آیه مباهله و مقام حضرت زهرا صل الله علیه و آله
آیت الله نکونام در نوشتار ی با عنوان «آیه مباهله و مقام حضرت زهرا صل الله علیه و آله» که در اختیار شفقنا قرار داده ،آورده است:
در میان آیات قرآن کریم و روایات دربارهى ولایت و جناب زهراى اطهر علیها السلام ادلهى فراوانى وجود دارد و در این میان، آیهى مبارکهى مباهله، حقیقتى عینى در باب ولایت است. آنچه در این آیه است چیزى برتر از ظاهرى از باب ولایت است. آیهى شریفه مىفرماید: «الحق من ربّک فلا تکن من الممترین»؛ حق از خدا و پروردگار توست، جاى شبهه براى تو که نبى خاتم هستى نمىباشد.
بعد از بیان ظهور حق که: «الحق من ربّک فلا تکن من الممترین» مىفرماید: «فمن حاجّک من بعد ما جاءک من العلم فقل تعالوا ندعوا ابناءنا وابناءکم ونساءنا ونساءکم وأنفسنا وأنفسکم»؛ حال باید مباهله نمود.
در میان آیات الهى که نسبت به حضرت زهرا علیها السلام و دربارهى ولایت استشهاد مىشود آیهى مباهله داراى بیانى عینى و ویژه و از عالىترین آیات قرآن کریم در این زمینه مىباشد.
در این آیه، پس از بیان حق، مىفرماید: «فمن حاجّک من بعد ما جاءک من العلم»؛ بعد از آن که علم بر تو وارد شد و حقیقت روشن گشت، اگر مسیحیان نپذیرفتند، بحث و گفتوگو و ارایهى دلیل و استدلال فایدهاى ندارد؛ بلکه باید حقیقت را به میدان کشید و آن را ظاهر گردانید.
تا به حال گفتوگو کردیم و دلیل آوردیم، ما به قرآن استدلال نمودیم و شما به تورات و انجیل و زبور؛ اما مشکل حل نشد؛ چون هر چه هست، بحث، استدلال و کلام است و همانند آتش که تا زمانى که در ذهن است نمىسوزاند، ولى اگر به خارج کشانیده شد مىسوزاند ما باید به واقعیت و خارج بیاییم و مباهله نماییم و:«ندعو ابناءنا وابناءکم ونساءنا ونساءکم وأنفسنا وانفسکم»؛ مباهله کنیم؛ امّا نه تنها با دلیل و برهان؛ بلکه با حضور عینیت و واقع و خارجى ساختن دلیل و برهان؛ یعنى ما و شما هر چه از حقیقت داریم به میدان آوریم و بر این اساساست که در تاریخ اهل بیت علیهم السلام و در تاریخ یهود و نصارى در جریان مباهله هیچ شبههاى نیست و کسى منکر آن نمىباشد و مصداق آن اتفاق افتاده است.
پیامبر اکرم صلى الله علیه و آله بعد از محاجّه و استدلال و برهان، مسألهى مباهله را بیان نمود و فرمود: «ندعوا ابناءنا وابناءکم ونساءنا ونساءکم وأنفسنا وأنفسکم».
مباهله؛ یعنى مسارعه و مقابله، مقاهرهى قهارى و شمارش حقیقت مسارعه است. مسارعه، واقعیت چیزى است و ظهور حقیقت در مقابل همه مىباشد؛ خلاصه، آن شب، شب عجیبى براى عالم بود که فردا چه مىشود و هر یک از دو گروه چه کسانى را با خود به همراه مىآورند و چه کسى به میدان مىآید؛ بهخصوص که آیهى شریفه با عنوان جمع آمده است. ما بچههایمان را مىآوریم شما هم فرزندانتان را بیاورید و ما زنهایمان را مىآوریم و شما هم زنهایتان را بیاورید. شاید خیلى از مسلمین مىگفتند به طور حتم پیامبر مرا به همراه مىآورد و عدهاى نیز مىگفتند: شاید مرا نیاورد؟ اما هنگامى که صبح شد پیامبر اکرم صلى الله علیه و آله، امام حسین علیه السلام را در بغل و دست مبارک امام حسن علیه السلام را به دست گرفت؛ حضرت زهرا پشت سر پیامبر اکرم صلى الله علیه و آله و امیرمؤمنان علیه السلام پشت سر حضرت زهرا علیها السلام به راه افتادند!
