خرید تور نوروزی

با فرقه یمانی چه باید کرد؟ پاسخ عباس عبدی و سعید حجاریان

«سعید حجاریان» از تئوریسین‌های جریان اصلاحات، در سال ۱۳۹۷ یادداشتی درباره‌ی فرقه یمانی در خراسان نوشت و پس از آن عباس عبدی به آن پاسخ داد. این دو یادداشت و پاسخ حجاریان به عبدی در زیر مرور می‌شود.

خبرهایی درباره‌ی فعالیت یمانی‌ها هر از چندی در رسانه‌های رسمی و غیررسمی منتشر می‌شود. سال گذشته مصاحبه‌ی تفصیلی انصاف نیوز در این باره با یک محقق در دو بخش منتشر شد. [لینک بخش اول و لینک بخش دوم]


یک مرید ناآگاه به از هفت پارچه آبادیست!

یادداشت حجاریان به نقل از کانال تلگرامی امتداد در سال ۱۳۹۷ در زیر می‌آید:

چندی پیش خبری مبنی بر درگیری حامیان «یمانی» در تربت حیدریه منتشر شد. سپس شاهد بودیم، در برخی دیگر از مناطق کشور مانند خوزستان و قم افرادی به حمایت از یمانی برخاستند. مطابق بعضی روایات، یمانی از فرزندان زید بن علی و شخصیتی آخرالزمانی است و به‌همراه چند تن دیگر شش‌ماه پیش از ظهور حضرت قائم خروج و ظهور را تمهید می‌کند اما حامیان یمانی در ایران پیرو فردی به‌نام احمد الحسن البصری هستند؛ فردی که مدعی است نسب‌اش به حضرت قائم بازمی‌گردد و با دستور آن حضرت دعوت را آغاز کرده و چند سالی است افرادی را در عراق و ایران و… گردهم آورده است.

اخبار پیرامون فعالیت یمانی، از جهتی تازه و از جهتی مسبوق به سابقه‌اند. واقعیت آن است، تحرکاتی که ذیل «منجی‌گرایی» صورت‌بندی می‌شوند، از گذشته تا به امروز، مرزهای جغرافیایی را درنوردیده‌اند. به‌نحوی که در اقصی نقاط جهان شاهد چنین مباحثی بوده و هستیم. به‌عنوان نمونه، در امریکا می‌توان به فعالیت‌های دو فرقه «داودیه» [یا دیویدیه] و «مورمون‌ها» اشاره کرد. فرقه داودیه یکی از فرقه‌های مسیحیت است که در نیمه نخست قرن نوزدهم به‌ دست ویلیام میلر پایه‌گذاری شد. آن‌ها بر اساس باورها‌یشان به‌ظهور منجی، دست به فعالیت‌هایی زدند و خود به چندین فرقه تقسیم شدند و نهایتاً بخش مهمی از آن‌ها از جمله دیوید کورش و پیروانش در واقعه ویکو کشته شدند؛ هر چند فعالیت آ‌نها هنوز به قوت خود باقی است. مورمون‌ها نیز از مهم‌ترین فرقه‌های مسیحیت هستند که ضمن اعتقاد به منجی، آموزه‌های کتاب مقدس خاص خود را ترویج می‌کنند و کلیسای خودشان را نیز دارند؛ میت رامنی کاندیدای ریاست‌جمهوری ایالت متحده از چهره‌های شاخص این فرقه است. در خاورمیانه نیز شاهد اقدامات‌ افرادی نظیر جهیمان العتیبی بودیم که خود را از نزدیکان مهدی موعود معرفی و نهایتاً با اشغال مسجدالحرام ابراز وجود کردند. در ایران پس از انقلاب هم به‌کرات شاهد این سنخ فعالیت‌ها بوده‌ایم؛ تنور معجزه‌گر در شهرستان مبارکه، معجزات گهواره علی ‌اصغر در نقاط مختلف کشور، تراکتور مقدس در یاسوج و قس علی هذا.

