«جامعهشناسی خانواده» در گفتوگو با عباس عبدی
منوچهر دینپرست در اعتماد نوشت: امروزه مساله مهمی که در بررسی خانواده ایرانی حایز اهمیت است، بحث تغییر در سبک زندگی و انواع آداب و سنتهاست. امروزه گرفتاریهای اقتصادی، دغدغه نان و معاش و تامین مالی تحصیل فرزندان، تربیت نادرست و سستی خانوادهها در ارزشهای اخلاقی و دینی را به همراه داشته است. تغییر نقشها و وظایف و در بسیاری از موارد جابهجایی کارکردها، تا جایی پیش رفته است که خصلتهای زن و مرد نیز از چارچوب خود خارج شده، اقتدار مرد خانواده زیر سوال رفته و زن نیز زیر بار ناملایمات زندگی، صفتهای مردانهیی از قبیل خشونت به خود گرفته است.
پرسشی که در این بین مطرح میشود، این است که آیا ترمیم این نهاد بنیادین امکانپذیر است و بهطور کلی چه راهکارهایی برای حل معضلهای خانوادگی وجود دارد؟ آیا این وظیفه دولت است که هر چه بیشتر به عرصه خانواده وارد شود و بخواهد مشکلات آن عرصه را حل کند؟ برای پاسخ به این پرسشها نیازمند بررسی جدی در حوزه خانواده هستیم.
به تازگی کتاب «جامعهشناسی خانواده» تالیف آقای عباس عبدی منتشر شده و وی در این کتاب سعی کرده به برخی از موضوعات فعلی خانواده ایرانی و مشکلات و نابسامانیهای آن بپردازد. گفتوگوی ذیل نگاهی دارد به بحث جامعهشناسی خانواده در ایران.
پژوهش درباره خانواده بهطور طبیعی باید در مراکز پژوهشی مستقل یا وابسته به دانشگاه انجام شود. هرچند این مراکز ممکن است از دولت بودجه بگیرند ولی باید به لحاظ حرفهیی استقلال داشته باشند. دانشگاهی که به لحاظ علمی در برابر حکومت استقلال علمی و پژوهشی نداشته باشد، نمیتواند منشا تحول علمی و خیر عمومی شود.
شما در ابتدای پژوهشتان درباره جامعهشناسی خانواده در ایران بر این نظر هستید که خانواده دچار تحولات بنیادین شده و خانوادهها به کوچک شدن سوق پیدا کردند و دیگر آن کارکرد و وظایفی را که قبلا خانوادهها انجام میدادند بر عهده ندارند. آیا این تغییر را از تبعات تقابل سنت و مدرنیته در ایران میدانید یا معتقدید که شرایط ویژهیی بر نهاد خانواده در ایران تحمیل شده که نهاد خانواده دیگر آن کارکرد گذشته را ندارد؟
همانطور که در کتاب اشاره شده، بخش مهمی از این تحولات ناشی از صنعتی و به تعبیری مدرن شدن ساختارهای اجتماعی است و لزوما هم به صورت تقابل سنت و مدرنیته بروز پیدا نمیکند. مثلا کاهش کارکردهای نهاد خانواده به دلیل افزایش قدرت نهادهای دیگر مثل آموزش و پرورش و رسانه، چیزی نیست که خانواده در برابر آن مقاومت کند و در تقابل قرار گیرد. یا تغییر کارکردهای اقتصادی خانواده، از نهادی که در گذشته محل تولید و مصرف بود و همه اعضای آن در تولید شرکت داشتند، به نهادی که عمدتا مصرفکننده است و یک یا چند نفر مزدبگیر یا دارای درآمد بیرون از خانواده هستند، لزوما مورد اعتراض نیروهای سنتی نیست. ولی برخی تغییرات را سنت نمیپذیرد. برای نمونه تغییرات در نقش و حقوق زنان، بهشدت مورد اعتراض نیروهای سنتی است و خود را در قالب تقابل سنت و مدرنیته نشان میدهد.