(ابناء) جمع است، ولى در این جا دو نفر مراد است؛ (نساء) جمع است، ولى در این جا یک فرد مراد است؛ (انفس) جمع است، ولى این جا دو نفر مراد است. به لحاظ ادبى نساء، ابناء و انفس اسم جنس است که هم شامل مفرد و هم شامل جمع مىشود. در این جا دو مباهله است: یکى در مقابل نصارا و نجران و یکى در مقابل اهل خانه پیامبر صلى الله علیه و آله و مسلمین؛ پس از على دیگر کسى نیست که پیامبر را بیاورد؛ و جز حضرت زهرا علیها السلام نساى دیگرى نیست که بیاورد و جز حسنین کس دیگرى نیست؛ زیرا اینها ابنایى هستند که سه ندارند و نسایى است که یکى بیشتر نیست و انفسى است که دو شخص بیشتر نمىباشد مباهله این است؛ اگرچه نتیجهى مباهلهى نجران مقدمهاى بود براى مباهلهى اهل خانه پیامبر صلى الله علیه و آله؛ چرا که معلوم است نصارا چیزى براى بیان حقیقت ندارند.
هنگامى که مسلمانان مىبینند حسین علیه السلام در آغوش پیامبر صلى الله علیه و آله و دست حسن علیه السلام در دست پیامبر صلى الله علیه و آله است و همچنین زهراى مرضیه علیها السلام و امیرمؤمنان علیه السلام همراه پیامبر صلى الله علیه و آله به راه افتادند؛ توفانى در دل عایشه و دیگران ایجاد مىشد و با این که نصارا در باب رسالت پیامبر صلى الله علیه و آله شبهه داشتند، ولى وقتى خمسهى طیبه و پنج تن آلعبا علیهم السلام را دیدند گفتند: این همان رسول اللَّه صلى الله علیه و آله است و اگر اینپنج تن دعا کنند، کوهها جابهجا مىشود؛ آنها اوصاف پیامبر را خوانده بودند، ولى در مصداق شبهه داشتند و هنگامى که مصداق را دیدند پى بردند که ایشان حجّت کامل است و فهمیدند که نام همین خمسهى طیبه هست که در تورات، زبور، انجیل، صحف و در کتاب آدم و یوسف و سایر انبیا و بر سر در بهشت نوشته شده است و اگر پیامبر اکرم صلى الله علیه و آله عدهى دیگرى را با خود مىآورد چند نفر زن و چند نفر بچه و چند نفر از اصحاب و اهل نماز آن وقت نصارا مىگفتند: این شخص، پیامبر موعود نیست؛ ولى زمانى دیدند نساء یک زن است و ابناء دو فرزند و انفس هم دو نفرند، فهمیدند و ترسیدند و گفتند: ما مباهله نمىکنیم، زیرا قرار آنها در مباهله این بود که «نجعل لعنة اللَّه على الکاذبین» ؛ و لعنت خدا را براى کاذبان قرار دهیم و هر کس دروغ بگوید ملعون باشد؛ یعنى معدوم و نابود گردد و اگر چنین مىشد، کسى از نصارا باقى نمىماند؛ ولى از عنایات ربوبى حق این بود که این افراد بمانند و از بین نروند.