فارغ از نمونه‌های برون‌مرزی که پرداختن به آن‌ها مجالی دیگر می‌طلبد، درباره چرایی پدید آمدن نمونه‌های وطنی فعالیت‌های منجی‌گرایانه باید گفت، مردم ایران به‌دلیل استیصال و ناتوانی‌شان به خرافات پناه می‌برند. خرافاتی که افراد شهرت‌طلب و فرصت‌طلب آن را نمایندگی می‌کنند. اساساً خرافات علامت بالینی ضعف جامعه مدنی است و متأسفانه می‌بینیم در جوامعی با این مشخصات، در مقابل اقدامات روشنگرانه مقاومت‌ سرسختانه‌ای صورت می‌گیرد. مثلاً چند سال پیش در افغانستان شاهد مخالفت فرخنده ملک‌زاده –دختر 27 ساله- با تعویذنویسی بودیم؛ عملی که موجب شد، سوزاندن قرآن را به وی نسبت دهند و نهایتاً مردم عادی، جانش را بستانند. همچنین می‌بینیم در همان کشور سالیان زیادی است، با این ادعا مواجه هستیم که امیرالمومنین در مسجد کبود مزار شریف مدفون است!

امروزه در جامعه ایران، در میان سه گروه میل به اشتهار مشاهده می‌شود.

یکم) آخرالزمانی‌ها: فعالیت این گروه در ظرف مکان نمی‌گنجد و هر فرد در گوشه‌ای از این خاک پربرکت ادعایی مطرح و پیروانی گرد خود جمع می‌کند. در بعضی موارد نیز شاهد هستیم، این فعالیت‌ها صورت نهادی به خود می‌گیرند. مثلاً گفته می‌شود، حضرت قائم به خواب فردی آمده است و جمکران دوم در حال احداث است! این در حالی است که امام خمینی در مسجد جمکران حتی نماز تحیّت به‌جای نیاورد. اگر امروز به آمار زندانیانی که ادعا می‌کنند امام زمان هستند، مدعی ارتباط خاص با ایشان هستند و یا خود را نماینده آن حضرت معرفی می‌کنند، مراجعه کنیم، به عمق فعالیت‌های آخرالزمانی در ایران بیش‌تر پی می‌بریم. ساخت پنجه‌شاه و قدمگاه نیز شاهدی بر این مدعاست. مجید مجیدی، کارگردان سینما نیز در این‌باره نقل کرده است: «…برای تهیه قسمتی از یک فیلمم به روستایی در شمال کشور رفتیم. به‌خاطر اینکه نخواهیم مسافتی را تا امامزاده‌های اطراف طی کنیم و بچه‌ها اذیت نشوند یک اتاقک کوچک شبیه امامزاده بنا کردیم و چند بازیگر نقش‌های خود را در آن قسمت ایفا کردند. بعد از پایان فیلمبرداری چون یک بنای معمولی بود آن را جهت لانه‌گزینی پرندگان سالم رها کردیم و رفتیم. حدود دو سال بعد خبردار شدم امامزاده ساختگی‌مان تبدیل به زیارتگاه مهمی شده است. اول باور نکردم اما جهت حصول اطمینان به آن روستا سفر کردم، دیدم واقعیت دارد. برای روشنگری با اهالی صحبت کردم و گفتم این اتاقک را ما بخاطر تهیه فیلم شبیه امامزاده درست کرده‌ایم، اما دیدم مردم خصوصا پیران و بزرگان محل به شدت ناراحت شدند و حرف مرا توهین تلقی کردند و به گونه‌ای افراطی و احساساتی آن اتاقک را یک امامزاده شفا دهنده می‌دانند دیدم اگر بیشتر پافشاری کنم احتمال دارد صدمه ببینم.»

