“از بانیان و حامیان اصلاحات استفاده کنیم”
به گزارش انصاف نیوز، متن گفتگوی حسین نقاشی، فعال سیاسی با عصر قانون در پی می آید:
عصر قانون: آیا خود انتقادی در جریان اصلاح طلبی لزومی دارد و آیا جوانان حق دارند با نقد منصفانهٔ گذشته از آنها درس بگیرند؟
نقاشی: انتقاد از خود و مسیرهای گذشته در مسلک اصلاح طلبان و معتقدان به مناسبات دموکراتیک در عرصه سیاست یک امر غیر قابل انکار است. اصلاح طلبان همان گونه که انتقاد از وضعیت، ساختارها و مناسبات موجود در قدرت سیاسی، اجتماعی و اقتصادی را وجه همت خود کردهاند، لاجرم برای تداوم و استمرارحرکت، نقادی از خود و بازبینی مسیرهای گذشته را امری ضروری و اجتناب ناپذیر میدانند.
علی الاصول کنگرههای حزبی و مجامع این چنینی در کشورهای توسعه یافته به صورت متناوب نسبت به عملکردها و رویکردهای در پیش گرفته شده از سوی کل مجموعه و یا شورای مرکزی و دفتر سیاسی آن، دست به نقد و بررسی میزنند. در کنار آن وجود رسانهها کهگاه مستقل از احزاب موجود بوده وگاه در اختیار جریانهای رقیب هستند نیز نقد عملکردها صورت میگیرد.
این درحالی است که در کشورهای کمتر توسعه یافته محدودیتهای زیادی برای نقد وجود دارد و به دلیل شرایط سیاسی و امنیتی، ملاحظات و خطوط قرمزی وجود دارد. درچنین شرایطی گروههای همفکر و همسو در عین رقابت باید ملاحظات ویژهای داشته باشند. در چنین فضایی جریانهای حاضر در عرصه سیاسی اعم از جوانان و دیگران اگر خود را واقعا از منظر فکری و منشی به یک اردوگاه سیاسی و اندیشهای متعلق میدانند-با اینکه نقدهایی هرچند اساسی به حاملان این منش دارند- باید اخلاقا به محدودیتهای فضای نقد در جامعه خود آگاه و پایبند باشند. اگر قرار باشد پاسخ به نقدهایی که به یک جریان میشود به دلیل هزینههای سیاسی و امنیتی برای طرف مورد نقد، باعث ساکت ماندن وی شود، این عملا نقد نیست بلکه به گوشه ریگ فرستادن فرد یا افراد یا جریان مورد نقد است و علی الاصول عملی اخلاقی ارزیابی نمیشود. با این توضیحات باید عرض کنم که قاعدتا هر فرد یا جریان سیاسی در هر سن و ردهای که باشد حق نقد دارد و سلب این حق قطعا غیر دموکراتیک خواهد بود اگرچه باید ملاحظات پیش گفته نیز رعایت شود و گرنه شاید نتوان چندان همدلی یا رویکرد مشفقانهای از سوی جریان مورد نقد واقع شده، دید.
عصر قانون: آیا در مواجههٔ نسل اول اصلاحات با نسل دوم اشکالی وجود داشته است؟ آیا فضایی که در مجلس ششم برای ورود جوانان وجود آمد نسل اول تاکنون به نسل دوم داده است؟
نقاشی: از نظر من تقسیم بندی نسل اول و دوم اصلاحات بر مدار سن تقویمی افراد نتنها راهگشا نیست بلکه بر سوء تفاهمها نیز میافزاید. جریانهای فکری و سیاسی اساسا بر مدار سن تقویمیشان تقسیم بندی نمیشوند. بلکه بر مدار ریزشها و رویشهای و تغییر استراتژیها و تاکتیک هاست که میتوان بینشان تقسیم بندی نمود. از این رو به نظرم به جای به کار بردن واژگانی از این دست که موجب سوتفاهم شده و امکان تفسیر به «انشعاب» یا «عبور» از یک جریان فکری و سیاسی را متبادر میکند، میتوان از تقسیم بندی تیپیکالی چون «بانیان» اصلاحات و «حامیان» اصلاحات استفاده کرد.