اما باید پذیرفت تقابل سنت و مدرنیته در جامعه ایرانی طی یکصد سال اخیر بهشدت در حال حرکت و به عبارتی حتی در حال دگرگونی در تمامی رفتارها و شوون شده است. بنابراین نمیتوان تقابل سنت و مدرنیته را در نهاد خانواده که اساس و بنیاد هر جامعهیی است به دقت نظاره نکرد و از کنار آن به سادگی گذشت. نهاد خانواده رفتارهای جدیدی را یافته که شما در کتابتان به آن اشاره کردید اما باید پذیرفت که این رفتارها نشاندهنده اتفاقات جدیدی است که در جامعه به وقوع پیوسته و تمامی این اتفاقات اغلب از بطن تقابل سنت و مدرنیته به وجود آمده است؟
قطعا همینطور است ولی همه تغییرات را نمیتوان در چارچوب تقابل تحلیل کرد چون بسیاری از آنها از طرف نیروهای سنتی نیز پذیرفته شده است یا حداقل اینکه تلاشی برای رودررویی با آن ندارند، هر چند بخشی از این تقابل در نهاد خانواده نیز بازتولید میشود. برای نمونه شیوههای انتخاب همسر در حال تحول است ولی کسی با آن تقابل جدی ندارد در حالی که درباره نقش زنان و اشتغال آنها در بیرون از خانواده چالشی نسبی دیده میشود البته نیازهای اقتصادی خانواده، موجب میشود که مردان کمکم نهتنها به این نکته تن دهند بلکه از آن استقبال هم بکنند. با وجود این تبعات آن که استقلال بانوان است کمتر مورد پذیرش مردان خواهد بود و به چالشی مهم تبدیل میشود.
با تمام تغییراتی که دنیای امروز به خود میبیند و نهاد خانواده نیز از این قضیه مستثنی نیست اما باز هم خانواده دارای ویژگیهایی است که هنوز آن ویژگیهایی مانند بار عاطفی و تربیت رشد و فرزند دچار تغییرات بنیادین نشده است. آیا با توجه به تحقیقی که انجام دادهاید در مبانی نهاد خانواده تغییرات جدی شاهد خواهیم بود و سرنوشت نهاد خانواده به سمتی میرود که غیر قابل پیش بینی یا کنترل خواهد بود؟
خانواده نهاد بسیار مهمی است و اتفاقا یکی از مهمترین ویژگیهای آنکه نهتنها هنوز باقی مانده، بلکه اهمیت و وزن آن هم بیشتر شده، همان بار عاطفی و تربیتی است که ذکر کردید. در واقع با کاهش دیگر کارکردهای خانواده، از جمله تامین دسته جمعی معیشت یا آموزش رسمی یا فرزندآوری با هدف اقتصادی، دیگر کارکرد آن که همان بار عاطفی و تربیتی است، اهمیت بیشتری یافته و خانواده را بیشتر درگیر خود کرده است. ممکن است نهاد خانواده در فرآیند مدرنیزاسیون از برخی لحاظ تضعیف شود. برای نمونه افراد علاقهیی به تشکیل یا حضور در آن پیدا نکنند و شاهد خانوادههای تکنفری باشیم که به دور از معنای خانواده هستند. ولی این امر به منزله کاهش اهمیت خانواده نخواهد بود. خانواده قادر است که بسیاری از فشارهای اجتماعی فرد را درون خود مستحیل کرده و نهتنها نقش تربیتی، بلکه در این جوامع پرتلاطم و پر تنش نقش ضربهگیر برای فرد هم ایفا کند.
شما در بخشی از کتاب به بحث شکاف نسلی اشاره کردید و معتقدید که اگر از شکاف نسلی درک درستی داشته باشیم به خصوص شکاف در میان نسلهای خانوادگی در ایران بهتر میتوانیم با تحولات پیش آمده همراهی کنیم و آسیب کمتری ببینیم. درک واقعی از شکاف نسلی بر اساس چه مبانی باید تبیین شود و چگونه به شکافهای حقیقی که در میان نسلها اتفاق افتاده پی ببریم؟
هر جا که تحول باشد، شکاف هست و شدت این شکاف متاثر از سرعت تحول است که نسل جدید را در مسیری متفاوت از نسل گذشته قرار میدهد. این شکاف اجتنابناپذیر است. ولی آنچه این شکاف را مخرب یا سازنده میکند، برداشتی است که دو طرف ماجرا از فاصله میان خود خواهند داشت. اگر به یکدیگر حق بدهند و آزادی آنان را در انتخاب راه و روش به رسمیت بشناسند، از این شکاف هیچ ضرری متوجه جامعه نمیشود و به خوبی مسیر تحول ادامه مییابد. ولی اگر یکدیگر را به رسمیت نشناسند و با انواع حیله و ترفند بخواهند یکدیگر را نفی کنند، در این صورت شکاف مذکور به نقطه ضعف جامعه تبدیل خواهد شد.