دوم) مداحان: در گذشته شاهد بودیم، در عزاداری‌های ماه محرم عالمی منبر می‌رفت، از نهضت امام حسین می‌گفت و توصیه اخلاقی می‌کرد، جالب آنکه مداحان پای‌منبر عالمان بودند اما پس از انقلاب و به‌ویژه از دوره‌ای، مداحان جای عالمان را گرفته و بالای منبر رفتند. در ایام محرم و در صورت پیشین، مردم علیرغم مصیبت‌های ریز و درشتی که داشتند، در مقابل مصیبت عظمای عاشورا، مصائب‌شان را فراموش می‌کردند ولی امروز مداحان با اتکا به شور و سخنان بی‌مسما صرفاً طلب اشک و خودزنی می‌کنند؛ اشک بیشتر حق‌الزحمه بیشتر! معروف است که می‌گفتند، پس از اتمام مراسم عزاداری، در پاکتی حق‌الزحمه مداحی را پرداخت کردند؛ وی پول را در جیب خود نهاد و پاکت خالی را به طرفی پرت کرد و گفت: یا دنیا غری غیری! در واقع، آن مداح خود را در جایگاه امیرالمومنین تصور می‌کرد که در رد دنیاپرستی گفته بود: «یا دنیا، یا دنیا! الیک عنی ابی تعرضت؟ ام الی تشوقت؟ لا حان حینک هیهات! غری غیری، لا حاجة لی فیک، قد طلقتک ثلاثا لا رجعة فیها! فعیشک قصیر و خطرک یسیر، و املک حقیر.» (ای دنیا! ای دنیا! از من دور شو؛ خود را به من عرضه می‌کنی؟ یا می‌خواهی مرابه شوق آوری؟ هرگز! آن زمان که تو در من نفوذ کنی، فرا نرسد. از من دور شو و دیگری را فریب ده، من نیازی به تو ندارم و تو را سه طلاقه کرده‌ام که رجوعی در آن نیست.)

سوم) اصحاب اینستاگرام: امروزه فراگیری فضای مجازی، میل به اشتهار را افزوده و تعداد فالوئر به عنصری هویت‌بخش بدل شده است؛ به‌نحوی که شاهد خرید و فروش فالوئر به‌اصطلاح فیک هستیم! زمانی که فالوئر زیاد شد، توهم و نارسیسیسم آغاز می‌شود. آغازی که بعضاً پایانی بر آن متصور نیست.

واقعیت آن است، سه گروه فوق‌الذکر اعضای یک خانواده‌اند و حیات هر سه آ‌ن‌ها در جنجال و پروپاگانداست. در این میان شاهد هستیم میان این قبیل گروه‌ها و پلیس به‌صورت‌های مختلفی درگیری رخ می‌دهد. درگیری که از اساس نادرست است. ما شاهد بودیم، زمانی اعتیاد به‌مثابه جرم تلقی می‌شد اما به‌مرور از آن جرم‌زدایی شد؛ مسأله توهّم و خرافات و… را نیز می‌بایست همچون بیماری تلقی و موضوع را مانند کشورهای توسعه‌یافته در کلینیک‌های تخصصی پیگیری کرد. در واقع، برخورد امنیتی با افراد درگیر بالاخص در میان گروه اول را باید به کناری نهاد و به جای آن علت بیماری را در ضعف دولت و جامعه مدنی جستجو کرد. دولتی که افراد را از کودکی، با خرافات پرورش داده و مأنوس می‌کند. چه در کتاب‌های درسی، چه در مراسم‌های آئینی و…


خرافه یا بیماری؟

عباس عبدی، تحلیلگر سیاسی، در پاسخ به یادداشت حجاریان، در روزنامه‌ی اعتماد نوشت:

دوست عزیز آقا سعید حجاریان اخیرا در نقد نسبت به نحوه برخورد امنیتی با برخی جریان‌های فکری اشاره کردند که: «چندی پیش خبری مبنی بر درگیری حامیان «یمانی» در تربت حیدریه منتشر شد.