گروهی از فرزندان نظام و انقلاب که در دهه شصت و تا نیمههای دهه هفتاد به «چپ اسلامی» معروف بودند، نیاز به بازگشت دوباره به برخی آرمانهای مغفول مانده انقلاب را وجه همت خود داشته و همچنین در برخی روشها و منشهای سیاسی و فکری خود دست به تجدیدنظر زدند. این جریان رفته رفته با راه اندازی نشریات، بازسازی احزاب و حلقههای فکری و سیاسی خود منسجمتر شدند و ابتدا در انتخابات مجلس پنجم و نهایتا در انتخابات ریاست جمهوری دوم خرداد ۷۶ بخشی از قدرت سیاسی را به دست گرفتند و بعدتر به «اصلاح طلب» معروف شدند. بنده اینان را عمدتا از نظر سن تقویمی که انقلاب اسلامی و ایام دفاع مقدس را درک کردهاند، «بانیان» اصلاحات مینامم. در این میان جریان دیگری که از منظر سن تقویمی عمدتا متولدین نیمه دوم دهه پنجاه و دهه شصت بودند و از «جوانان» محسوب میشدند را «حامیان» اصلی، موثر و میدانی جریان اصلاحات مینامم. این حامیان به گواهی تاریخ مهمترین جریان روی کار آمدن دولت سید محمد خاتمی محسوب میشدند و میتواند نماد آن را در «دفتر تحکیم وحدت» به عنوان فراگیرترین و جوانترین تشکیلات دانشجویی کل ایران آن زمان دانست.
با توجه به تحلیل گفته شده و با مدنظر قرار دادن نقش این جوانان در جریان اصلاحات، آنان توانستند جایگاه خود را تثبیت کنند و نمایندگانی از سوی خود برای حضور در مجلس معرفی نمایند. حمایت تمام قد آنان از جریان اصلاح طلب و نقش به سزای آنان در پیروزی، انسجام درونی و اتحاد آنان و برقراری تعاملی منطقی با بزرگان این جریان آنان را موفق در کسب نمایندگی در لیست اصلاح طلبان کرد. بنابراین آنان خود بستری را فراهم کردند که عملا کسی نمیتوانست در برابر خواست آنان مقابله نماید.
عصر قانون: چه دلیلی وجود دارد که بزرگان جریان یا همان بانیان جریان اصلاحات خود در دورهٔ جوانی رشد کرده و به مراتبی نیز رسیده باشند اما حالا کمتر از جوانان اصلاح طلب حمایت کنند؟
نقاشی: واقعیت امر از نظر من این است که پس از فروپاشی نظام گذشته، جمع بزرگی از کارگزاران عالی ساختار سیاسی و ادرای و حتی بدنه میانی مدیریتی یا به خارج از کشور متواری شدند و یا اعدام شدند و یا تصفیه شدند و از کنار برکنار شدند. نظام جدید انقلابی برای پیشبرد و راه اندازی امورات جاری و مقدرات اساسی کشور نیاز به نیروی وقادار به آرمانها و اهداف انقلاب دارد. این نیروها اگر تحصیل کرده و یا دست کم آشنا با علوم و فنون جدید باشند قاعدتا با استقبال نیز مواجه میشوند. لاجرم برای پر کردن خلا تجربه و مدیریت نیاز به واسپاری و اعتماد نظام انقلابی به همین جوانان انقلابی بود. اما سالها بعد بخشی از این جوانان انقلابی نسبت به گذشته خود و نوع عملکردهای آن برهه تجدیدنظر کردند و معتقد شدند که رفتارها تندی صورت گرفته است و نمیبایست نظام بروکراسی کشور را از مدیران بروکرات که چندان رویکردهای سیاسی نداشتهاند علی الخصوص در سطوح میانی خالی