استراتژی جید در اوکراین – قسمت پایانی
قسمت سوم و پایانی مقاله ی استراتژیک «جورج فریدمن» با عنوان «استراتژی جدید در اوکراین» با ترجمه و تحلیلی از دکتر کیومرث یزدان پناه درو، عضو هیأت علمی دانشگاه تهران (جغرافیای سیاسی) در اختیار انصاف نیوز قرار گرفته که در پی می آید:
مطلب زیر قسمت آخر نوشته جورج فریدمن است. مطلبی که وی از بالتیک شروع و سپس به تشریح مرکز و شرق اروپا و آنگاه به شرق ترکیه و آذربایجان ختم کرد.
در این مطلب در روند بررسی تاریخی خود من به ارزش فوق العاده لهستان و جمهوری آذربایجان در طول یک قرن اخیر پی برده ام و متوجه اهمیت نادر این دو کشور برای اروپا شده ام. بسیاری از کشورهای واقع در این کمربند در حال ارزیابی مجدد موقعیت منطقه ای خود هستند.
حس قریب و مضطرب گونه ای بر این مناطق حاکم است. بررسی ها نشان می دهد که دو کشور لهستان و جمهوری آذربایجان بطور مستقیم در خط آتش رقابتهای بزرگ قرار دارند. این وضعیت روسیه را نسبت به سیاست های منطقه ای خود به شدت دچار تردید کرده که آیا آنها باید مسیر خود را از لهستان به سمت جمهوری آذربایجان تغییر دهند، تا با تسلط بر این منطقه انرژی توان چانه زنی خود را در قبال رقبا افزایش دهند؟
مسکو بیش از حد به عواقب این تحولات نگران است. از لحن بیان برخی تحلیلگران روسی این نگرانی ها بطور آشکار دیده می شود. از دیدگاه اروپایی ها و امریکایی ها روسیه نمی تواند مطابق میل خود در اوکراین عمل کند و دشواریهای ژئواستراتژیک پیش پای روس ها مانع این هدف روس ها است. لذا آنها حامی یک دولت طرفدار غرب در کیف هستند. غربی ها اهداف خودشان را بیشتر توسط سازمانهای غیر دولتی مورد حمایت خودشان در اوکراین دنبال می کنند و از راههای گوناگون از دولت طرفدار غرب در اوکراین حمایت می کنند که روسیه این راهبرد غرب را خطری عینی علیه فدراسیون روسیه و منافع بلند مدت مسکو تلقی می کند.
دیدگاهها به غرب روسیه
هنگامی که به نقشه روسیه نگاه می کنید، این واقعیت را مشاهده می کنید که بین کشورهای حوزه بالتیک، ناتو در غرب و اوکراین قرار گرفته و در این حوزه با طیفی از دولتهای ضد روسی از جمله بلاروس و اوکراین مواجه است که عملأ گرایش به سمت غرب دارند. این مناطق برای روسیه منطقه خطر به حساب می آیند و روسیه حاضر نیست تنها نقطه جغرافیایی این محدوده یعنی دونتسک و مینسک که متحد روسیه به حساب می آیند را با تغییر مواجه ببیند.
تغییر رویکردها در این مناطق خطرشان برای روسیه برابر با خطر نازی های مجهز شده به سلاح هسته ای می باشد. حافظه تاریخی روس ها خوب به آنها آموخته است که این کشور تنها در جنگ جهانی دوم به دلیل آسیب پذیری از همین مناطق استراتژیک، بیست میلیون کشته داد و تا چه اندازه ضعیف و متزلزل شد. گذشته تاریخی این مناطق به روسها می آموزد که به هیچ یک از پدیده های جغرافیایی این مناطق اعتماد نکنند؛ از مردمان اروپای مرکزی گرفته تا ترک ها و سفیدپوستان آقن منطقه. لذا هر تحولی در این منطقه خطرات جنگ جهانی و جنگ سرد را برای روس ها به عناوین مختلف گوشزد می کند.
در تحولات اخیر این مناطق بویژه اوکراین، سه چیز آشکار شده است:
اول این که روسها هرگز مستقیم به اوکراین حمله نظامی نمی کنند. زیرا روسیه اگر چه 50000 سرباز را در خط مرزی با اوکراین به خط کرد اما خوب فهمید که مردم اوکراین به اشغالگران خوش آمد نخواهند گفت.