سپس شاهد بودیم در برخی دیگر از مناطق کشور مانند خوزستان و قم افرادی به حمایت از یمانی برخاستند… حامیان یمانی در ایران پیرو فردی به‌نام احمد الحسن البصری هستند؛ فردی که مدعی است نسبش به حضرت قائم بازمی‌گردد و با دستور آن حضرت دعوت را آغاز کرده و چند سالی است افرادی را در عراق و ایران و… گرد هم آورده است… مساله توهم و خرافات و… را باید همچون بیماری تلقی و موضوع را مانند کشورهای توسعه‌یافته در کلینیک‌های تخصصی پیگیری کرد.

در واقع برخورد امنیتی با افراد درگیر را باید به کناری نهاد و به جای آن علت بیماری را در ضعف دولت و جامعه مدنی جست‌وجو کرد.» این توصیه ایشان که نباید با این جریان‌ها برخورد انتظامی و امنیتی کرد به‌جای خود صحیح و درست است ولی اینکه آنها را بیماری و خرافات دانسته که باید در کلینیک درمان شوند و آن را ناشی از ضعف دولت و جامعه مدنی دانسته‌اند، محل تأمل و نقد است. اولین پرسش این است که چرا این جریانات را مصداق خرافه دانسته‌اند؟ به علاوه چرا خرافه را بیماری و بد دانسته‌اند؟ معیار تشخیص خرافه بودن یک عقیده چیست؟ اگر دقیق نگاه کنیم بسیاری از عقاید معمول در هر جامعه‌ای را می‌توان خرافه نامید. از نظر یک غیرمسلمان، بسیاری از اعتقادات مسلمانان و شیعیان می‌تواند مصداق خرافه باشد، همچنان که از نظر مسلمانان، تثلیث هم مصداق خرافه محسوب می‌شود. یک غیرشیعی با شنیدن عقیده به ظهور و رجعت همان قدر احساس تعجب و خرافه‌ای می‌کند که یک شیعی نسبت به برخی از عقاید ادیان دیگر چنین حسی را دارد. نمونه‌اش همین اعتقاد به «یمانی» است.

اگر نفس چنین اعتقادی را خرافه بدانید، محل بحث و تأمل خواهد بود. زیرا فارغ از درستی یا نادرستی آن، در بسیاری از متون تاریخی و دینی آمده است. در این صورت همه معتقدان آن را باید ببرید کلینیک و درمان کنید که صد البته منحصر به این موضوع نیست هر موضوع دیگری را می‌توان مصداق آن قرار داد و خواهان درمان شد. این گزاره نتیجه بسیار خطرناکی دارد. به علاوه اگر نفس اعتقاد ایراد نداشته باشد، چرا عمل به آن را موجب بیماری می‌دانید؟ خب اگر چیزی به عنوان یمانی یا سایر موضوعات مشابه وجود دارد، طبیعی است که مردم برای آن مصداق تعیین کنند. این موضوعی است که برای سایر موعودها نیز وجود دارد.

چه کسی یا کسانی مرجع تشخیص موعود واقعی از بدلی هستند؟ اگر مرجع معینی وجود ندارد. چگونه حق داریم که مانع از پیروی عده‌ای از موعود مورد نظر خودشان شویم؟

از سوی دیگر کی گفته که در جوامع پیشرفته خرافه وجود ندارد؟ شواهد فراوانی از وجود خرافه در آن جوامع هم هست. البته هنوز در تعریف آن جای بحث و جدل است، ولی خرافات هم کارکردهای خاص خود را دارد و در مقاطعی که استیصال و ناامیدی افزایش پیدا می‌کند، برخی از افراد جامعه با مراجعه به خرافات تسکین پیدا می‌کنند. اینها به معنای آن نیست که من یا شما اینگونه عقاید و رفتارها را تأیید کنیم. ولی فاصله زیادی است میان تأیید نکردن تا بیماری دانستن آنها و تجویز به درمان کردن‌شان. کافی است بسیاری از شیوه‌های طبابت که در جامعه ما حتی ترویج می‌شود را با عقل سلیم و منطق مقایسه کنیم تا به عمق وجود چنین افکارها و رفتارهایی در جامعه پی ببریم.

