بيماري مِيدز، MAIDS | عباس عبدی
«عباس عبدی»، تحلیلگر سیاسی اصلاحطلب در یادداشتی با عنوان «بيماري مِيدز، MAIDS» در روزنامهی اعتماد نوشت:
«فوري، فوري. مزارشريف به دست طالبان سقوط كرد. عدهاي از افراد طالبان در محوطه كنسولگري ديده ميشوند. ”به من بگوييد كه چه وظيفهاي [دارم]…“ اين آخرين جملهاي است كه همكار عزيزمان محمود صارمي دقيقاً 20 سال پيش در چنين روزي مخابره كرد و به دست نيروهاي طالبان شهيد شد و پس از آن 17 مردادماه را براي قدرداني از اين همكارمان روز خبرنگار نام نهاديم، و يادش را گرامي ميداريم.
20 سال گذشت، ولي روزنامهنگاري ايران در این 20 سال فراز و فرودهاي زيادي را تجربه كرده است. ابتدا اوجگيري فضاي مطبوعاتي را شاهد بوديم كه شور و نشاط بزرگي را در جامعه ايجاد كرد و مردم را با مطبوعات آشتي داد و آينده اميدبخشي را برای جامعه و ایران نويد داد. تجربهاي كه دو سال بيشتر دوام نياورد و با بستن فلهاي مطبوعات و فشار به روزنامهنگاران آن اميد را به يأس تبديل كردند. هرچند روزنامهنگاران مقاومت كردند و در ادامه نیز وظيفه خطير خود را پيگيري نمودند.
مطبوعات و به طور مشخص روزنامهها در سال 79 ضربه خوردند. ولي توقیف کنندگان صداي آن را 20 سال بعد شنیدند. ميگويند كسي در حال سوراخ كردن ديوار خانهاي بود تا وارد شود و دزدي كند. گفتند چه كار ميكني؟ گفت طبل ميزنم. گفتند پس چرا صدايش در نميآيد؟ گفت صداي اين طبل صبح در خواهد آمد! اكنون صداي آن بستن فلهاي در آمده است و کرترین افراد نیز آن را میشنوند. از يك سو كسي كه عهدهدار زدن تير خلاص به مطبوعات بود، در زندان است و در پشت سر خود يك پرونده آبروريزانه براي كشور بجا گذاشته است. و از اين سو نيز، رسانههاي غير رسمي تيرهاي زهرآگين خود را روانه ساختاري ميكنند كه فاقد ابزار و حتي یک سنگر کوچک رسانهاي است. ساختاري كه به لحاظ رسانهاي بيدفاع شده و به صورت روشني دستهاي خود را بالا برده است. ساختاري كه اگر در گذشته گمان ميكرد، موشك و تحريم آن را تهديد ميكند، امروز متوجه شده است كه پيش و بيش از آنها ناكارآمدي نظام رسانهاي است كه خطري جدي براي امنيت ملي آن است.
امروز در حضيض وضعيت رسانهاي هستيم. راديو و تلويزيوني كه به كلي از دايره اثرگذاري خارج است و مطبوعاتي كه حتي براي تيراژ اندك و قابل چشمپوشي نيز بايد منتظر تأمين كاغذ باشند. اگر بگوييم كه ساختار قدرت و سياست در ايران دچار نشانگان نقص ايمني ارتباطي يا رسانهاي (ميدز) (MAIDS) شده است، سخن ناروایی نگفتهایم. به عبارت ديگر هنگامی که این ساختار در برابر كوچكترين ويروس رسانهاي قرار ميگيرد كل نظام ارتباطي و رسانهاي آن دچار اختلال ميشود و قادر به نابودي ويروس مهاجم نيست. اين وضعيت محصول نگاه سنتي بلندمدت و تاريخي صاحبان قدرت به رسانه است كه فرق ميان بوق و رسانه را متوجه نميشدند.
اين يك روي سكه است كه موجب تأسف همه ما است و بیشتر کارشناسان رسانه در این مورد اتفاق نظر دارند. ولي بنده ميخواهم به روي ديگر اين سكه نيز اشاره كنم. معتقدم كه دوران خزان روزنامهنگاري در حال به سر آمدن است. شواهدي جدي وجود دارد كه نظام مديريتي كمكم متوجه بيماري «ميدز» خود شده است. هرچند اين آگاهي در ابتداي راه است ولي من به عنوان يك همكار شما اين نويد را ميدهم كه با نشانههايي كه در ماههاي اخير با آن مواجه شدهام احساس ميكنم كه نطفه اين فرآيند در حال انعقاد و شكلگيري است.
بنابراين شايد بهتر است آخرين جمله تمام نشده مرحوم صارمي را دوباره تكرار كنيم كه ”من چه وظيفهاي دارم؟“ در شرايط كنوني پاسخ به اين پرسش ميبايد محصول همفكري و گفتگوي آزاد ميان روزنامهنگاران باشد. انجمن صنفي روزنامهنگاران استان تهران سعي كرده است كه با طرح اهميت موضوع رسانه، توجه مسئولين را بيش از پيش به مخاطرات ضعف رسانهاي براي امنيت كشور جلب كند ولي اين يك روي ماجرا است. روي ديگر آن، اقداماتي است كه همه ما به عنوان روزنامهنگار باید در فعلیت دادن این ظرفیت انجام دهیم. ما به اصول حرفهاي متعهد شدهايم و بايد بكوشيم كه ظرفيت پيشآمده كنوني را در مسيري شكل دهيم كه به بازسازي جايگاه رسانه و روزنامهنگاري و نقش بيبديل آن در توسعه جامعه منجر شود.
اين اميد دادن به آينده درخشان روزنامهنگاري در ايران از سوي بنده، فقط يك شعار يا خيال واهي نيست. شاید مطبوعات نتوانند از این گرداب سالم عبور کنند ولی موضوع روزنامهنگاران تفاوت دارد. يك جامعه مدرن براي زنده ماندن نيازمند رسانه به مفهوم مدرن آن است. پس اگر اميد به زندگي جامعه خودمان داريم بايد اميد به احياي رسانه و روزنامهنگاري نيز داشته باشيم.»
انتهای پیام