دوم اینکه روسها به رغم ژست تهاجمی که از خود نشان دادند، اما خیلی زود فهمیدند که در صورت حمله نظامی به اوکراین، با رویارویی نظامی غرب و احتمال حملات هوایی امریکا بر ضد اهداف نظامی و انبارهای سوخت خود مواجه خواهند شد.
و سوم اینکه روس ها نگران شورش مناطق ترک نشین این حوزه ژئوپلیتیکی هسنند.
به میزان این دغدغه های روسیه، همان اندازه هم برای قدرت های اروپایی اهمیت امنیتی خط در حال احداث از مسیر لهستان و رومانی به سمت مرکز و شمال اروپا نیز واضح و مشخص است که تداوم تنش ها در این مناطق باعث فشار روس ها به اروپا و احتمال خرابکاری خواهد شد.
همه می دانند که آلمان یک کشور کلیدی در اروپا است. برلین نسبت به تمام تحولات و اتفاقات اوکراین روشن و آگاه است و خود را برای سپر دفاعی از سمت شرق ناتو و اتحادیه اروپا مهیا می سازد، ولی برلین از جنگ سرد دیگری در جهان استقبال نمی کند. آلمان به وضع موجود راضی است و ماجراجویی چندانی در حوادث اخیر منطقه و دخالت های روسیه در اوکراین و کریمه نداشت، مابقی اروپا نیز به تنهایی توان دخالت قاطعانه را ندارند.
در نهایت این بدان معنا است که هرگونه حمایت از شرق اروپا را باید در ایالات متحده امریکا جستجو کرد. واشنگتن در طول حوادث اوکراین ذهن خود را معطوف به حمایت از متحدان اروپای شرقی خود به ویژه دو کشور کلیدی لهستان و رومانی کرد. سفر باراک اوباما به لهستان و سفر جوبایدن معاون رئیس جمهور امریکا به رومانی در اوج تنش های حاکم بر شرق اروپا نشانگر تعهد امریکا به دو متحد اروپای شرقی خود بوده و تضمین دفاع از امنیت ملی این کشورها توسط واشنگتن.
به نظر می رسد تا زمانی که روسها در اوکراین فعال باشند واشنگتن نیز با استفاده از ظرفیت های متعدد از هم پیمانان شرق اروپایی خود پشتیبانی خواهد کرد و حتی اگر لازم ببیند روسیه را تنبیه خواهد کرد. نگرانی اصلی امریکا نیز کشور لهستان است، چون این کشور در تحولات فرامنطقه ای و درون قاره ای بسیار آسیب پذیر است و آسیب پذیری آن تا دشت های شمالی اروپا نیز اثر منفی می گذارد.
لذا امریکا اجازه تهدید لهستان از سوی روس ها را نمی دهد، از طرفی ثبات کشورهای بالتیک بزرگترین ترس در منطقه است. در اینجا تهاجم نظامی روسیه در حال حاضر تهدید نیست بلکه براندازی روسی نگرانی جدی است که امریکا و متحدان اروپایی اش دارند.
روسیه امروزه به مراتب ضعیف تر از گذشته بویژه از دوران جنگ سرد است که از نیروی نظامی متعارفی برخوردار بود. برای روسیه اتخاذ استراتژی تهاجمی بسیار خطرناک و زیان آور است؛ روسیه به جای تفکر نظامی می بایست به دنبال دفاع از دارایی های کلیدی خود باشد.
استراتژی دریایی در حال ظهور در دریای سیاه
کشمکش های موجود در اوکراین منجر به شکل گیری استراتژی جدید امریکا در دریای سیاه و تقویت ناوگان دریایی در سواحل رومانی شده. به طبع این رفتار امریکا، روسها هم در “سواستویل” دست به مانورهای دریایی زدند.
افزایش قابلیت های نظامی و نیروی دریایی امریکا در دریای سیاه بیانگر مضاعف شدن اهمیت دریای سیاه در تحولات جهانی می باشد. همچنین امریکا قابلیت های دفاعی گرجستان را تقویت نموده تا از خط لوله در حال اجراء آذربایجان به اروپا حفاظت لازم را بعمل آورد اما این تقویت نظامی در دریای سیاه توسط امریکا مشکلات دفاعی روسیه را در پیرامون خود چندبرابر کرده است. به ویژه اینکه با جدا شدن شبه جزیره کریمه از اوکراین و الحاق آن به روسیه، ضریب آسیب پذیری دفاعی روسیه را مضاعف شده است. از طرفی، دیدار چاک هگل، وزیر دفاع امریکا از رومانی نشان از اهمیت استراتژیک این مناطق در نحوه رقابت استراتژیک قدرتهای بزرگ دارد.
به این نکته مهم باید توجه کرد که دیپلماسی گسترده بین ایالات متحده و ترکیه و همچنین دیدار رهبران ترکیه، رومانیایی و لهستانی در جریان است. ترکیه بدیهی است که به دلیل انزوای ژئوپلیتیکی و آسیب پذیری ناشی از قطع انرژی تمایلی به ملتهب شدن حوزه دریایی سیاه ندارد.
ترکیه ضمن اینکه تمایل به حفظ اتحاد با ایالات متحده دارد، در درازمدت علاقه اش به کشورهای عراق و ایران به دلیل وابستگی به انرژی آنان بیشتر می شود و همچنین ترک ها نیتی ژئوپلیتیکی به سوریه خواهند داشت.
این موضوعات نشان می دهد که بازیگران منطقه ای در حال شکل دهی ساختارهای اتحاد جدید هستند ولی روس ها در حال حاضر مجبور به در نظر گرفتن شرایط خود در آینده هستند.
موضوع انرژی بطور جدی به قاعده بازی اضافه شده و روس ها موضوع انرژی را مزیتی پایدار برای خود تلقی می کنند. گاز یک اهرم قدرتمند در دست روسیه است و کشورهای نیازمند به گاز روسیه به شدت بدان وابستگی دارند اما این دلیل کافی برای روسیه نیست چون ارزش گاز روسیه و سودآوری آن در صادرات آن است و اگر متوقف شود روسیه نیز شدیدأ متضرر می شود.
بودجه ملی و اقتصاد کلان روسیه به نفت وابسته است، خطر اصلی روسیه در کاهش شدید قیمت نفت و گاز است. در صورت کنترل نشدن آن، اقتصاد روسیه به تلوتلو خوردن می افتد و لذا اقدامات اخیر پوتین و شاخه شونه کشیدن وی در شرق اروپا و اوکراین ناشی از درک ضعیف وی نسبت کشورش روسیه است.
استقرار نیروهای نظامی بعنوان هسته اصلی استراتژی های غربی در مناطق خاص جهان از جمله پیرامون روسیه در حال افزایش است. یکی از دلایل آن کنترل بازار تولید و فروش نفت است. در این میان ممکن است تهران و واشنگتن بر سر فعالیت های هسته ای به توافق برسند که در صورت وقوع چنین اتفاقی، بازار نفت ایران باز خواهد شد و یکی از مراکز اصلی تولید انرژی به جریان خواهد افتاد. نفت اضافی در عراق نیز در حال حرکت به سمت بازار جهانی است. تولید نفت لیبی نیز به زودی از سر گرفته می شود و ایالات متحده می تواند با استفاده از این فرصت و اهرمی که در اختیارش قرار می گیرد به نحو احسن به جولان استراتژیک در جهان مخصوصأ در برابر رقبایش مثل روسیه بپردازد.
لذا با تجزیه و تحلیل منطقی حوادث منطقه شرق اروپا می توان به یک نتیجه کوتاه مدت، که همان محدود کردن کنترل روسیه بر سر راه انرژی اروپا می باشد رسید و یک نتیجه دراز مدت که در یک فرایند استراتژیک در خدمت بی ثبات کردن اقتصاد روسیه خواهد بود.
همه این موارد تهدیدی فوری برای روسیه است چون منابع جدید انرژی در حال کشف و استخراج است و یکی از کشورهایی که محل استخراج نفت خواهد بود، رومانی است. و همه این مخازن جدید انرژی فرصتی را برای ایالات متحده فراهم آورده تا شرکتهای نفتی اش را در این مناطق جغرافیایی فعال کند. مسئله انرژی و نفت قاعده اصلی بازی جغرافیای سیاسی در آینده است. با کشف هر میدان نفتی وسعت بازی ژئوپولیتیکی روسیه محدود خواهد شد و مسکو از چنینی پیامد و سرنوششی نگران است.
روسیه این موضوع را به خوبی می داند و در صدد تنوع بخشی به اقتصاد خود جهت پیشگیری از ضعف های اقتصادی در آینده است و این ضعف برای روس ها کشنده است.
روند تحولات در این مناطق به نفع ایالات متحده است زیرا این تحولات فرصتی را فراهم آورده تا لهستان را مسلح به تجهیزات امریکایی نموده و یک پایگاه دریای بزرگ در رومانی مستقر نماید و بازار نفت را در کنترل خود نگه دارد. واشنگتن نشان داد که آماده کارهای بزرگ است و زیرکانه با بهره برداری از فرصت ها، بدون تلاش یا هزینه مادی اهداف خود را محقق می سازد.
محاسبات جدید
ایالات متحده امریکا در حال حاضر به دنبال دولت طرفدار غرب در اوکراین است زیرا در صورت وجود دولتی وابسته به غرب، روسیه به موضعی کاملأ تدافعی خواهد رسید و تهدید در یک قدمی مسکو خواهد بود. در صورت استقرار چنین وضعیتی در اوکراین، بلاروس نیز عاملی بی ثبات کننده برای روسیه باقی می ماند، در این صورت فائق آمدن روسیه بر مشکلات کاری بسیار دشوار خواهد بود.
تنها سلاح موثر روسها، قطع گاز به اروپا است که آن هم با توجه به اقتصاد ضعیف روسیه تهدیدی کوتاه مدت است. بررسی ها نشان از ظرفیت های ناامن زا و آسیب پذیری استراتژیک روسیه در آینده دارد و این موضوع روس ها را به شدت رنج می دهد.
در حال حاضر روسیه دو انتخاب بیشتر ندارد:
اول این که اوکراین بی ثبات باقی بماند؛ در این صورت موفقیت روسیه نامشخص است. ضمن اینکه از واکنش رقیب قدرتمند خود یعنی امریکا نیز بی خبر است. به هر حال روسیه نباید از تحرکات واشنگتن در لهستان، رومانی و ترکیه غافل باشد چون تحرکات روسیه زمینه را برای حضور نیروهای خارجی و چند ملیتی در این منطقه فراهم می کند و اگر این اتفاق صورت گیرد روسیه متحمل هزینه های زیادی برای خنثی سازی تهدیدات در آینده خواهد شد.
انتخاب دوم: تضمین تمامیت ارضی اوکراین و تجدید نظر در خصوص وضعیت شبه جزیره کریمه.
حوادث اوکراین نشان داد که استراتژی غرب در این بحران، خلق تهدید و در دراز مدت علیه منافع اساسی روسیه می باشد. این بدان معنا است که غرب تمایل دارد با راه اندازی قابلیت های نظامی تهاجمی رومانی، دفاع لهستان را در تقابل احتمالی آینده تضمین نماید. اما رکن اصلی استراتژی روسیه در قبال این استراتژی غرب، ایجاد تقابل در حوزه انرژی است که در صورت راهبردی شدن سیاست امریکا در اوکراین، دست به اقدام انتحاری در حوزه نفت و گاز بزند و به این طریق رقبای خود را تحت فشار گذارد.
روس ها در بحران اخیر دست به محاسبات متعدد سیاسی و تاکتیکی زدند تا با بی ثبات کردن اوکراین اهداف مورد نظر خود را محقق کنند. اما آنها مثل همیشه از هزینه های احتمالی این اقدام غافل بودند، ولی تا حدودی هم در خنثی سازی اهداف غرب بخصوص با الحاق موقت کریمه به خاک خود موفق بودند. اما آیا در بحران اخیر اوکراین، آلمان چراغ سبز خاصی به مسکو نشان داده؟
با توجه با سابقه تاریخی عملکرد آلمان ها، من به نقش مثبت آنها در خاتمه بحران اوکراین شک دارم.
نقطه نظر ایلات متحده در شرایط کنونی در خصوص اوکراین این است که اوکراین غرب گرا اما یک منطقه بی طرف و حائل باقی بماند با این ویژگی که منشأ بروز درگیری یا رویارویی غرب با روسیه نشود. امریکایی ها با در نظر گرفتن اهمیت اوکراین برای روسیه، در محاسبات خود با احتمال هرگونه رفتار یکسویه از سوی روسیه، به مسائل این منطقه می نگرند و در صورت دخالت آشکار روسیه، در صدد تضعیف مسکو برخواهند آمد.
اوکراین محل برخورد شدید منافع غرب و روسیه به شمار می آید به گونه ای که هرگونه اقدام از سوی غرب در این منطقه ژئوپایتیکی که اقتصاد ضعیف روسیه را هدف قرار داده، منجر به واکنش سریع مسکو می شود و در صورت تداوم این برخوردها و تنش ها ، اوکراین بعنوان یک منطقه نبرد در جنگی سرد باقی خواهند ماند.
انتهای پیام