ممکن است پرسیده شود که مرز میان کلاه‌برداری، رمالی و خرافه و… چیست و کجا باید با آنها برخورد کرد؟ هرچند پاسخ صریح دادن سخت است، ولی تا هنگامی که حقوق عمومی و نظم اجتماعی در خطر قرار نگرفته‌اند، نمی‌توان هرچه را که نمی‌پسندیم خرافه بدانیم. فراموش نکنیم مخالفت با ایده‌های درست نیز از همین زاویه آغاز می‌شود، که صاحبان قدرت آنها را نادرست و حتی خرافه قلمداد و معرفی می‌کنند.

اینگونه برچسب‌زنی‌ها می‌تواند منشأ قوم‌گرایی داشته باشد. در روابط میان قومی چنین برچسب‌هایی بسیار رواج دارد. ما ممکن است قربانی کردن گوسفند را در عید قربان عملی معنوی و اخلاقی و… و قربانی کردن گوسفند به‌جای اسماعیل بدانیم، ولی همزمان قربانی کردن حیوانات را در میان بوداییان نپال توحش توصیف کنیم. نتیجه این نوع داوری‌ها، تشدید شکاف‌های فرهنگی و خشونت است. این نوع داوری می‌تواند در داخل کشور و نسبت به افکار و عقاید دیگران نیز انجام شود و موجب دور شدن آنان از یکدیگر می‌شود.


پاسخ حجاریان

یادداشت پاسخ حجاریان به عباس عبدی را به نقل از روزنامه‌ی شرق در زیر می‌خوانید:

دوست گرامی، آقای عباس عبدی در یادداشتی با عنوان «خرافه يا بيماري؟» (روزنامه اعتماد،‌ 22 مهر 1397) انتقاداتی را نسبت به یادداشتی به قلم این‌جانب که با عنوان «یک مرید ناآگاه به از هفت پارچه آبادیست!» (امتداد، ۲۰ شهریور ۱۳۹۷) منتشر شد، مطرح کرده و ذیل آن نکاتی را درباره علل پناه‌بردن مردم به خرافه و چگونگی برخورد با این مقوله بیان داشتند. خلاصه آن نکات به قرار زیر است.

یکم) خرافه کارکرد دارد، دوم) خرافه ضرری به کسی نمی‌رساند، سوم) مادامی که خود با بعضی خرافات دست به گریبان هستیم، نباید به یمانی و امثالهم انتقاد کنیم و چهارم) از تجویز بستری‌شدن در آسایشگاه روانی، نتایج بسیار خطرناکی [شاید فاشیسم] حاصل می‌شود.

گمان می‌رود در مواجهه با معضل خرافه باید سه سطح اجتماع، قانون‌گذاری و اجرائی را از یکدیگر تفکیک کرد.

1) اجتماع: در این سطح نسبت به جمیع باورها باید هاضمه‌ای قوی داشت، هرچند ممکن است بعضی ادعاها و گرایش‌ها مورد پسند ما واقع نشود. در کنار باورها و آیین‌ها، شاهد رواج گروه‌های یوگا، بودیسم، ذن و از این قبیل موارد هستیم و نمی‌توانیم مردم را از گرایش به آنها بازداریم. چنانچه گرایش‌هایی از این جنس رونق بگیرند، مادامی که سیاسی و به گروه ذی‌نفوذ تبدیل نشده‌اند، به مردم ضرر نرسانده‌اند، همچون هندوها -که بعد از مرگ شوهر، همسر را می‌سوزانند- و بسان برخی رفتارها مانند قمه‌زنی جنبه آسیب‌رسانی ندارند، نباید با آنها برخوردی صورت داد. علی‌ایحال، در سطح اجتماعی می‌توان و باید تحمل داشت؛ زیرا در سایر کشورهای جهان نیز چنین گروه‌هایی فعالیت دارند و حتی کسب درآمد می‌کنند.

