیلی میارزد. اینها همه احساساتی است که بهظاهر خرج شدنی نیست، اما منطقیترین پسانداز است. منطق پول اما چیز دیگری است. امید یکی دو فصل در قطر دوام میآورد و بعد خداحافظ. قطریها البته خیلی آدمهای خوش بدرقهای نیستند. سابقه هم نداشته که نیمکت تیمی را به این بازیکنها بفرما بزنند. امید برمیگردد و شاید بخواهد روزهای آخر را در تیم سابقش توپ بزند که البته این بار باید باشگاه با او یکجور دیگر تا کند. توضیح میدهم.
یک درصد تقصیر رفتن امید ابراهیمی و دیگر بازیکنانی که تیم به آنها نیاز دارد، خود بازیکنان نیستند. اولین و آخرین اشتباه، تصور نادرست مدیران از باشگاهداری است که خیال میکنند فوتبال حرفهای یعنی پول، تمام و کمال هم یعنی پول، که حکماً یکی دو زار بیشتر داد بازیکن باید برود. نه، قربان هیچ جای دنیا این خبرها نیست، در فوتبال حرفهای همهی سرمایه پول نقد نیست. آنچه به تماشاگران میفروشند، تعصب است و از خود گذشتگی بازیکنان برای برد. چرخهی اقتصاد باشگاه با پول تماشاگر میچرخد، اما تماشاگر پول و وقت خود را برای بازیکنی که رنگ پیراهن برایش مهم نیست هدر نمیدهد، دستکم همه سعی میکنند تظاهر کنند تعصبی در میان است، اینجا همان سعی را هم نمیکنند.
مدیری که دو هفته تمام دنبال بازیکن میگردد و او جواب نمیدهد، هیچچیز از مدیریت ورزشی نمیداند. هوادار خواسته؟ به هوادار توضیح بدهید که پیراهن این تیم بیشتر از چهار میلیارد و هفت میلیارد میارزد و به احترام همان هواداران است که مدیر تیم نباید خودش را کوچک کند. وقتی با خواهش و تمنا میخواهیم بازیکنان را نگه داریم، معلوم است که آن یکی هم قهر میکند که به من بیاحترامی شده که مدیرعامل روزی سه بار به تلفن همراه خاموشم زنگ نزده. شما خودتان مخترع بازیکنسالاری هستید، بعد انتظار دارید همهی بازیکنها سر تمرین به شما سلام کنند؟
کمتر از یک هفته به اولین بازی استقلال در لیگ مانده، سوپرجام که هیچ. از بازیکنان تیم، یکی در قطر است و دو تا در ترکیه برای خودشان میچرخند. سید مجید حسینی هم که معلوم نشد بالاخره چکار میکند. تیام و چپارف هرروز یک عشوه تازه میریزند و مدیران محترم هم جز اظهار نیاز و ناز خریدن کاری بلد نیستند. گیرم که همهی اینها قرارداد بستند، تا بیایند با تیم هماهنگ شوند و بدنشان راه بیفتد یک ماه گذشته. یک ماه دیگر هم بازی السد است، آیا برسند آیا نرسند. آخرش یک تیم سر تا پا بدهکار میماند و بازیکنانی که سر قسط دوم و سومشان مدام قهر میکنند. بعد میگویند چرا تماشاگر نمیآید؟ برای این بازیکنان؟
برای یک بار هم که شده، فقط بلد نباشیم پای روضهی امام حسین گریه کنیم، عمل کنیم. چراغها را خاموش کنیم و بگذاریم هر کسی دوست دارد برود. توی این شرایط وخیم ارزی، لازم نیست یک میلیون دلار خرج بازیکن خارجی کنید. سید مجید را هم بگذارید برود و پول ترانسفرش را خرج تیمهای پایه کنید. اگر قرار باشد السد را ببریم، با آذری و صیادمنش هم میبریم، قبلاً هم این کار را کردهایم. تیم علی منصوریان را تعصب روی دور آورد و بازیکن گران زمینش زد.
مدیر سابق استقلال، به نام هوادار و به کام دلال کاری کرد که روزبهروز قیمت بازیکنان زیاد شود. ازقضا در اردوی تیم رقیب این خبرها نبود. آن هفت میلیون علی پروین شده بود هفت میلیارد. قدر لباس را به بازیکن یادآوری کرده بودند و همه از خدایشان بود ماندن. مدیر سابق لازم نبود دو هفته به امید ابراهیمی زنگ بزند. فقط یک پیامک میداد که حالا وقت ماندن است، اگر رفتی، دو سال بعد که لیگ قطر برایت تمام شد، فکری نشوی بیایی استقلال.
انتهای پیام