مراد از «کاذبین» کسانى هستند که دروغ مىگفتند و اهل نجران دروغ نمىگفتند! اهل خانهى حضرت نیز دروغ نمىگفتند! همه مىگفتند: «نشهد انّک لرسول اللَّه»؛ ولى در سورهى منافقین مىفرماید: «إذا جاءک المنافقون قالوا نشهد أنک لرسولاللَّه»؛ منافقین مىگویند: شهادت مىدهیم که شما رسول اللَّه هستید؛ ولى خدا مىفرماید: «واللَّه یعلم أنّک لرسوله واللَّه یشهد إنّ المنافقین لکاذبون»؛ خدا مىداند که شما رسول اللَّه هستید امّا اینها به دروغ مىگویند که شما رسول اللَّه مىباشید و این همان بیان مطول است که در جاى خود در بحث صدق و کذب دنبال شده است. خداوند مىفرماید: تو رسول اللَّه هستى و منافقین هم مىگویند: تو رسول اللَّه هستى؛ امّا من صادقم ولى منافقین دروغ مىگویند. در این قسمت نیز در ابتداى آیه مىفرماید: «الحق من ربک»، حق، پروردگار توست، «لعنة اللَّه على الکاذبین»؛ حق در مقابل کذب است و مراد از کذب، کذب نیست، بلکه تکذیب واقع و حقیقت مراد است و به عبارتى، مراد کذب نیّت است؛ نه کذب کلام. در کلام همه درست مىگفتند. همه مىگفتند: أشهد أن لا إله إلّااللَّه وأنّ محمّداً رسول اللَّه، ولى عدهاى حقیقت و واقع را در دل تکذیب مىکردند. آنها به زبان اقرار مىکردند؛ ولى به آن اعتقادى نداشتند. قرآن کریم در مورد کاذب مىفرماید: کاذب کسى نیست که دروغ بگوید، بلکه کاذب کسى است که راست بگوید، ولى بدون اعتقاد و بدون واقع و نیت، راست بگوید و اینها همه از مصادیق دروغ است؛ به همین جهت، مباهله، هم در مقابل کسانى بود که خارج از اسلام بودند و هم در مقابل کسانى بود که داخل در اسلام بودند؛ زیرا اینها نیز دروغ مىگفتند و جزو کاذبین قرار داشتند.
صدق نیت غیر از صدق در کلام است؛ این که شخصى سخنى بگوید و خوب، شیرین و درست سخن بگوید؛ اما دروغ بگوید، درحقیقت به باطل سخن گفته است. کسى که به باطل بگوید: أشهد أنّ محمّداً رسول اللَّه؛ نه این که شهادت او کذب باشد؛ بلکه شهادت نداده است و در باب صدق و کذب ملاک واقعیت، حقیقت و اخلاص است؛ نه سخن شیرین؛ مباهله، قمار خارجى حقیقت است؛ نه قمار لفظى و آن آتشى است که مىسوزاند و نه لفظ آتش! در زمان ما نیز همین گونه است؛ زیرا حرف زیاد است اما صداقت کم است؛ به همین جهت، کارها و کردارها هیچ اثرى ندارد؛ بلکه بر عکس اثر تخریبى دارد. بسیارى از عالمان دینى و عالمان ذهنى هر دو با هم درگیر مىشوند و فراوانى از هر دو گروه دروغ مىگویند و هیچ صدقى در گفتار آنان نیست، حال اگر گفته شود: بیایید میدان، آن وقت روشن مىگردد که صدق در کار هست یا نه! حرف تنها، هیچ خاصیتى ندارد؛ عالمان حقیقى کسانى هستند که قدرت مباهله و قدرت مفاخره دارند و اگر سخنى بگویند، صفا پیدا مىشود و در غیر این صورت، هر قدر هم که سخن بگویند فایدهاى جز دعوا، یأس و بىاعتقادى مردم، پریشانى و هذیان ندارد و تنها همین است که براى نمونه، مىگوید: دیدى از او اشکال گرفتم یا خوب او را ضایع کردم. چنین امورى است که چیزى از صدق و حقیقت در آن نیست.
پیامبر اکرم صلى الله علیه و آله دید که هم کسانى که مىگویند: أشهد أنّک لرسول اللَّه و هم کسانى که منکر وى هستند دروغ مىگویند؛ از این رو به این نتیجه رسید که سندى از حقیقت لازم است و مسألهى مباهله، که مصداق عینى از صدق ربوبیت است را به دستور حق پیشنهاد دادند.
انتهای پیام