2) قانون‌گذاری: چنانچه گروه‌ها از مختصات بند پیشین فراتر روند، به‌ ‌نظر می‌توان قوانینی وضع کرد و آنهایی را که به ‌کلی خارج از هنجارهای متعارف جامعه رفتار می‌کنند، مورد تعقیب قرار داد. برای مثال، اگر بنا شد همجنس‌بازان در ایران دست به راهپیمایی بزنند، پلیس باید آنها را از این عمل باز دارد؛ زیرا در جامعه عملی خلاف عرف صورت گرفته و عده‌ای این‌گونه اعمال را برنمی‌تابند و برای مقابله، دست به خشونت می‌زنند. حال ممکن است آقای عبدی از قمه‌زنی بپرسند؟ در پاسخ باید گفت این عمل نیز باید مورد پیگرد قرار گیرد؛ چراکه وهن اسلام است و حتی به‌ لحاظ اخلاقی هم شکافتن سر انسان به‌خصوص در مورد کودکان جایز نیست. دوست گرامی‌مان در یادداشت خود آورده‌‌اند: «فراموش نکنیم مخالفت با ایده‌های درست نیز از همین زاویه آغاز می‌شود که صاحبان قدرت آنها را نادرست و حتی خرافه قلمداد و معرفی می‌کنند». شاید نظر آقای عبدی این است که حرف‌های گالیله در زمان خود خرافی تلقی می‌شد، ولی بعدا ثابت شد او درست می‌گفته است. در این صورت، باید میان علم، شبه‌علم، دین، فلسفه و… فاصله گذاشت؛ زیرا بعضی از موضوعات قابل اندازه‌گیری و سنجش علمی هستند، اما بعضی امور به باورها و قضاوت‌های ما بازمی‌گردند و از جنس ایمان‌اند.

از این جهت، باید میان علم و ایده‌های علمی و عرف و بدعت‌های آیینی که در مناسک بروز می‌کند، تفکیک قائل شد. چنانکه می‌دانیم، چند دهه پیش حدود 900 نفر به فرمان پیشوای فکری‌شان جیم جونز، دست به خودکشی دسته‌جمعی زدند. آیا نباید جونز را مورد پیگرد قانونی قرار می‌دادند تا از جان افراد صیانت کنند؟ از این جهت، معتقدم سیستم قضائی باید پیش از اقدام، موضوع را رتق‌و‌فتق و فرد خاطی را مورد تعقیب قرار دهد تا خسارت را به حداقل برسد.

3) اجرائی: در بحث حاضر، چند وظیفه بر عهده قوه مجریه است؛ اول آنکه دولت اساسا نباید اجازه دهد نطفه چنین خرافاتی شکل بگیرد. از این رو باید در بدو پیدایش به نحو مقتضی جامعه را نسبت به خرافه آگاه کند، به مردم آموزش دهد و به‌مرور دکان‌های خرافه از اوراد و حرز تا فال قهوه و طالع‌بینی را تعطیل کند نه آنکه خود مروج آن شود. برای مثال، دولت ما به‌رغم آنکه می‌داند لاتاری به ‌لحاظ علمی و آماری به ضرر مردم است، می‌تواند به بهانه‌ای نظیر کارآفرینی صاحب لاتاری! یا سرگرم‌کردن مردم به امیدهای واهی اجازه فعالیت دهد، اما چرا چنین جوازی را صادر نمی‌کند و تحت عنوان بخت‌‌آزمایی، دست به توزیع بلیت اعانه ملی نمی‌زند و مردم مستأصل را جذب نمی‌کند؟ با این کار، افراد از هر طبقه‌ای بنا به وسع خود دست‌به‌کار می‌شوند و بخت خود را می‌آزمایند.