آیا میپذیرید که شکافی در جامعه ایجاد شده و نقطه ضعف آشکار شده و باید برای برطرف شدن این شکاف و نقطه ضعف چارهیی علمی یافت نه چارهیی حکومتی و دستوری؟
تمایز گذاشتن میان چاره علمی و حکومتی درست نیست؛ چارههای حکومتی هم باید علمی باشد ضمن اینکه حکومتها باید تا حد ممکن خواست معقول عمومی را نمایندگی کنند. ولی این چارهها نباید از بالا و دستوری و مبتنی بر اجبار باشد که نتیجه منفی دارد. این برنامهها باید با مشارکت مدنی و دولتی ولی در هر حال مبتنی بر دانش جامعهشناسی و نیز مشارکت عمومی باشد.
آیا اساسا شما نهاد خانواده را نهادی مدرن و مدنی در ایران میدانید یا اینکه ما نهادی غیرمدنی و غیرمدرن هستیم؟
ارزشگذاری مدرن و غیرمدرن به نظرم جالب نیست. باید گفت آیا نهاد خانواده، با سایر واقعیات جامعه انطباق دارد و همگام با آنها تحول یافته است یا خیر؟ آیا نقش اصلی خود را ایفا میکند یا خیر؟ دو پاسخ به این پرسش داریم. اول اینکه بخش مهمی از خانوادههای ایرانی درگیر کشمکش و بحران هستند. افزایش طلاق، افزایش قتلهای خانوادگی و… نشانهیی از این وضع است. با وجود این، در ایران نهاد خانواده در مقابل سایر نهادهای جامعه از وضعیت بهتر و قوام بیشتری برخوردار است. هرچند هنوز راهی به نسبت دراز برای انطباق یافتن کامل با نیازهای امروز در جامعه پیش رو داریم، به ویژه در حوزه حقوق خانواده. ولی خانواده را نمیتوان نهاد مدنی برشمرد. عضویت در خانواده انتخابی نیست که مشمول نهاد مدنی شود. بیشتر یک نهاد طبیعی است. ولی از برخی وجوه و به واسطه افزایش اختیارات و آزادیهای فرد در خانواده و نیز احترام متقابل اعضا به یکدیگر در حال نزدیک شدن به ویژگیهای یک نهاد مدنی است.
تعبیر شما از نهاد طبیعی کاملا درست است و بر تمامی خانوادهها در تمامی جوامع انسانی صحه میگذارد اما باید قبول کرد که نهاد مدنی اقتضای دنیای مدرن امروز است. اگر شما قبول دارید که خانواده ایرانی از نهادی سنتی به سوی نهادی مدنی در حال حرکت است چه ویژگیای برای خانواده مدنی قایل هستید و اساسا برای دستیابی به خانوادهیی مدنی چه بسترهای معرفتی باید فراهم کرد؟
اینکه نهاد خانواده کاملا مدنی شود، معنا ندارد. چون اعضای آن در قریب به اتفاق موارد طبیعی هستند ولی نوع روابط از منظر برابری حقوقی و قاعده مشارکتی بودن تصمیمات و حذف مدیریت آمرانه و مبتنی بر سلطه و زور میتواند آن را به وضعیت مدنی نزدیک کند. مهمترین زمینه برای تحقق این هدف پذیرش تجدید نظر در نقش و حقوق بانوان و تناسب مسوولیتهای آنان با اختیارات زنان است و پس از آن تصوری که از کودک و جوان در خانواده وجود دارد.
تا چه اندازه وضعیتی که برای خانوادههای ایرانی به وقوع پیوسته و دارای ویژگیهای جدیدی شدند که قبلا نبودند را شما از سوی حاکمان و به عبارتی از سوی نهادی به نام دولت میدانید و چقدر دولت در تغییر این رفتارها و کارکردها اثر گذار است؟
پیش از انقلاب دولت سعی میکرد این روند را به صورت مصنوعی تسریع کند ولی نتیجه معکوس حاصل شد. پس از انقلاب نیز حالت عکس رخ داد و سیاست رسمی به نوعی مقابله با این روند است. ولی این نیز نتیجه معکوس میگیرد. برای نمونه آپارتماننشینی به نوعی موجب تقویت این ویژگیها میشود و این اتفاقی است که دولتهای پس از انقلاب ناخواسته از طریق افزایش آپارتماننشینی آن را رواج دادند. بنابراین بهترین کار برای دولتها این است که از این نظر بیتفاوت شوند و اجازه دهند جامعه خودش راه خودش را پیدا کند. تجربه قانون حمایت از خانواده پیش از انقلاب و اقدامات معکوسی که پس از انقلاب شد و مشاهده وضعیت فعلی طلاق در ایران و نیز مبارزه آن رژیم با افزایش جمعیت و وضعیت فعلی که مردم بر خلاف خواست رسمی، بچه کمتری میآورند، تماما معطوف به این نکته است که دخالت دولتها در روندهای طبیعی جامعه جز اینکه نتیجه بخش نیست اثرات معکوس هم خواهد داشت.
به نظر شما نهاد خانواده قدرت و توانایی ایستادگی دربرابر تصمیمات دولتی را دارند؟ به خصوص اینکه خانوادهها از حالت سنتی خارج شده و به سوی خانوادههای کوچک و با تعداد اندکی قرار گرفته اند؟
واقعیت این است که دولتها از یک سو بسیار ضعیف و از سوی دیگر بسیار قدرتمند هستند! ضعیف هستند اگر در برابر روند حتمی تحول اجتماعی بخواهند ایستادگی کنند و قوی هستند اگر همراه با این روند حرکت کنند. بنابر این در سوال شما چنین فرض است که دولت میخواهد علیه روند طبیعی تحول در ساختار و ویژگیهای خانواده جدید بایستد که در این صورت پاسخ خواهم داد که دولت نه تنها موفق نمیشود بلکه با واکنش منفی و معکوس نهاد خانواده مواجه خواهد شد. خانواده هر چند کوچک است ولی چون تعدادش بسیار زیاد است هیچ دولتی نمیتواند آن را تحت اراده و سیطره خود درآورد.
به عنوان آخرین پرسش لطفا به این نکته توجه کنید که شما در پایان کتاب به 19 مورد برای عناصر پژوهشی در خانواده اشاره کردید به نظر شما تا چه اندازه نهادهای دانشگاهی ما در بررسی این عناصر میتوانند نقشآفرینی کنند آیا با توجه به تغییراتی که در ساختارهای اقتصادی و سیاسی که در کشور حاکم است آیا نهادهای دانشگاهی که وابستگی به دولت دارند، میتوانند وارد جریان دقیق پژوهش شوند و بسیاری از مشکلات را شفاف طرح کنند حال این مشکلات از گسترش زاد و ولد باشد تا آسیبهای جدی در نهاد خانواده؟
پژوهش درباره خانواده بهطور طبیعی باید در مراکز پژوهشی مستقل یا وابسته به دانشگاه انجام شود. هرچند این مراکز ممکن است از دولت بودجه بگیرند ولی باید به لحاظ حرفهیی استقلال داشته باشند. دانشگاهی که به لحاظ علمی در برابر حکومت استقلال علمی و پژوهشی نداشته باشد، نمیتواند منشا تحول علمی و خیر عمومی شود. بنابراین مشکل امروز ما این است که استقلال نهادهای دانشگاهی و پژوهشی در انتخاب عناوین پژوهشی و انتشار آنها از میان رفته است. دولت تدبیر و امید باید بیشترین کوشش خود را معطوف به تامین استقلال دانشگاهها و مراکز پژوهشی کند. ضمن آنکه تخصیص بودجه در این زمینه بسیار به صرفه است. خانواده نهاد مهمی است. به ویژه در ایران که سایر نهادها ضعیف شدهاند، آخرین پناهگاه مردم برای آرامش و خودیابی است. با مطالعه درباره آن میتوان شناخت بهتری از آن پیدا و در نتیجه به تقویت این نهاد اقدام کرد.
انتهای پیام