میکردند. از سوی عدم تجربه و آگاهیهای لازم از سوی این جوانان برخی نارساییها و لطمات را نیز موجب شده بود. آنان در سنین بالاتر به این نتیجه رسیدند و همین نگاه نسبتا منفی به گذشته آنان را به این جمع بندی رسانده است که جوان گرایی اساسا امر مطلبوبی نیست. آنان در سیمای جوانان امروز خود و برخی عملکرد خویشتن را متصور میشوند. این در حالی است که به نظر من جوانان امروز از نظر سواد، استعداد و توانمندی اگر از بزرگترهای پیشی نگرفته باشند، عقب نیز نخواهند بود. در حالی که امروز دولت مردان و بخش عمدهای از بروکراتهای اصلاح طلب چندان اعتمادی به جوانان ندارد و این انتقاد عمومی است و در میان طیفهای مختلف جوانان اصلاح طلب عمومیت دارد و غیر قابل اغماض است. آنان میتوانند در کنار مدیران اصلاح طلب قرار بگیرند و از تجارب مدیریتی آنان استفاده نمایند آماده بر عهده گیری مسئولیتهای بزرگتر در سالهای آتی شوند.
عصر قانون: آیا صحت این نقد با عبور از گذشته همراه خواهد بود؟
نقاشی: خیر، باید توجه داشت که وجود این نقد دلیلی بر عبور گفتمانی یا شکاف بین میانسالان و بزرگترهای جریان اصلاح طلب و جوانانش نخواهد بود. اغلب فعالان جوان جریان اصلاح طلب از اصول و تلاشهای سیاسی معطوف به رسیدن به ارمانها اصلاحات پای فشرده و نادم و تواب نیستند. اگرچه این نقدها امری است که در دراز مدت به دلیل بیتوجهی میتواند بحران ساز باشد. اولا به دلیل بالا رفتن سن طبیعی اصلاح طلبان و بازنشستگی آنان، نسل جدیدی از مدیران اصلاح طلب وجود نخواهد داشت و آن زمان عملا جریان اصلاح طلب در بدنه اداری و سازمانی دولتی و شبه دولتی کشور نیروی با تجربه ندارد. ثانیا ادامه این روند بخشهای از جوانان اصلاح طلب را به دلایل گوناگون دچار ریزش خواهد کرد، چرا که گمان میکنند که از سوی بزرگان خود مورد بیتوجهی و بیمهری قرار گرفتهاند و لاجرم علقهها و چسبدگیها کم خواهد شد. ثالثا موجب خواهد شد که جریانهایی که انطباق گفتمانی با اصلاح طلبان ندارد ولیکن در این برهه یا زمانهایی بعدتر ائتلافی مقطعی یا حتی استراتژیکی با اصلاح طلبان دارند، نیروهای تشکیلاتی و سمپات این جریان را مدیون خود ساخته و رفته رفته از دایره این جریان سیاسی دور نمایند. در هر حال باید پذیرفت که افراد به یک اندازه در برابر حس پیشرفت خواهی و بروز تواناییهای خود امکان مقاومت و ایستادگی بر اصول و پرنسیب را ندارند. بگذریم که جمع قابل توجهی از جوانان اصلاح طلب به دلیل مشکلات امنیتی و قضایی که با آن مواجه شدهاند، یا به دلایلی دیگر امکان جذب در مشاغل دولتی را ندارند. این دسته نیز مسائل ویژه خود را دارند که باید به آن توجه شود.
عصر قانون: آیا تشکیل یک حزب بر مبنای جوانان کار صحیحی است؟
نقاشی: اساسا راه اندازی احزاب بر مدار جوانان و یا یک نسل خاص امر پسندیدهای نیست و جوان بودن ویژگی منحصر به فردی نیست که گروههای سیاسی بزرگ را برپایهٔ آن قرار دهیم.