واقعیت آن است که در آمریکا –که لاتاری مشتری زیادی دارد- دو گروه به بخت‌آزمایی اقبال بیشتری نشان می‌دهند؛ اولین آنها پیرمردها و پیرزن‌ها هستند که امید در بینشان مرده است و دیگری مهاجران بی‌پول که به آمریکا آمده‌اند و قصد ماندن دارند. از لابه‌لای سطور نوشته آقای عبدی این‌گونه استنباط می‌شود که ایشان خرافه را افیون توده‌ها می‌دانند، ولی باید گفت خرافه صرفا جنبه تخدیر ندارد، بلکه امید واهی هم به‌ وجود می‌آورد و دولت کارآمد، نباید به این‌گونه‌ امیدها مانند مؤسسات مالی و اعتباری که سود دوچندان می‌دادند یا شرکت‌های گلدکوئیستی که راه سرمایه‌دارشدن را کوتاه می‌کردند، دامن بزند.

در کنار موارد پیش‌گفته، نکته‌ای دیگر هم حائز اهمیت است. آقای عبدی نوشته‌اند:‌ «اگر نفس چنین اعتقادی را خرافه بدانید، محل بحث و تأمل خواهد بود؛ زیرا فارغ از درستی یا نادرستی آن، در بسیاری از متون تاریخی و دینی آمده است. در این صورت، همه معتقدان آن را باید ببرید کلینیک و درمان کنید که صد البته منحصر به این موضوع نیست و هر موضوع دیگری را می‌توان مصداق آن قرار داد و خواهان درمان شد. این گزاره نتیجه بسیار خطرناکی دارد».

من حساسیت ایشان را درک می‌کنم و اطلاع دارم. سابقه آسایشگاه روانی به استالین و مائو بازمی‌گردد تا افراد مخالف اندیشه حزب، قرنطینه و سپس همراه ایدئولوژی حاکم شوند، اما خرافه موضوعی متفاوت است. رهبران گروه‌های خرافی مبتلا به نارسیسیسم هستند و رابطه‌ آنها با مریدان به رابطه‌ای مازوخیستی-سادیستی ختم می‌شود؛ بنابراین نباید مباحث روان‌شناسی را صرفا با نگاهی ارزشی تخطئه کرد و کنار گذاشت. مثلا فرد نارسیست مبلغ گزافی را هزینه می‌کند و فالوئر می‌خرد یا خود را به اشکال ناهنجاری در فضای مجازی به نمایش می‌گذارد؛ زیرا صرفا می‌خواهد دیده شود. از این رو، مجدد تأکید می‌کنم دولت باید درمانگاهی برای علاج این بیماری‌ها ایجاد کند؛ زیرا گاهی روان‌شناسان و روان‌کاوان درمی‌یابند فرد از بیماری روانی رنج می‌برد و نیاز به درمان دارد.

پیگیری این موضوع درباره افراد پوپولیست بالاخص در جامعه‌ای که دوست عزیزمان آن را فروپاشیده می‌خوانند، ضروری‌تر است؛ زیرا در جامعه فروپاشیده افراد پوپولیست امکان کارسازی بالایی دارند. از این جهت، پیشنهاد می‌شود افراد پوپولیست یا آنهایی که وعده‌های بسیار می‌دهند، لااقل قبل از تأیید برای مناصب مهم، به‌خصوص ریاست‌جمهوری، به‌ لحاظ روانی مورد آزمایش قرار گیرند تا به فردای کشور هزینه تحمیل نکنند. همچنین توصیه می‌شود فعالان مدنی و صنفی نیز برای تسویه‌حساب و اعمال فشار راهی آسایشگاه نشوند!

انتهای پیام

بانک صادرات

نوشته های مشابه

یک پیام

  1. می توانند بعد از یک مدت طرفدارانش ادعای دین جدید بکنند مگه بهاییت هم همین نبوده پس مشکل چیه ؟؟..

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا