اصول و قواعدی برای اجتهاد و استنباط احکام فقهی /منهاج دشتی
به گزارش انصاف نیوز، ابراهیم منهاج دشتی در یادداشتی در وبلاگ خود درباره ی «اصول و قواعدی برای اجتهاد و استنباط احکام فقهی اصل اول تا دهم»، نوشت:
مقدمه: در باره روش مورد نظر:
با اینکه از یک خانواده روحانی هستم و تحصیلات حوزهای خود را هم در نجف گذراندهام که غالبا گرایش به فقه و مرجعیت و شبه مرجعیت یا حد اقل مدرسی فقه و اصول به طور سنتی داشتند، هر چند که اکثرا هم در بین راه میماندند و به حد اقل مقصد هم نمیرسیدند، ولی در عین حال در طول دوران تحصیل و حضور در حوزه نجف و قم و در تمام سالیانی که در صدد بهره برداری از تحصیلات و مطالعات و تجربیات حوزهای خود بودهام که جمعا به حدود پنجاه و هشت سال میرسد ، هیچ وقت در جهت رسیدن به مرجعیت یا شبه مرجعیت و حتی استادی فقه و اصول به روش سنتی متعارف در حوزهها قدمی برنداشته و نقشه و طرحی هم برای آن در سر نپروراندهام. بلکه به دلیل رنج و غصهای که از نواقص برنامهها و روش درسی حوزه و اوضاع نا بسامان روحانیت در دل داشتهام، همواره در صدد تهیه مقدماتی در جهت تغییر و اصلاح این اوضاع بودهام.
به عبارت دیگر، جهت فکری ، منش ، روش، و طرحها و نقشههایم در جهت تغییر و اصلاح و نفی عادات و مقبولات زیانبار بوده نه در جهت بهره برداری از آنها برای کسب موقعیت. عدم تقید به بعضی از عادات و عرفیات صنفی که عادتا برای جلب نظر عوام و تفوّق بر رقیبان و رسیدن به مقام، به کار برده میشود، نیز به همین دلیل بوده نه به دلیل عدم اطلاع از نقش و تاثیر چنین ژستها.
البته بوده و هستند کسانی که مانند من در صدد تغییر و اصلاح میباشند ولی مصلحتا و برای نفوذ در جمع روحانیت سنتگرا و مقلدان آنها با آنها مماشات میکنند و مانند آنها بخش عمدهای از وقت و امکانات خود را صرف تقید به بعضی از عادات و رسوم صنفی مینمایند. و به اصطلاح روز در باطن رادیکالند و در ظاهر محافظهکار. ولی این جانب به تظاهر و سازشکاری عادت نکردهام بلکه در صدد این هستم که در حد توان، نظرات و برداشتهای خود را به طور صریح و آشکار بیان نمایم. و الله المسدّد للزّلل و الموفّق للصّواب.
نظر به اینکه بسیاری از احکام اسلام، هم در کتب شیعه و هم در کتب اهل سنت با آمیختگی با نوعی از توهمات مطرح شده به طوری که باعث خروج آنها از مسیر واقعی و طبیعی خود شده و آنها را به گونهای رمزآلود و غیر منطبق با موضوعات مورد نظر جلوهگر ساخته است؛ همان طور که در “مرامنامه” سایت به آن اشاره شده، و از سایر مقالات منتشر شدهی همین سایت در موضوع فقه هم بر میآید، این جانب در صدد این هستم که در جهت تجرید و پالایش معارف و احکام اسلام از توهم گرائی و اختلاط با خرافات و موهومات که آفت و عامل تحریف همه ادیان الاهی بوده، در حد بضاعت و توان خود قدمی بردارم.
این انگیزه و این هدف ایجاب میکند که چنین احکامی از زاویه دیگری که به تصور من مورد غفلت واقع شده مورد بررسی قرار گرفته و مطرح شوند. بنا بر این پیش از طرح مسائل و احکام مورد نظر، لازم است به تعدادی از اصول و مبانی فقهی مورد نظر که نقش مؤثر در شناخت و تبیین و توضیح زوایای دیگر این احکام دارد به طور خلاصه اشاره شود.
اصل اول:: هدف از این برنامه فتوی برای تقلید محض نیست.
در صدر اسلام مسئله تقلید محض و تکیه به فتوی و تمسک به آن و انداختن تمام مسؤلیت به گردن صاحب فتوی بدون اینکه خود مکلف شخصا هم اطمینانی به صحت آن فتوی حاصل نماید؛ مطرح و متعارف نبوده. بلکه اشخاص، احکام مورد احتیاج را از اهل خبره میپرسیدند و در صورت اطمینان به صحت قول آنها به آن عمل میکردند. همان طور که در غیر احکام دینی وقتی چیزی نمیدانستند از اشخاص مطلع جویا میشدند و در صورت اطمینان به قول آنها، آن را به کار میبستند. این مطلب از مسلمات و واضحات تاریخ اسلام است و در بیشتر کتاب های فقه و اصول به آن اشاره شده و به طور خاص در کتبی که به نحوی به تاریخ فقه و فقها و تاریخ صدور فتوی در صدر اسلام پرداخته اند، به تفصیل بیان شده است. از جمله در کتاب “تاریخ التشریع الاسلامی” تألیف شیخ محمد خضری بک و کتاب “ادوار علم الفقه و اطواره” تألیف شیخ علی کاشف الغطاء.
مسئله رجوع به اهل خبره و استفاده از نظرات آنان امری است عرفی و عقلائی که در همه امور و در بین همه انسان ها متعارف و معمول است و چیزی نیست که اختصاص به احکام فقهی داشته باشد. در مسائل پزشکی و درمان که کاملا تخصصی است، و همه مردم به پزشک مراجعه میکنند،هم، تقلید محض مطرح نیست بلکه معمولا مردم به طور آزمایشی به نسخه پزشک عمل میکنند و منتظر نتیجه میشوند. و در موارد حساس هم به نظر یک پزشک اکتفا نمیکنند بلکه به پزشکان متعدد مراجعه میکنند و بعد از حصول اطمینان ولو به طور نسبی به اقدام مناسب میپردازند. و در مواردی که به نتیجه قابل اعتمادی دست نیابند دست به اقدامی نمیزنند بلکه منتظر تشخیص قابل اعتماد میمانند.
با توجه به این امر سعی من بر این است که احکام فقهی را توأم با استدلال مطرح نمایم. البته استدلالی که برای اشخاص غیر متخصص که تا حدودی به طور استدلالی با اسلام آشنا باشند و حد اقل در مسائل عقیدتی مقلد نباشند هم، قابل ارزیابی و درک باشد. به طوری که اگر به وسیله این استدلالها ولو با کمک گرفتن از مطالعه و تحقیق، به نتیجه قابل اعتمادی دست یابند بتوانند به آن متمسک شوند و به آن عمل نمایند ولو با مقداری تعدیل و تصحیح و ویرایش.
بنا بر این در این برنامه، مسئله اصدار فتوی از سوی این جانب و انتظار تقلید محض از دیگران به هیچ وجه مطرح نیست.
اصل دوم: اسلام دین و آئین اُمّیها بود
همان طور که در آیه 157 سوره اعراف می فرماید(الَّذِینَ یَتَّبِعُونَ الرَّسُولَ النَّبِیَّ الْأُمِّیَّ الَّذِی یَجِدُونَهُ مَکْتُوبًا عِنْدَهُمْ فِی التَّوْرَاةِ وَالْإِنْجِیلِ…) و باز در آیه 158 همین سوره می فرماید( فَآَمِنُوا بِاللَّهِ وَرَسُولِهِ النَّبِیِّ الْأُمِّیِّ الَّذِی یُؤْمِنُ بِاللَّهِ وَکَلِمَاتِهِ…) پیغمبر اسلام، محمد پاک امّی بود. سواد خواندن و نوشتن نداشت. نه کتب ادیان گذشته مانند تورات و انجیل و اوستا خوانده بود و نه کتب دانشمندان گذشته یونانی، رومی، ایرانی، هندی و غیر اینها. پیش هیچ استادی درس نخوانده بود حتی به طور شفاهی هم از کسی چیزی نیاموخته بود. مانند حضرت عیسی نبود که تورات خوانده باشد و بعد انجیل بر او نازل شده باشد و مانند حضرت موسی نبود که از تعالیم و آموزه های باقی مانده قوم خود که امت حضرت ابراهیم خلیل(ع) بودند بهره گرفته باشد و بعد از گزراندن هشت یا ده سال در خدمت شعیب پیغمبر به رسالت مبعوث شده باشد و بعد دستورات الاهی وحی شده به خود را، به دست خود نوشته باشد. و مانند مانی نبود که بعد از بهره گیری از کتب ادیان گذشته به طرح دین خود پرداخته باشد. و مانند سقراط و افلاطون و ارسطو و بودا و کنفوسیوس نبود که از کتب متقدمین استفاده کرده و بعد خود به اجتهاد و نظریه پردازی پرداخته باشد.
و همان طور که در آیه 2 سوره جمعه می فرماید(هُوَ الَّذِی بَعَثَ فِی الْأُمِّیِّینَ رَسُولًا مِنْهُمْ یَتْلُو عَلَیْهِمْ آَیَاتِهِ وَیُزَکِّیهِمْ وَیُعَلِّمُهُمُ الْکِتَابَ وَالْحِکْمَةَ) قوم و ملت او هم امّی بودند. نه کتابی دینی در بین آنها وجود داشت و نه کتابی علمی. مانند بابلیان و مصریان و یونانیان و رومیان و ایرانیان و حبشیان نبودند که سابقه ای در تمدن و علوم داشته باشند و صاحب نظرانی در علوم اجتماعی، پزشکی، و نجوم در بین آنها وجود داشته باشد.
البته به تمام معنی و به طور کامل هم خالیالذهن نبودند بلکه اهل ادبیات و لغت و شعر و خطابه بودند و شعرا و خطبای زبردستی در بین آنها به وجود آمده بود. قبیلۀ او یعنی قریش واسطه تجارت بین یمن و شام بودند و تجار یمن هم با هند مراوده داشتند. شام هم منطقه ای از کشور روم بود. واز این طریق تجاری گوشه هائی از فرهنگ و تمدن هند و روم به مکه رسیده بود.
ولی شعر و خطابه و فرهنگ و سوابق تاریخی و آداب و مقررات آنها که به تمام معنی عشایری بود و با فرهنگ عشایری سایر اقوام بسیار متفاوت بود، به طور شفاهی و با تکیه بر حافظه از نسلی به نسلی منتقل شده بود و طبیعی است که در طول تاریخ دستخوش تغییرات و تحولات زیادی شده باشد.
به عبارت دیگر ادبیات، باورها، تصورات، عادات و رسوم و همه اندوختههای ذهنی آنها در طول تاریخ به صورت خودرو به وجود آمده و کاملا به طور طبیعی و بدون دخل و تصرف برنامه ریزان و پادشاهان در گزر طولانی تاریخ به مسیر خود ادامه داده. مضافا بر این، مانند همه اقوام ابتدائی و غیر متمدن همه باورها و اندوخته های ذهنی خود را ابدی و دائمی میانگاشتند و به ذهنشان خطور نمیکرد که چنین اندوخته هائی در طول تاریخ تدریجا و متکاملا به وجود آمده و دستخوش تغییرات شده باشد.
اصل سوم: مراحل تدوین قرآن و حدیث
ملتی که از ادوار بسیار کهن تاریخ، روزگار خود را این چنین سپری نموده و با کتابت و دسته بندی مضامین و محتویات فکری و ذهنی خود سر و کاری نداشته و هیچ وقت در صدد ثبت و ضبط اندوخته های خود بر نیامده، بلکه چنین اموری به ذهنش هم خطور نکرده، طبیعی است که تا دهها سال در صدد دسته بندی و تنظیم و ثبت و ضبط برداشت های خود از اسلام بر نیاید. و نتواند دستورات و احکام اسلام را به طور بایسته تعریف و تفسیر نماید.
مسلمین از ابتدای ظهور اسلام در صدد تدوین احکام و دستورات اسلام بر نیامدند آیات و سور قرآن را با تکیه بر حافظه قوی خود یاد میگرفتند و میخواندند و بعد که در صدد کتابت قرآن برآمدند با نوشت افزار آن زمان و با خط و املای بسیار ناقص شروع به نوشتن کردند نه روی کاغذ و نه در دفتر بلکه روی تکه های استخوان و چوب شاخه درخت خرما و پوست حیوانات که امکان جمع آوری آنها در یک دفتر و یک مجلد وجود نداشت. جمع قرآن در یک مجلد به نام مصحف چیزی بود که بعد از وفات حضرت پیغمبر(ص) انجام گرفت.
باید توجه داشت که جمع آوری آیات و سور قرآن در یک جلد به نام مصحف، دسته بندی موضوعی ندارد بلکه سورهها و آیات مکی و مدنی آن کاملا از هم متمایز نیست. و حتی بعضی از سورههای مکی، بعضی آیات آن مدنی است و بعضی از سوره های مدنی، بعضی آیات آن مکی است. حتی اینکه بعضی مفسرین شیعه گفته اند بعضی آیات قرآن، اولش مربوط به یک موضوع، و آخرش مربوط به موضوع دیگری است.
این بود وضع ثبت و نوشتن قرآن. اما کتابت اقوال و اعمال حضرت رسول(ص) که حالت تفسیر و تبیین و تکمیل قرآن داشت که در زمان حیات آن حضرت به صورت جدی مطرح نشد مگر در موارد بسیار معدودی و بعد از وفات آن حضرت هم به دلیل ترس از مخلوط شدن قرآن به آن تا اواخر قرن اول تاریخ اسلام ممنوع بود و در اواخر قرن اول یعنی بعد از انقراض صحابه و اکثر تابعین و اختلاط احادیث حضرت رسول(ص) با آراء اشخاص و شیوع احادیث دروغ که نیاز به نوشتن به اوج خود رسیده بود، به دستور خلیفه اموی عمر بن عبد العزیز بن مروان، نوشتن حدیث شروع شد.
مضافا بر این کتابت حدیث یعنی اقوال حضرت رسول(ص) و اعمال او که بنا بود الگو و دستور اسلام باشد تا دهها سال مخلوط به اقوال و آراء صحابه و تابعین بود و در قرن سوم که بنا شد حدیث مجرد از آراء صحابه و تابعین و فقها باشد کتب حدیث نوشته و تألیف شد.
مطلب دیگر اینکه کتب حدیث در مرحله اول عنوان تألیف داشت یعنی فقط جمع آوری میشد و به صورت موضوعی دسته بندی نمیشد. و دسته بندی موضوعی در مراحل بعد انجام گرفت که عنوان تصنیف به خود گرفت.
خلاصه اینکه نوشتن حدیث در زمان حضرت رسول(ص) مورد توجه نبود و در زمان خلفا تا اواخر قرن اول ممنوع بود و بعد که اجازه نوشتن داده شد در مرحله اول مخلوط به آراء فقها بود و در مرحله بعد سعی شد که از آراء اشخاص تصفیه شود. و باز در مراحل اولیه فقط صورت تألیف داشت و در مراحل بعد تدریجا به صورت تصنیف در آمد یعنی به صورت موضوعی دسته بندی شد.
اصل چهارم: نکاتی در باره روش استنباط احکام از قرآن کریم:
فقها و اصولیین همه فرق اسلامی اتفاق نظر دارند که قرآن کریم اولین منبع برای استنباط احکام فقهی است و احدی در این مطلب نظر مخالفی اظهار نداشته، مگر اخباری های شیعه که معانی ظاهر آیات را حجت نمیدانند و بدون تکیه به روایاتی که خودشان در تفسیر آیات مربوطه روایت می کنند به معنی ظاهر آن آیات استناد نمیکنند. فیض کاشانی که گرایش به اخباریگری دارد در مقدمات تفسیر صافی به طور مفصل به اثبات این مطلب پرداخته است.
ولی در عین حال که همه فقها در استنباط احکامی که در آیات قرآن بیان شده، به آن آیات استناد میکنند، با کمال تأسف در بیشتر آن احکام اختلاف نظر دارند و منشأ آن اختلافات هم اختلاف آنها در تفسیر آیات است.
عوامل نیاز به تفسیر قرآن و دلیل این همه اختلاف در تفسیر آیات:
با اینکه قرآن برای ارشاد و هدایت و آموزش عامه مردم حتی کسانی که سواد خواندن و نوشتن ندارند نازل شده و با اینکه به طور مکرر در خود قرآن آمده که آیات آن واضح و بیّن و روشن است و برای ابراز این مطلب کلمات “کتاب مبین” و “آیات بیّنات” و “بیّناه للناس” و امثال این تعبیرات در قرآن بسیار به کار برده شده، در عین حال مسلمین در فهم قرآن دچار مشکل شدند و در این زمینه به تألیف کتب پرداختند و برای تفسیر و توضیح معانی آبات قرآن این همه کتاب و تفسیر نوشته شد و هنوز هم به طور مستمر بر کتب تفسیر افزوده میشود.
به عبارت دیگر با وجود این همه تأکید بر واضح و بیّن بودن آیات قرآن دلیل تألیف این همه کتب در طول تاریخ برای تفسیر و تأویل آن چیست؟ و آیا در اینجا تناقضی و جود دارد؟
در پاسخ به این سؤال به بعضی از عوامل نیازمند شدن مسلمین به تفسیر و تأویل قرآن و عوامل کثرت اختلاف در معانی آیات آن اشاره میشود.تا اینکه دلیل کثرت اختلاف در احکامی که در قرآن بیان شده روشن شود.
یک- اشارهای بودن بسیاری از آیات :
آیات قرآن کریم از طریق وحی به حضرت محمد (ص) القا شده است. وحی به معنی الهام و جرقه زدن در ذهن و روح انسان است و آیه به معنی نشانه و علامت است.و مقتضی و پیام این دو کلمه این است که قرآن متضمن نکات و اشارات لطیف و باریکی باشد که دریافت آنها نیاز به غور و تعمق بسیار و کنجکاوی در بین کلمات و عبارات آن دارد بنا بر این احتمال اینکه قرآن متضمن بعضی از نکات ظریف و لطیف و دقیقی باشد که به طریق ایماء و اشاره و رمز بیان شده باشد، احتمال دور از انتظاری نیست.
برای رسیدن به نکات و معانی قرآن دو راه وجود داشت یکی قرائت با تدبّر و تأمّل به طور مکرر به عنوان یک عبادت که بسیار مورد تأکید قرار گرفته و در صدر اسلام مورد عنایت و توجه بسیار بوده. و در زندگینامه بزرگان دین یاد آوری میشده که میزان قرآن خواندن او تا چه اندازه بوده و هر چند روز یک بار قرآن را ختم می کرده است. و در باره بعضی از آنها نقل شده که در ماه رمضان روزی یک بار قرآن را ختم میکرده و این خیلی غریب نیست چون بسیاری از مسلمین در آن زمانها حتی کسانی که سواد خواندن نداشتهاند حافظ قرآن بودهاند و اکثر مردم حد اقل حافظ بخشی از قرآن بودهاند. و این طور نبوده که به حفظ سوره حمد و یک سوره کوچک برای خواندن در نماز اکتفا نمایند.
راه دوم برای رسیدن به نکات و اشارات قران درس و مطالعه کتب تفسیر و روایات شأن نزول آیات و سور بود که در همین راستا کتب تفسیر و شأن نزول نوشته شد و در طول تاریخ بر تعداد و کیفیت و تنوع آن افزوده شد.
و طبیعی است که افراد بسیاری برای دستیابی به آن نکات و اشارات از طرق مختلف به تحقیق و جستجو و کنکاش بپردازند. و چون افراد از لحاظ قدرت درک و فهم و اندوختههای ذهنی، بسیار متفاوتند و ایدهها و گمشدهها و شبهات آنها هم بسیار متفاوت است طبیعی است که فهم و برداشتهای آنها از مفاهیم آیات هم متفاوت باشد.
دو – نزول از عالم غیب به عالم ماده:
آیات قرآن کریم و مفاهیم و معانی آن نکات و رموز و اشاراتی است که از عالم غیب و جهان برتر از جهان محسوسات به جهان ماده فرود آمده و با قدرت درک و فهم بسیاری از انسانها که مستغرق در محسوسات و مادیاتند فاصله بسیار دارد.
سه – نارسائی لغت برای معانی بسیار ظریف:
لغات و ادیبات و عبارات متعارف در بین انسانها غالبا و معمولا برای ابراز معانی محسوس و ملموس و قابل مشاهده و رؤیت به کار برده میشود وگنجایش و ظرفیت مطالب لطیف و دقیق ندارد.این مشکل اختصاص به مطالب وحیانی قرآن ندارد بلکه در بیان مطالب ادبی برخواسته از فکر بشر نیز همین مشکل وجود دارد. دلیل کثرت استفاده از مجاز و استعاره و کنایه و امثال این امور در بین شعرا و نویسندگان و ادبای سطح بالا از قبیل حافظ و سعدی و نیاز اشعار و متون ادبی ظریف آنها به تفسیر و توضیح نیز همین است.
چهار- نقش رسوبات بیماری توهم گرائی در تفسیر قرآن:
توهم گرائی و کشش به موهومات که از ادوار گذشته بسیار دور در ذهن و مغز انسان فرو رفته و هزاران سال تقریبا همه نژادها در همه مناطق زمین را به پرستش موهومات سوق داده. ارباب انواع پرستی یونانیان و رومیان و دو گانه پرستی و آتش پرستی ایرانیان و ستاره پرستی بابلیان و فرعون پرستی مصریان و بت پرستی اعراب پیش از اسلام، از همین جا نشئت گرفته که انسان به دلیل ضعف در شناخت خدای یگانه و پرستش او، طبیعتا گرایش به موهومات پیدا کرده و این بیماری در طول تاریخ در ذهن او رشد کرده و از روی همین بیماری و برای جبران این ضعف خود به تراشیدن معبودات و خدایان دروغین پرداخته است،
با وجود بعثت این همه پیامبران و دعوت به توحید و بحث و تبلیغ برای هدایت بشر و محو موهوم پرستی که همه هستی خود را فدای هدف خود کردند. و با وجود موفقیتهای عظیم آنها، این بیماری روانی به طور کلی از بین نرفت و ریشه ها و رسوبات آن از ذهن بشر پاک نشد تا اینکه زمینه و شرائط تحریف ادیان الاهی را به وجود آورد و دین حضرت ابراهیم و حضرت موسی و حضرت عیسی تحریف شد.
بعد از بعثت پیمبر اسلام و تحکیم پایه های اسلام هم این بیماری به طور کلی محو و نابود نشد. بلکه ریشهها و رسوبات آن در اعماق مغز بسیاری از مسلمین باقی ماند و با تعالیم و دستورات توحیدی اسلام مخلوط شد و زمینه انحرافات را مهیا ساخت. و مضافا بر این چون باقی مانده آن موهومات به لباس توحید مزیّن گشت تشخیص و تفکیک آنها از آموزه های توحیدی مشکل تر و پیچیده تر شد.
به عبارت دیگر ویروس ریشه های شرک به جا مانده از ادوار کهن بت پرستی، به طور ظریف و لطیفی، مرموزانه، بسان یک بیماری غیر محسوس نا مرئی، در تعلیمات حیات بخش اسلام نفوذ کرد و باعث بیماری اذهان بسیاری از اهل توحید شد. و در نتیجه بسیاری از آیات قرآن که در ابتدای نزول، معانی آنها روشن و بیّن بود به صورت مجمل و قابل حمل بر معانی متعدد در آمد و مسلمین نیازمند به تفسیر و تاویل آنها شدند و این همه اختلاف در معانی آنها به وجود آمد.
پنج: تبدیل آیات محکمات به آیات متشابهات
به تعبیر خود قرآن کریم که در آیه 7 سوره آل عمران می گوید:( هو الذی أنزل علیک الکتاب منه آیات محکمات هن امّ الکتاب و اخر متشابهات…) آیات قرآن بر دو قسماند، محکمات و متشابهات. آیات محکمات آیاتی هستند که معانی آنها ظاهر و روشن باشد. قسمت عمده قرآن از این آیات تشکیل میشود. متشابهات آیاتی هستند که معانی آنها ظاهر و روشن نباشد. بلکه قابل حمل بر معانی متعدد شبیه به یکدیگر باشند. آیات متشابهات با مراجعه به آیات محکمات مورد تفسیر قرار می گیرند.
ولی در عصر حاضر ما به تعداد قابل ملاحظه ای از آیات محکماتی که معانی آنها مورد اختلاف نباشد و مرجعی برای تفسیر آیات متشابهات باشند دسترسی نداریم. چون با مراجعه به تفاسیر قرآن کمتر آیه ای دیده میشود که مفسرین در معنی و تفسیر آن اختلاف نداشته باشند. به عبارت دیگر روایات متعارض در شأن نزول آیات و اقوال متعدد در تفسیر آنها باعث شده که آیات محکمات، حتی آیات احکام که معمولا صریح الدلاله تر از سایر آیات هستند هم تبدیل به آیات متشابه شوند.
واضح ترین نمونه از آیات محکماتی که تبدیل به متشابهات شدهاند آیه وضو است یعنی آیه 6 سوره مائده که می فرماید: یا أیّها الّذین آمنوا إذا قمتم إلی الصّلاة فاغسلوا وجوهکم و أیدیکم إلی المرافق وامسحوا برئوسکم و أرجلکم إلی الکعبین…که از صدر اسلام تا کنون هیچ مفسری نگفته این آیه از آیات متشابهات است ولی در عین حال از آیاتی است که معنی آن بسیار مورد اختلاف قرار گرفته نه تنها بین سنی و شیعه بلکه بین خود سنیان هم مورد اختلاف است با مراجعه به کتاب” الفقه علی المذاهب الاربعة” و کتاب” الفقه علی المذاهب الخمسة” تألیف مرحوم محمد جواد مغنیة و رساله توضیح المسائل این مطلب کاملا روشن می شود.
مضافا بر این شگفت انگیز تر این که همه مفسرین و فقها اذعان دارند و از مسلمات تاریخ هم هست که حضرت رسول (ص) صدها بلکه هزاران بار در مرئی و منظر صدها بلکه هزاران نفر از اصحاب خود وضو گرفته و آنها وضو گرفتن آن حضرت را که تفسیر و تطبیق آیه وضو است مشاهده کرده و همان اصحاب هم ناقل سنت و سیره او به تابعین بوده و هزاران بار در مرئی و منظر آنها وضو گرفته اند و تابعین هم در مرئی و منظر نسل بعد از خود وضو گرفته و کیفیت وضو گرفتن اصحاب پیمبر را هم برای آنها بیان کرده اند.
به عبارت دیگر همه فقها بیتردید آیه وضو را از آیات محکمات واضح الدلاله به حساب آورده اند و از طرف دیگر همه اذعان دارند که دهها هزار نفر کیفیت وضو گرفتن حضرت رسول (ص) و اصحاب او و تابعین اصحاب او دیده و شنیده و برای نسل بعد روایت کرده اند و همه شرائط مورد اتفاق قرار گرفتن کیفیت وضو موجود بوده و هیچ دلیلی برای اختلاف در آن وجود نداشته و مسئله ای سیاسی و اقتصادی هم نبوده که اشخاص برای حفظ منافع خود به اختلاف در آن دامن زده باشند. پس چه امر یا اموری باعث شده که این مسئله تا این اندازه مورد اختلاف واقع شده.
عامل این اختلاف یک بیماری بسیار نیرومند و مزمن و مرموز و گسترده است که نه تنها باعث اختلاف در وضو شده بلکه صدها و هزارها مورد از دستورات اسلام را از مسیر خود منحرف ساخته و آنها را خنثی و بی اثر ساخته است. تا این عامل و واضح تر بگویم این بیماری به طور کامل شناخته نشود و چارهای برای علاج آن در نظر گرفته و اجرا نشود هیچ اقدام و جهاد و انقلابی برای تطبیق دستورات اسلام به ثمر نخواهد رسید. شرط اصلی پیروزی همین است و دلیل اصلی شکست همه مبارزات و قیامها در عصر حاضر برای اعاده موقعیت و قدرت اسلام نیز همین بیماریاست و تأثیر سایر عوامل در این شکست ها عمدتا به دلیل عدم علاج همین بیماری و همین ویروس است که شرایط ضعف و یأس و نومیدی را فرا هم آوده وزمینه پیروزی مخالفین را به وجود آورده است.
اصل پنجم: نقش توهم گرائی در تحریف احکام اسلام
ویروس و بیماری توهم گرائی که ریشه در عمق روان انسان دارد و از ادوار بسیار کهن تاریخ، ذهن و اندیشه او را از توحید و یگانه پرستی منحرف ساخته، و به انواع گوناگون شرک مبتلا نموده، در اثر بعثت حضرت رسول (ص) و تعالیم حیات بخش اسلام و قرآن کریم به طور کلی از بین نرفت بلکه ریشه و بذر آن باقی ماند و از باور های انحرافی مسلمین که در بین عربها رنگ و بوی عشایری داشت و در بین ایرانیان رنگ و بوی شاه پرستی داشت، تغذیه کرد و تعالیم و دستورات اسلام را تحت تأثیر قرار داد.
سابقه این بیماری در طول تاریخ یشر:
الف: آنچه از آثار باستانی و تاریخ تمدن ویل دورانت به دست میآید:
مضافا بر آنچه از آثار باستانی اقوام گذشتهی ما بعد تاریخ مانند ایلامیان و بابلیان و آشوریان و مصریان و ایران باستان و غیر اینها به دست می آید که برای هر کس که بخواهد به تحقیق و مطالعه در آنها بپردازد قابل مشاهده و رؤیت است، کتاب عظیم تاریخ تمدن ویل دورانت که تقریبا به زبان های عمده دنیا ترجمه شده و تاریخ همه اقوام ونژاد های بشر در کره خاکی را از طریق آثار به جا مانده در قبرها و معابد و منازل آنها و مکتوبات باز مانده آنها بر روی سینه کوه ها و سنگ ها و سفال ها و خشت ها مورد مطالعه و برسی قرار داده، و سیر تحول تمدن بشر از قرون ماقبل تاریخ تا اواسط قرن بیستم را در معرض دید جهانیان قرار داده است.
در این کتاب در ضمن مطالب مربوط به هر قوم، فصلی به دین و تصورات مذهبی و معابد و نحوه پرستش آنان اختصاص یافته و نمائی از ذهنیات آنها در باره نحوه پرستش آنها و ذهنیات آنها نسبت به مبدأ خلقت و عوامل مؤثر در خلقت و سرنوشت انسان به نمایش گذاشته شده. با مراجعه به هر یک از آن فصلها و برسی گرایشات گوناگون اقوام مختلف به خوبی روشن میشود که همه اقوام در همه قارهها و جزائر کره خاکی دچار اوهام پرستی بوده اند. گرایش و رویکردی به این گستردهگی مسلما حکایت از این دارد که این حالت در اعماق روح و روان انسان ریشه دارد.
البته اصل این حالت به طور کلی، ممکن است بیماری محسوب نشود، بلکه مرحله ای از مراحل تکامل ذهن و اندیشه بشر به حساب آید که در اثر فطرت و احساس نیاز به معرفت و خدا جوئی انسان به وجود آمده و چون در صدد درک و شناخت چیزی برآمده که از سطح فکر و اندیشه اش بسیار برتر بوده از روی عجز و ناچاری به موجودات خیالی روی آورده و در حدود قدرت درک خود در ذهن خود معبوداتی برای خود تراشیده و به پرستش آنها پرداخته است.
ب: آنچه از قرآن کریم به دست میآید:
اگر به تاریخ و سرگذشت پیامبران و مصلحان اجتماعی که داستان آنها در قرآن کریم به طور خلاصه و اشاره نقل شده مرور کنیم می بینیم که تقریبا همه آنها برای مبارزه با اوهام پرستی قیام کرده اند و خواستهاند افکار و اذهان بشر را از گرایش به بت پرستی و ستاره پرستی و ماه و خورشید پرستی و انسان پرستی و معبودات دیگر پاک نمایند. و این جریان به خوبی روشن می کند که همه امت های آنها دچار بیماری اوهام پرستی بوده اند و پیامبران و مصلحین اجتماعی در صدد علاج آن برآمده اند و هر پیمبر و مصلحی تقریبا همان نقشه ی هم رزمان سابق خود را پیگیری می کرده است.
و از طرف دیگر از مضمون همین آیات نیز استفاده می شود که هیچ پیمبر و مصلحی به موفقیت کامل دست نیافته است.در آیه 30 سوره یس در این باره میفرماید: ( یا حسرتا علی العباد ما یأتیهم من رسول إلا کانوا به یستهزؤن) “وای به حال بندگان که هیچ پیمبری به سوی آنها نیامد مگر اینکه او را به تمسخر گرفتند.”
اگر به تحلیل و تفسیر مسائل تاریخی ادیان گذشته مانند یهودیت و مسیحیت و عوامل تحریف و اختلافات پیروان آنها و نحوه شکل گیری مذاهب گوناگون در داخل هر یک از آنها بپردازیم به این نتیجه می رسیم که دلیل عمده اکثر اختلافات و مذاهب متعددی که در بین پیروان آنها به وجود آمده، نیز ریشه های باقی ماندهی همان گرایش به موهوم پرستی بوده است.
به عبارات مختلف و از طرق مختلف از حضرت رسول(ص) نیز نقل شده که بارها فرموده: انحرافاتی که در امت های گذشته اتفاق افتاده در امت من نیز رخ خواهد داد.
با مرور اجمالی به انحرافات پیش آمده در ادیان گذشته و مقایسه آنها با آنچه در بین مسلمین واقع شده به خوبی روشن می شود که با وجود آن همه موفقیت پیمبر اسلام و آن همه خیرات و برکاتی که از ناحیه اسلام و مسلمین به جامعه جهانی رسیده، در عین حال بسیاری از رسوبات ذهنی و فکری که نوع بشر مبتلا به آن بوده، در بین مسلمین باقی مانده و در بین تعالیم و دستورات و احکام فقهی اسلام رسوخ کرده است.
نمونه بارز رسوخ این توهم گرائی در احکام اسلام، اختلافات بسیار در کیفیت وضو است که در بند پنج مقدمه چهارم، تحت عنوان” تبدیل آیات محکمات به آیات متشابهات” بیان شد.
تأثیر این توهم گرائی در قرائت قرآن:
از بدیهیات غیر قابل تردید است که قرآن عربی است و بر طبق لغت عرب نازل شده و باید طبق لهجه عربی قرائت شود و قواعد و دستوراتی که برای آموزش قرائت آن به صورت ترتیل یا تجوید در علم تجوید و قرائت بیان شده، از قبیل ادغام و مدّ و وقف و وصل برای این است که قرآن به همان لهجه زمان نزول قرائت شود یعنی مانند سایر متون عربی آن زمان قرائت شود. و تنظیم و آموزش این قواعد با این دقت هم عمدتا برای غیر عرب ها بوده که بتوانند قرآن را مطابق لهجه عرب زمان نزول قرآن بخوانند. بنا بر این تطبیق این قواعد و قرائت قرآن بر طبق آن مبتنی بر یک امر تعبدی و دستور خاصی از طرف شارع نبوده و نه تنها چیزی زائد بر قرائت به طور معمول آن زمان خواسته نشده بلکه قرائت آن به طور غیر معمول و غیر متعارف در آن زمان بر خلاف فصاحت است و حتی ممکن است غلط محسوب شود.
به نحوه قرائت کلمه” ولا الضّالّین” توسط امامان جمعه و جماعت حتی امام جماعت مسجد الحرام و مسجد النبی در مدینه که هم اصالتا عرباند و هم قاعدتا از بهترین قاریان قرآنند، توجه و دقت فرمائید که مدّ آن بسیار طولانی کشیده می شود. مگر کلمه” ولا الضّالّین” در سوره حمد عربی نیست یا اینکه دستور خاصی از طرف شارع رسیده که واجب است مدّ آن تا این اندازه کشیده شود؟ آیا اگر این کلمه در بین یک متن قدیم قرار گرفته باشد و همین آقایان بخواهند آن را با لهجه آن زمان بخوانند به همین اندازه مدّ آن را می کشند؟ قطعا چنین نمی کنند و اگر چنین کنند قطعا مورد تمسخر و استهزا قرار می گیرند. برای تأمّل و دقت در این امر از طریق رادیو و تلویزیون یا سی دی به طور مکرر به قرائت امام جماعت مسجد الحرام و مسجد النبی گوش دهید.
کلمه” ولا الضّالّین” به عنوان بارز ترین نمونه انتخاب شد و گرنه کلمات فراوانی از قرآن کریم به دلیل همین توهم گرائی به طور تکلّف آمیز ادا میشود.
این امر به وضوح حکایت از این دارد که با دیدی غیر طبیعی به قرآن کریم نگریسته می شود و قرآن به عنوان یک شئ رمز آلود و آمیخته به خیالات و توهمات و خارج از یک امر طبیعی و عرفی تلقی می شود و این نگرش به دلیل همان حالت خاص است که از توهم گرائی نشئت می گیرد. و قتی این حالت تا این اندازه در قرائت تأثیر گزار باشد، طبیعی است که به مراتب بیشتر از این در تفسیر و تأویل و استنباط و اجتهاد احکام تأثیر گزار باشد.
بنا بر این تا زمانی که ما ذهن و فکر خود را از اوهام و خیالات تصفیه نکنیم و مانند مخاطبین صدر اسلام با حالت متعادل، به قرائت و تفسیر قرآن نپردازیم، نمی توانیم به صحت برداشت های خود از قرآن و اجتهادات خود اعتماد کنیم. بلکه باید ذهن و اندیشه خود را ناخالص و مخدوش بدانیم و با ذهن کجاندیش و آمیخته به اوهام و خرافات به استنباط و اجتهاد احکام از قرآن نپردازیم.
آمیزش احکام اسلام به هاله ای از سحر و جادو:
مطلب دیگری در ارتباط با کجنگری به احکام اسلام وجود دارد که بسیار ظریف و باریک و حساس و دور ازذهن است که نمیدانم چگونه به تعریف و توصیف آن بپردازم. تعریف چنین حالت هائی نیاز به ادبیاتی ظریف و لطیف و گویائی دارد که من فاقد آنم. ادبیاتی که هم مطلب را خوب برساند و هم ایجاد وحشت نکند.
مشکل دیگری که در بیان این مطلب وجود دارد این است که فضای فکری و فرهنگی جامعه بسیار آغشته به موهومات و تعصب نسبت به خرافات و القائات انحرافی است حتی گوش شما مخاطبین گرامی هم چنان پر است از مطالب بسیار متناقض و متضاد که راه ورود چنین مطالبی به آن بسیار سخت و در صورت ورود قرار گرفتن در آن بسیار سخت تر است.
به عبارت دیگر راه ورود به این فضای فکری و اندیشه پیرامون چنین مطالبی آن قدر باریک و حساس و پر از اضطراب است که نه من امنیت آن را دارم و نه شما طاقت استماع آن. و تحلیل و تفسیر و تبیین آن چنان مشکل است که اگر کسی نخواهد دل به دریا زند باید مهر بر لب زند و قلم خود را بشکند. ولی در عین حال راهی است که باید دل به دریا زد و رفت. من الله التوفیق و علیه التکلان.
اما اصل مطلب:
تردیدی و جود ندارد که سر چشمه احکام اسلام وحی است خواه به طور مستقیم و خواه به طور غیر مستقیم. اجتهاد مجتهدین نیز در جهت کشف نظر وحی است نه کشف نظر عقل. و باز تردیدی وجود ندارد که ذهن و اندیشه اکثر انسانها حتی اکثر مجتهدین با وحی فاصله بسیار دارد و تعداد بسیار معدودی که با کم وبیش چیزی از عالم وحی به ذهنشان خطور میکند هم، به دلیل درک ضعیف و هم به دلیل عدم آمادگی ذهن دیگران نمیتوانند حدود و خصوصیات آن را برای دیگران توصیف نمایند. و به قول معروف از قبیل” یدرک و لا یوصف” است
این فاصله ایجاب می کند که ذهن و اندیشه ما انسانها خود را در برابر آنچه مستند به وحی است حقیر و ضعیف بداند و لی در عین حال چون طبیعتا خلاق و فعال و نا آرام است به تکاپو میافتد که به شبهی از وحی دست یابد و در این راستا هالهای از وحی را در ذهن خود ترسیم مینماید و برای آن شاخ و برگ میسازد و در نتیجه، بسیاری از مطالب وحیانی به خصوص مطالی که با عبادات سر و کار دارد را با دیدهی آمیخته به اوهام و تخیلات در ذهن خود ترسیم مینماید. نتیجه این تصورات و استغراق در این خیالات این میشود که آثاری شبیه به آثار سحر و جادو را بر احکام اسلام مترتب بداند و در این صورت طبیعی است که در وقت عمل به آن احکام حالت خاصی به خود بگیرد.
نقش توهم در وسواس در نجاست و طهارت و انجام عبادات
زیاده روی در ایجاد همین حالت است که بعضی افراد دچار حالت وسواس میشوند و در وقت پرهیز از نجاست و تطهیر لباس و بدن خود و وضو گرفتن و غسل کردن، خود را به زحمت میاندازند یا در تعداد رکعات نماز و سایر اعمال آن بسیار شک میکنند یا برای صحیح خواندن قرائت و اذکار نماز رفتارهای غیر متعارفی از خود نشان میدهند. شخصا هم مدتی به این بیماری مبتلا بودهام و با زحمات و تلاش های طولانی از آن نجات یافتهام.
نقش توهم در تعریف قصد إنشا و إجرای صیغه عقد و طلاق
نظبر این وسواس در اجرای صیغه عقد ازدواج و طلاق نیز مشاهده میشود که بعضی اشخاص آن را با تکلّف و حالت خاصی که نمایان گر اعمال فشار روانی بر خود است اجرا میکنند. دلیل این امر این است که در کتب فقهی گفته شده اجرای صیغه عقد باید با قصد إنشا إجرا شود و بدون قصد إنشا باطل است. و چون در تعریف و فهم قصد إنشا دچار توهم شدهاند، در حین اجرای صیغه عقد حالت خاصی به خود میگیرند که بیشباهت به حالت جادو گران در حین انجام سحر و جادوگری نیست. البته هستند کسانی که این گونه رفتارها را برای عوام فریبی انجام میدهند نه از روی احتیاط ناشی از توهم گرائی.
با اینکه در طول تاریخ اسلام تا حدود پنجاه سال پیش اکثر مردم برای چراندن حیوانات خود در بیابانها به صورت کوچنده زندگی میکردند و یا در روستاها زندگی می کردند و به کشاورزی و دامداری میپرداختند. و در طول این قرنهای متمادی ابدا امکان نداشته که صیغه عقد و طلاق آنها توسط یک روحانی تحصیل کرده اجرا شود و او هم برای تحقق قصد انشا این گونه بر خود فشار آورد.
نقش توهم در وسواس در مقام فتوی
زیان بار تر از وسواس در نجاست و طهارت و اعمال نماز و روزه و حج وسواس در مقام اجتهاد و فتوی است چون ضرر وسواس در عمل فقط به خود شخص میرسد که خود را به زحمت میاندازد و در مصرف آب زیاده روی میکند و به جای بهره برداری از روح و معنویت عبادت وقت خود را صرف امور بیهوده میکند. ولی وسواس در اجتهاد و فتوی به اسلام صدمه میزند و باعث تحریف آن و بیخاصیت شدن احکام و دستورات آن میشود و باعث نفرت و گمراهی مردم از دین و موهن شدن اسلام میشود.
اصل ششم: لزوم تفکیک احکام اصلی از احکام فرعی
پیش از توضیح المسائل رسالههای عملیه یعنی رسالههای فقهی مجرد از استدلال که فقها فتاوای خود را در آنها مینوشتند، حتی آنهائی که به زبان فارسی بود، برای عموم قابل استفاده نبود چون اولا نثر و عبارت ساده و روانی نداشت و ثانیا متضمن بعضی از اصطلاحات فقهی بود که فقط تحصیل کرده های با سابقه حوزههای علمیه میتوانستند معانی آنها را بفهمند. آن رسالهها برای مسئله گوها خوب بود که آنها را مطالعه میکردند و مطالب آنها را برای مردم توضیح میدادند. حدود پنجاه سال پیش در زمان مرجعیت آیت الله بروجردی که سواد خواندن و نوشتن توسعه پیدا کرده بود و بسیاری از مردم میتوانستند احکام مورد نیاز خود را شخصا از رساله عملیه به دست آورند، رساله توضیح المسائل با عباراتی ساده و بدون گنجاندن اصطلاحات فقهی برای استفاده عموم نوشته شد.
این رساله در ابتدا مطابق فتاوای آیت الله بروجردی تنظیم شده بود ولی تدریجا باب روز شد و به صورت کلیشه در آمد و هر که خواست رساله عملیه بنویسد با کم و زیاد کردن بعضی مطالب و تطبیق آن با فتاوای خود، آن را به نام خود چاپ کرد. تدریجا هم ملحقاتی به آن اضافه شد که متضمن پاسخ به سؤالات و بعضی از” مسائل مستحدثه” یعنی مسائلی در باره بانک و بیمه و سرقفلی و از این قبیل مسائل بود. تا اینکه به این صورت فعلی درآمد.
امتیاز رساله های قدیمی
امتیاز و نقطه قوت سبک و عبارت رساله های قدیمی این بود که صاحب فتوی در بسیاری از مسائل مورد اختلاف میزان تشخیص و مبنای ترجیح نظر خود بر نظر دیگر را به طور اشاره بیان میکرد و برای تبیین این مطلب قیودی مانند علی الاقوی، علی الاظهر، علی المشهور، علی الاشهر، در عبارت فتوای خود میگنجاند و مثلا مینوشت مشروبات الکلی علی الاظهر نجس است و شطرنج علی المشهور حرام است و بلند خواندن قرائت در نماز صبح و مغرب و عشا، علی الظاهر واجب است و امثال این موارد که برای رعایت جانب احتیاط، میزان تشخیص خود در آن مسئله را، هم اظهار می داشت و این کار برای این بود که مخاطب به اشتباه نیفتد و به دید یک سان به همه فتاوی نگاه نکند و فتاوای ظنی را با فتاوای قطعی در نیامیزد.
رساله توضیح المسائل از اول هم در غیر مسائل عبادی تکافوی نیازمندیهای جامعه در ابعاد حقوقی و اقتصادی و سیاسی و حتی تکافوی مسائل خانوادگی و تربیتی و اخلاقی نمیکرد و مانند کتابهای قرون گذشته، متناسب با شرائط و امکانات صدها سال پیش در نظر گرفته شده بود.
مضافا بر این، در طول این چند دهه که تحولات عظیمی در ابعاد گوناگون اجتماعی از جمله در مسائل حقوقی و اقتصادی و خانوادگی و تربیتی در جهان به وجود آمده و تلاشها و نهضتهای متعددی در جهان اسلام برای اثبات این مطلب که احکام اسلام قابل انطباق با همه تحولات و شرائط اجتماعی است به پا خاسته، و در راس همه آنها انقلاب اسلامی ایران که همه جهانیان به خصوص مسلمین را در انتظار تحول عظیمی در فقه اسلام نگاه داشته، با همه این تحولات و دگرگونیها و این همه انتظارها و امیدها، رساله توضیح المسائل تکانی به خود نداده و همه این مخاطبان و انتظارات آنها را نادیده گرفته و به استثنای موارد معدودی، به مخاطبان قرون گذشته پاسخ میدهد. مانند پزشکی که برای بیماران خود از روی کتاب قانون ابن سینا نسخه بنویسد. و توجهی به بیماریها و داروهای فعلی و نتایج این همه تحقیقات و آزمایشها که در طول چند قرن اخیر به وجود آمده و هزاران بار بلکه ملیونها و ملیاردها بار تجربه شده ننماید.
اختلاط احکام
واجبات و محرمات از لحاظ شدت حرمت و تاکید بر وجوب در مراتب متفاوتی قرار دارند.حرمت بعضی محرمات شدت بیشتری دارد و ارتکاب آنها گناه کبیره به حساب میآید و بعضی محرمات اهمیت کمتری دارند و ارتکاب آنها گناه صغیره به حساب میآید. و همین طور واجبات؛ که بعضی بر وجوب آنها تاکید بسیار شده و ترک آن گناه کبیره محسوب میشود و بعضی دیگر در آن حد نیستند و ترک آنها گناه کبیره محسوب نمیشود. بعضی احکام مربوط به حق اللهاند و بعضی دیگر مربوط به حقالناس. وتضییع حقوق مردم تبعات خاص خود را دارد. و توبه و استغفار و جبران آن مشکل تر است و راههای مخصوص به خود دارد.
این گونه تقسیمات به میزان شدت تاکید شارع بر ترک حرام یا انجام واجب و اهمیت آثاری که مترتب بر عمل میشود باز میگردد و میزان اهمیت مفسده مترتب بر گناه یا مصلحت مترتب بر اطاعت در نظر شارع را مشخص می نماید.
به عبارت دیگر در این تقسیم به واجبات و محرمات درجه اول و دوم و سوم اشاره میشود و روی نقش تعریف و جدا سازی احکام اهم از احکام مهم، و اصول از فروع، در ایجاد شرائط مناسب برای تطبیق و اجرای احکام اسلام انگشت میگذارد.
تقسیم دیگر احکام که به طور غیر مستقیم با تقسیم فوق یعنی تقسیم بر اساس میزان اهمیت مصالح و مفاسد ارتباط دارد؛ تقسیم احکام براساس اسناد و مدارک آنها است که ذیلا به آن اشاره میشود:
بعضی احکام از ضروریات و بدیهیات اسلامند که اثبات آنها نیازی به استدلال ندارد چون هر که با اسلام آشنا باشد میداند آنها از احکام اسلامند. انکار این گونه احکام اگر به انکار رسالت حضرت رسول(ص) باز گردد کفر محسوب میشود. سایر احکام که از ضروریات دین به این معنی، نیستند و اثبات آنها نیاز به تحقیق و استدلال دارد نیز بر دو قسمند. یک قسم آنها هر چند که از ضروریات نیستند با ادله قطعیه ثابت شدهاند و قسم دیگر ادله قطعیهای برای اثبات آنها وجود ندارد و به همین دلیل مورد اختلاف قرار گرفتهاند و هر کدام از صاحب نظران براساس ادلهای که با وجود قطعی نبودن، به نظرش حجت شرعی رسیده، یکی از آن اقوال را ترجیح داده و به آن فتوی داده.
در رساله توضیح المسائل همه احکام، اعم از اهم و مهم و اصلی و فرعی، و اعم از اختلافی و اتفاقی، و اعم از قطعی و ظنی، همه در کنار هم و در عرض هم نوشته شده. و با توجه به اینکه احکام، هم از لحاظ درجه اهمیت و هم از لحاظ سند و مدرک در سطوح متفاوتی قرار دارند، نوشتن همه آنها در یک سطح و بدون مشخص کردن آن تفاوتها، أهم و مهم، اصلی و فرعی، قطعی و ظنی را در عرض هم قرار می دهد و درمقام عمل بسیاری از اوقات اهم فدای مهم و اصل فدای فرع و قطعی فدای ظنی میشود و مؤخر مقدم و مقدم مؤخر میشود. و از این رهگذر مفاسد فراوانی به بار مینشیند و مصالح بیشماری از دست میرود و مضافا بر تحریفاتی که از ناحیه منافقان و بد خواهان از صدر اسلام تا کنون داخل در اسلام شده، و مضافا بر تحریفاتی که به دلیل توهم گرائی نوع بشر و از جمله متولیان امور مذهبی دچار اسلام شده؛ تحریفات دیگری نیز در مرحله اجرا و تطبیق و عمل به احکام صورت میگیرد. و با این تحریفات پی در پی عملا احکام اسلام خنثی میشود. و در مجموع مبدل به مصداقی از مصادیق این قول طلبهها میشود که میگویند: “ما قُصِدَ لم یَقَع و ما وَقَعَ لم یُقصَد”. آنچه منظور بوده حاصل نشده و آنچه حاصل شده منظور نبوده.
اصل هفتم: احکام به دور علت وجودی خود میچرخند:
یکی از قواعد اصول فقه این است که هر حکم به دور علت وجودی خود میچرخد یعنی هر کجا علت حکم وجود داشته باشد حکم هم وجود خواهد داشت و هر کجا علت آن وجود نداشته باشد حکم هم وجود نخواهد داشت. اساس و کلیت این قاعده مورد تردید نیست. ولی احکام از لحاظ شناخت علت بر دو قسماند: منصوص العلة و مستنبط العلة. حکم منصوص العلة حکمی است که علت جعل و تشریع آن به نصّ و تصریح خود شارع بیان شده باشد. مثل اینکه طبیب به بیماری بگوید انار نخور چون ترش است. که خود طبیب علت نهی از خوردن انار را به نصّ و صراحت بیان کرده و معنی آن این است که حکم نهی از خوردن انار به دور علت خود میچرخد. و در واقع این عبارت متضمن دو حکم است، یک حرمت و یک جواز. یعنی از یک طرف همه چیزهای تر