برای تاسیس حزب چند مبنا ضروریست۱) مبانی نظریه و تئوریک که در حقیقت اهداف و ارمانها و همچنین خواستگاههای فکری و اجتماعی و طبقاتی را مشخص میسازد۲) راهبردها که نحوهٔ رسیدن به اهداف و ارمان ه را معین میسازد ۳) تعیین قالب و شکل و چگونگی تقسیم وظابف و کادرسازی و مراکز تصمیم گیری و مبادی آن. دو مورد اول معمولا در مرامنامه احزاب و مورد آخر در اساسنامهها تبیین میگردد.
بدین ترتیب نه تنها نسل و سن بلکه جنسیت و موارد از این دست نیز به نظرم دلیل موجه برای راه اندازی حزب جدید محسوب نمیشود. اینگونه احزاب درصد موفقیت کمتری نیز دارند. حزبی موفق است که تولید فکر در کنار انباشت تجربه سیاسی با تجربهها همنشین خلاقیت و چابکی جوانان آن مجموعه قرار گیرد. از سوی دیگر باید تاکید کنم که در هنگام راه اندازی هر حزبی باید به این پرسشها پاسخ داد که این حزب جدید کدام پایگاه یا لایه یا طبقه اجتماعی را نمایندگی میکند؟ در صدد برداشتن کدام مانع یا موانع از سر راه یک جریان سیاسی است که دیگر گروهها و احزاب موجود نمیتوانند یا نمیخواهند آنها را برطرف نمایند؟ اشخاص موسس مجموعه جدید چه وزنی دارند تا بتوانند موانع موجود را بر طرف سازند؟ حاکمیت یا جریانهای رقیب به چه دلیل باید به آنها اعتماد نمایند؟ و سوالاتی از این دست که پیش از راه اندازی باید برای خود مجموعه روشن شده باشد.
نکته دیگر آنکه اشکال دیگری که به این گونه احزاب وارد است پیر شدن دورهای افراد حاضر در این قبیل احزاب است. با گذشت زمان دو راه بیشتر برای این نوع احزاب نمیماند. یا حزب منحل گردد یا با خروج اعضای قبلی اعضای جدید را جایگزین کند که این خود تجارب گذشته را در حزب مذکور از بین میبرد و مانع انباشت تجربه سیاسی و تشکیلاتی میگردد.
عصر قانون: ایا در شرایط فعلی تشکیل حزب جدید ضرورت دارد؟
نقاشی: متاسفانه به دلیل نبود قوانین روشن و مانع و جامع در ساختار حقوقی کشور، جایگاه حزب به عنوان محل کسب قدرت سیاسی تثبیت نشده است. در چنین شرایطی تکثر احزاب نه تنها باعث افزایش دموکراسی و ازادی و رفاه و عدلت اجتماعی نمیشود بلکه به ضرر جامعه نیز تمام میشود این مسئله حائز اهمیت است که مطالبات احزاب در ایران گاها همپوشانی وسیعی دارد. در اغلب موارد تاسیسهای جدید نه به دلیل تفاوتها بلکه به دلیل عدم سعه صدر و دگر پذیری، انشقاق روی میدهد. اگرچه معتقدم در عین حال وقتی مجموعهای از افراد به هر دلیلی به این جمع بندی میرسند که در درون احزاب و یا جبهههای پیشینشان به دلیل تفاوت در اندیشه یا راهبردهای سیاسی امکان دوام و بقا ندارند، خروج از آن حزب و جبهه سیاسی بر آن فرضی اخلاقی و هم سیاسی است. به هر حال تغییر و تحول در فکر و راهبردها حق طبیعی افراد است اما از سوی دیگر باید این شهامت وجود داشته باشد که رفتارها و گفتارهای متناقض سر نزند و برای کم کردن حجم انتقادات و یا هجمههای رقیبان درونی و بیرونی، سخنان دوپهلو زده نشود و آنچه واقعیت درونی مجموعه جدید است در قالب مرامنامه و یا سند راهبردها ارائه گردد.
انتهای پیام